مرورگر شما از جاوا اسکریپت پشتیبانی نمی کند. این مسئله ممکن است باعث ایجاد عملکرد غیر صحیحی در سایت گردد.
بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی
خانه
درباره ما
تماس با ما
جستجو
بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی
جستجو
موضوعات
منو
اطلاع رسانی های علمی
معرفی کتاب
تاریخ
تبلیغ
تعلیم و تربیت
حدیث
دین
سیاسی
قرآن
مدیریت
فلسفه
اهل بیت
مهدویت
آداب و احکام اصناف
عمومی
فقه
اخلاق
مجموعه پرسش ها و پاسخ های دانش آموزی
مطالب نقد شده
نقد فیلم و سینما
نقد فیلم
معارف فیلم
تاریخ سینمای ایران
سینمای ایران
سینمای جهان
اندیشه
تلویزیون
مصاحبه ها
علمی
مذهبی
زندگی نامه
سیاسی
اجتماعی
اخلاقی
نشست ها وهمایش ها
معرفی نرم افزار
معرفی نشریات
معرفی مراکز پژوهشی
زندگی نامه
یادداشتها
بانک پژوهشگران وفرهیختگان
زندگی نامه فرهیختگان
معرفی پژوهشگران
اخبار
فرهنگی
حوزه و دانشگاه
اعتقادی
سیاسی
اجتماعی
جامعه
اخبار عمومی
خبرگزاری ها
معرفی سایت ها
پایگاه های علمی
پایگاه های مذهبی
پایگاههای عقائد
پایگاههای فرهنگی
پایگاههای جامع موضوعات
پایگاههای اندیشمندان اسلامی
پایگاه های پاسخ گویی به سوالات
پایگاه های پاسخ گویی به احکام شرعی
پایگاه های تاریخی
پایگاه های آموزشی
اطلاعیه
بانک محتوای تبلیغ
محتوای تبلیغی
سیره اهل بیت علیهم السلام
تربیت در قرآن
شرح جامع نهج البلاغه
مشاوره اسلامی
خانواده
پاسخ به شبهات
اخلاق
حکایات
منبرهای شما
معارف نهج البلاغه
نهج البلاغه
اخلاق وتربیت اسلامی
اخلاق اسلامی
تربیت اسلامی
معارف اسلامی
حلال و حرام
قرآن شناسی
مباحث تفسیری
معرفت در اسلام
ویژگی ایمان ومؤمن
مصادیقی از سبک زندگی اسلامی
علل وعوامل ترس از مرگ
شیطان از منظرقرآن و روایات
دین وجامعه دینی
دنیاو آخرت
تعاون و بررسی مسأله اعانه
توبه و امید به مغفرت
اهتمام به عمر انسان در اسلام
خداشناسی
امامت و ولایت
خطبه فدکیه و فضایل حضرت زهرا (س)
ویژگی های انتظارو عصر ظهور
زیارت و توسل
شرح خطبه قاصعه
فضایل پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)
سیره معصومین (ع)
محبت اهل بیت (ع)
مقامات اهل بیت (ع)
ویژگی ولایت اهل بیت (ع)
راه توشه عاشورائیان
روضه ها
ذکر مصیبت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
ذکر مصیبت فاطمه الزهراء سلام الله علیها
ذکر مصیبت امیرالمومنین علیه السلام
ذکر مصیبت امام حسن مجتبی علیه السلام
ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام
ذکر مصیبت امام سجاد علیه السلام
ذکر مصیبت امام باقر علیه السلام
ذکر مصیبت امام صادق علیه السلام
ذکر مصیبت امام موسی علیه السلام
ذکر مصیبت امام رضا علیه السلام
ذکر مصیبت امام جواد علیه السلام
ذکر مصیبت امام هادی علیه السلام
ذکر مصیبت امام حسن عسکری علیه السلام
ذکر مصیبت متفرقه
آموزش تبلیغ
آموزش فن خطابه
آموزش کلاسداری
روش بیان احکام
سیره تبلیغی علماء وارسته
سیره تبلیغی معصومین
کاربرد جامعه شناسی در تبلیغ
مقالات اخلاق و آداب در تبلیغ
مهارت های آموزش معارف اسلامی
روش تحقیق و منبع شناسی
ویژه نامه ها
ویژهنامه دهه آخر صفر
ویژهنامه محرم
ویژه نامه ماه رجب
رمضان؛ماه نیایش ودعا
اطلاعیه
احادیث موضوعی
عبرهای نجات بخش
سعادت در زیادها
شقاوت در زیادها
سخنرانی ها
سخنران ها
سخنرانی موضوعی
بانک مقالات
نوع مقاله
پژوهشی
نشریات
پاسخ به سوالات
احکام
احکام
جنبشهای معنوی نوپدید
سبک زندگی اسلامی
تربیت دینی
تاریخ
اسلام
ایران
تاریخ اسلام
تاریخ ایران
تاریخ انقلاب
سیاسی
تاریخ اسلام
اسلام
ایران
تاریخ انقلاب
علوم سیاسی
اجتماعی
زن و خانواده
فرهنگی
ارتباطات
جامعه شناسی
روانشناسی
پیشوایان معصوم
حدیث
فقه
اعتقادی
اخلاق
اندیشه ها و مکاتب
رذایل
فضائل
مبانی علم اخلاق
نامه های اخلاقی
پند و اندرز
حکایات
مدیریت
مدیریت و فقه اسلامی
خلاصه کتب مدیریت
مدیریت اسلامی
آینده پژوهی
مدیریت آموزشی
مدیریت زمان
اقتصاد
فرق و مذاهب
فرق شیعی
فرق غیر شیعی
ادیان
ابراهیمی
غیر ابراهیمی
علوم قرآنی
علوم حدیث
فلسفه
محض
مضاف
فلسفه اسلامی
کلام
اسلامی
جدید
فقه و اصول
حقوق
منتخب نشریات
ارتباطات
فصل نامه تربیت تبلیغی
پيش شماره اول فصلنامه مطالعات معنوی
پيش شماره 2 فصل نامه تربیت تبلیغی
شماره اول فصل نامه تربیت تبلیغی
شماره دوم فصل نامه تربیت تبلیغی
شماره سوم و چهارم فصل نامه تربیت تبلیغی
شماره پنج و شش فصل نامه تربیت تبلیغی
فصلنامه مطالعات معنوی
پيش شماره اول فصلنامه مطالعات معنوی
پيش شماره 2 فصلنامه مطالعات معنوی
شماره اول فصل نامه مطالعات معنوی
شماره دوم فصل نامه مطالعات معنوی
شماره سوم فصل نامه مطالعات معنوی
شماره چهارم و پنجم فصل نامه مطالعات معنوی
شماره ششم فصل نامه مطالعات معنوی
شماره هشتم و نهم فصلنامه مطالعات معنوی
شماره دهم فصلنامه مطالعات معنوی
فصل نامه سبک زندگی
علوم تربیتی
آئین دوست یابی
خانواده
پرسش و پاسخ
تقویم عبادی
اعمال شب
اعمال شبانهروز
ولادت
شهادت
اعمال ماه ها
اعمال روز
اعمال ماه محرم
اعمال ماه رمضان
اعمال ماه شعبان
اعمال ماه رجب
چند رسانه ای
آلبوم تصاویر
علماء
شخصیتهای برجسته
اماکن
رهبران دینی
انقلاب
جبهه و جنگ
مقاومت
مناسبتها
آرشیو فیلم
سخنرانی
مداحی
مذهبی
آرشیو صوت
مداحی
مذهبی
سخنرانی
علمی
مولودی
مرثیه
اخلاقی
ادعیه
متفرقه
قرآن
معرفی نرم افزار
احادیث
سخنوری
آیات قرآن
صبر
کمک کردن
اخلاق و رفتار
اعمال دینی
فرهنگ علوم انسانی و اسلامی
اقتصاد
اقتصاد خرد
اقتصاد کلان
اقتصاد مالی و بخش عمومی
اقتصاد کشاورزی و منابع طبیعی
اقتصاد توسعه
اقتصاد اسلامی
اقتصاد و ریاضی
تجارت بین الملل
مکاتب اقتصادی
پول و بانکداری
علوم تربیتی
تکنولوژی آموزشی
تحقیقات آموزشی
فلسفه تعلیم و تربیت
علوم کتابداری و اطلاع رسانی
روانشناسی تربیتی
مشاوره و راهنمایی
کودکان استثنایی
مدیریت آموزشی
برنامه ریزی درسی
پیش دبستانی و دبستان
مدیریت
مدیریت صنعتی
مدیریت تحول
فرهنگ سازمانی
مدیریت استراتژیک
نظریه های مدیریت
مدیریت منابع انسانی
مدیریت عمومی
مبانی سازمان و مدیریت
مدیریت بازرگانی
مدیریت دولتی
مدیریت رفتارسازمانی
مدیریت فرهنگی
روانشناسی
روانشناسی عمومی
روانشناسی بالینی
روانشناسی رشد
روانشناسی شخصیت
روانشناسی فیزیولوژیک
روانشناسی یادگیری
روانشناسی صنعتی و سازمانی
روانشناسی اجتماعی
آسیب شناسی روانی
روان سنجی
روان شناسان نامدار
فرا روانشناسی
بهداشت روان
منطق
ارتباطات
جامعه شناسی
ادبیات فارسی
ادبا و نویسندگان
بلاغت
نظم
نثر
تاریخ
تاریخ اسلام
تاریخ ایران
فلسفه تاریخ
علوم سیاسی
مسائل ایران
اندیشههای سیاسی
روابط بینالملل
ادبیات عرب
ادیان و فرق
ادیان ابراهیمی - یهودیت
ادیان ابراهیمی - مسیحیت
ادیان غیرابراهیمی
فقه و اصول
فلسفه
فلسفه علم
فلسفه اسلامی
فلسفه غرب
فلسفه اخلاق
کلام
کلام اسلامی
کلام جدید
قرآنپژوهی
انسان شناسی
پیامبر شناسی
امام شناسی
هستی شناسی
معاد شناسی
خدا شناسی
قصص و تاریخ
اخلاق
احکام و فقه
علوم قرآنی
تاریخ تفسیر و مفسران
تاریخ قرآن
علوم حدیث
درایه حدیث
پیش زمینه حدیث
اصطلاحات حدیث
رجال
اخلاق
فضائل
رذائل
عرفان
نظری
عملی
فرق و مذاهب
خوارج (غیرشیعی)
تصوف (غیرشیعی)
اصحاب حدیث (غیرشیعی)
اشاعره (غیرشیعی)
ماتریدیه (غیرشیعی)
وهابیت (غیرشیعی)
غلات (غیرشیعی)
سایر فرق اهل سنت
معتزله (غیرشیعی)
مرجئه (غیرشیعی)
مشترک
کیسانیه (شیعی)
اثنا عشریه (شیعی)
زیدیه (شیعی)
اسماعیلیه (شیعی)
واقفیه (شیعی)
غالیان (شیعی)
بهائیت (شیعی)
اهل حق (شیعی)
نصیریه (شیعی)
سایر فرق شیعی
اصول فقه
فقه
عبادات
معاملات
ملحقات
حقوق
آیین دادرسی
جرم شناسی
حقوق بشر
مالکیت فکری
حقوق بینالملل
حقوق عمومی
حقوق جزا و جرمشناسی
حقوق خصوصی
ویترین
یادداشتها
تست
«جاهلیت» در قرآن
31 فروردین 1387, 0:0
از کلمه «جاهلیت» در چهار سوره مدنى قرآن کریم یاد شده است: آل عمران، مائده، احزاب و فتح. جاهلیت در اصطلاح قرآنى از ریشه جهل به معنى سفاهت، دشمنى، غضب و سبک مغزى مشتق است نه از جهل به معناى نادانى و تباهى و سرگردانى...
«جاهلیت» در قرآن
موارد استعمال واژه «جاهلیت» در قرآن از کلمه «جاهلیت» در چهار سوره مدنى قرآن کریم یاد شده است: آل عمران، مائده، احزاب و فتح. جاهلیت در اصطلاح قرآنى از ریشه جهل به معنى سفاهت، دشمنى، غضب و سبک مغزى مشتق است نه از جهل به معناى نادانى و تباهى و سرگردانى. یکى از پژوهشگران مىنویسد: «من در شعر جاهلى نیافتهام که کلمه جاهلیت را استعمال کرده باشند، بلکه این صیغهاى است که فقط قرآن به کار برده و پس از نزول قرآن انتشار یافت، چنان که نشانه دوره پیش از نزول قرآن شد.»(1) پژوهشگر دیگرى نوشته است: «جاهلیت، از جهل به معناى ضد علم مشتق نیست، بلکه از جهل به معناى سفاهت، غضب و غرور و عدم پذیرش، مشتق است. در حدیث اِفْکْ آمده است: "ولکن اجْتَهَلَتْهُ الْحِمَیَّهُ"؛ "یعنى غرور و غضب او را بر نادانى واداشت". در حدیث است که رسول خدا - صلىاللَّهعلیهوآله - به ابوذر - آن گاه که به مادر مردى ناسزا گفت - فرمود: "اِنَّکَ امْرُءٌ فیکَ الْجاهِلِیَّةُ"؛ "تو کسى هستى که در تو هنوز روح جاهلیت وجود دارد". با توجه به این سخنان روشن مىشود که جاهلیت بر سبک سرى، غرور، تعصّب، تفاخر و ... دلالت دارد. و اینها امورى هستند که در زندگى عرب پیش از اسلام به طور آشکار وجود داشته است.»(2) حال مىپردازیم به موارد استعمال جاهلیت در قرآن کریم. اول: ظنّ جاهلى در پندار خداى تعالى در سوره آل عمران فرموده است: «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِهِ حَتّى اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِى الْاَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما اَراکُمْ ما تُحِبُّونَ، مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ، ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلیکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى اَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فى اُخْراکُمْ فَاَثابَکُمْ غَمّاً بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى مافاتَکُمْ وَ لا ما اَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ، ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنةً نُعاساً یُغْشى طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْاَمْرِ مِنْ شَىْءٍ قُلْ اِنَّ الْاَمْرَ کُلُّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فى اَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْاَمْرِ شَىْءٌ ما قُتِلْنا هیهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فى بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِىَ اللَّهُ ما فى صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فى قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»(3) «[در نبرد اُحُد] قطعاً خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آن گاه که به فرمان او آنان را کشتید، تا آن که سست شدید و در کار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم] با یکدیگر به نزاع پرداختید؛ و پس از آن که آن چه را دوست داشتید [یعنى غنایم را ]به شما نشان داد، نافرمانى کردید. برخى از شما دنیا را و برخى از شما آخرت را مىخواهد. سپس براى آن که شما را بیازماید، از [تعقیب] آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان با تفضّل است. [یاد کنید] هنگامى را که در حال گریز [از کوه] بالا مىرفتید و به هیچ کس توجه نمىکردید و پیامبر، شما را از پشت سرتان فرا مىخواند. پس [خداوند ]به سزاى [این بىانضباطى] غمى بر غمتان [افزود]، تا سرانجام بر آنچه از کف دادهاید و براى آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید و خداوند از آنچه مىکنید آگاه است. سپس [خداوند] بعد از آن اندوه، آرامشى [به صورت] خواب سبکى، بر شما فرو فرستاد، که گروهى از شما را فراگرفت و گروهى [تنها] در فکر جان خود بودند، و درباره خدا، گمانهاى ناروا، همچون گمانهاى [دوران ]جاهلیت مىبردند. مىگفتند: آیا ما را در این کار اختیارى هست؟ بگو: سر رشته کارها [شکست یا پیروزى ]یکسر به دست خداست. آنان چیزى را در دلهایشان پوشیده مىداشتند که براى تو آشکار نمىکردند. مىگفتند: اگر ما را در این کار اختیارى بود [و وعده پیامبر واقعیت داشت ]در این جا کشته نمىشدیم. بگو: اگر شما در خانههاى خود هم بودید، کسانى که کشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعاً [با پاى خود] به سوى قتلگاههاى خویش مىرفتند. و [اینها] براى این است که خداوند، آنچه را در دلهاى شماست، [در عمل] بیازماید، و آنچه را در قلبهاى شماست پاک گرداند و خدا به راز سینهها آگاه است.» این آیات از برخى حوادث جنگ اُحُد پرده برمىدارد. در آغاز جنگ طبق وعدهاى که خداوند به مسلمانان داده بود، پیروزى نصیب مسلمانان شد. امّا در ادامه، به سبب سستى و نزاع و نافرمانىاى که در برخى پیدا شد، دشمن بر آنان شبیخون آورد و در نتیجه بسیارى کشته شدند و بسیارى نیز از میدان گریختند، حال آن که رسول خدا با ثبات قدم آنان را به بازگشت فرا مىخواند. پس از این شکست، راست ایمانان اندوهگین شدند و غمى بر غمشان افزود. سپس بار دیگر خداى تعالى فضل و رحمتش را شامل حالشان کرد و پس از آن اندوه شکست، امنیت و آرامش را بدیشان بخشید؛ و این آرامش همان خواب سبکى بود که آنان را فراگرفت و اضطراب و پریشانى را از دلهایشان زدود. آیه از این گروه با چنین تعبیرى خبر داده است: «ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنةً نُعاساً یُغْشى طائفةً مِنْکُمْ ...» اما گروه دیگرى که آیه از آنان خبر داده است، گروه منافقانند؛ که به ظاهر مسلمانند و در باطن، کافر. اینان نقش تخریبى خطیرى قبل، حین و پس از جنگ بازى مىکردند. آن گاه که اصحاب راست کردار در اطمینان و آرامش به سر مىبردند، این منافقان «قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ»؛ «جز به نجات جان خویش نمىاندیشیدند»، و حسابى، جز حساب عمر و رزق و احوال و اولاد خود نداشتند و به امر امّت اسلامى کاملاً بىتوجه بودند. از آن جا که فقط به نجات خود فکر مىکردند، ثبات و اطمینان و آرامش نیز از دلشان رخت بربست و جایش را پریشانى و اضطراب و پندارها و تخیلات، و وسوسهها گرفت. چنین، بهاى سنگینى را آنان که فقط به خود و منافع خود مىاندیشند و از مصالح امت اسلامى غافلند، باید بپردازند. آیه از برخى پندارهاى باطل اینان نیز خبر داده است: «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ» «درباره خدا [و وعدههایش] گمانهاى ناروا مىبردند.» در ظاهر خود را مؤمن به خدا و راضى به قضاى او جلوه مىدادند، لیکن در حقیقت به خدا گمانهاى باطل مىبردند؛ نه راضى به مقدرات او بودند و نه تسلیم او مىشدند و نه بر ابتلایش صبر پیشه مىساختند، بلکه از باب شبههافکنى در میان مسلمانان، اعلام مىکردند که خدا، رسول و سپاه او را واگذاشته است؛ آنان بىجهت خود را به سختى جنگ مىافکنند و کشته مىشوند، و اگر در خانههایشان مىماندند، مال و جانشان محفوظ بود! این پندارهایى که منافقان درباره خداوند داشتند، پندارهاى باطلى بود که بر هواها و اوهام و وساوس آنان استوار بود. آیه، این پندارها و اوهام باطل را به «پندارهاى جاهلیت» توصیف فرموده: «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ» و آن را مبهم رها نکرده، بلکه در خلال سخنان منافقان که بر پندارهاى جاهلى باطلشان دلالت دارد، به تبیین آن پرداخته است. نخستین نمودِ ظنِّ جاهلىِ منافقان، سخنشان به رسول خدا - صلى اللَّه علیه و آله - بود که: «هَلْ لَنا مِنَ الْاَمْرِ مِنْ شَىْءٍ»؛ «آیا [با چنین وضع دلخراشى ]پیروزىاى نصیب ما مىشود؟». این سخن، اعتراضى بود بر رهبرى رسول خدا در جنگ احد، به ادعاى این که پیامبر نسبت به آنان بىتوجه بوده و رهاشان کرده است. از این رو با انکار مىگفتند: آیا در این جنگ به ما نفع و نصرتى مىرسد؟! چنین اعتراضى دلیل بر جاهلیت پندار، تصور و تفکر آنان است. حال آن که پندار ایمانى، مؤمنان را به تسلیم بودن در برابر امر الهى و رضا به قضاى او رهنمون مىشود. از این رو آیه، بىفاصله و صریح پندار باطلشان را رد کرده است: «قُلْ اِنَّ الْاَمْرَ کُلُّه لِلَّهِ»؛ «اى رسول! بگو اختیار همه چیز [شکست یا پیروزى] یکسر دست خداست.» نمود دوم پندار جاهلى منافقان در این آیه جلوهگر است: «یُخْفُونَ فى اَنْفُسِهِمْ مَّا لا یُبْدُونَ لَکَ» «آنان چیزى را در دلهاشان پنهان مىداشتند که براى تو آشکار نمىکردند.» جاهلیت موجود در این رفتار، آن است که منافقان با آن که مىدانند حضرت رسول - صلىاللَّهعلیهوآله - مؤیَّد از جانب خداست و خداوند براى وى مکرها و حیلهها و امور پنهان را آشکار مىسازد، باز هم با او از در نفاق و حیله وارد مىشوند؛ تظاهر به اسلام مىکنند و خود را تابع جلوه مىدهند، حال آن که در ضمیرشان کفر و تکذیب و اعتراض را پنهان داشتهاند. نمود سوم پندار جاهلى آنان، در این سخن که آیه از قولشان نقل مىفرماید نهفته است: «لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْاَمْرِ شَئٌ ما قُتِلْنا هیهُنا» «اگر ما را در این کار اختیارى بود [و وعده پیامبر درباره پیروزى واقعیت داشت] در این جا کشته نمىشدیم.» جاهلیت در پندارى که موجب شد چنین سخنى را بر زبان رانند، جاهلیت اعتقادى است که به قضا و قدر، عمر و اجل و مرگ و زندگى تعلق دارد. منافقان در اصل وقوع نبرد اُحد و بر خونهایى که در این میدان ریخته شد و بر صحابىهایى که در آن کشته شدند اعتراض داشتند و هم از این رو در میان مسلمانان شبهه پراکنى مىکردند و مىگفتند: اگر به میدان جنگ نمىشتافتیم، خویشاوندان ما کشته نمىشدند و اگر آنان در خانههاشان مىماندند، عمرشان از دست نمىرفت. این دیدگاه منافقان درباره مرگ و زندگى، در واقع همان جاهلیت تصورى اعتقادى است. از این رو آیه، چنین دیدگاهى را ضمن تبیین حقیقت ایمانى در باب زندگى و مرگ و عمر و اجل، این چنین رد مىکند: «قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فى بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلى مَصاجِعِهِمْ» «بگو اگر شما در خانههاى خود هم بودید، کسانى که کشته شدن بر آنها نوشته شده، قطعاً [با پاى خود ]به سوى قلتگاههاى خویش مىرفتند.» حقیقتِ ایمانىِ نهفته در این رد آن که: نه رفتن به جنگ و درگیرى با کفار از عمر انسان مىکاهد و نه ترس و چسبیدن به خانه و زندگى بر عمر وى مىافزاید. انسان جز به اجلى که خداى سبحان براى وى مقرر داشته نمىمیرد و آن گاه که اجلش به سر آید و زمان رحیل فرا رسد، بىهیچ تأخیرى خواهد مرد؛ تحذیر و احتیاط - اگرچه به اوج خود برسد - جلوى مرگ را نمىگیرد؛ زیرا حَذَر در مقابل قَدَر، بىفایده است. شهداى غزوه احد نیز اگرچه در خانههاشان مىماندند و در جنگ حاضر نمىشدند، باز خداوند آنان را به جایگاهى که مرگشان در آن جا مقرر شده بود مىکشانید و به سببى که مىبایست بدان روح از تنشان جدا شود، مىرسانید. آیه، براى ما از پندار منافقان و اعتقادشان پرده بر مىدارد و شیوه تفکر و نظر آنان را نشان مىدهد و ظن و رأىشان را بازگو کرده و این همه را در یک کلمه خلاصه مىفرماید: ظنّ جاهلى. چرا ظن جاهلى؟ زیرا این پندارها، همان تصورات و افکار کفار در عصر جاهلیت و قبل از نزول قرآن بود؛ قرآنى که این پندارهاى جاهلى را از روح و ذهن مسلمانان زدود. لیکن این پندارها در ضمیر منافقان باقى ماند؛ زیرا آنان در حقیقت از کافرانند. جاهلیت در آیه، صفت براى موصوف محذوفى است. تقدیر آن چنین است: «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ کَظَنِّ اَهْلِ الْجاهِلِیَّةِ» چنان که گذشت، جاهلیت در این جا اسمى است که از جهل اشتقاق یافته و از ابتکارهاى قرآن است و قبل از نزول این آیات بر زبان مردم رواج نداشته است و از آن پس در احادیث نبوى و کلام صحابه وارد شد و کمکم استعمال آن در زبان عربى شایع شد. از جاهلیت در این جا، سوءظن و تصور و ادراکى که صاحبانشان را به سوى سفاهت، سبکسرى و بىثباتى رهنمون مىشود و آنان را به حمیت باطل و دشمنى گناهکارانه مىرساند، اراده مىشود. چنین اعمال و رفتارى از عربهاى جاهلى کافر، پیش از نزول قرآن به راحتى صادر مىشد. از امورى که «ظن جاهلى» را - که منافقان در این جا بدان توصیف شدهاند - روشن مىسازد، ظنّ سویى است که جاماندگان از اعراب، اندکى پیش از صلح حدیبیه، داشتهاند، که خداوند از آن حکایت کرده است: «سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْاَعْرابِ شَغَلَتْنا اَمْوالُنا وَ اَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْلَنا یَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِّنَ اللَّهِ شَیْئاً اِنْ اَرادَ بِکُمْ ضَرّاً اَوْ اَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً، بَلْ ظَنَنْتُمْ اَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ اِلى اَهْلیهِمْ اَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فى قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً»(4) «بر جاى ماندگان بادیهنشین به زودى به تو خواهند گفت: "اموال ما و کسانمان ما را گرفتار کردند، براى ما آمرزش بخواه." چیزى را که در دلهایشان نیست بر زبان خویش مىرانند. بگو: "اگر خدا بخواهد به شما زیانى یا سودى برساند چه کسى در برابر او براى شما اختیار چیزى را دارد؟" بلکه [این] خداست که به آنچه مىکنید همواره آگاه است. [نه چنان بود، ]بلکه پنداشتید که پیامبر و مؤمنان هرگز به خانمان خود برنخواهند گشت، و این [پندار] در دلهایتان نمودى خوش یافت، و گمان بد کردید، و شما مردمى درخور هلاکت بودید.» ظنّ باطل جاهلى در تصور و اعتقاد و اندیشه، قبل از نزول قرآن به کفار جاهلى تعلق داشت که پس از نزول قرآن به منافقان رسید و گرفتارشان کرد؛ زیرا منافقان در پى دریافت بیان قرآنى در توجیه این حوادث نیستند؛ بیان روشنگرى که صحابه راست کردار به دنبال آن بودند و حقایق براىشان روشن مىشد و بدین وسیله از اوهام جاهلىاى که منافقان گرفتارش بودند، نجات مىیافتند. بنابراین، مردم داراى دو حالت متقابل هستند: اول: ظن جاهلى در اوهام و وساوس و پندارها و تصورات و افکار؛ دوم: بیان قرآنى براى حقایق افکار که جاهلیت را مىزداید. مردم در انتخاب این دو حالت - ظن جاهلى و حقیقت قرآنى - مختلفند؛ در زمان رسول خدا صلىاللَّهعلیهوآله -، صحابه آن حضرت حقیقت قرآنى را اختیار کردند که در نتیجه، خداى تعالى ظنّ جاهلى و وسوسههاى آن را از ایشان زایل کرد و به وادى ثبات و امنیت و آرامش رهنمونشان ساخت. حال آن که منافقان ظن جاهلى را اختیار کردند و در نتیجه، تصور، اعتقاد و تفکرشان را فاسد ساختند و در وسوسهها و هواى نفسانى درافتادند و دست به اقداماتى زدند که بیانگر کمخردى، سبکسرى و جاهلیتشان بود. این دو حالت متقابل، پیوسته و تا قیام قیامت در مردم وجود دارد؛ جمعى ظن جاهلى را برمىگزینند و در پى آن در فکر و تصور و نظر و اعتقاد، جاهلى مىشوند و عملکردشان نیز سفیهانه خواهد بود؛ جمعى نیز حقیقت قرآنىِ هدایتگر را اختیار مىکنند و در پى آن در تصور و رأى و اندیشه، قرآنى مىگردند و در زندگى از وزن و آرامش و اطمینان برخوردار مىشوند. دوم: حکم جاهلى در قانونگذارى خداى تبارک و تعالى فرموده است: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فى ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ اِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ اَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ اَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَیْکَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّما یُریدُ اللَّهُ اَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ اِنَّ کَثیراً مِّنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ، اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(5) «ما این کتاب [= قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیق کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که به سوى تو آمده، پیروى مکن. براى هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار دادهایم. و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید. بازگشت [همه ]شما به سوى خداست؛ آن گاه درباره آنچه در آن اختلاف مىکردید آگاهتان خواهد کرد. و میان آنان به موجب آنچه نازل کرده، داورى کن و از هواهاىشان پیروى مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند. پس اگر پشت کردندت بدان که خدا مىخواهد آنان را فقط به [سزاى ]پارهاى از گناهانشان برساند، و در حقیقت بسیارى از مردم نافرمانند. آیا خواستار حکم جاهلیتاند؟ و براى مردمى که یقین دارند، داورى چه کسى از خدا بهتر است؟» آیه اخیر از «حکم جاهلى» سخن مىراند و آن را در مقابل «حکمُ اللّه» قرار مىدهد. نیز ناپسند مىشمارد که عدهاى به دنبال حکم جاهلى باشند و مقرر مىدارد که حکم جاهلى از حکمالله بهتر نیست. سیاق آیه، حکم کردن براساس آنچه خداوند نازل کرده و عرضه کردن اختلاف و دعوا بر شرع مقدس را واجب شمرده و از حکم بردن به غیر منهاج الهى نهى کرده است. بعد از آن که خداى تعالى براى رسولش طبیعت قرآنى را که بر وى نازل کرده بیان فرمود: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ» «ما این کتاب را به حق به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیق کننده کتابهاى پیشین است و حاکم بر آنهاست.» به وى بر حکم کردن بین مردم به این قرآنى که بر او نازل کرده، فرمان مىدهد و با دو بیان بر این نکته تأکید مىورزد: بیان نخست: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ، لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً وَّاحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فى ما آتاکُمْ» «پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که به سوى تو آمده، پیروى مکن. براى هر یک از شما [امتها ]شریعت و راه روشنى قرار دادهایم. و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد، و[لى ]خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید.» زیرا در پى امرش به پیامبر - صلىاللَّهعلیهوآله - به «حکم بما انزل الله»، نسبت به تبعیت از هواهاى ترککنندگانِ حکم بردن به شرع الهى را نهى کرده که منظور از این ترککنندگان، یهود و نصاراست. قرآن در این جا حقیقت راهگشایى را بیان داشته است و آن این که براى هر امتى قانون ویژه و راه روشن مخصوصى است و این قانون الهى و این راه روشن قرآنى با وضعیت تمام امتها سازگار است و نیازهاىشان را پاسخگوست. مهم آن است که رسول خدا - صلىاللَّهعلیهوآله -، یقین داشته باشد که خود بر صراط حق است و یهود و نصارى بر جاده هواها و گمراهى و شریعتشان نسخ شده است؛ پس چگونه حقى را که با اوست ترک کند تا پیرو هواى آنها شود! این، معنایش داورى بردن به غیر شرع الهى و مساوى با ضلالت، هوى و گمراهى است. بیان دوم: «وَ اَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ اَنْ یُفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَیْکَ» «میان آنان به آنچه خدا نازل کرده، داورى کن و از هواهایشان پیروى مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند.» آیه دوم، تکرار آیه اول نیست؛ زیرا آیه دوم اضافه جدیدى دارد و آن این که از تلاشهاى اصحاب هوى از یهود و نصارى پرهیز لازم است؛ تا آن گاه که میانشان به آنچه خدا نازل کرده حکم مىکنى. تعبیر به «بَعْض» را نباید در این تحذیر الهى از یاد ببریم. این تعبیر دلالت دارد بر آن که «حکم بما انزل الله» واجب است در «کلّ» امور کوچک و بزرگ باشد و حرام است در «بعض» از امور «بما انزل الله» حکم نشود و به غیر آن حکم شود؛ زیرا کسى که از «بعض» دست بردارد، انگار که از «کُلّ» ما انزل الله دست برداشته است؛ چون «ما انزل الله» تجزیه و تقسیم و معامله را بر نمىتابد. بىگمان هر کس از یک درصد «ممّا انزل الله» دست بردارد و در آن به قانونى غیر قانون الهى رضایت دهد، تارکِ حکم بما انزل الله خواهد بود و بدین جهت به عذاب الهى گرفتار خواهد شد. کلمه «بعض» همچنین دلالت دارد بر آن که حرام است شریعت اسلامى یکى از منابع قانونگذارى در دولت اسلامى، یا یکى از منابع اصلى قانونگذارى تلقى شود - چنان که در قوانین اساسى دولتهاى اسلامى امروز چنین است - . آیه، یادآور مىشود که «شریعت اسلامى» یگانه منبع قانونگذارى مىباید باشد، و این، معنایش مجاز نبودن اقتباس یا عاریه گرفتن از قوانین دولتهاى کافر غربى و شرقى است. بنابراین، هر دولت اسلامى معاصرى که قوانینى را از انگلستان، فرانسه، امریکا، روسیه و حتى یهود اخذ کند، حکم بما انزل اللّه نکرده و شریعت الهى را پشت گوش انداخته است. پس از این دو بیان درباره پذیرش داورى شرع الهى و پرهیز از پذیرش داورى غیر شرعى، چنین تقریر قرآنى قاطعى مىآید: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ؟ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُّوقِنُونَ؟» «حکم الجاهلیة» همان است که از آیات پیشین فهمیده مىشود. حکم جاهلى، حکمى است که مقابل حکم الهى قرار داشته و با آن متناقض باشد؛ حکمى است بر اساس هوى و هوس؛ حکم یهود و نصارا و باقى کافران است؛ حکم به تشریعات و قوانین بشرى است که ریشه در شرع الهى ندارد؛ حکم براساس شرایع آسمانى منسوخ پیشین است. آیه، در مقام رد و انکار کسانى است که به حکم جاهلى تمایل دارند و قوانین جاهلیت را مىپذیرند: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ». آیا هیچ عاقلى حکمى را که براساس هواى نفس و نابخردى صادر شده خواهد پذیرفت؟ حکم نورانىاى که در مقابل حکم جاهلى قرار دارد، حکمُ الله است. اگر حکم جاهلى بر هوى و هوس استوار است، حکمُ الله بر عدالت استوار است؛ اگر پذیرش حکم جاهلى حرام است، پذیرش حکمُ اللّه واجب است؛ اگر آنان که داورى به حکم جاهلى مىبرند، منکر و کافرند، آنان که داورى به حکمُ الله مىبرند، مؤمن و صالحاند: «وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» در آیه، «حکم» به «جاهلیت» اضافه شده است: حکمُ الجاهلیة. این اضافه دلالت دارد به این که حکم کردن به غیر ما اَنْزَلَ اللّه نمودى از نمودهاى جاهلیت است و جاهلیت نیز گاه در حکم کردن و قانونگذارى است و گاه در خود قانون و قضاوت و گاه در سیاست و اداره امور است. بنابراین ممکن است ما حُکمِ جاهلى، تشریعِ جاهلى، قانونِ جاهلى، قضاء جاهلى، سیاستِ جاهلى و اداره جاهلى داشته باشیم؛ در نتیجه اجتماع جاهلى، حکومت جاهلى و دولت جاهلى خواهیم داشت. این پدیدهها در صورتى جاهلى خواهند بود که از غیر شرع الهى و راه روشن او گرفته شوند، از این رو ممکن است حکومت و نظامى به شیوه جاهلى اداره شود و آن هنگامى است که روش زندگى و حکومت در آن از حکمُ اللّه گرفته نشده باشد؛ حال در هر زمان و مکانى که باشد و آن کشور به هر میزان از پیشرفت و توسعه برخوردار بوده باشد. سوم: جاهلیت به معنى خُلق و رفتار و نمودن زینتها خداى تعالى فرموده است: «یا نِساءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ کَاَحَدٍ مِنَ النِّساءِ اِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعُ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً، وَ قَرْنَ فى بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولى وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ اَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً، وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فى بُیُوتِکُمْ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ اِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً»(6) «اى همسران پیامبر! شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید، اگر سَرِ پروا دارید، پس به ناز سخن مگویید تا آن کس که در دلش بیمارى است طمع ورزد، و گفتارى شایسته گویید. و در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید. خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. و آنچه را که از آیات خدا و [سخنان ]حکمت[آمیز ]در خانههاى شما خوانده مىشود یاد کنید. در حقیقت خدا همواره دقیق و آگاه است.» این آیات و آیات قبل و بعد آن در پى سامانبخشى روابط اجتماعى و اخلاقى مردان و زنان مسلمان است. به فضایل اخلاقى ترغیب مىکند و از رذایل و نقایص اجتماعى که موجب گسترش زشتىها در میان افراد اجتماع است، پرهیز مىدهد. به زنان پیامبر اکرم - صلىاللَّهعلیهوآله - یادآور مىشود که آنان همچون دیگر زنان نیستند؛ زیرا تحت مراقبت اشرف مخلوقات، یعنى رسول خدا - صلىاللَّهعلیهوآله - قرار دارند، از این رو بایسته است که پیش و بیش از زنان دیگر به سوى فضایل اخلاقى حرکت کنند. آیات براى زنان پیامبر اکرم - صلىاللَّهعلیهوآله - وظایفى را در قالب اوامر و نواهى بیان فرموده است. این وظایف البته منحصر به زنان پیامبر نیست، بلکه صورت خطابىِ آن تمام زنان مسلمان را در هر زمان و مکانى شامل مىشود. اوامر موجود در این آیات 1- قول معروف، سخن نیکو و کلام هدفمند: «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»؛ 2- قرار گرفتن در منازل و خارج نشدن از آن جز براى ضرورت، حاجت، قصد و هدفى. اما پرسه زدن در مسیرها، راه رفتن به ناز و آزادانه به هر سو نگریستن، با طبع زن مسلمان مکتبى سازگار نیست؛ 3- برپایى نماز: «وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَ»؛ 4- دادن زکات: «وَ آتینَ الزَّکاةَ»؛ 5- فرمانبرى از خدا و رسول - صلىاللَّهعلیهوآله - : «وَ اَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛ 6- یادکرد آیات و احکام الهى و پیوسته معانى آنها را در نظر داشتن و بدین وسیله ملتزم بدانها شدن: «وَاذْکُرْنَ ما یُتْلى فى بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ». نواهى موجود در این آیات 1 - به ناز سخن گفتن در مقابل مردان و استفاده از الفاظ نرم و لطیف، به شیوهاى اغواگر و برانگیزاننده و لحنى جذاب، همراه با لبخند یا حرکت یا نگاه یا تمایل یا اشاره که انگیزش را دو چندان کند. سبب این نهى آن است که مردِ مقابل در او طمع نورزد؛ زیرا اگر بیمار شهوت باشد و بوالهوس و بىبند و بار، در زنِ مقابل طمع مىورزد و با چنین سخنان و حرکاتى که از او مشاهده کرده است، دسترسى به وى را سهل مىبیند و تحریک مىشود: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعُ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ»؛ 2 - آرایش کردن و عطر زدن و زیبایى خود را به مردان نمودن: «وَ لا تَبَرُّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولى»؛ «تبرُّج» از ریشه «بَرْج» است. ابن فارس، مورد استعمال بَرْج را در دو معنا دانسته است: الف) بروز و ظهور. بَرْج به معنى درشتى چشم؛ در شدت سیاهى یا سفیدى آن، از همین ریشه است. ب) پناهگاه. و «بُروجِ» آسمان از همین معناست. اصل بروج، دژها و قصرهاست. «تَبَرُّج» در معناى اول استعمال شده و به معنى آشکار نمودن زن زیبایى خود راست.(7) راغب اصفهانى درباره تبرّج نوشته است: «لباس مُبرَّج، لباسى است که بر آن بروجى تصویر شود، و زیبایى چنین لباسى منظور باشد. پس زمانى که گفته مىشود: "تبرّجت المرأة"، زنى که زیبایىهایش را آشکار مىسازد، به آن لباس مبرَّج تشبیه مىشود. همچنین گفته شده: "تَبَرَّجَتِ الْمَرْأَة"؛ یعنى آن زن از بُرج؛ یعنى قصرش آشکار شد. و قول خداى تعالى در قرآن بر این معنا دلالت دارد: "وَ قَرْنَ فى ..." و "غَیْرَ مُتَبَرَّجاتٍ بِزینَةٍ"، و بُرْج: گشادگى چشم و زیبایى آن است؛ از باب تشبیه بُرج در هر دو معنایى که گذشت.» بنابراین، تبرّج در زن، یعنى خروج او از منزل با زینت و آرایش و معطر، که با چنین وضعى زیبایىهایش را آشکار مىسازد و از جمال پنهانش پرده بر مىدارد و مردان را دعوت مىکند که به وى بنگرند و بدین گونه آنان را اغوا مىکند و به دام مىاندازد. چنین تبرجى، بىگمان حرام است؛ زیرا از آن به طور صریح در این آیه نهى شده است: وَ لا تَبرَّجْنَ ... . در آیه «وَ لا تبرّجْنَ تبرّج الجاهلیة الاولى»، کلمه «تبرّج» به «جاهلیت» اضافه شده و در این اضافه کلمهاى مقدر است که از سیاق آیه فهمیده مىشود و تقدیر چنین است: «وَ لا تبرجْنَ تَبَرُّجَ نِساءِ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولى»؛ «مانند زنان جاهلى پیشین زینتهاى خود را آشکار مکنید.» از این رو کلمه «نساء» را مقدر گرفتیم، چون «جاهلیت» امر معنوى است و تبرج براى آن معنى ندارد. منظور از «جاهلیة الاولى»، جاهلیت پیش از نزول آیه است.(8) در این که تبرّج به شیوه جاهلیت اُولى، چگونه تبرجى است، مفسران اقوالى دارند. - خروج زنان از منازل و راه رفتن آنان در میان مردان است؛ - منظور راه رفتن با ناز و غنج و دلال است؛ - منظور با تکبر راه رفتن است؛ - زنان لباسهاى نازکى مىپوشیدند که بدن نما بود.(9) در تفسیر نمونه درباره جاهلیت اولى چنین آمده است: «در این که منظور از "جاهلیت اولى" چیست، ظاهراً همان جاهلیتى است که مقارن عصر پیامبر - صلىاللَّهعلیهوآله - بوده، و به طورى که در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند و دنباله روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند به طورى که گلو و قسمتى از سینه و گردنبند و گوشوارههاى آنها نمایان بود، به این ترتیب قرآن همسران پیامبر را از این گونه اعمال باز مىدارد. بدون شک این یک حکم عام است، و تکیه آیات بر زنان پیامبر - صلىاللَّهعلیهوآله - به عنوان تأکید بیشتر است، درست مثل این که به شخص دانشمندى بگوییم: "تو که دانشمندى دروغ مگو"، مفهومش این نیست که دروغ گفتن براى دیگران مجاز است، بلکه منظور این است که یک مرد عالم باید به صورت مؤکّدتر و جدىتر از این کار پرهیز کند. به هر حال، این تعبیر نشان مىدهد که جاهلیت دیگرى همچون جاهلیت عرب پیش از اسلام، در پیش است که ما امروز در عصر خود آثار این پیشگویى قرآن در دنیاى متمدن مادى را مىبینیم.»(10) چنان که سید قطب نیز در این باره نوشته است: «جاهلیت، برهه معینى از زمان نیست، بلکه حالت اجتماعى ویژهاى است که داراى تصورات خاصى از زندگى است، و ممکن است که چنین حالتى و چنین تصور و برداشتى در هر زمان و مکانى پیدا شود، که دلیل بر جاهلیت آن زمان و مکان خواهد بود. بر این اساس، ما امروزه در دوره جاهلیت کورکورانهاى به سر مىبریم؛ دورهاى که از حسّ و عاطفه تهى و تصورش حیوانى است و ادراک بشرى به نهایت پستى سقوط کرده است....»(11) زنان جاهلى امروز، به شیوه خاصى زندگى مىکنند؛ زندگىاى براساس تبرّج و اختلاط، افسون و انگیزش و فواحش و شهوات، و با این حال گمان دارند که هدف نهایى تمدن و شهرنشینى و پیشرفت، همین است. حال آن که چنین رفتارهایى جز ارتجاع و انحطاط و عقبگرد به قرون گذشته و بازگشت به زندگى ابتدایى جاهلیت نخستین (اولى) نیست. چنین جاهلیتى، رفتارهایش براساس جهل استوار است؛ جهلى که نقیض حلم و رشد و تعادل و تناسب و به معنى سبکى، کمخردى و سفاهت است. چهارم: جاهلیت به معنى حمیّت و تعصّب خداى تعالى فرموده است: «وَ هُوَ الَّذى کَفَّ اَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ اَنْ اَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً، هُمُ الَّذینَ کفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْىَ مَعْکوفاً اَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْلا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ اَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَیُدْخِلَ اللَّهُ فى رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً اَلیماً، اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فى قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّةِ فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ اَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى وَ کانُوا اَحَقَّ بِها وَ اَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلیماً»(12) «اوست همان کسى که در دل مکّه - پس از پیروز کردن شما بر آنان - دستهاى آنها را از شما و دستهاى شما را از ایشان کوتاه گردانید، و خدا به آنچه مىکنید همواره بیناست. آنها بودند که کفر ورزیدند و شما را از مسجدالحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانى [شما ]که بازداشته شده بود به محلش برسد، و اگر [در مکه] مردان و زنان با ایمانى نبودند که [ممکن بود] بىآن که آنان را بشناسید، ندانسته پایمالشان کنید و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مکه مىدادیم] تا خدا هر که را بخواهد در جوار رحمت خویش درآورد. اگر [کافر و مؤمن] از هم متمایز مىشدند، قطعاً کافران را به عذاب دردناکى معذب مىداشتیم. آن گاه که کافران در دلهاى خود، تعصب [آن هم] تعصب جاهلیت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و [در واقع ]آنان به [رعایت ]آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به] آن بودند، و خدا همواره بر هر چیزى داناست.» این آیات اشاره به صلح حدیبیه دارد که رسول اکرم - صلىاللَّهعلیهوآله - با قریش در سال ششم هجرى منعقد کرد. این آیات از حکمت خداوند در عدم شعلهور شدن آتش جنگ میان کافران قریش و مسلمانان - آن گاه که قریش، رسول خدا - صلىاللَّهعلیهوآله - را از ورود به مکه براى انجام مراسم عمره و قربانى بازداشت - خبر مىدهد، که در نهایت به عقد صلح حُدیبیه بین دو طرف منجر شد. خداوند به سبب وجود مردان و زنان مؤمن در مکه که ایمانشان را پنهان مىداشتند و مسلمانان نیز آنان را نمىشناختند، پیامبر اکرم - صلىاللَّهعلیهوآله - و مسلمانان همراه او را از جنگ با کافران قریش که در مکه به سر مىبردند، بازداشت؛ زیرا اگر جنگى در مىگرفت، بىگمان مسلمانان برخى از این برادران و خواهران ایمانى خود را - که ایمانشان را مخفى مىداشتند - مىکشتند و آن گاه پشیمان مىشدند. اما اگر از قبل تمایزى بین مسلمانان و کافران مکه بود؛ یعنى عدهاى ایمانشان را مخفى نمىداشتند، قطعاً خداوند کفار را به دست مسلمانان به عذاب دردناکى مبتلا مىکرد. بنابراین، کافران قریش مستحق قتل بودند؛ زیرا علاوه بر کفرشان، پیامبر و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام براى انجام مراسم عمره بازداشتند - که نخستین بار چنین سنت شکنىاى صورت مىگرفت - ، از این رو مسلمانان نتوانستند حیواناتى را که براى قربانى با خود آورده بودند، در محل مخصوصش ذبح کنند، که آیات زیر به همین جریان تصریح دارد: «هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا ... عَذاباً اَلیماً» اما آیه سوم در این مجموعه که شاهد بحث ماست، سبب این اقدام غیرمتعارف کافران قریش مبنى بر جلوگیرى مسلمانان از ورود به مکه را بیان داشته و آن را ناشى از «حمیّت جاهلى» که در دلهاىشان موجود بود، مىداند: «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» «کفار قریش به واسطه این حمیّت (تعصب) جاهلى مانع ورود پیامبر - صلىاللَّهعلیهوآله - و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند، و گفتند اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشتهاند وارد سرزمین ما شوند و سالم بازگردند، عرب درباره ما چه خواهد گفت و چه اعتبار و حیثیتى براى ما باقى مىماند؟! این کبر و غرور و تعصب و خشم جاهلى، حتى مانع از آن شد که هنگام تنظیم صلحنامه "حدیبیّه" نام خدا را به صورت "بسم الله الرحمن الرحیم" بنویسند و با این که آداب و سنن آنها مىگفت که زیارت خانه خدا براى همه مجاز و سرزمین مکه حرم امن است، حتى اگر کسى قاتل پدر خویش را در آن سرزمین یا در مراسم حج و عمره مىدید، مزاحم او نمىشد، اما در عین حال آنان مزاحم رسول خدا - صلىاللَّهعلیهوآله - و مؤمنان شدند. قریش با چنین عملى هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند و هم سنتهاى خود را زیر پا گذاشتند و هم پرده ضخیمى میان خود و حقیقت کشیدند، و چنین است اثرات مرگبار "حمیّت جاهلى".»(13) به گفته راغب، «حمیّت» در اصل از ماده «حَمْى» به معنى حرارتى است که از مواد حرارتزا مثل آتش و خورشید یا بدن انسان تولید مىشود ... و به قوه غضب انسان آن گاه که برانگیخته شود و متراکم گردد، حمیّت گفتهاند. پس: حَمَیْتُ عَلى فُلانٍ؛ یعنى بر او غضب کردم، و از همین ریشه است سخن خداى تعالى: «حمیّةَ الجاهِلیّةِ»(14) نتیجه چنین حمیتى در این جریان سه چیز بود: 1 - به نبوت رسول خدا - صلىاللَّهعلیهوآله - اقرار نکردند؛ 2 - به «بسم الله الرحمن الرحیم» اعتراف نکردند؛ 3 - با جلوگیرى از ورود پیامبر - صلىاللَّهعلیهوآله - و مؤمنان به مکه براى عمره، بین آنان و خانه خدا حایل شدند. «حمیّة الجاهلیةِ»، عطف بیان است براى «الحمیّة»: «فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیّةَ الْجاهِلِیَّةِ». به سبب تقریر و تأکید مدلول کلام، ابتدا به صورت مجمل «الحمیّة»، و سپس به صورت مفصّل «حمیّة الجاهلیة» آورده شد و چنین تأکیدى اگر به صورت زیر مىآمد، حاصل نمىشد: «اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم حمیّة الجاهلیة.» نکته دیگر آن که اضافه «حمیّت» به «جاهلیت» (حمیّة الجاهلیة) به قصد تحقیر و ایجاد تنفر از چنین حمیتى صورت گرفته؛ زیرا این حمیّت از خلق و خوى اهل جاهلیت است. به عکس، اضافه «سکینه» به ضمیر عائد به الله در: «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» اضافه تشریفى است؛ زیرا «سکینه» از اخلاق فاضله و موهبتى الهى است. چنان که تفریع «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» بر «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» حکایت از آن دارد که مؤمنان دوست داشتند تا با مشرکان نبرد کنند و به زور و خشونت هم که شده براى انجام اعمال عمره وارد مکه شوند، در حالى که از کفار به سبب جلوگیرى آنها خشمگین بودند؛ لیکن خداوند سکینه و آرامش خود را بر آنان نازل کرد. مراد از «سکینه»، ثبات و حوصله و بردبارى است؛ یعنى خداوند در دلهاى مؤمنان متانت و آرامش قرار داد و از عجله بازشان داشت. در نتیجه، حمیت جاهلىِ کفار را با خشم و خشونت و انتقام پاسخ نگفتند، بلکه با تعقل و ملاحظهکارى که خیر کثیرى را در پى داشت، جواب دادند. ایجاد تقابل بین دو فعل «جَعَلَ» و «اَنْزَلَ» در دو آیه زیر: «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» و «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» از شرف و برترى «سکینه» بر «حمیّت» حکایت دارد؛ زیرا در فعل «انزال» تخییل رفعت موجود است. لطایف و نکتهها 1 - «جاهلیت» در قرآن، چهار بار استعمال شده و در هر بار داراى مصداق جدیدى است. در سوره آل عمران به معناى جاهلیت در پندار و سوء اعتقاد: «یَظُّنُونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ، ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ»؛ در سوره مائده به معناى جاهلیت در حکم و تشریع: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ؟»؛ در سوره احزاب به معناى جاهلیت در تبرُّج و رفتار: «وَ لا تَبرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولى»؛ و در سوره فتح به معناى جاهلیت در حمیّت و ارتباط و انتساب: «اذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فى قُلُوبِهُمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» 2 - ورود «جاهلیت» هر بار در مصداقى جدید، به این واژه شمول و گستردگى خاصى در زمینهها و ابعاد مختلف بخشیده است. قرآن چهار زمینه را مطرح کرده است که هر یک از آنها بخش وسیعى از زندگى مردم را در تمام زمانها و مکانها در بر مىگیرد. بنابراین، جاهلیت گاه در افکار و عقاید و تصورات و زیربناهاى فکرى نمود خواهد داشت؛ گاه در تشکیلات و تشریعات و قوانین؛ گاه در عادات و سنتهاى اجتماعى و در پوشش و لباس و در روابط بین زن و مرد؛ و گاه در دوستىها و وابستگىها و پیوندهاى سیاسى، اقلیمى، ملى، قومى، حزبى و تشکیلاتى. 3 - «جاهلیت» در استعمالهاى چهارگانه قرآن در سیاق ذمّ وارد شده است؛ ذمّ جاهلیت و اصحاب آن و ایجاد تنفر در مسلمانان از جاهلیت و مردم جاهلى. جالب آن که در هر چهار مورد، قرآن، جایگزین مثبت و بزرگى را مطرح کرده است. در سوره آل عمران آن گاه که درباره «ظنّ جاهلىِ» باطلى که منافقان بر آن بودند، ایجاد تنفر مىکند، «یقین ایمانىِ» عظیم را که رسول اکرم - صلى اللَّه علیه و آله - و اصحابش در میدان اُحد بر آن بودند، عرضه مىدارد؛ در سوره مائده آن گاه که در باب «حکم جاهلىِ» یهود و نصارى به مسلمانان هشدار مىدهد، جایگزین بزرگى را مطرح مىکند که همان «حکم الله» باشد؛ در سوره احزاب که زنان مؤمن را از «تبرّج جاهلیت اولى» نهى مىکند، آنان را به استقرار در منازل و اقامه نماز و اداى زکات و فرمانبرى از خدا و رسول دعوت مىفرماید؛ و آن گاه که در سوره فتح، کفار قریش را به سبب «حمیّت جاهلیت» آنان سرزنش مىکند، صحابه را به واسطه ثبات و آرامشى که بدیشان نازل فرمود و به واسطه همراهى آنان با تقواى الهى، مدح مىفرماید. 4 - «جاهلیت» در هر چهار مورد، وضعى است براى کارهاى کفار، نه کارهاى مسلمانان صالح و نه مسلمانان نافرمان و خلافکار. «ظنّ جاهلى» در سوره آل عمران، فعلِ منافقان کافر است. «حکم جاهلى» در سوره مائده، از اهل کتاب کافر صادر شده است. «تبرّج به شیوه جاهلیت اولى» در سوره احزاب از زنان متبرّج کافر سر زده و «حمیّت جاهلى» در سوره فتح متعلق به کفار قریش است. در نتیجه اگر چنین رفتارهاى زشتى از مسلمانان معصیتکار سر بزند، دلیلى است بر ضعف ایمان، نقص تربیت و تأثیرپذیرىشان از کفار جاهلى در چنین جاهلیتهایى. 5 - توصیف جاهلیت به «اُولى» در سوره احزاب: «ولا تبرّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولى» حکایت از آن دارد که جاهلیت بار دیگر پس از اسلام باز خواهد گشت. درست است که اسلام با ظهور خود مُهر پایانى بر «جاهلیتِ اولى» زد، امّا مردم مسلمان گاه فاسد مىشوند و بشریت گاه به قهقرا مىگراید و دوباره به سوى جاهلیت باز مىگردد. در نتیجه براى بار دوم و سوم و چهارم زندگى جاهلى خواهند داشت و این مسئله زمانى اتفاق خواهد افتاد که از برنامههاى الهى دور شوند. هر دور شدنى از برنامههاى الهى و شرع مقدس در هر زمان و مکانى «جاهلیت» است؛ از این رو ما هماکنون در تمام زمینهها در جاهلیت قرن بیست و یکم زندگى مىکنیم. پی نوشت ها: 1) التطور الدلالى بین لغة الشعر و لغة القرآن، دکتر عودة ابو عودة، 146 - 148، به نقل از: «التفسیر الموضوعى بین النظریة و التطبیق»، ص 149. 2) فجر الاسلام، احمد امین، ص 70 ؛ التطور الدلالى ...، ص 150، به نقل از «التفسیر الموضوعى بین النظریة و التطبیق»، ص 149. 3) سوره آل عمران (3) آیه 152 - 154. 4) سوره فتح (48) آیه 11 - 12. 5) سوره مائده (5) آیات 48 - 50. 6) سوره احزاب (33) آیات 32 - 34. 7) معجم مقاییس اللغة، ص 130. 8) در تأویل آن، مفسران اقوالى دارند که مىتوان رجوع کرد. مثلاً ابن جوزى شش قول را در این زمینه نقل کرده است. ر.ک: زاد المسیر فى علم التفسیر، ابن جوزى، ج 6، ص 379 - 381. 9) اقوال دیگرى نیز گفته شده است. ر.ک: همان. 10) تفسیر نمونه، ج 17، ص 290 و 291. 11) فى ظلال القرآن، ج 5، ص 2861. 12) سوره فتح (48) آیه 24 - 26. 13) تفسیر نمونه، جزء 26، ص 96 (با تصرف). 14) مفردات، راغب اصفهانى، ص 258 و 259.
فصلنامه فرهنگ جهاد، شماره 45
«جاهلیت» در قرآن
نظر خود را بنویسید!
در حال حاضر هیچ نظری برای این مقاله وجود ندارد.
برای درج نظر خود درباره
«جاهلیت» در قرآن
فیلدهای زیر را پر کنید.
نظر شما
عنوان
این فیلد اجباریست.
امتیاز
-
1
2
3
4
5
این فیلد اجباریست.
نظر شما
این فیلد اجباریست.
اطلاعات شما(اختیاری)
نام شما
آدرس شما
پست الکترونیک
جستجو
این موضوعات را نیز بررسی کنید:
منتخب نشریات
اردیبهشت 94
حدیث
جدیدترین ها در این موضوع
رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران
در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزشهای اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهمالسلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شدهاند با تلاشهای خود سعی بر بیارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
30 خرداد 1403, 15:48
تبیین و ضرورتشناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری
در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مسالهی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
30 خرداد 1403, 15:48
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری
در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
30 خرداد 1403, 15:48
دختر در آینه تعامل با پدر
یهود از پیامبری حضرت موسی علیهالسلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیهالسلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
30 خرداد 1403, 15:47
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل
با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
30 خرداد 1403, 15:47
پر بازدیدترین ها
اگر والدین به فرزندان ستم کنند فرزندان چطور برخورد کنند، بطوری که هم موجب ناراحتی آنها نشود و هم بتوانند آنها را امر به معروف و نهی از منکر کنند، و اگر نصیحت تأثیر نداشت چطور باید با آنها برخورد کرد؟
24 آبان 1393, 14:10
نسبت های چهارگانه (نسب اربع)
24 آبان 1393, 14:8
راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن
قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
11 دی 1396, 13:58
سخنرانی استاد فرحزاد با عنوان محبت حضرت زهرا علیه السلام
29 دی 1393, 17:31
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران
این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نمودهاند.
4 تیر 1390, 0:0
سایت های پژوهشکده باقرالعلوم
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان
پژوهه تبلیغ
Powered by
TayaCMS