21 اسفند 1396, 16:56
بهرهگیری از آموزههای دینی به عنوان وظیفهای شرعی و عقلی بر همگان ضروری و واجب است. دین، راهنمای زندگی است و نمی توان این را باور داشت ولی در مهندسی زندگی آن را به کار نگرفت. باور به چیزی در همه ابعاد زندگی باید خود را نشان دهد. اگر پذیرفتهایم که زندگی بهتر و سعادتمندانه با عمل به باورهای دینی میتوان داشت، باید آن را در عمل نشان دهیم و در برنامه ریزی هایمان بکار بگیریم.
قرآن قانون اساسی زندگی سعادت مند انسانی است که همه چیز آن از مقام وحی است و خداوند به عنوان آفریدگار و پروردگار، آن را برای رسیدن انسان به کمال مطلق و بروز تواناییهای ذاتی و طبیعی اش فرو فرستاده است. قانونی که راهنمای عمل و دستور هدایت مطلق بدون هیچ شبهه و تردیدی است. نه باطل در آن راه یافته و نه گرد و غبار شک و تردید بر دامنش مینشیند. دستورها و آموزههای آن فرا زمانی و بیرون از تاریخ و لحظه است و چون ثبات ابدی است، هیچ گونه تغییر و تحولی، آن را از تازگی نمیاندازد. چون خداوند فطرت ساز، آن را فرو فرستاده، با فطرت و غرایز انسانی هماهنگ است و از دایره سازواری بیرون نمیرود.
از سوی دیگر این برنامه از سوی کسانی پیش از این به مورد اجرا گذاشته شده است؛ کسانی که به عنوان نمونههایی عینی و سرمشقهای عملی در زندگی انسانی در شرایطی سختتر و دشوارتر توانسته اند با به کارگیری آن، به هدف سعادتی خود و حتی جامعه خویش دست یابند؛ کسانی که قرآن از آنان به اسوههای حسنه و الگوهای عینی در حوزههای معرفت و عمل یاد میکند؛ کسانی که توانستند در شرایطی بس دشوارتر و سخت تر از شرایط همه کسانی که پس از ایشان آمده و میآیند، با عمل به آموزههای قرآنی و دینی، راه روشنی را در پیش روی خویش ترسیم کنند و تصویری زیبا از رسیدن انسان به کمال مطلق را بر پیشانی تاریخ و تارک هستی حک کنند؛ کسانی که خداوند به ایشان بر همه آفریدههای هستی فخر و مباهات فروخت و ندای «تبارک الله احسن الخالقین» بر گوش هستی و فلک خواند؛ کسانی که از دامن خاک به افلاک فراتر رفته و با آن که همواره این نکته را گوشزد همگان میکردند: «انا بشر مثلکم»؛ من هم بشری همانند شمایم، به جایی رسیدند که «قاب قوسین او ادنی»اش خوانده اند؛ مقامی که حتی فرشتگان گرامی خداوند را نیز بدان مقام راهی نیست. آنان به مقامی رسیده اند که همه آفرینش و موجودات هستی میبایست از دروازه «الی ربک الرجعی»، به سوی «الی ربک المنتهی» او حرکت کنند تا شاید به مقام ربوبیت و عبودیت محض در آیند. از این رو راه ایشان صراط مستقیم است که هم نعمت و سعادت دنیا با آن همراه است و هم رهایی از خشم و غضب خداوندی در آن میباشد و هم راهی به دور از هر گمراهی و ضلالتی است، لذا اگر کسی بخواهد به جایی برسد میبایست از ایشان در همه امور ریز و درشت زندگی فردی و جمعی خود پیروی کند تا از عنایات و توفیقات الهی بهرهمند گردد؛ چنان که خداوند در قرآن در اینباره از زبان پیامبرش میفرماید: اگر میخواهید محبوب و دوستدار خدا شوید از من پیروی کنید.
حال سخن این است که اگر همه اینها و یا بیش از اینها را باور داریم، چرا در مهندسی و برنامهریزیهای زندگی خود از آنها بهره نمیگیریم؟
اگر پس از سالها تلاش و کوشش دانشمندان و دلسوزان، آن اندازه آموختهایم که از دوره گردآوری و تدوین گذشته و پا به مقام تحلیل دادهها و آموزههای دینی با شرایط زیستی خودمان گذاشتهایم، پس اکنون زمان آن است که آن چه را آموختهایم به کار بریم و به آن چه ایمان داریم عمل نماییم.
اگر باور داریم که انسانها با همه تنوعات فکری و زیستی و فرهنگی و اختلافات سلیقهای، در مجموع آموزههای دینی ما جایی برای خود دارند و این که هر یک از آیات الهی قرآن، بیانگر نوعی از زندگی انسانی و شرایط خاصی است که انسان در طول یک زندگی و یا دوره ای از زندگی با آن روبه رو میشود و یا زندگی امامان در دوره دویست و پنجاه ساله خود، درس عملی زندگی و سرمشقهای عینی هدایت و بهره گیری از آموزههای قرآنی برای شرایط متغیر است، پس چرا از این همه درسهای تلنبار شده تاریخی برای بهسازی زندگی و شرایط فردی و اجتماعی خود بهره نمیگیریم؟
اگر هر یک از داستانهای زندگی پیامبران در قرآن بیانگر حالات و یا شرایط فردی و جمعی ماست، چرا از آن در آموزش و تربیت و یا سیاست بهره نمیگیریم؟ پرسش ما این است که مثلا تاکنون تا چه اندازه از داستان مومن آل فرعون در برنامهریزی اجتماعی خود بهره گرفتهایم؟ آیا زمان آن نرسیده است که ما هم مومنی از آل علی(ع) (یعنی با عقاید و باورهای شیعی) در دربار فرعونیان زمان یعنی در کاخ سیاه واشنگتن داشته باشیم تا در شرایط بحرانی اعمال نفوذ کند؟ آیا نباید همانند روش خداوند از همان قوم و اهل و زبان و فرهنگ برای مقاصد خود کمک بگیریم؟ تاکنون چند حبیب نجار انطاکی که در داستان سوره یس آمده است پرورش داده ایم تا در برنامهها و رسالت خود از آنان بهره جوییم؟ آیا زمان آن نرسیده است که ما نیز همانند امام موسی الکاظم(ع) در عصر عباسی افراد و مهرههایی در دربارها و دولتهای وقت وارد سازیم؟ یا افرادی را به عنوان وکیلان به سراسر جهان اعزام کنیم؟ آیا باور نداریم که هنوز وقت تقیه به یک معنایی هنوز باقی است و باید از آن دستور مهم و کلیدی بهره جست؟ چه لزومی دارد که هنوز همه اسرار و رازها را آشکار سازیم؟ چرا بگذاریم شیعیان و پیروان صدیق امیرمومنان و اولاد معصوم ایشان(ع) چنین کشته و قتل عام و به سخنی نسل کشی شوند؟ آیا نمیتوان بسیاری از اسرار را همانند عمار یاسر بر زبان نراند؟ مگر وضعیت ما بدتر از عمار یاسر است که حتی حق را به زبان به جهت اکراه و اجبار و فشار انکار کرد و در زبان آن را دگرگونه ساخت با آن که «قلبه مطمئن بالایمان » بود؟ (نحل آیه 106) آیا ما نمی توانیم در شرایط مشابه، حداقل اسرار را به زبان نیاوریم؟ زمانی که به جرم ناداشتهای این چنین نسل کشی میکنند؟ مگر این آموزه قرآنی برای داستان گویی نازل شده یا آن که باید به عنوان دستور و آموزه ای مهم در زندگی و برنامه ریزی از آن بهره جست؟
آیا زمان آن نرسیده است که از روشهای پیامبران و آموزههای قرآنی و رفتار و عملکرد امامان(ع) در شرایط متغیر استفاده کنیم و با چالشهای جهان معاصر در عین واقع بینی و حفظ آرمانها و حقایق و ارزشهای برخوردهای منطقی و دینی داشته باشیم؟
ما تا چه اندازه به اصول رفتاری امامان(ع) و آموزههای پیامبران(ع) باور داریم و آنان را سرمشق عمل فردی و اجتماعی و سیاسی خود قرار میدهیم؟
به نظر میرسد که در مهندسی تمدنی خود باید به این نکته توجه داشته باشیم که همه رفتارها و اعمال و گفتار (فعل و قول و تقریر) امامان ما حجت بر ماست و میبایست از آنها در زندگی خود به عنوان نمونههای عملی و عینی استفاده کنیم؛ زیرا هر یک از فعل و قول و تقریر آنان با توجه به شرایط متغیر زمان با حفظ اصول ارزشی و آرمانهای دینی صورت گرفته است بنابراین بیاییم دوباره به خود و شرایط و مقتضیات عصری بنگریم و با واقع بینی از دستورها و آموزههای دینی و رفتارهای عملی امامان برای رهایی از چالشهای جهان معاصر بهره گیریم و در مهندسی تمدنی و فرهنگی خود از آنها استفاده کنیم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان