دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

معرفت شاه دانه خداوند

در مقاله حاضر استاد مصباح یزدی ضمن تشریح انواع معرفت نسبت به خداوند متعال، به نشانه‌های محبان اهل‌بیت(ع) و صفات آنها پرداخته و از معرفت شاهدانه به عنوان معرفتی متفاوت از بقیه معرفتها نام برده است. با هم آن را از نظر می‌گذرانیم.
معرفت شاه دانه خداوند
معرفت شاه دانه خداوند
نویسنده: آیت الله مصباح یزدی

در مقاله حاضر استاد مصباح یزدی ضمن تشریح انواع معرفت نسبت به خداوند متعال، به نشانه‌های محبان اهل‌بیت(ع) و صفات آنها پرداخته و از معرفت شاهدانه به عنوان معرفتی متفاوت از بقیه معرفتها نام برده است. با هم آن را از نظر می‌گذرانیم.

امام سجاد(ع) در مناجات عارفین می‌فرماید: الهی قصرت الالسن عن بلوغ ثنائک. در آیات و روایات و مضامین زیادی از ادعیه، بعضی تصریحاً و بعضی تلویحاً آمده است که انسان قدرت به جا آوردن حمد و ثناء الهی را آن طور که شایسته اوست ندارد. کلامی را فریقین (شیعه و سنی) از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند که لااحصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک (مستدرک الوسائل/ 5/397) من نمی‌توانم ثنای تو را بشمارم، تو آنچنان هستی که خود ثنای خود گفتی. در نهج‌البلاغه می‌فرماید: الحمدلله الذی لایبلغ مدحته القائلون. (نهج البلاغه/ خ 39) و نیز مضامینی مانند: ما عبدناک حق عبادتک (بحار/ 68/ ص23) و ما عرفناک حق معرفتک. اکنون در مقابل این مطالبی که در روایات، به طور تواتر آمده، باید چه کار کنیم؟

معرفت خدا، چگونه و چه قدر؟

بعضی از برادران اهل سنت، و حتی از گروه‌های شیعه، می‌گویند: درباره خدا حق نداریم چیزی بگوییم! فقط حق داریم آنچه در خود قرآن آمده بیان کنیم، آن هم از آن جهت که در قرآن آمده است. حق نداریم بگوییم خدا دارای فلان صفت است یا من خدا را این گونه می‌شناسم؛ ما نمی‌توانیم درباره خدا چیزی بفهمیم! در مقابل، گروه دیگری می‌گویند: چیزهایی که در قرآن آمده معنایش همان چیزهایی است که ما در مکالمات خودمان می‌فهمیم و هیچ معنای دیگری ندارد. حتی «یدالله» یعنی واقعاً «العیاذ بالله- خدا دست دارد! و لتصنع علی عینی (طه/ 39) نشان می‌دهد که واقعاً خدا چشم دارد! حالا این دست و چشم چه جور و چه اندازه است؛ نمی‌دانیم. ابن تیمیه در مسجد دمشق روی منبر روایتی نقل می‌کرد که خدای متعال شب‌های جمعه از آسمان نازل می‌شود و می‌آید و به بندگانش برکت می‌دهد. می‌گفت: خدا همین طور که من از پله‌های منبر پایین می‌آیم، [از پله‌ها آمد پایین و گفت] خدا هم همین طور پایین می‌آید! به این‌ها می‌گویند: مجسمه، مشبهه و اسمهایی از این قبیل. امروزه عمده وهابیون تابع ابن تیمیه هستند و از او الهام گرفته‌اند. کسانی که در فکر و فهمشان ضعف و قصور دارند خدا را به گونه‌ای تصور می‌کنند که واقعیت ندارد؛ البته غیر از این هم نمی‌توانند بفهمند. این داستان آموزنده مثنوی را همه شنیده‌ایم، (البته من در روایات ندیده‌ام): «دید موسی یک شبانی را به راه» وقتی شبان می‌خواست با خدا گفت و گو کند می‌گفت: «تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقت دوزم زنم شانه سرت»، همین‌ها را بلد بود. وقتی هم موسی(ع) گفت اینها درست نیست و کفر است، شبان دیگر حرف نزد. تا به موسی وحی آمد که چرا بنده ما را از ما جدا کردی؟! معنایش این است که بیش از این نمی‌توانست بفهمد. مضمونی در کلام امیر المومنین(ع) هست که مورچه خیال می‌کند خدا هم دو تا شاخک دارد؛ برای اینکه می‌بیند اگر خودش این شاخک‌ها را نداشته باشد عاجز است و نمی‌تواند راه برود و کار کند. به هر حال انسان‌هایی هستند که در اثر قصور فهم، اعتقادات نادرستی درباره خدا دارند و بیش از این هم نمی‌توانند بفهمند. اما آیا ما هم باید همین گونه باشیم؟!

