كلمات كليدي : تاريخ، امويان، خالدبن يزيد، مروان بن حكم، بيعت، امويان، كيميا
نویسنده : فاطمه پهلوان پور
ابوهاشم خالد بن یزید بن معاویه بن ابیسفیان اموی ممتاز به فصاحت و سخاوت و شاعری توانا و متبحر در طب و کیمیا بود، چرا که رسالههای وی در این زمینه از دانش خالد در این علوم حکایت میکند.[1] به خالد، حکیم آل مروان میگفتند، چرا که وی ذاتاً دارای فضل و همت والایی بود و به علم و دانش علاقه وافری داشت و هنگامی که به فکر ساختن کیمیا افتاد، دستور داد گروهی از فیلسوفان مصر را که به زبان عربی مسلط بودند، احضار نمایند و از آنها خواست کتابهای کیمیا را از زبان یونانی و قبطی به عربی ترجمه کنند، این اولین بار بود که در اسلام کتابی از زبانی بیگانه به زبان عربی ترجمه میشد.[2]
از کتبی که به وی نسبت دادهاند عبارت است از: سر البدیع فی فک الرمز المنیع، الفردوس،[3] کتاب الحرارات، الصحیفة الکبیر، الصحیفة الصغیر، وصیتة الی ابنه فی الصنعة.[4]
زبیر بن مصعب روایت کرده: خالد بن یزید بن معاویه عالم و حکیم و شاعر بود. ابن ابیحاتم او را از طبقه دوم از تابعین شام میشمارد و گویند به دانش عرب و عجم دست یافته بود. از پدرش و از دحیة بن خلیفه کلبی روایت حدیث کرده است و زهری و دیگران از او روایت کردهاند. و نیز بیهقی و خطیب بغدادی و عسکری و حافظ بن عساکر شماری حدیث از او آوردهاند. گفته چون کسی را نمییافت که برایشان حدیث گوید، کنیزان خود را مخاطب میساخت. خالد از صالحین قوم خود بود و روزهای جمعه و شنبه و یکشنبه روزه میگرفت و میگفت: من به کتاب دلبستهام، نه از علمایم نه از جاهلان.[5]
نقش خالد بن یزید در آرام کردن مردم در اختلافات:
روایت شده که در هیاهوی اختلافات بر سر خلافت و بیعت، روزی بین مردم شام درگیری رخ داد، بدین ترتیب که ولید بن عتبه و یزید بن ابی غمس و سفیان بن ابرد کلبی، ابن زبیر را دشنام داد و صداقت حسان بن مالک را تأیید کردند. عمرو بن یزید نیز به پا خاسته و حسان را دشنام داد، به همین دلیل ضحاک بن قیس امیر دمشق نیز دستور داد که طرفداران حسان را به زندان اندازند. مردم به دنبال این حادثه شورش کرده و عمرو بن یزید حکمی را کتک زدند. در این هنگام خالد بن یزید برخاست و از تخت منبر بالا رفت و با سخنانش مردم را به آرامش فراخواند و بدین ترتیب شورش را فرو نشاند و زندانیان آزاد شده از شهر بیرون شدند.[6]
گفته شده مردم شام به خاطر کم سن و سال بودن و باتقوا بودن خالد بن یزید او را به خلافت انتخاب نکردند.[7]
نزاع و دودستگی بر سر خلافت:
پس از مرگ یزید هرج و مرج عمومی جهان اسلام را فرا گرفت. رقابت میان قبایل قیسی (قبایل شمالی یا عدنانی) و قبایل یمنی (قحطانی) از زمان معاویه به شدت داغ بود و هر گروه برای برتری جوئی از گروه دیگر تمام تلاش خود را میکرد. بعد از مرگ معاویه بن یزید، شام به نوعی میدان برای تسویه حساب این دو گروه شد. به جز طبریه اردن که در آنجا حسان بن مالک بن بجدل کلبی خلافت را برای خالد بن یزید میخواست. چرا که مادر یزید و پسرانش از قبایل کلبی بودند و در میان آنها رشد یافته بودند.[8] در مقابل قبایل قیسی شرایط را به نفع عبدالله بن زبیر میدیدند، لذا در نهان از او حمایت میکردند و همچنین دمشق در اختیار او بود و ضحاک بن قیس الفهری رهبری آنها را به عهده داشت. شاید تعصبات قبیلهای هم آنها را در انتخاب عبدالله بن زبیر به عنوان خلیفه تشویق میکرد. چون همه آنها از نسل عدنان بودند. [9]
اجلاس جابیه و کنار گذاشتن خالد از خلافت:
سرانجام در سال 64(ه.ق) بزرگان بنیامیه و برخی از کارگزاران معاویه و یزید و سران قبایل کلبی و یمنی در جابیه که محلی در جنوب غربی دمشق بود، اجتماع کردند تا از میان خود یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب کنند. در این میان سه نفر برای کسب کرسی خلافت از شانس بیشتری برخوردار بودند.
1- خالد بن یزید بن معاویه که حسان بن مالک و مالک بن هبیره از او حمایت میکردند.
2- عمرو بن سعید بن عاص
3- مروان بن حکم که اشخاصی هم چون حصین بن نمیر سکونی، عبیدالله بن زیاد و... از او حمایت میکردند.
سرانجام با اینکه برخی از بزرگان قبایل کلبی مثل مالک بن هبیره با خلافت مروان مخالف بودند؛ اما بخاطر اینکه او از بزرگان بنی امیه محسوب میشد و از تجربه بیشتری برخوردار بود به خلافت انتخاب شد و همه با او بیعت کردند. اما دیگر نامزدهای خلافت هم بی نصیب نماندند و خالد بن یزید ولیعهد اول مروان شد و ولایت حمص را به او دادند و عمرو بن سعید بن عاص هم ولیعهد دوم شد و حکومت مدینه را به او سپردند. [10]
اختلاف خالد بن یزید و مروان بن حکم و مرگ مروان:
مدتی بعد مروان با نادیده گرفتن اجتماع جابیه، عبدالملک فرزند خود را ولیعهد کرد و عبدالعزیز فرزند دیگرش را جانشین وی قرار داد و با این عمل خلاف اخلاق، خالد بن یزید را از ولیعهدی عزل نمود. بعضی از مورخان معتقدند که این نقص عهد مروان به بهای جانش تمام شد؛ چرا که فاخته، بیوه یزید و مادر خالد که به همسری مروان درآمده بود، شوهرش را با زهر هلاک کرد و به روایتی بالشی بر روی دهانش گذاشت و خود بر روی آن نشست و خفهاش کرد.[11] در حالی که بعضی دیگر مرگ او را به واسطه وبا و طاعونی میدانند که در آن وقت در شام و بصره همه گیر شده و بسیاری را کشت.[12] حمدالله مستوفی و ابن طباطبا در این باره مینویسد: «مروان حکم در رمضان سال 66(ه.ق) و به قولی 65(ه.ق) در مجمعی به خالد و مادرش توهین کرد، خالد از این سخن به مادرش شکایت کرد. مادرش نیز به تلافی آن توهین، شب هنگام بالشی در دهانش نهاد و خفهاش کرد.[13] عبدالملک پسر مروان درصدد برآمد مادر خالد را به قتل برساند؛ ولی به او گوشزد کردند که مردم خواهند گفت پدرش به دست زنی کشته شد، بنابراین از قتل وی منصرف گشت.[14]
سرانجام خالدبن یزید در سال 90 هجری و به قولی در سال 85 هجری درگذشت.[15]