24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : مکاتب حقوقی، مکتب عدالت مطلقه، امانوئل¬کانت، ژوزف دومستر
نویسنده : مهدی رجبي اصل
کیفر بزهکاران از پدیدههای زندگی گروهی است و در هر عصر و اجتماع انسانی دیده میشود. از زمانی که پدیدهای به نام جرم در این اجتماعات شناخته شد، انسانها به شیوهای به رویاروئی با آن برخاستهاند و در هر دوره، واکنش جامعه در برابر جرم با توجه به عقاید و آرای اندیشمندان و مکتبهای فلسفی سنجیده میشده و حقوق کیفری سیر تکاملی خود را از دورانهای نخستین آغاز کرده و در قرون اخیر نیز این سیر تکاملی منجر به ظهور مکتبهای مختلفی با افکار و عقاید خاص شده است که مکتب عدالت مطلقه یکی از آن مکاتب است. [1]
آراء و عقاید این مکتب، مبتنی بر چند اصل ثابت اخلاقی است. مهمترین آن، اینکه کوشش انسان برای رسیدن به سعادت وقتی ارزش دارد که به اصول اخلاقی متکی باشد، انسانی که دستخوش شهوت نفس است هرگز نمیتواند آزادی حقیقی یا سعادت را بشناسد. بنابراین انسان تکلیف دارد از خیر برین تبعیت کند، پیروی از اصول اخلاقی، انسان را عادل میسازد و زندگی عادلانه و خردمندانه غایت حقیقی انسان است. دست اندازی و تعدی به دیگران یعنی خروج از عدالت که با اجرای کیفر دگر باره استقرار مییابد. موضوع کیفر اعاده نظم اخلاقی است که بر اثر جرم (گناه) مختل شده است. [2]
دو تن از مؤسسین این مکتب، امانوئلکانت و ژوزف دومستر هستند که به بررسی افکار و عقاید آنان میپردازیم.
امانوئلکانت (1804 – 1724م) فیلسوف آلمانی است و از پایهگذاران عدالت مطلق به شمار میآید؛ بزه از نظر کانت پدیدهای است زیانبخش و بزهکار کسی است که دستورهای اخلاقی را زیر پا میگذارد در نتیجه نظم اخلاقی جامعه را دستخوش آشفتگی میکند. بنابراین کیفر رساندن و تحمل رنج برای اعاده نظم اخلاقی لازم است. او معتقد است که مجازات هدفی ندارد جز آنکه تعادل روانی مجرم را که در اثر ارتکاب جرم به هم خورده مجدداً برقرار میسازد. کانت با حدّ قصاص موافق بوده و معتقد است قصاص حد مطلوب اجرای عدالت اجتماعی است به شرطی که حکم قصاص منبعث از تصمیم قضائی باشد و زیاندیده به تنهائی اقدام به اجرای آن نکند.[3]
برای ضرورت بیچون و چرای کیفر و پیشگیری از عواقب وخیم عدم اجرای آن، کانت به تمثیل جزیره متروکه متوسل میشود و مینویسد: «اگر جامعه مدنی با تمایل و رضایت افراد آن فرو میپاشید (مرزهائی را تصور کنید که در جزیرهای ساکن هستند و تصمیم میگیرند از یکدیگر جدا شوند و در دنیای دیگر پراکنده شوند) نخست؛ آخرین آدمکشی که در زندان به سر میبرد باید به کیفر برسد»[4] یعنی هر چند کیفر آدمکش فایده اجتماعی نخواهد داشت چون دیگر، کسی در آن جزیره متروکه زندگی نمیکند و همه آنجا را ترک میکنند ولی مجرم باید کیفر ببیند چون نظم اخلاقی را زیر پا گذارده و مستحق عذاب است و در هر حال عدالت باید اجرا شود.
ژوزف دومستر (1821 – 1753م) فیلسوف فرانسوی است. عقاید دومستر همانند کانت بر مبنای عدالت مطلق است. با این تفاوت که در نزد دومستر، نظرات الهی و مذهبی بر نظم او غلبه دارد.[5]
او به مفهوم جبر و سرنوشت جبری انسان اعتقاد دارد و از نظر وی رفتار و کردار انسان را مستقیماً قضا و قدر یعنی علم و اراده الهی پدید میآورد انسان از خود اراده و اختیاری ندارد، پروردگار در تمامی شئون زندگی اجتماعی و سیاسی حاضر است – پادشاهان و حکمرانان به نمایندگی از طرف خدا اعمال حاکمیت و اجرای عدالت میکنند. اینان با قبول اشتباهات قضائی میگویند: «گرچه ممکن است گاهی چنین اشتباهاتی اتفاق بیافتد ولی میتوان این مجازاتها را نتیجه جرائم و گناهان قبلی متهم که کشف نگردیده و مورد تعقیب قرار نگرفته دانست.»[6]
دومستر به مفهوم جبر و سرنوشت جبری انسان اعتقاد داشت و برای انسان اراده و اختیاری قائل نبود. قائلان به اختیار در پاسخ دومستر میگویند؛ اگر اختیاری در کار نبود هیچ گونه مسئولیتی نیز مفهوم نداشت.
یکی از منتقدان کانت نیز میگوید: تصور اینکه هر معصیتی باید به کیفر دنیوی برسد خطرناک است. زیرا به آسانی به درهم آمیختگی قانون موضوعه با قانون اخلاقی و دینی و نقض آزادی فردی که اساساً محترم است میانجامد. و نیز عقاید کانت به تجسس در اندیشه و عقاید افراد میانجامد و به جای باز گرداندن عدالت، خود به ایجاد نابسامانی دامن خواهد زد.[7]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان