19 فروردین 1397, 11:35
انسان موجودی است که دارای بعد روحی و روانی پیچیده و ناشناخته است. تمام علوم که موفق به شناخت ابعاد گوناگون جهان طبیعت گشته اند، هنوز نتوانسته اند ابعاد روحی و معنوی در هم تنیده این موجود را بشناسند. خداوند در وجود این انسان غرایز روحی و جسمی، نفسانیت و کششهای مادی و احساسات گوناگون نهاده است. معمولاً کششها و جاذبههای انسانی بر دو گونه اند: بعضی ناآگاه است یعنی نیاز به وساطت، عقل و شعور ندارد وجزء نیازهای اساسی و اولیه زندگی انسانی تلقی میشوند و برای بقا و ادامه حیات باید به گونه ای تامین گردد. این نیازها بین انسان و حیوان مشترک است، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوی غذا و یا جنس مخالف جذب میشود.اما گاهی تاثیر دسته ای دیگر از تمایلات انسانی به صورت آگاهانه است یعنی این جاذبه درونی در عقل و اندیشه اثر میگذارد و او را وادار به انتخاب طریق میکند. در زندگی انسان بعضی از نیازها و تمایلات روانی و روحی خود را با در نظر گرفتن مصلحت و ضرر آن با استفاده از اندیشه و دیدگاه اعتقادی خود تامین میکند. معمولاً قسم اول را غریزه و قسم دوم را فطرت مینامند. (خدا گرایی و خداپرستی به صورت یک فطرت، درون همه انسانها قرار دارد.) نه تنها خداشناسی بلکه دین و آیین به طور کلی و در تمام ابعاد فطری است و باید همچنین باشد، زیرا مطالعات توحیدی به ما میگوید: میان دستگاه تکوین و تشریع همآهنگی لازم است.آنچه در شرع وارد شده حتماً ریشه ای در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمی است مکملی برای قوانین شرع خواهد بود، به تعبیر دیگر تکوین و تشریع دو بازوی نیرومند هستند که به صورت همآهنگ در تمام زمینهها عمل میکنند، ممکن نیست در شروع دعوتی باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمی نباشد و ممکن نیست چیزی در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند، البته شرع برای رهبری فطرت حدود و قیود و شرایطی تعیین میکند تا در مسیرهای انحرافی نیفتد، ولی هرگز با اصل خواسته فطری مبارزه نمی کند، بلکه از طریق مشروع آن را هدایت خواهد کرد، وگرنه میان تشریع و تکوین تضادّی پیدا خواهد شد که با اساس توحید سازگار نیست، به عبارت روشنتر خدا هرگز کاری ضدّ و نقیض که فرمان تکوینش بگوید انجام ده و فرمان تشریعش بگوید انجام نده پس دین به صورت خالص و پاک از هرگونه آلودگی در جان آدمی وجود دارد و انحرافات یک امر عارضی است، بنابراین وظیفه پیامبران این بوده که این امور عارضی را زایل کنند و به فطرت اصلی انسان امکان شکوفایی دهند و این غرایز و تمایلات را در مسیر اصلی و خدادادیش هدایت کنند.خداوند میفرماید: «فاقم وجهک للّدین حنیفاً فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق الله ذالک الدّین القیم ولکن اکثر النّاس لایعلمون». روی خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن، چرا که این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش خدا نیست، این است دین و آیین محکم و استوار ولی اکثر مردم نمی دانند. امام صادق (ع) در پاسخ به این سئوال «فطرت الله الّتی فطر النّاس علیا» چیست؟ فرمودند: منظور توحید است و در تفسیر این آیه فرموده اند: هی الاسلام و همچنین درحدیثی دیگر، در اصول کافی از حضرت امام صادق (ع) نقل شده است در تفسیر همین آیه میخوانیم : قال هی الولایه. فرمود منظور فطرت، ولایت و پذیرش رهبری اولیای الهی است و به هر حال همه درست است، زیرا توحید، اسلام و ولایت، فطری است و ریشه در جان انسان دارد. پس دین اسلام، تمایلات الهی و آنچه که در شرع آمده ریشه در ذات و باطن انسان دارد و باید به آن عمل کرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان