دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نگرش سیستمی در تحلیل ایمان دینی (2)

پدیدارشناسى، بمعناى شناختن آنچه که خود را ظاهر مى‌نمایاند است.
نگرش سیستمی در تحلیل ایمان دینی ʂ)
نگرش سیستمی در تحلیل ایمان دینی (2)

نویسنده: محمدرضا خاکى قراملکى

1ـ 2 ـ رویکرد پدیدارشناختى (phenomenology):

پدیدارشناسى، بمعناى شناختن آنچه که خود را ظاهر مى‌نمایاند است. رویکرد پدیدارشناسى یک رویکرد تو صیفى است که در صدد بیان و روى آوردن به توصیف مستقیم پدیدارها است.(نه لزوما تبیین آنها) و مى‌کوشد ماهیت پدیدارها را به همان شیوه‌اى که نمودها خود را آشکار مى‌کند و نیز بدور از پیش فرض‌ها و نظریه‌هاى قبلى که ممکن است در توصیف پدیده‌ها مفروض گرفته شود آنها را توصیف کند. در رهیافت پدیدارشناسى دین طرفداران آن بدور از اعلام موضع و پیش‌فرض، در صدد شناختن و شناساندن دین، به عنوان پدیدارى که در حیات فردى و اجتماعى تجلّى گشته است مى‌باشد.

پدیدارشناسى دین، به عنوان یک رهیافت عقلى و علمى از اواخر قرن هجدهم (دوره روشنگرى) آغاز گشته و نخستین شخصیت بر جسته آن «ماکس مولر» در قرن 19 مى‌باشد. مولر بر این باور است که تاریخ دین یک علم توصیفى و عینى است و از ماهیت دستورى کلامى و فلسفى دین فارغ است.

«پدیدارشناس باید ایمان موءمنان را به عنوان تنها «واقعیت دینى» بپذیرد. ما باید با قبول اینکه موءمنان یک دین کاملا بر حق‌اند، از تحمیل ارزش گذاریهاى خویش بر تجربه‌هاى آن موءمنان پرهیز کنیم.به عبارت دیگر تمرکز اصلى و اولى ما در پدیدارشناسى مان توصیف این امر است که آن موءمنان ایمانشان را چگونه مى‌فهمیده اند. ما باید به ارزش مطلقى که موءمنان به ایمان خویش نسبت مى‌دهند، احترام گذاریم. درک و دریافت ما از این واقعیت دینى همواره تقریبى یا نسبى است، چرا که ما هرگز نمى‌توانیم دین دیگران را دقیقاً همانند خود متدینان به آن، احساس و تجربه کنیم.»[2]

تعاریف زیر را مى‌توان، تعریف پدیدارشناختى از دین قلمداد کرد.

1ـ 2ـ 1 ـ میرچالیاده: «دین همواره شامل تلاش انسان دین ورز، براى فرا رفتن از جهان غیر قدسى یا دنیوى نسبى و تاریخى زمانى، به مدد تجربه کردن جهان فرا انسانى ارزشهاى متعال است.»[3]

1ـ 2ـ 2 ـ «رابرت هیوم»:[4] این تعریف را نیز مى‌توان در قالب پدیدارشناسى دین مى‌گنجاد.

«دین را بطور ساده مى‌توان چنین تعریف کرد که، جنبه‌اى تجربیات؛ و از جمله افکار و احساسات و فعالیتهاى فردى است که بدان وسیله کوشش مى‌کندتا در رابطه با آنچه الهى مى‌پندارد یعنى قدرت بسیار متعالى و با ارزشى که جهان را کنترل مى‌کند، زندگى کند.»[5]

1ـ 2ـ 3 ـ مایکل پترسون و همکاران: و همچنین تعریفى که نویسندگان کتاب عقل و اعتماد دینى اتخاذ کرده اند را مى‌توان از این منظر ارزیابى‌کرد.

«دین متشکل از مجموعه‌اى از اعتقادات، اعمال واحساسات (فردى وجمعى)است که حول مفهوم حقیقت غایى سامان یافته است. این حقیقت را مى‌توان بر حسب تفاوت ادیان با یکدیگر، واحد یا متکثر، متشخص،و غیر متشخص الوهى یا غیر الوهى و نظایر آن تلقى کرد. مع ذلک به نظر مى‌رسد که تمام پدیده‌هاى فرهنگى‌اى که دین مى‌نامیم، در قالب این تعریف مى‌گنجد.»[6]

تعاریف فوق در واقع با چشم‌انداز که به تاریخ ادیان زنده جهان، و مطالعات تاریخى داشته‌اند در صدد ارائه تعاریفى هستند که بعد پدیدارى دین را به شکل توصیفى در همه ادیان نمایان کند.

1ـ 3 ـ رویکرد جامعه‌شناختى ( socioljy):

جامعه‌شناسى دین، به موضوع دین و نقش و اهمیت اجتماعى آن به صورت عام، در جامعه بشرى ونیز اهمیّت باور داشت‌ها در عملکرد گروهها و جوامع خاصى مى‌پردازد. و وظیفه اصلى جامعه‌شناس دین، تبیین وجود باور داشتها و عملکردهاى مذهبى در جامعه بشرى است.[7]

1ـ 3ـ 1 ـ تعریف دورکیم:[8] در تعریف دین مى‌گوید:

«نظام یکپارچه‌اى از باورداشتها و عملکردهاى مرتبط به چیزهاى مقدس است، یعنى چیزهایى که جدا از چیزهاى دیگر انگاشته شده و در زمره محارم به شمار مى‌آیند، این باور داشتها و عملکردها همه کسانى را که به آنها عمل مى‌کنند در یک اجتماع اخلاقى واحد همبسته مى‌کند.»[9]

1ـ 3ـ 2 ـ ردکلیف براون:[10] نیز دین را از منظر کارکردهاى اجتماعى آن مورد توجه قرار مى‌دهد، و مى‌گوید:

«ما دست کم بعنوان امکان، به این نظریه توجه داشته باشیم که دین مانند اخلاق و قانون، بخش مهم و حتى‌اساسى دستگاه اجتماعى و جزئى از آن نظام پیچیده‌اى است که انسانها با آن مى‌توانند در یک تنظیم سامانمند روابط اجتماعى باهم زندگى کنند. بر مبناى این دیدگاه، ما با سرچشمه دین کارى نداریم، بلکه به کارکردهاى اجتماعى آن نظر داریم، یعنى مى‌خواهیم بدانیم که دین در شکل گیرى و نگهداشت نظم اجتماعى چه نقشى را بازى مى‌کند.»[11]

آنچه از رویکردهاى فوق مى‌توان استنتاج کرد، اینست که در هر سه نگاه فوق، باتوجه به کارکردها و نقشهایى که دین در ساحت روانى و روحى انسان و نیز در ساحت اجتماعى دارا مى‌باشد ارائه شده است. نکته قابل توجه اینست که على رغم ادعاى نظریه پردازان فوق مبنى براینکه در صدد شناساندن دین با قطع نظر از نظریه و علایق پیشین مى‌باشند، نتوانسته اند از نفوذ تمایلات و گرایشها و ایده‌هاى مفروض خود، بدور باشند. همیلتون[12] در این راستا مى‌گوید.

«در ارزیابى تعاریفى که از دین به عمل آمده است، باید این نکته را همیشه در ذهن داشت که این تعاریف از نفوذ تمایلات و مقاصد نظرى همیشه بر کنار نبوده اند. این به آن معنى است که آنچه را که نظریه پردازان به عنوان دین در نظر مى‌گیرند بستگى به تبیین مورد نظر شان از دین دارد»[13]

1ـ 4 ـ رویکرد کلامى و فلسفى:

تعاریفى مربوط به ماهیت و حقیقت دین مى‌باشد از این قرار است:

الف: «دین عبارت است از یک نظام الهى که براى صاحب خود وضع شده و مشتمل بر اصول و فروع مى‌باشد»[14]

ب: «دین عبارت است از اقرار به زبان، اعتقاد بر پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن»[15]

ج: «دین قانون و قرارداد الهى است که خردمندان را به سوى قبول آنچه در نزد رسول است فرا مى‌خواند»[16]

د: «دین عبارت است از تشخیص همه تکالیف و وظایف آدمى با عنوان دستورات الهى.»[17]

