7 اردیبهشت 1390, 0:0
كلمات كليدي : استعمار، جايگزيني براي برده داري
نویسنده: معصومه نعمتی
اشاره: در جهان و اجتماعی که انسانها در آن زندگی میکنند، میزان عوامل مادی چون قدرت و ثروت میان کشورها و طبقات مختلف جامعه در یک کشور متفاوت بوده است و همواره قدرت کشور یا گروهی نسبت به دیگر کشورها و طبقات بیشتر بوده است و گاهی بعضی از این گروه و افراد قوی و زورمند از رعایت قوانین عمومی جامعه و جهان یعنی برابری حقوق تمامی انسانها سرباز زده و دیگران یا گروه ضعیف را به حکم زور مجبور به رعایت حقوق خود و انجام دستورات و اوامر خود نموده اند.
استعمار یک فرد به وسیله فرد دیگر، از دیر زمانی در تمام اقوام بشر رواج داشته و این موضوع ارتباط زیادی با شروع جنگها و اسارت در میان قبایل بشری دارد که آغاز پیدایش آن هم دقیقاً مشخص نیست. از اوایل تاریخ، برده داری و خرید انسانها به عنوان برده و گماردن آنها برای کارهای سخت در مزرعه یا امور خانه رواج داشته است. به طوری که در دوران بردگی، اجحافات و تعدیات زیادی به بردگان میشد. بدون آنکه کوچکترین حقوق انسانی و اجتماعی داشته باشند، مشکلترین کارها و بدترین زندگی برای آنان بود. به همین دلایل، ادیان آسمانی بخصوص دین اسلام، خدمات بزرگی به بردهها نموده است و برای رهایی آنها از زندگی فلاکت بار مقررات فراوان و گرانبهایی وضع کرده است.
تقریباً از اوایل قرن 19 میلادی، نهضت دامنه داری برای الغای بردگی در سراسر جهان شروع شد. کشور انگلستان و هلند خریدو فروش برده را منسوخ کردند. در فرانسه بعد از انقلاب 1848 برده فروشی به طور کلی الغا گردید. در آمریکا بعد از جنگهای خونین انفصال، ظاهرا بردگی در این کشور نیز لغو شد. بالاخره در اواخر قرن نوزدهم تقریباً تمام دولتها بر ابطال بردگی اتفاق کردند و کمتر نقطهای پیدا میشد که خرید و فروش برده در آنجا مجاز بوده است.
افراد ظاهر بین، الغای بردگی را یک قدم بزرگ به سوی آزادی بشر میپندارند و آن را دلیل بارزی بر نفوذ روح عدالت پروری در جامعههای متمدن کنونی میدانند. اما متاسفانه اگر استعمار و بردگی فردی بنا به عللی الغا شد، استعمار و بردگی ملتها که صورت موحش تر و بزرگ تر آن است، جانشین آن گردید. با توسعه صنایع در قرن هجده و نوزده، کارها از صورت فردی به صورت اجتماعی درآمد و بارهای سنگین به دوش کارگاههای صنعتی افتاد و در نتیجه احتیاج به وجود بردهها کم شد. از طرف دیگر استعمار کشورها، که از چندین قرن قبل از جریان الغای بردگی شروع شده بود در این موقع به مرحله کمال و رضایت بخشی رسیده بود و با وجود آن همه مستعمرات، چندان نیازی به وجود بردههای خصوصی نبود. مثلاً اگر کشور انگلستان در قرن 19 پیشرو الغای بردگی بود به این دلیل که یک قرن قبل از آن پنجههای استعمار خود را در زرخیزترین مستعمرات، یعنی کشور هندوستان محکم کرده بود. بنابراین نباید تصور کنیم که بردگی به معنی واقعی از جهان رخت بر بست. بلکه عنوان و اسم خود را تغییر داده و به صورت وسیع تر و برده داری ملتها در آمد.
هرگز نباید از لفظ استعمار که معنی آن آباد کردن است فریب خورد بلکه باید حقیقت و نتایج آن را در کشورها دریافت. در لغتنامه دهخدا چنین آمده است: استعمار در اصطلاح کنونی، تصرف عدوانی دولتی قوی، مملکتی ضعیف را و غصب اموال و پایمال کردن حقوق وی، در آنجا میباشد... دول استعماری دول قوی را میگویند که به عنوان آباد کردن مملکت ملتی ضعیف، آن را تحت سلطه خویش در میآورند. طرز رفتار دول استعماری با مستعمرات خود، بسیار وحشیانه و غیر انسانی بوده است. شاید در دوران بردگی نظیر این جنایات و اجحافات دیده نمی شد. انگلستان که ادعای لغو برده داری و سردمداری رعایت حقوق انسانی را مینمود، پایتخت کشور خود، لندن را با استفاده از مالیاتهای سنگین روستاییان هند، فروش محصولات کشاورزی و تولیدات روستایی مردم فقیر هند، آباد، پرثروت و زیبا ساخته است. در حالی که کودکان و مردم فقیر هند از گرسنگی تلف میشدند مجبور به پرداخت نصف محصولات زمین خود به عنوان مالیات و ارسال غلات خود به کشور انگلستان بودند. آیا این به معنای آباد کردن کشورها است! در دوران برده داری چنین جنایات و اجحافاتی بر انسانها نمیشد که در دوران استعمار بر ملتها و ممالک ضعیف گردید.
یک فصل سیاه از این جنایات، طرز رفتار اروپاییان با کشور چین بود. انگلیسیها برای اینکه از سود تجارت تریاک بهره ببرند با شروع جنگ تریاک و به زور توپ و اسلحه، دولت چین را مجبور به وارد کردن تریاک به کشور خود کردند. تجارت، سالیانه یکصد و پنجاه میلیون لیره برای انگلیسیها سود داشت ولی در مقابل هر ساله 600 هزار نفر از نسل چینی در اثر مسمومیت دچار مرگ میشدند یعنی در نظر انگلیسیها جان یک فرد چینی با 250 لیره مساوی است. در دوران بردگی قیمت یک برده از این مبلغ بیشتر بوده است. استعمار و به غارت بردن ثروت و منابع کشورها و ملتهای ضعیف، سود و منفعتی بیشتر و افزون تر از برده داری را برای کشورهای استعمارگر غربی به همراه داشته است. پس از مدتی که این جنایات و ظلمها به مردم جهان آشکار شد، ندای آزادی مستعمرات از گوشه و کنار جهان شنیده شد و در حالی که مردم فکر میکردند دوران استعمار تمام شده است. دوران جدیدی از استعمار شروع شد و کشور آمریکا با شروع جنگ هایی به بهانههای خود ساخته به کشورهای افغانستان و عراق حمله کرده و با تسخیر نظامی و کشتار مردم این کشورها، تمدن و فرهنگ انسانی و جهانی را به قرون وسطی و آغاز برده داری برد. بدین ترتیب روح بردگی و استعمار به عناوین دیگر هم چنان بر ملتهای ضعیف حکومت میکند و نامهای تحت الحمایه و دست نشانده، مبارزه با تروریسم و نجات انسانها جانشین استعمار شده است. چیزی که برای هر انسان متفکری در خور دقت و تامل است و او را به چگونگی نفوذ بردگی و استعمار بشر، در کالبد اجتماعات متمدن کنونی کاملاً آشنا میسازد، همین موضوع اعطای آزادگی و خودمختاری به مستعمرات است. این عمل ثابت میکند که آنها نه به عنوان رفع یک اشتباه یا جبران یک جنایت دست از سر مستعمرات بر میدارند بلکه به عنوان یک بخشش بلاعوض حیاتی با صدها منت این کار را انجام میدهند، یعنی بر خلاف اعلامیه حقوق بشر عملاً آزادی و استقلال را حق ثابت و منحصر خود میدانند و طی مراسم افتخار آمیزی به هر کس لطف و مرحمت داشتند میبخشند. اعطای آزادی به مستعمرات دلیل بر نسخ استعمار و برچیدن بساط آن نیست. بلکه اگر کشورهای استعمارگر با پرداخت غرامتها دوران استعمار و با عذر خواهی و اعتراف به گناه، دست از مستعمرات بر میداشتند ممکن بود آن را دلیل روشنی بر نفوذ روح آزادی بخشی و آزاد منشی در آنها دانست.
تلاشها و انقلابهای فراوانی درتاریخ جهان با هدف مبارزه با کشورهای استعمارگر و مستکبر جهانی صورت گرفت ولی ادامه روند استعمار گری توسط این کشورها نشان میدهد که این تلاشها بی فایده بوده است. این جریانات و امثال آنها تا اصول حکومت اخلاق عالی انسانی متکی به ایمان و عقیده در همه جامعهها تعمیم پیدا نکند، هم چنان ادامه خواهد داشت و تحولاتی که واقع میشود عموماً صوری و قشری خواهد بود. لازم است یک حکومت دینی و مذهبی با اصول و قوانین الهی مانع از این گونه جنایات و کشتار ملل گردد. راه حلها و تفکرات و اندیشههای فراوانی در جهت مبارزه با استعمار صورت گرفته است ولی باید در نظر داشت که بشر از راه تفکر نمی تواند برنامه صحیحی را که حافظ مصالح اجتماعات انسانی و از بین برنده اختلافات است، درک کند. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که از راه تفکر تمام اسرار و علل مقررات دینی و چگونگی ارتباط آنها را با عقاید مذهبی، به طور کامل دریافت. رعایت بسیاری از اصول دینی و اسلامی که اسرار و حکمت آنها برای انسان ناشناخته است میتوانست مانع از سقوط زندگی بشریت گردد. در واقع منظور از دعوت انبیا، رفع اختلافات اجتماعی بشر بوده است، ولی نباید خیال کرد که از نظر یک نفر موحد و خداپرست، نظم اجتماعات انسانی و رفع اختلافات به عنوان یک مقصد اصلی و نهایی شناخته میشود، بلکه این موضوع را به عنوان مقدمه ای برای زندگی ابدی در جهان دیگر، میباشد.
در واقع تکامل اخلاق و روحیات عالی انسانی که هدف نهایی است فقط در جامعه هایی میسر است که واجد چنین شرطی بوده باشند. یکی از وظایف مهم انبیا پرورش اخلاق و صفات فردی علاوه بر اخلاق اجتماعی است. انبیا مفاسد اخلاق اجتماعی را مانند ظلم و ستمگری برای انسان مذموم شمرده اند و وجود این خوهای زشت را در انسان یک نقیصه فردی دانسته و آن را با کمال ایمان منافی میشمردند. اگر به دعوت انبیا در طول تاریخ پاسخ مثبت داده میشد و اصول و قوانین الهی در جهان توسط مردم رعایت میگردید امروزه تمامی مشکلات جهان و ظلم و ستم و استعمارگری برچیده میشد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان