نویسنده: رضا شریف زاده
هر کسی دوست میدارد که به محبوب خویش نزدیک شود. تمام تلاشهای عاشق آن است که رضایت و خشنودی معشوق خویش را به دست آورد. کسی که واقعاً عاشق باشد، همه سلوک و سبک زندگی اش را چنان تنظیم میکند که معشوق را خوش آید و از هر آنچه موجب ناخشنودی اوست پرهیز کند.
محبان و شیعیان اهل بیت(ع) چنین ادعای بزرگی دارند، بلکه شیعیان، مدعی چیزی هستند که حتی گاه از محبان نیز بر نمیآید، چرا که مدعی این معنا هستند که چنان مطیع امام و پیشوای خویش در همه امور از اندیشه، کار، منش، کنش و واکنش هستند که هر کسی به اینان بنگرد گویی به امام و پیشوای آنها مینگرد، زیرا خود را همانند امام(ع) ساخته اند. چنین ادعای بزرگی نیازمند خودسازی سخت و بی مانندی است که از عهده هر کسی بر نمیآید و تنها انگشت شماری از محبان و دوستداران ایشان هستند که میتوانند به چنین مقامی برسند، چنانکه قرآن گزارش میکند که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تنها توانستهاند در طول تاریخ به عنوان شیعیان جد خویش حضرت ابراهیم(ع) در آیند و در روایات است که امیرمومنان علی(ع) تنها چهار تن شیعه به تمام معنا و تمام قد داشت.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا دیدگاه امام و پیشوای شیعیان امام زمان(عج) را در راه تقرب جویی به اهل بیت(ع) هرچند به عنوان محبان و دوستداران بیان کند.
مراتب اسوه و الگوی پذیری
انسان موجودی تقلیدپذیر است. در این معنا هیچ شک و تردیدی نیست، هرچند که برخی تقلید را کار میمون دانستهاند، ولی اندیشمندان و دانشمندان علوم انسانی از فلسفه و روان شناسی تا مردم شناسی و جامعه شناسی بر این باورند که انسان موجودی مقلد است و همین تقلید است که جامعه انسانی را به رشد و بالندگی و کمال رسانده است؛ زیرا اگر تقلید نبود جامعه پذیری در میان نسلها شکل نمیگرفت و دانش و تجربیات و عقاید و آداب و سنت و رسومی که حافظ جامعه انسانی و رشد و شکوفایی تمدنی و فرهنگی اوست از نسلی به نسل دیگر انتقال نمی یافت و انسانها همچنان درحالت بدوی و ابتدایی خود بودند. چراکه فرهنگ و تمدن بشری، نتیجه و برآیند تراکم دانشها و تجربیاتی است که از طریق تقلید از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است.
در روان شناسی اجتماعی، یکی از اصول بنیادین به عنوان جامعه پذیری در انسان، کمک میکند تا شکل درست و هنجاری زندگی اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و وحدت و هویت اجتماعی جوامع شکل گیرد و جامعه در مسیر درست اهداف متعالی خود یعنی سعادت در قالب آرامش و آسایش قرار گیرد.
بنابراین، تقلید نه تنها مذموم نیست، بلکه از گرایشهای فطری و ذاتی انسان است؛ چرا که به شخص و جامعه کمک میکند تا از حجم سنگین تراکم دانشی و تجربی نسلهای نیاکان و پیشینیان بهره گیرد و زندگی خویش را بهتر از دیروز بسازد. کودکی که در جامعه متمدن، بزرگ میشود از همان آغاز کودکی با پیشرفتهای فرهنگی و علمی و تمدنی رشد پیدا میکند و نیازی ندارد تا از صفر شروع کند. فرآیند یادگیری دانشها هر چند که ظاهراً از صفر شروع میشود ولی باید توجه داشت کودکی که در یک جامعه تمدنی و فرهنگی زندگی میکند در سطحی بالاتر یادگیری را آغاز میکند و در یک مدت کوتاه به سطحی میرسد که گاه از سطح علمی و عملی و فرهنگی پدران خویش به مراتب بیشتر است.
شاید در گذشته نمیشد این معنا را به درستی درک کرد؛ زیرا حجم تولید دانش بسیار کم بود و تغییرات اجتماعی و علمی و فرهنگی و تمدنی با چنین شتاب سهمگین رخ نمیداد؛ اما اکنون شتاب تمدنی و تغییرات چنان زیاد است که در طول ده سال به اندازه یک سده تغییرات رخ میدهد. از این رو نوعی شکاف نسلی به سرعت بین دو نسل پدید میآید. پس شکاف نسلی میان پدران و فرزندان بسیار ژرف تر است. به عنوان نمونه نسلهای کنونی با تلفن همراه و رایانه و اینترنت در همان کودکی آشنا میشود، این در حالی است که پدران یا آشنا نیستند و یا به سادگی فرزندان؛ از آنها استفاده نمی کنند. به سخنی دیگر، پدران نسبت به کودکان خویش بیسواد جلوه میکنند. رسانهها نیز حجم عظیم از دانشها را به سادگی و زیبایی و گاه بسیار ملموس و عینی در اختیار کودکان میگذارند و آنان را فراتر از سن خودشان داناتر میسازند. والدین گمان میکنند که فرزندان آنان هوشمندتر از خودشان هستند، در حالی که چنین نیست، بلکه سن یادگیری و حجم علوم انتقالی از طریق رسانهها و مانند آن بسیار فراتر از عصر خودشان است.
بنابراین، تقلید نه تنها کار میمون نیست، بلکه کار انسانهای متمدن و با فرهنگی است که با کمک آن حجم بزرگ تولید علم و دانش و تجربه و فرهنگ و تمدنی که در طول تاریخ بشریت اتفاق افتاده را به نسل بعدی انتقال میدهند.
البته تقلید مانند هر گرایش انسانی میتواند در دو مسیر درست و نادرست، کمالی و ضدکمالی به کار گرفته شود؛ چرا که چاقوی دو سری است که میتواند به شخص و جامعه آسیب برساند. از این رو در آیات قرآنی، از نوعی تقلید به عنوان تقلید کورکورانه، فاقد علم و دانایی و مانند آن نهی شده است.
خداوند، تقلید را که به معنای ملازمت با کسی و گردن نهادن به کاری و التزام در قول و عمل به کسی است (لسان العرب، ج 11، ص 276؛ کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 500؛ عروه الوثقی، ج 1، ص 4) زمانی نادرست تلقی میکند که کورکورانه و بیتوجه به قواعد درست تقلید باشد. (بقره، آیات 166 و 176) به این معنا که پایبندی بی دلیل به سنتها و آیین و قوانین جاهلانه پیشینیان چون موجب گرایش افراد و جوامع بشری به خرافات و بدعتهای نادرست و نابهنجار میشود و مانع جدی در سر راه رشد و بالندگی تمدنی و فرهنگی انسان و مانع آزاداندیشی و تعقل و تدبر میشود، امری غلط و نادرست برشمرده و نکوهش کرده است. (بقره، آیات 107 و 170؛ انبیاء، آیات 35 و 76؛ مائده، آیات 103 و 104)
اما خداوند به جنبه مثبت تقلید نیز توجه میدهد و آن را مهمترین عامل در رشد و بالندگی انسان و جامعه برمی شمارد؛ زیرا تقلید آگاهانه جاهل از عالم نه تنها پسندیده بلکه واجب و لازم است؛ اگر جاهل از عالم و خبره و کارشناس پیروی نکند هم خودش آسیب میبیند و هم جامعه از این عدم بهره گیری زیان میکند. از این رو آیات بسیاری از وجوب مراجعه جاهل به عالم و تقلید جاهل از عالم سخن به میان آورده است و آن را زمینه ساز هدایت و رشد و بالندگی انسان دانسته است. (نحل، آیات34 و 44؛ زمر، آیه81؛ بقره، آیه170؛ مائده، آیه104 و آیات دیگر قرآن)
خداوند بر انسانها واجب دانسته که از کسانی که در هر چیزی به کمال رسیده اند به عنوان الگو و اسوه پیروی کنند. از این رو پیامبران، دانشمندان و اهل ذکر به عنوان الگوهای قابل پیروی معرفی میشوند. از نظر قرآن، پیامبر گرامی(ص) و اهل بیت(ع) به عنوان اسوه کامل و نیک در چنان جایگاهی هستند که هر انسانی میبایست تمام قد ایشان را در همه ابعاد اسوه قرار دهد و به حکم عقل، بی چون و چرا از آنان تقلید کند (احزاب، آیه12) چرا که عقل انسانی با نگاهی به حقیقت اصول دین اسلام در مییابد که آنان در همه چیز به تمامیت کمال رسیدهاند و هیچ نقص و کمبودی ندارند و میتوان با بهرهگیری از راه ایشان که همان صراط مستقیم انسانیت است به تمامیت کمال دست یافت. پس این تعقل و خردورزی انسان در مقام اصول دین است که او را به تقلید بی چون و چرا و تعبدی در فروع دین سوق میدهد و خرد بر او فرض میکند که آنان را اسوه مطلق و کامل خود قرار دهد.
به هر حال، میتوان دست کم دو مرتبه مثبت و منفی را از الگوپذیری و اسوه گیری شناسایی و معرفی کرد؛ هر چند که برای الگوپذیری و اسوه کردن افراد میتوان مراتب و سطوح متعددی را بر پایه میزان عقل، فهم، درک، هوش، علاقه، علم و مانند آن بیان کرد؛ زیرا عوامل چندی در تعیین میزان الگوپذیری انسان نقش دارد که برخی از عوامل پیش گفته میتواند بر شدت و ضعف این الگوپذیری تاثیر مستقیمی به جا گذارد. کسی که پیامبر(ص) را انسان کامل و متاله و خدایی میداند و او را کمال مطلق نیک انسانیت میشناسد سعی میکند همه زندگی اش را همانند سبک زندگی ایشان سامان دهد و مطیع بی چون و چرا و محض آن حضرت باشد؛ در مقابل کسی که او را تنها در حد یک دانشمند و یا نابغه میداند از برخی از کلمات و سخنان ایشان در برخی از حالات زندگی بهره میگیرد و آن را به کار میبرد. بنابراین، سطح و مراتب الگوبرداری و الگوپذیری با توجه به علل و عوامل مختلف، متعدد و متفاوت خواهد بود.
مرتبه محبان و مرتبه شیعیان
در آیات و روایات متعدد و متواتر میتوان مراتب الگوبرداری مسلمانان و یا مومنان را از اهل بیت(ع) شناسایی و معرفی کرد. برخی از مسلمان، اهل بیت(ع) را دوست میدارند و اینان نسبت به اهل بیت(ع) در مرتبه اسلام هستند نه ایمان (حجرات، آیه41) بنابراین نه تنها از ایشان پیروی نمی کنند بلکه اگر در فتنه و آزمونی قرار گرفتند برخلاف ایشان نیز عمل و رفتار میکنند.
کسانی که در مرتبه بالاتری از معرفت و شناخت نسبت به اهل بیت(ع) قرارگرفته و ایشان را نفس پیامبر (آل عمران، آیه16) و اهل عصمت و طهارت (احزاب، آیه33) و خلفای راستین پیامبر(ص) میدانند و به عنوان اولوالامر از ایشان اطاعت میکنند چنان که از خدا و پیامبر(ص) اطاعت میکنند (نساء، آیه95) این دسته نیز با توجه به میزان فهم و درک و علاقه و محبت و معرفت و عشق خودشان، سطحی از الگوپذیری را دارند.
البته ناگفته پیداست کسی که مدعی محبت است ولی هیچ گونه اطاعتی از قول و فعل ایشان ندارد و گاه کاملابرخلاف خواسته و علاقه ایشان رفتار میکند، تنها مدعی دروغین محبت است؛ زیرا مهمترین نشانه و اثر محبت به کسی، پیروی از قول و فعل اوست. (آل عمران، آیه13)
براساس این آیه کسی نمیتواند مدعی محبت به کسی یا چیزی باشد و در عمل از آن پیروی نکند و گرایش عملی بدان نداشته باشد. بنابراین، کف محبت و کمترین نشانه محبت، پیروی است. البته هر کسی به میزان معرفت و محبت خویش، از کسی پیروی و اطاعت میکند. کسی که در اوج محبت و عاشقی باشد، سرتاپای وجودش را محبوب قرار میدهد و میکوشد تا همانند او شود و گام در گام او نهد بطوری که اگر کسی نگاه کند هیچ تمایز و تفاوتی جز پیشوایی و پیروی نبیند که یکی امام و جلودار است و دیگری به دنبال او میرود بی آنکه هیچ حرکت و گام و کلام خلافی داشته باشد.
خداوند راه رسیدن به خود را چنین محبت عارفانهای میداند که با محبت حبیب خداوند یعنی پیامبر(ص) یکی است و اطاعت و پیروی از پیامبرش را عین اطاعت از خداوند میداند تا به محبت خداوند نایل شود. (آل عمران، آیات 13 و 23 و 132)
در اصطلاحات قرآنی و روایی، این دسته از افراد که کاملااطاعت مبتنی بر معرفت و محبت دارند، به عنوان شیعیان معرفی شده اند و کسانی که در کف یا کمی بالاتر قرار دارند و به اطاعت محض و بی چون و چرا عقلانی و عاملانه و عامدانه نرسیدهاند، به عنوان محبان شناخته میشوند.
الگوی رفتاری و رفتار فرهنگی
انسان وجامعه نیازمند الگوهای رفتاری است. الگوهای رفتاری، هنجارهای پذیرفته شده عقلانی و وحیانی است که انسان و جامعه را به سوی کمال شایسته و بایسته میرساند. این الگوها، در قالب نمونههای عینی و ملموس به جامعه ارایه میشود. در اسلام، چهارده معصوم(ع) به عنوان الگوهای برتر برای مومنان و مردم معرفی شده است. (احزاب، آیه 33، آل عمران، آیه 13، نساء، آیه 95 و نیز سوره انسان)
جامعه نیز نیازمند الگوهای رفتاری است که در قالب فرهنگ به آن ارایه میشود. جامعه نمونه و برتر عصر پیامبر(ص) به عنوان جامعه نمونه فرهنگی به جهانیان معرفی شده است. (بقره، آیه 143)
با آنکه اسلام الگوی رفتاری برای فرد و جامعه را بیان کرده و در آیات و روایات به تفصیل به جزئیات آن پرداخته اما جامعه پس از رسول الله(ص) تاکنون آن جامعه عصر رسول الله(ص) را در عمل به عنوان یک الگوی رفتاری نپذیرفته و به شکل فرهنگ نهادینه نکرده است. از این رو ما با یک جامعه اسلامی غیرمسلمان مواجه هستیم.
یکی از دوستان نگارنده در سفر به سریلانکا به دیدار یکی از روحانیون بودایی در معبد میرود و مدتی با او در یک جلسهای به گفت وگو مینشیند و سپس در پایان جلسه به او میگوید که آیا درباره اسلام هم تحقیق و مطالعهای انجام داده است؟
روحانی بودایی که مطلب را دریافته بود به وی میگوید: شما یک هفتهای در این کشور بودهاید. وقتی به بازار و به میان مردم رفتید، نوعی رفتار اجتماعی مشاهده کردید که مبتنی بر فرهنگ اخلاقی و رفتاری بودایی بوده است. این فرهنگ رفتاری برپایه بودیسیم است. آیا در جامعه شما، اسلام توانسته است یک چنین فرهنگ رفتاری را در جامعه ایجاد کند؟ این دوست ما میگفت: من پس از این استدلال ایشان تنها سکوت پیشه کردم.
چرا؟ چون میدانست که فرهنگ رفتاری جامعه مثلا ایرانی براساس آن الگوهای رفتاری نیست که اسلام و رهبران آن بیان کرده و حتی در دورهای ایجاد و به جهانیان معرفی کردهاند. ما در حالی مدعی ایمان و اسلام هستیم که فرهنگ رفتاری ما براساس آن الگوهای رفتاری نیست که به ظاهر مقبول ماست؛ زیرا اگر چیزی را قبول داریم میبایست براساس آن، رفتارهای خودمان را بسازیم در حالی که در بسیاری از موارد برخلاف آن عمل میکنیم. اگر ربا و غیبت و دروغ، حرام و ناپسند و گناه است، چرا در تمام معاملات بازار و غیربازار برخلاف این اصل عقلایی و شرعی عمل میکنیم؟
هر جامعهای میبایست الگوهای رفتاری که پذیرفته به عنوان یک فرهنگ رفتاری درآورد. به عنوان نمونه فرهنگ رفتاری ما در برگزاری نمازجمعه و جماعت کاملا معلوم است و هر کسی وقتی به آن مینگرد به بینش و نگرشهایی که این فرهنگ رفتاری را ایجاد کرده پی میبرد، اما آیا هر کسی به جامعه ایرانی وارد شود میتواند براساس فرهنگ رفتاری ما بگوید که الگوی رفتاری ما اهل بیت(ع) هستند؟ بی گمان چنین نیست؛ زیرا اهل بیت(ع) مثلا به نظم و وفای به عقود و راستگویی فرمان داده و عمل میکردند اگر چه علیه آنان بود، ولی ما دقیقا برخلاف آن میرویم و فرهنگ رفتاری ما برخلاف آن الگوهای رفتاری است. پس باید گفت که الگوهای رفتاری ما غیر از اهل بیت(ع) میباشد.
از این رو اهل بیت(ع) کسانی را که مدعی تشیع بودند از این ادعا برحذر میداشتند و به آنان میگفتند تا خود را تنها محب و دوستدار ایشان معرفی کنند که البته این خودش مقام بلندی است و ما در این مرحله نیز میبایست در بیشتر موارد فرهنگ رفتاری خودمان را براساس الگوی رفتاری اهل بیت(ع) سامان دهیم تا کف محبت یعنی پیروی را داشته باشیم.
این نیازمند آن است که الگوهای رفتاری در بحث خانواده، تربیت، آموزش و مانند آن را براساس سیره و سنت اهل بیت(ع) به دست آورده و تدوین کرده و در اختیار اولیاء امور و مربیان قرار دهیم تا آنان به حکم جامعه پذیری و گرایش فطری تقلید، فرهنگ رفتاری جامعه را بسازند.
راه رسیدن به محبت از طریق معرفت و اطاعت
با نگاهی به آموزههای قرآنی و وحیانی اسلام میتوان دریافت که راه رسیدن به مقام محبت چه رسد به مقام بلند و عالی تشیع، طریق معرفت و اطاعت است. براین اساس آیات پیش گفته قرآنی بر این امور تاکید کرده است.
امام زمان(عج) خود در اینباره همانند دیگر انوار وجودی و قدسی اهل بیت(ع) به این نکته توجه داده میفرماید:
فلیعمل کل امرء منکم بما یقرب به من محبتنا، ولیتجنب ما یدنیه من کراهیتنا و سخطنا، فان امرا یبغنه فجاه حین لاتنفعه توبه، و لاینجیه من عقابنا ندم علی حوبه؛
هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستی ما نزدیک میسازد، عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوری گزیند، زیرا خداوند به طور ناگهانی انسان را میگیرد، در وقتی که توبه برایش سودی ندارد و پشیمانی او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمیدهد.
آن حضرت در جایی دیگر برای تحقق این معنا تسلیم اطاعت را مطرح کرده و فرهنگ سازی مبتنی بر الگوهای اهل بیتی(ع) را مهمترین راه تقرب و نزدیکی به خود و در نهایت پیامبر(ص) و خدا دانسته است. پس اگر کسی دوست میدارد خود و جامعهاش را خدایی کند و رضایت و محبوبیت خداوندی را کسب نماید میبایست فرهنگ رفتاری و بینشی و نگرشی خود را براساس فرهنگ رفتاری و بینشی اهل بیت(ع) سامان دهد. از آن رو حضرت میفرماید:
فاتقوا الله، و سلموا لنا، و ردو الامر الینا، فعلینا الاصدار، کما کان منا الایراد، و لاتحاولوا کشف ما غطی عنکم، واجعلوا قصدکم الینا بالموده علی السنه الواضحه ؛
از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید.
مقصد خود را با دوستی ما براساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید.
بنابراین، شخص حتی اگر بخواهد در مقام محبت، به اهل بیت(ع) و خدا و رسول(ص) نزدیک شود میبایست فرهنگ و سبک زندگی خود را براساس الگوهای اهل بیتی(ع) سامان دهد. سخن در این باره بسیار است ولی به همین مقدار بسنده میشود.