ما در این مقطع در صدد اظهار نظر و نقادى تعاریف فوق نمى‌باشیم، اما مى‌توان با دیدن مجموعه تعاریف به این نکته تصریح کرد که در تعاریف فوق، دین به تمامیت و کلیت خود تعریف نشده است. لذا همه تعاریف فوق از فقدان جامعیت و مانعیت رنج مى‌برند. از سویى دیگر تعاریف فوق در بستر و شرایط اقلیمى و جغرافیایى و نیز بر حسب نوع دینى که در آن دیار رایج بوده مورد تعریف واقع شده است. به همین جهت تعریفهایى که ارائه شده با ملاحظه شرایط زمانى و مکانى و نیز بر حسب نوع عملکرد خطا یا صحیح دینداران مربوط به آن حوزه مورد ارزیابى قرار گرفته است. چنانچه گفته شد باتوجه به نظریه‌هاى ارائه شده نسبت به دین مى‌توان، پیش فرضها و مفروضات قبلى را نسبت به دین فهمید.

2 ـ تعریف دین از منظر دین‌شناسان اسلامى:

در این قسمت به بحث تعاریفى که از سوى بعضى دین‌شناسان اسلامى شده مى‌پردازیم جهت رعایت اختصار به مهمترین تعاریفى که از سوى اندیشمندان اسلامى و دین‌شناسان ارائه شده بسنده مى‌کنیم.

2ـ 1 ـ تعریف دین به برنامه و متد زندگى دنیوى: علامه طباطبائى تعریف‌هاى زیر را ارائه کرده است: «دین مجموعه‌اى از برنامه‌هاى عملى هماهنگ با نوعى جهان بینى است که انسان براى نیل به سعادت خود، آن را وضع مى‌کند و یا از دیگران مى‌پذیرید.»[18] «دین سلسله‌اى از معارف علمى است که سلسله از معارف عملى را به دنبال دارد، و جامع این دو دسته معارف عملى آنست که همگى جنبه اعتقادى دارند.»[19] «دین، روش ویژه‌اى براى زندگى دنیوى است که مصلحت دنیوى انسان را در جهت کمال اخروى و حیات ابدى اوتامین مى‌کند. از این روى، لازم است شریعت، در بر گیرنده قوانینى باشد که به نیازهاى دنیوى نیز پاسخ گوید.»[20]

بعضى تعاریف مذکور علامه طباطبائى، بر تعریف دین عام اشاره دارد مثل تعریف اول و دوم و تعریف سوم تعریف خاص مى‌باشد؛ شامل ادیانى که داراى شریعت مى‌باشند، مى‌شود.

نکته‌اى که در تعریف فوق قابل توجه است؛ این است که علامه دین را به برنامه و متد زندگى دنیوى که بر یک جهان بینى مبتنى است و در راستاى کمال اخروى و حیات ابدى است.، تعریف مى‌کند. لذا، ایشان تمام معارف علمى و عملى را که در دین موجود است بعنوان برنامه و قوانین بشر براى رسیدن به کمال اخروى تلقى مى‌کند.از این روى، دینى که داراى برنامه و متد بر زندگى دنیوى باشد، یک دین اجتماعى و داراى بعد ایدئولوژیک مى‌باشد.

2ـ 2 ـ تعریف دین به مجموعه عقاید، اخلاق و احکام: آیة‌اللّه‌ جوادى آملى دین را اینگونه تعریف مى‌کند. «دین عبارت است از مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسان مى‌باشد، گاهى همه این مجموعه‌ها، حق وگاهى همه آن باطل است. و زمانى مخلوطى از حق و باطل است. اگر مجموعه حق با شد آن را دین حق، و در غیر اینصورت آن را باطل یا التقاطى از حق و باطل مى‌نامند.»[21]

در مجموع دین را اینگونه مى‌توان تعریف کرد، دین مجموعه‌اى از اصول و قوانین و مقررات نظرى و عملى، در سطح فرد و کلان مى‌باشد که باهماهنگى فطرت و سرشت انسانى است، منطق و متد حیات و زیست عالى انسان را ـ در حوزه‌اى فردى و اجتماعى ـ، اعم از روح و جسم، از طریق وحى آسمانى ترسیم مى‌کند.[22]

لذا دین در قالب آیین و مناسک فردى و اجتماعى، با ارائه یک نظام گرایشى و معرفتى و رفتارى خاص، منطق و قانون حرکت و رشد متعالى انسان را ترسیم مى‌کند و حیات فردى و اجتماعى انسان از آن رهگذر، در جهت تکامل مطلوب الهى تنظیم و نظام‌مند مى‌گردد.

فصل دوم: ضرورت دین

آنچه گفته شد تعاریفى بود که در رابطه با دین از سوى دین‌شناسان غربى و اسلامى، با رویکرد درون دینى و برون دینى ارائه شد. اینک به طور اجمال به تبیین ضرورت و فلسفه وجودى دین مى‌توان اشاره کرد. به اعتقاد بسیارى از مورخان تاریخ، در هیچ دوره‌اى بشر عادى، خالى از ایمان وعقیده به یک مکتب نبوده است. و لو اینکه نوع ایمان آنها خرافى و باطل باشد. این حاکى از آن است که دین حقیقتى است که چشمه جوشان فطرت بشرى، انسان را به سوى آن خواه نا خواه مى‌کشاند و نسبت به آن امر دینى، در خود ایجاد تعهد و تعبد مى‌کند. در حقیقت فلسفه وجودى دین چیزى نیست جز پاسخ صحیح و نظام‌مند و منطبق با ظرفیت فطرى بشرى نیست که به سبب دغدغه حقیقت جویانه و متعالى، وجود انسان به آن جهت‌گیرى شده است.

علامه جعفرى در تبیین ضرورت نیاز بشر به دین را به دلیل فطرى و انگیزه فطرى ارجاع مى‌دهد. او این نوع ارجاع را از عوامل برون دینى ضرورت دین تلقى مى‌کند، لذا ضرورت دین بر این اساس از مبادى اولیه دین مى‌باشد و پرسش از ضرورت و علت نیاز به دین نیز پرسشى جاودانى و مستمر خواهد بود از این رو ایشان به عوامل برون دینى فلسفه و ضرورت وجودى دین، چنین مى‌پردازد:

1 ـ تصفیه ذهن بشر از آلودگیهاى متنوع که او را از فعالیت فطرت، وجدان و عقل سلیم باز مى‌دارد با این تصفیه است که انسان آماده دریافت حقیقت مى‌گردد خواه حقیقت مربوط به دین باشد، خواه نباشد.

2 ـ بدان جهت که گرایش به دین با نظر به اصالت کمال‌گرایى و دریافت هدف نهایى زندگى در ذات انسان وجود دارد.

3 ـ هیچ عامل اصیل و ریشه دارى در طول تاریخ وجود نداشته است که همچون دین موجب آسایش خاطر انسانها باشد.[23]

به همین جهت:

«نیاز به دین، یک نیاز حقیقى است که با تبدّل تصویر انسان در باره خودش و درباره عالم و دین، اصل آن نیاز تبدل نمى‌یابد، به تعبیر دیگر اینگونه نیست که چون عالم و تصویر انسان از خودش واز عالم تغییر مى‌کند. نیاز انسان به دین و نسبت آدمى به دین نیز تغییر کند. اصل نیاز به دین، بعنوان یک واقعیت خارجى در ساختار وجود آدمى ـ امرى ثابت است. و با تغییر عالم و تصورات و تفکرات آدم از خود و جهاتش دگرگون نمى‌شود»[24]

در مورد نیاز مستمر بشر به دین، رابرت هیوم مى‌نویسد: «در تاریخ بشر هرگز حتى قبیله‌اى وجود نداشته که به نوعى دین نداشته باشد حتى بوته نشینان استرالیایى‌مرکزى و سرخپوستان پاتا گونیا که داراى پست ترین صور موجود زندگى بشرى هستند نیز به نوعى به عالم ارواح اعتقاد داشته و بصورت مشغول پرستشند. در قدیمیترین آثار، بایستس که از بشر متمدن بدست آمده نظیر آنچه در اهرام مصر یا متون اولیه و داهال هندوتى به چشم مى‌خورد، نیز اعتقادات، امیال و اعمال دینى آشکارا وجود دارد».[25]