انواع معرفت

خدا قوه‌ای به نام عقل به ما داده است که بچه‌های خردسال یا افراد سفیه ندارند. حقیقت این است که در طول تاریخ کسانی که معتقد به خدای متعال بودند تلاش می‌کردند خدا را هر چه بهتر بشناسند. اما چه اندازه این تلاش‌ها به ثمر رسیده، به طور مسلم همه یکسان نیست. بعضی از حکمای سابق، خدا را به عنوان محرک اول می‌شناختند و می‌گفتند: اگر خدا نبود هیچ حرکتی در عالم پدید نمی‌آمد، چیز جدیدی به جود نمی‌آمد و تغییری پیدا نمی‌شد و باید بگوییم کسی وجود داشته که اولین حرکت را در عالم به وجود آورده است. بعضی از حکمای خداشناس اروپایی می‌گفتند: عالم مثل ساعتی است و خدا باید باشد تا این ساعت را کوک کند؛ وقتی آن را کوک کرد دیگر هیچ کاری به خدا ندارد، و خود به خود حرکت خواهد کرد تا بی‌نهایت. این خیلی عجیب نیست؛ نوعی آزمایش‌های فیزیکی انجام دادند که بعضی از اجسام در یک فضای خالی از هوا و صیقلی که حرکت داده می‌شوند، حرکتشان ادامه پیدا می‌کند و احتیاج به تحریک جدید ندارند. پس، خدا یعنی کسی که عالم را کوک کرده و اگر- العیاذبالله- معدوم شود ضرری به عالم نمی‌زند! در برخی از کتاب‌های کلامی ما هم چنین نقل شده که خدا به عنوان محدث عالم است و عالم علت مبقیه نمی‌خواهد. وقتی خدا عالم را ایجاد کرد دیگر برای بقایش احتیاج به او ندارد. ما الحمدالله به برکت نور اسلام، قرآن، حدیث و هم با استفاده از کلمات بزرگان، در ابتدا خدا را به عنوان صانع می‌شناسیم. صانع یعنی صنعتگر؛ کسی که موادی را ترکیب می‌کند و در آن هیئتی به وجود می‌آورد، خاک را تبدیل به انسان می‌کند، اما اینکه چیزی را از عدم به وجود بیاورد، نمی‌توانیم درست تصور کنیم. اگر مقداری این مفهوم را کامل‌تر تصور کنیم. به جای صانع می‌گوییم؛ خالق. خدا کسی است که عالم را آفریده است و... می‌خواهم عرض کنم معنا یا شناختی که از خدا داریم بسیار متفاوت است؛ بعضی از مراتب آن را بعضی اشخاص نمی‌توانند بفهمند و نباید آنها را ملامت کرد، ولی مقداری از آن را می‌فهمیم. می‌فهمیم که خدا تنها کارش این نیست که در عالم حرکت یا تغییراتی ایجاد کند، یا این که فقط صانع باشد. او هم خالق است و هم آفریدگار از عدم. خلق از نیستی به هستی می‌کند: انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. (یس/ 82) اما حالا به راستی آیا بیش از این نمی‌شود خدا را شناخت؟ وقتی می‌گوییم کسی عالم را آفریده، این یک مفهوم کلی است.  

باید با برهان دیگری اثبات کنیم که آفریدگار یکی بیشتر نیست. نتیجه ضمیمه کردن آن برهان هم این می‌شود که کلی منحصر به فرد است. ولی بالاخره درک این مفهوم کلی است؛ آیا بیش از این نمی شود خدا را شناخت؟ باید از انوار کلام اهل بیت(ع) استفاده کنیم و خیال نکنیم معرفت خدا منحصر است دراین شناخت‌ها، معرفت‌ها و درس‌هایی که می‌خوانیم، یا آنچه با فهم ظاهری مان از روایات و آیات استفاده می‌کنیم، عقل و فهم بشر راه کاملی برای معرفت خدا نیست. استناد می‌کنم به همین جمله‌ای که در این مناجات آمده است که «خدایا، راه معرفت خودت را عجز از معرفت قراردادی». اگر بخواهیم خدا را بشناسیم باید بگوییم همین است که ما نمی‌توانیم تو را بشناسیم!

انواع و صفات محبین اهل بیت(ع)

در کتاب تحف العقول از سدیر صیرفی نقل شده است که می‌گوید: در خدمت امام صادق(ع) بودم، شخصی آمد و گفت: من از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند: از کدام دسته از دوستان ما هستی؟ آن شخص سکوت کرد. من پرسیدم که آقا، مگر دوستان شما چند دسته‌اند؟ فقال له سدیر و کم محبوکم یا ابن رسول الله فقال علی ثلاث طبقات؛ دوستان ما سه دسته‌اند. یک دسته، هم ما را در ظاهر دوست دارند و اظهار دوستی می‌کنند، و هم در دل. یک دسته فقط به زبان می‌آورند ولی در دل محبتی به ما ندارند، و دسته سوم در دل محبت دارند اما اظهار نمی‌کنند. هر کدام ویژگی‌هایی دارند. آنهایی که هم در دل محبت ما را دارند، و هم در ظاهر بیان می‌کنند، دارای کمالاتی هستند. خدا به واسطه آن‌ها بلاها را از مردم رفع می‌کند، دعاها را به برکت آنها مستجاب می‌کند، اینها عالی‌ترین‌اند؛ هم النمط الاعلی. وقتی حضرت اینها را فرمود، آن شخصی که از محبین امام بود گفت: من از همین دسته‌ام که هم شما را در باطن دوست دارم و هم در ظاهر. حضرت فرمود: اینها علاماتی دارند؛ تو ببین این علامت‌ها را داری یا نه؟! ان لمحبینا فی السر و العلانیه علامات یعرفون بها قال الرجل و ما تلک العلامات؟ قال(ع): تلک خلال؛ این علامات چند چیز است. اولین علامت دوستان خالص ما که هم در نهان و هم در آشکار ما را دوست دارند، این است که توحید را خوب شناخته‌اند؛ عرفوا التوحید حق معرفته و احکموا علم توحیده؛ علم توحید را کاملا محکم و متقن آموخته‌اند. و الایمان بعد ذلک بما هو و ما صفته؛ هم به ذات خدا ایمان آورده‌اند هم به صفات خدا، ثم علموا حدود الایمان و حقائقه و شروطه و تاویله؛ دوستان واقعی ما، ایمان را سرسری نیاموخته‌اند بلکه حقایق و حدود و شرایط و معنای واقعی آن را آموخته‌اند. سدیر می‌گوید: یابن رسول الله، تا حالانشنیده بودم شما این گونه ایمان را تعریف کنید. خیلی بیان تازه ای است! قال سدیر یا ابن رسول الله ما سمعتک تصف الایمان بهذه الصفه ، ان رایت ان تفسر ما قلت؛ اگر صلاح می‌دانید این فرمایش تان را تفسیر کنید. حضرت فرمودند: این که گفتم خدا را کاملامی شناسند و توحید کامل دارند به خاطر این است که مردم، خدا را چند جور می‌شناسند. بعضی در دل شان توهم هایی دارند و در واقع همین اوهام خودشان را می‌پرستند، که این یک نوع شرک است. من زعم انه یعرف الله بتوهم القلوب فهو مشرک، بعضی‌ها فقط اسم خدا را پرستش می‌کنند، الله، رحمن، و مانند این‌ها را. پیداست که اینها خدا نیستند؛ بلکه ساخته انسان است؛ الفاظ مخلوق است. بعضی ها، هم صفت را می‌پرستند هم موصوف را؛ پس به دو خدا قائلند؛ یعنی صفت را غیر از ذات می‌پندارند. و من زعم انه یعبد الاسم و المعنی فقد جعل مع الله شریکا. و من زعم انه یعبد الصفه و الموصوف فقد ابطل التوحید لان الصفه غیرالموصوف؛ می‌گوید من هم صفت را عبادت می‌کنم هم موصوف را، پس صفت را غیر از موصوف می‌داند. این که توحید نشد!

معرفت شاهدانه

فرمود: دوستان ما باید توحید را خوب بشناسند تا شناختشان این طور نباشد. پس چگونه باشد؟ قیل له فکیف سبیل التوحید؛ قال ¤ باب البحث ممکن و طلب المخرج موجود. ان معرفه عین الشاهد قبل صفته و معرفه صفه الغائب قبل عینه. عبارت‌ها پیچیده است. حضرت می‌فرماید ما وقتی می‌خواهیم چیزی را که حاضر است، حضورا بشناسیم، آن را به واسطه اوصافش نمی‌شناسیم. مثلا کسی نمی‌گوید: بچه‌ام را از این می‌شناسم که وزن یا قدش فلان مقدار است و رنگش این طور است. در اینجا اول ذات را می‌شناسم، بعد می‌روم سراغ صفات. معرفه عین الشاهد قبل صفته؛ اگر چیزی حاضر است، شاهد است، یعنی حضور دارد و غایب نیست و بخواهم آن را بشناسم نمی‌گویم چه صفاتی دارد. اما اگر چیز غایبی را بخواهید بشناسید، ناچار اول باید صفاتش را بشناسید. دوستان واقعی ما کسانی هستند که خدا را به صورت شاهد می‌شناسند؛ یعنی معرفتشان شاهدانه است نه غایبانه؛ وقتی با خدا سخن می‌گویند گویا او را می‌بینند. یک نوع شناختی است که خدا را حاضر می‌بینند و احتیاج ندارند که او را با صفات بشناسند. اما دیگران که معرفتشان به این حد نرسیده، با صفات می‌شناسند و این درکی است غایبانه. از اینجا می‌فهمیم، نوعی معرفت وجود دارد که با معرفت هایی که با مفاهیم کلی و ذهنی پیدا می‌شود متفاوت است. این معرفت طوری است که خدای متعال نوری به انسان می‌دهد که گویا خدا را حضورا می‌بیند و می‌یابد حالی برای انسان پیدا می‌شود که قابل وصف نیست. سپس انسان متوجه می‌شود که گویا خدا پهلویش حاضر بود. از ما می‌خواهند که اول توحید را کامل کنیم و برسیم به اینکه خدا را این گونه بشناسیم. البته اگر کسی نتواند معذور است. اما اینها نشانه ای است برای انسان که خداوند راهی را نشان داده که اگر انسان بخواهد و همت داشته باشد، می‌تواند جزء کسانی شود که محبین اهل بیت «فی السر و العلانیه » هستند. اجمالاخیال نکنیم فقط باید الفاظی تعبدی بگوییم، ولو معنایش را نفهمیم، یا معنای یک صفتی را بفهمیم اما مصداقش را نیابیم درعالم ذر معرفتی است که به شخص خدا پیدا شده است، نه به مفهوم آن. تعبیر روایت این است که خدا خودش را به بندگانش نشان داد: اراهم نفسه ولو لاذلک(کافی/2/21) که اگر آن نبود، آنها حجت داشتند و می‌گفتند ما که نمی‌دانستیم؛ پس نشناختیم. در ذیل این روایت هم می‌گوید که آن دوستان ما که خدا را می‌شناسند مثل برادران یوسف هستند که خودش را با خودش شناختند، انک لانت یوسف قال انا یوسف (یوسف/09). حضرت می‌فرماید: تو همه چیز را با خدا می‌شناسی و خدا را با خودش می‌شناسی، یعنی انسان می‌تواند طوری شود که خدا را با خودش بشناسد و خدا خودش به او بگوید: من خدا هستم (البته نه با این زبان). در دعای ابوحمزه هم می‌خوانیم: بک عرفتک و انت دللتنی علیک... ولولاانت لم ادر ما انت، اصلامعرفت حقیقی همین است. معرفت‌های دیگر، معرفت صفات است، آن هم مفاهیم صفات. آنچه با براهین عقلی در فلسفه و کلام و... اثبات می‌شود، نهایتا یک سلسله مفاهیم است. چیزی که از ما می‌خواهند آن است که دل، با خود خدا ارتباط داشته باشد نه با مفاهیم؛ و این کار شدنی است. حضرت می‌فرماید: اگر تو از دوستان واقعی ما هستی باید این علامت‌ها را داشته باشی و اگر این‌ها را نداری ادعا نکن که من از محبین شما فی السر و العلانیه هستم. کسانی که چنین محبتی به ما داشته باشند، مایه برکت عالم هستند. دیگران به واسطه آنها آمرزیده می‌شوند و دعا به وسیله آنها مستجاب می‌شود. پس از ما خواسته‌اند که به این پایه از معرفت که داریم اکتفا نکنیم و برای بالارفتن، راهی جز اطاعت از خدا و پیامبر و اهل بیت(ع) نداریم. این‌ها با فشار آوردن به ذهن پیدا نمی شود! انسان باید با خدا آشتی کند، از خدا بخواهد که خدا، خودش این نور را عنایت فرماید وگرنه تا ما با خدا قهریم و با دیگران آشتی، این نوع معرفت پیدا نمی‌شود، بنده باید تسلیم واقعی باشد، هرچه او می‌خواهد. آن وقت خدا این نور را در دل انسان قرار می‌دهد.

مقاله

نویسنده آیت الله مصباح یزدی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS