كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، سوء استفاده، بدگماني والي
نویسنده : مهدي مصطفايي
یک ملت برای پیشرفت و ترقی خود به رهبر و زمامداری لایق نیازمند است که بتواند عدالت را در همه ابعادش در اجتماع پیاده کند.
یکی از راهکارهای لازم برای رسیدن به این هدف تساوی همه آحاد مردم در برابر قانون است و از عوامل بسط و گسترش عدالت اجتماعی مبارزه با سوء استفاده اطرافیان و وابستگان زمامداران و مسئولان اجرایی میباشد که از اهمیت زیادی برخوردار است.
معمولا"در اطراف حاکمان افرادی هستند که سعی دارند از موقعیت و شرائط به نفع خود استفاده کنند و حقی را تباه سازند.
لزوم جلوگیری از سوء استفادهی اطرافیان
اصل جلوگیری از نفوذ اطرافیان و عدم سوء استفاده آنها در همه حکومتها و جوامعی که به عدالت به عنوان لازمه بقای حکومت و کرامت انسانها احترام میگذارند از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
این موضوع به عنوان یک اصل در اسلام و بخصوص در سیره نبوی از جایگاه مهمی برخوردار است.
پیامبر دوران رسالت خویش به این امر کاملا" واقف بود و آن را در سیره مدیریتی خود کاملا"رعایت میکرد.
از امام رضا(ع) روایت شده است که وقتی آیه زکاة نازل شد.[1] از آنجا که یکی از مصارف زکاة برای کسانیست که در جمعآوری آن کمک کردهاند، عدهای از بنیهاشم نزد پیامبر آمدند و از آن حضرت تقاضا کردند که به سبب خویشاوندی جمعآوری زکاة را به آنان واگذار نماید و در نتیجه سهمی از زکاة به آنان تعلق گیرد رسول خدا به آنان فرمود: صدقه و زکاة بر من و بنیهاشم حرام است، سپس به آنان فرمود که: آیا گمان میکنید من دیگران را بر شما ترجیح میدهم[2] به این معنا که اینگونه نیست؛ بلکه من خیرخواه شما هستم و صلاح شما را میخواهم.
در خبر دیگری آمده است که حضرت رسول فرمود: من کسی را بر شما ترجیح نمیدهم، پس بدانچه که خداوند و رسولش برای شما بدان رضایت دارند راضی باشید، آنها نیز اظهار رضایت کردند و رفتند.[3]
رسولخدا(ص) تاکید داشت که خویشاوندانش دریابند که آن حضرت خیرخواه ایشان است و اینکه به آنان اجازه نمیدهد به واسطه خویشاوندی و نزدیکی به آن حضرت از امکانات ویژه برخوردار شوند، صلاح ایشان است و همچنین تاکید داشت که دریابند هر کس در گرو عمل خویش است و کسی به سبب خویشاوندی با آن حضرت و بدون عمل صالح رستگار نخواهد شد. در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است که «قام رسولالله(ص) علی الصفا فقال: یا بنیهاشم، یا بنیعبدالمطلب، انی رسولالله الیکم و انی شفیق علیکم و ان لی عملی و لکل رجل منکم عمله، لاتقولوا: ان محمدا" منا و سند خل مدخله...».[4]
«رسولخدا(ص) بر کوه صفا ایستاد و فرمود: ای فر زندان هاشم، ای فرزندان عبدالمطلب، همانا من فرستاده خدا بسو ی شما و خیرخواه شما هستم من در گرو عمل خود هستم و هر یک از شما در گرو عمل خو د است؛ نگویید که محمد از ماست و هر جایی که او داخل شد، ما داخل میشویم (و چون او به بهشت رفت ما هم به سبب خویشاوندی او به بهشت خواهیم رفت).
لزوم بر طرف کردن بدگمانی از والی
در اجتماعی که تعامل بین حاکم و مردم وجود نداشته باشد وجوبی اعتمادی و تردید بر آن حاکم باشد راهی به پیشرفت و ادامه حیات نخواهد
داشت. بنابراین بر والی واجب است که با رفتار صحیح و منش مدبرانه خود هرگونه تردید و شبههای را از اذهان عمومی بزداید که این بدبینی و بیاعتمادی خود یکی از مهمترین عوامل بر باد رفتن نظامهاست.
در سیره رسولالله(ص) این تدبیر کاملا" مشهود است، در غزوه حنین و هوازن غنایم بسیار زیادی بدست، مسلمانان افتاد. رسولخدا(ص) پس از جمعآوری غنائم به تقسیم آنها پرداخت و از مؤلفة قلوبهم[5] یعنی دلجویی شدگان آغاز کرد و به آنها غنایم فراوانی داد.[6]
پس از آن نیز به زید بن ثابت فرمودند تا مردم را سرشماری کند و غنائم را به حساب آورد و سپس غنائم را بین مردم تقسیم کردند، این امر بر انصار گران آمد و درباره رسولخدا(ص) و نحوه تقسیم اموال سخنانی که حاکی از بد بینی و سوءظن آنها به آن حضرت بود، شنیده میشد.
پیامبر(ص) از بد بینی و ناراحتی انصار با خبر شد، آنها را گرد خویش جمع کرد و با درایتی بینظیر آنچنان این گروه ناراضی را تحت تأثیر کلام خویش قرار داد که همگی از کرده و گفته خویش شرمگین شدند و آتش محبت رسولالله در دلشان شعلهور شده بود.[7]
این روش و سیره شخصیت بزرگواریست که توانست اسلام را در میان مردمی متعصب و جاهل گسترش دهد و بر قلوب آنها حکومت کند.