در این «راستا کریستوف مانیز»:[26] از جمله پژوهشگران دین که داراى آثارانتقادى برجسته درتاریخ عمومى‌ادیان مى‌با شد. و از جمله محققان جدیدى مى‌باشد که مى‌گوید «هرگز قومى بدون دین وجود نداشته لذا بر این باور تصریح مى‌کند که دین در سرشت انسان سرشته شده است.»[27] به همین لحاظ انسان فطرتاً کمال‌جو و حقیقت‌خواه و فطرتاً داراى حس پرستش و تقدیس مى‌باشد و در خود میل و کشش به سوى سعادت واقعى و حقیقى مى‌یابد. بدنبال این کشش نیز سایر ابعاد وجودى‌انسان با آن میل هماهنگ شده و به حرکت مى‌پردازد.

علامه طباطبایى نیز در تفسیر المیزان مى‌نویسد: «از نظر فلاسفه الهى و روانشناسان، سرچشمه دین‌گرایى انسان عقل و فطرت اوست. زیرا بشر در نخستین مراحل آگاهى خویش، از واقعیت خود، و اشیاى پیرامون خود آگاه مى‌شود، و رابطه خود را با اشیاء و رابطه مابین اشیاء را درک مى‌کند. و این ادراک اندیشه نیازمندى عمومى، واقعیتهایى را که شناخته است پدید مى‌آورد. از این رهگذر ذهن او متوجه موجودى که برآورنده نیاز سایر موجودات است».[28]

از همین روى انسان براى اینکه در رابطه با این حرکت و سیرى که آغاز کرده، وى را به غایت سعادت وکمال برساند، نیازمند یک حجت معتبر و بیرونى است که بتواند منطق و دستورات لازم را براى حرکت تکاملى انسان ترسیم کند. زیرا حجت درونى یعنى عقل بشرى به خودى خود قدرت ترسیم افق و چشم اندازهاى عمیق مراتب ایمان دینى و روند تکامل ایمان انسان را ندارد.

بدینسان بشر با تمسک به وحى الهى که از طریق پیامبران معصوم (ع) و در قالب یک آیین عرضه شده،تواند به آرمانها و تقاضاى فطرت کمال جویى خود دست یابد. ضرورت دین و فلسفه وجودى از این حیث قابل فهم و درک است که بشر در حرکت و حیات فردى و اجتماعى خود نمى‌تواند بدون یک راهبرد عینى به تکامل مطلوب دست یابد. از این روى گریزان بودن بشر از هر گونه آشفتگى، و نیز مصون ماندن از تشتت در موضع، وى را نیازمند به یک ابزار و متدى مى‌کند، تا از آشفتگى رهایى یابد.

ویلیام جیمز روانشناس برجسته آمریکایى در رابطه با کشش فطرى دینى مى‌نویسد: «مایه اولیه مفهوم مذهبى، از اعتقادات قلبى سرچشمه مى‌گیرد و سپس فلسفه و استدلال تعقلى، مفهومات را تحت نظم و فرمول در مى‌آورند آنچه به آن سر و صورت مى‌بخشد، کار مهندس عقل و منطق است. فطرت و قلب جلو مى‌رود و عقل به دنبال، او را همراهى مى‌کند».[29]

    پی نوشت:
  • پگاه حوزه، شماره 162.[1]
  • میرچاالیاده، دین‌پژوهى، ج 1، ص 214..[2]
  • همان، ص 221..[3]
  • Hume Robrt.[4]
  • ادیان زنده جهان، ص 21..[5]
  • عقل و اعتقاد دینى، ص 20..[6]
  • جامعه‌شناسى دین، ص 3..[7]
  • Durkheim.[8]
  • جامعه‌شناسى دین، ص 22..[9]
  • Racleiffer brown.[10]
  • جامعه‌شناسى دین، ص 198..[11]
  • Hamilton.[12]
  • جامعه‌شناسى دین، ص 21..[13]
  • تاریخ جامع ادیان، ص 79 ـ 81..[14]
  • همان..[15]
  • همان..[16]
  • همان..[17]
  • شیعه در اسلام، مقدمه..[18]
  • المیزان، ج 2، ص 342..[19]
  • المیزان، ج 2، ص 130..[20]
  • شریعت در آینه معرفت، ص 93..[21]
  • .[22] البته مى‌توان تعریف دیگر را اختیار کرد. و گفت دین ابزار وطریق جریان ولایت الهى در قوس نزول و ابزار تولى به ولایت الهى در فوق صعود مى‌باشد.با تعریف فوق، دین مجموعه‌اى از معارف تکلیفى و توصیفى و ارزشى خواهد بود هر که پرستش و سرپرستى الهى بواسطه آن محقق مى‌گردد ر.ک: میرباقرى، تکامل تفقه شیعه.
  • فلسفه دین، ص 102 و 103..[23]
  • فلسفه دین، ص 106..[24]
  • ادیان زنده جهان، ص 20..[25]
  • Christipher Meinere.[26]
  • دین‌پژوهى، ج 1، ص 122..[27]
  • المیزان ج 18، ص 349..[28]
  • ویلیام جیمز، دین و روان، ص 57..[29]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

نگرش سیستمی در تحلیل ایمان دینیʁ)

نگرش سیستمی در تحلیل ایمان دینی(1)

موضوعى که در پیش رو داریم و در صدد طرح آن هستیم تبیین و تحلیلى نظامند از ایمان دینى در حوزه فردى و اجتماعى مى‌باشد.

جدیدترین ها در این موضوع

تقلید معقول با شعور شهروندی تعارضی ندارد-قسمت اول

تقلید معقول با شعور شهروندی تعارضی ندارد-قسمت اول

پرسش‌های بنیادین انسان درباره جهان هستی و چگونگی تفسیر آن، تاریخی به درازای اندیشه بشری دارد.
رابطه اخلاق و سیاست در نظریه ارسطو

رابطه اخلاق و سیاست در نظریه ارسطو

سیاست و اخلاق از جمله موضوعاتی است که فصل خاصی از تاملات فکری و پژوهشهای فلسفی ارسطو را به خود اختصاص داده است.
سیاست اخلاقی و اخلاق سیاسی

سیاست اخلاقی و اخلاق سیاسی

در اندیشه امام علی (ع)، «دولت» به معنای نهاد دارنده و اِعمال کننده قدرت برای تحقق غایت نهایی است و معاصی ای چون سلطه و برتری جویی در آن راه ندارد.
No image

فلسفه تاریخ نزد متفکران ایران و اسلام

از جمله دانش‌هایی که در پرتو ظهور اسلام نمو یافت و واجد شکوفایی افزون شد، دانش تاریخ و به تبع آن فن تاریخ نگاری بود. آنچه روشن است مورخان مسلمان که البته بیشترین آنان ایرانی بودند با وجود بهره گرفتن از فرهنگ‌های مختلف، در تاریخ نگاری به گونه‌ای بنیانگذار و پیشتاز بوده‌اند. اما براستی مسلمانان در تاریخ چه دیدند که چنین بدان روی آوردند؟
فلسفه تاریخ از دیدگاه ابوالفضل بیهقی

فلسفه تاریخ از دیدگاه ابوالفضل بیهقی

تاریخ و نگارش آن در روزگار اسلامی، رشد فزاینده‌ای پیدا کرد و البته این امر جز با همت تاریخ نگارانی که بیشترین آنان ایرانی تبار بودند، میسر نشد. مورخان مسلمان رویدادهای تاریخی را مخلوق اراده و مشی پروردگار می‌دانستند.

پر بازدیدترین ها

فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه اخلاق و سیاست در نظریه ارسطو

رابطه اخلاق و سیاست در نظریه ارسطو

سیاست و اخلاق از جمله موضوعاتی است که فصل خاصی از تاملات فکری و پژوهشهای فلسفی ارسطو را به خود اختصاص داده است.
فلسفه مارکسیسم

فلسفه مارکسیسم

فلسفه مارکسیسم، فلسفه معروفی در جهان امروز می‌باشد که تقریباً پرنفوذترین و بحث انگیزترین فلسفه‌هاست و پاسخ همه سوالها را به مردم می‌دهد و کاملترین توضیح را درباره دنیا و تاریخ و زندگی به طور کلی فراهم می‌کند و به هر چیز و هر کس مقصودی اختصاص می‌دهد.
Powered by TayaCMS