1 آبان 1389, 0:0
بنيان هاي نظري فرهنگ غرب در بوته نقد تناقضات دروني نظام سرمايه سالار آمريكا
مهدی جمشیدی
نگاهی به تناقضات درونی امپراطوری سرمایه سالار آمریکا این حقیقت را روشن میسازد که چگونه غرب و نظریه پردازان و سیاست مداران آن، نه تنها بشر مدرن غربی، بلکه همه جوامع بشری را گرفتار مصائب و معضلات مختلفی کرده اند:[1]
اول، آمریکا مدعی «اعتقاد به دموکراسی» و احترام به سایر ملت ها»ست اما تجربه عملی تاریخ سیاسی این کشور در طول دویست سال گذشته ثابت کرده که آمریکا در خارج از مرزهای خود علیه دموکراسی، توطئه و سعی در ساقط کردن حکومتهای دموکراتیک میکند! فاجعه شیلی و برزیل در سال 1960 و مخالفت آمریکا با دولتهای دموکراتیک بولیوی و شیلی از مهمترین مصادیق این ادعا هستند.
دوم، از دو دهه گذشته تاکنون در آمریکا، شاهد افزایش شکاف طبقاتی، نسبت مردم فقیر به ثروتمند، بیکاری، بی سوادی، ورشکستگان اقتصادی و وابستگی مردم و دولت این کشور به قرضهای خارجی هستیم.
سوم، دکترین نظامی آمریکا براساس افزایش میزان تواناییها و توانمندیهای ایالات متحده قرار گرفته است به گونه ای که سایر قدرتهای رقیب، توانایی رقابت نظامی با این کشور را نداشته باشند. برتری طلبی و خودخواهی نظامی ایالات متحده باعث شده تا این کشور، داشتن بیست هزار بمب اتمی و پایگاههای نظامی متعدد در سراسر جهان را حق خود بداند اما با دفاع سایر کشورها از مرزهای خود در برابر تجاوز آمریکا و تلاش آنها در راستای پیشرفت نظامی مخالفت کند!
چهارم، مسئله مبارزه آمریکا با تروریسم، بهترین مسئلهای است که میتواند دوگانگی آمریکا را نشان دهد. زمانی که آمریکا به وسیله شهروندان خود در قضیه اوکلاهاما یا عوامل خارجی در حادثه تروریستی یازده سپتامبر، مورد تعرض و تهدید قرار میگیرد، حاضر به مبارزه جهانی علیه تروریسم میشود اما در حالی که اقدام به مداخله نظامی در امور سایر کشورها میکند، از به کارگیری واژه تروریسم در قبال رفتار خود امتناع میورزد! همچنین، در جریان حمله آمریکا به عراق، در روزنامههایی چون واشنگتن پست، همواره از میزان کشته شدگان سربازان آمریکایی در جنگ با عراق، آمار و ارقام مختلفی به چاپ میرسد و حال آن که از میزان تلفات و کشتار مردم بی گناه عراق سخنی به میان نمیآید!
پنجم، با سقوط شوروی و اروپای شرقی، ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپای غربی به کشورهای کوچکی چون اسلوونی، صربستان و چک واسلواکی استقلال اعطا کردند اما در مورد بوسنی و هرزه گوین به دلیل ترس ناشی از شکل گیری یک کشور مسلمان مستقل در مرکز اروپا به دلیل بالا بودن جمعیت مسلمان آن، حاضر نشدند استقلال آن را بپذیرند! امتناع غرب نیز باعث شد تا دهها هزار نفر از مسلمانان این کشور به دست صربها و کرواتها به قتل برسند! از سوی دیگر، زمانی که اوضاع بالکان به وخامت گرایید و پایگاههای ایالات متحده در مدیترانه شرقی مورد تهدید قرار گرفتند، اروپا و امریکا مصمم به مداخله شدند تا حدی که صربستان و مونته نگرو را بمباران کردند!
ششم. امروزه شاهد قطع همکاری امریکا با سازمانهای بین المللی در مواردی که تصمیمات آنان در راستای منافع ایالات متحده نباشد، هستیم. امتناع مقامات کاخ سفید از امضای معاهده کیوتو (معاهده مربوط به جلوگیری از آسیب رساندن کشورهای صنعتی به محیط زیست کره زمین)، نپذیرفتن دادگاه بین المللی کیفری، لغو قراردادهای کاهش سلاحهای اتمی میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی و توسل به اقدام نظامی یک جانبه آمریکا علیه رژیم صدام حسین در سال 2003 با وجود عدم صدور مجوز اقدام نظامی توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد، از جمله مصادیقی هستند که بی اعتنایی ایالات متحده به تصمیمهای سازمانها و معاهدات بین المللی را نشان میدهند.
علاوه بر این ها، بزرگترین رقم تجارت در دنیای مدرن به مواد مخدر، سلاحهای کشتار جمعی و امور جنسی اختصاص دارد! سکس و خشونت بر فرهنگ رسانه ای غرب غلبه یافته است! بیش از دومیلیارد نفر از ساکنان کره زمین (یعنی حدود یک سوم مردم جهان) در فقر زندگی میکنند! حتی در خود آمریکا، سیزده درصد جمعیت در فقر و گرسنگی به سر میبرند! و اما درباره جنگ و تلفات انسانی آن در دوره اخیر، گیدنز مینویسد:
«سده بیستم، سده جنگ است و در آن، شمار درگیریهای جدی نظامی با تلفات چشمگیر انسانی، از هر دو سده پیش بسیار بیشتر بوده است. تاکنون در سده بیستم، بیش از صد میلیون انسان در جنگها کشته شدهاند که حتی با در نظر گرفتن افزایش جمعیت کل جهان، نسبت تلفات آن بیشتر از سده نوزدهم بوده است! حتی اگر درگیری هستهای محدودی رخ دهد، تلفات انسانی آن تکان دهنده خواهد بود، چه رسد به یک جنگ تمام عیار هستهای میان دو ابرقدرت جهانی که میتواند بشریت را سراسر ریشه کن سازد!»[2]
بنابراین، باید گفت: «جهانی که امروزه در آن زندگی میکنیم، جهان دلهره آور و خطرناکی است. این قضیه ما را واداشته است که در مورد این فرض که پیدایش مدرنیت به شکل گیری سامان اجتماعی شادمانه تر و ایمن تری خواهد انجامید، تجدید نظر کنیم.»[3] در این حال، غیرطبیعی نیست که متفکران غربی با این پرسش روبرو شوند که: «چرا اکنون ما باید در جهان افسارگسیخته ای زندگی کنیم که با آنچه اندیشمندان روشن اندیش پیش بینی میکردند، این قدر متفاوت است؟ چرا تعمیم خرد دوست داشتنی، جهانی را به بار نیاورده که تابع پیش بینی و نظارت ما باشد؟»[4]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان