دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آزادیِ اندیشه و گفتار از منظر ادیان و فرهنگ‌ها (قسمت اول)

آزادى اندیشه و گفتار یکى و یا از مهم ترین اقسام آزادى است. معناى آن در وهله نخست, عبارت است از: فراهم آوردن زمینه مناسب براى اندیشه ورزى آدمى و بهره گیرى از درنگهاى عقلانى براى گزینش راه و مسیر زندگى اش...
No image
آزادیِ اندیشه و گفتار از منظر ادیان و فرهنگ‌ها (قسمت اول)
آزادیِ اندیشه و گفتار از منظر ادیان و فرهنگ‌ها (قسمت اول) خبرگزاری فارس: آزادى اندیشه و گفتار یکى و یا از مهم ترین اقسام آزادى است. معناى آن در وهله نخست, عبارت است از: فراهم آوردن زمینه مناسب براى اندیشه ورزى آدمى و بهره گیرى از درنگهاى عقلانى براى گزینش راه و مسیر زندگى اش. توضیحى درباره اثر: آن چه در پیش روست, برگردان مقاله اى است به خامه استاد دکتر وهبة الزحیلى که در همایش بین المللى حقوق بشر و گفت‌وگوى تمدن‌ها در سال 1380 ارائه شده است. شخصیت نویسنده, بى نیاز از معرفى است, اما چند نکته درباره این اثر بایسته است. 1. نظر به شخصیت جهانى نویسنده و حضور او در نقطه تلاقى فرهنگ و تمدن اسلامى و غربى که در سالهاى اخیر، شاهد چالشها و برخوردهاى فراوانى نیز بوده است، این نوشته از اهمیت بالایى برخوردار مى گردد، بویژه آن که نویسنده آن، نماینده طیف اکثریت مسلمانان; یعنى اهل سنّت نیز هست. 2. در تقسیم بندیهاى فکرى رایج, این اثر در رده سنّتى میانه رو و حتى نوگرا قرار مى گیرد. 3. این مقاله, از نظر تقسیم بندی‌هاى نوین، مباحث تطبیقى میان اسلام و دیگر فرهنگ ها و نیز تأکید بجا بر مواضع اصولى اسلام در برخورد با حقوق بشر, بسیار سودمند است. 4. نگاه نویسنده به مسأله آزادى فکرى و حقوق بشر, یک نگاه درون دینى و از پایگاه سنّت است و گرچه به سبب بى بهره بودن از بحثهاى برون دینى و نیز نادیده انگارى دیدگاه‌هاى روشنفکران مسلمان در باب گزاره هاى یاد شده، در خور نقد است؛ اما همین اندازه نیز براى اثبات و استحکام مبانى و اساس آزادى اندیشه و گفتار, بسیار ضرورى و مهم است. زیرا به نظر مى رسد، جامعه فرهنگى ما در پشتیبانى و استوار سازى آزادی‌هاى مشروع، حتى با سنّت‌ها و ارزش‌هاى خود نیز فاصله دارد. پیشگفتار سخن گفتن از آزادى، بویژه آزادى اندیشه و گفتار، هم پر پیشینه است و هم تازه. فیلسوفان، حکیمان، دانشمندان، نویسندگان، روزنامه نگاران و روشنفکران, از هر ملّتى به آن پرداخته اند; چرا که دعوت به آزادى, امر جذابى است که دیدگاه هاى جهانى را با وجود ناسانى سطح ها در خود گرد آورده است. از یک سو, گروهى تندرو که با جوش و خروش بانگ آزادى بى قید و شرط را چه در اندیشه و چه در غیر آن, سر مى دهند و دسته اى نیز بر عقلانى بودن, ضابطه مندى و مقیّد ساختن مفهوم آزادى با چارچوبهاى عمومى که شایان به کار بستن آزادى در مرزهاى خردمندانه آن است, تأکید مى ورزند. گروه دوم بر این باورند که حق آزادى را براى دیگران نیز باید محترم شمرد; چرا که: پایان آزادى هر فرد, نقطه آغاز آزادى دیگران است. همچنین گاهى نگرش‌ها و نگاه‌هاى ویژه‌اى وجود دارد که شایسته است آزادى را با آیین‌ها و قانون‌هاى نظم عمومى, هنجارهاى پذیرفته شده جامعه و ارزش‌هاى دینى و احکام الهى, هماهنگ کرد. امروزه, برخلاف شکوفایى خرد بشرى و گسترش کرانه‌هاى دانش و بنیان‌گذارى سازمان‌هاى بسیارى براى مصلحت افراد ملتها, سرزمینها و کشورهاى گوناگون, بیش از گذشته به روش ساختن مفهوم آزادى نیاز است؛ چرا که آزادى در پاره اى از کشورها از مردم سلب شده و پاره اى نیز, آن را به گونه نادرستى به کار بسته اند. اینها, مفهوم (آزادى) را بد فهمیده و به بى راهه رفته اند; چه آن که پنداشته اند آزادى و بویژه آزادى اندیشه, هم رده و هم معنى با رفتار لجام گسیخته, یا اندیشیدن بدون قید و قاعده است. اینان به مهرورزیهاى پاک انسانى آسیب زده اند. ملاکها و ارزشهاى والا را از هم گسسته اند و تباهى را در زمین پراکنده اند, در حالى که خود را به ناروا, اصلاح گر یا نوگرا پنداشته اند. اینان مشول این آیه از قرآن اند:(قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاً الذین ضل سعیهم فى الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعاً) کهف103ـ104 بگو: آیا شما را از زیان کارترین کسان در کردار آگاه کنم؟ آنان که کوشش شان در این جهان گم شده است و خود پندارند که کار نیک کنند.* اما پیش از پرداختن به این نزاع کهنه نو و پیش از ورود در بررسى کژراهه رویهاى فکرى در فهم معناى آزادى ـ که آزادى فکرى هم به طور طبیعى از آن جمله است ـ ناگزیر باید اندیشه بشرى را که نسبت به مفهوم آزادى, دچار پریشانى یا بد سلوکى شده است, اصلاح کرد. باشد که این جُستارها, روشنى بخش آنانى گردد که بدون اندیشیدن و خردورزى و بى آن که به پیامدهاى دور افتادن از حقیقت مفهوم آزادى و یا نادیده انگارى حقوق بشر ـ که مقوله آزادى از مهم ترین آنهاست, آگاه باشند, داعیه هوادارى از آزادى سر مى دهند. مقوله هاى مورد بحث, از این قرار است: معناى آزادى معناى آزادى اندیشه و گفتار آزادى فکرى و دیگر آزادیها دامنه و معیارهاى کاربرد آزادى فکرى در اسلام آزادى در نزد ادیان و فرهنگ ها آزادى عقیده آزادى تابعیت و اقامت معناى آزادى آزادى, بنا به تعریف ماده چهارم از اعلامیه حقوق بشر فرانسه در سال 1879م. عبارت است از: (توانایى آدمى بر انجام دادن هر رفتارى که به دیگران زیان نرساند.) اما در فرهنگ اسلامى, آزادى یعنى: (هر چیزى که آدمى را از غیرش جدا سازد و به او این توانایى را بدهد که رفتار, گفتار و همه کارها و دست یازیهاى خود را از روى اختیار و بدون اجبار به جا آورد, البته در چارچوب مرزهاى بریده و روشن شده که مهم ترین آنها, حفظ مصلحت همگانى و پرهیز از افساد و زیان رساندن به دیگران است.) هر دو برداشت ـ حقوقى و اسلامى ـ در این که آزادى, رها و افسار گسیخته نیست, بلکه حد و مرز آن, زیان نرساندن به دیگران است, همداستان اند. البته برداشت اسلامى از آزادى، ژرف تر, گسترده تر و داراى زوایاى بیش تر است; چرا که براساس آن, آدمى وظیفه دارد که آزادى را نسبت به خویش و دیگران در آن چه به سود آنان است, به کار بندد. در مورد خود, با میانه روى و درباره افراد جامعه, آن گونه که به خیر و صلاح آنان است و آنان را به گزینش راه راست و مناسب تر در آینده, رهنمون مى گردد. (هر دو برداشت حقوقى و اسلامى در قید سلبى; یعنى بایستگى آزار نرساندن به دیگران, از هماهنگى و یکسانى برخوردارند; اما در برداشت اسلامى از آزادى, یک قید ایجابى نیز وجود دارد.) بنابراین, هم اینک مى بایست مرزها, قیدها و استثناهاى آزادى را با هدف ساماندهى آن, برشمرد. این تلاش (در جهت بِه سامانى و ساماندهى مفهوم آزادى) گاهى جنبه پیشگیرانه دارد, مانند: بایستگى اجازه خواستن از دولت در بهره گیرى از مظاهر آزادى (مانند برپایى تظاهرات) و یا حیثیت درمانى (تربیتى) و یا کیفرى دارد که از راه وضع کیفرهاى مدنى یا جنایى بر موارد تجاوز از آزادیهاى فردى, که موجب آسیب رساندن به دیگران مى شود, به اجرا درمى آید.1 همچنین آزادى در اسلام, یک بارِ اجتماعى نیز دارد که با دو قید همراه است: نخست قیدى است درونى که از ژرفاى جان برمى انگیزد و از انسان مى خواهد تا در برابر محکمه خِرَد و وجدان سر فرو آرد و آزادى اش را در مرز پیروى از میلها, هوسها و شهوتها, محدود سازد. از روشن ترین جلوه هاى این قید, حیاء است که از شاخه هاى ایمان به شمار مى آید. دوم قیدى است بیرون از نفس, که قانون آن را به خاطر سستى اهرمهاى درونى وضع مى کند و این در حقیقت, پشتیبانى از آزادى است نه محدود ساختنِ آن. به هر روى, آزادى نه از حیث زمان و نه از نظر مکان, مطلق نیست و با ضرورتهاى زندگى دسته جمعى که حقوق آن به همه مردم بستگى دارد, پیوند خورده است. این بایسته ها, نیازها در برداشت اسلامى, عبارتند از: برابرى, صفات برتر, عدالت, حقیقت, خیر و ایثار و پرهیز از زیان دیدن و زیان رساندن. معناى آزادى اندیشه و گفتار از حقوق اساسى انسان, آزادى است, بویژه آزادى اندیشه و گفتار, که از آن, به جلوه هاى فطرت ناب انسانى و از بایسته ها و ضرورتهاى زندگى اجتماعى تعبیر مى کنند. آزادى اندیشه و گفتار یکى و یا از مهم ترین اقسام آزادى است. معناى آن در وهله نخست, عبارت است از: فراهم آوردن زمینه مناسب براى اندیشه ورزى آدمى و بهره گیرى از درنگهاى عقلانى براى گزینش راه و مسیر زندگى اش. و در وهله بعد: بتواند از دیدگاه هاى خود با تواناییهاى گوناگون: گفتارى یا نوشتارى, در هر مسأله جزیى یا کلى (عمومى), اجتماعى, فرهنگى, اقتصادى و سیاس,ى با هدف خیر و سود رساندن به مردم, گزارش کند.2 اسلام, در دو سرچشمه اصلى خویش ـ قرآن و سنّت ـ آدمى را به کاربرد اندیشه و خِرَد در امور دینى و دنیایى اش فرا خوانده, تا از بند تقلید کورکورانه پدران و نیاکان خود در ساخت باورهاى بنیادین و اساسى, رها شده و به حقیقتى که خداوند, تنها آن را مى پذیرد رهنما گردد و خودبسندگى شخصى و شخصیتى اش را به اثبات رساند. (استقلال و ناوابستگى به دیگران) تفکر و اندیشیدن این اجازه و مجال را در اختیار انسان مى گذارد, تا به وظیفه, رسالت و مسؤولیت خویش در انتخاب راه درست از کژ, جامه عمل بپوشاند و زندگى و جامعه خود را بسازد, توسعه دهد, آباد گرداند و یک تیره انسان توان مند را از خود بر جاى نهد. خداوند, جاهاى فراوانى از قرآن, انسان را به بهره گیرى از اندیشه و خرد و به کاراندازى جایگاه دانش در عرصه هاى مختلف زندگى این جهانى دعوت مى کند. قرآن به جاى استفاده از واژه حضاره (تمدن, فرهنگ) از واژه هایى مانند قلب, بصیره, بصر, سمع و فؤاد که کلیدها و دریچه هاى شناخت اند بهره مى گیرد. مانند: (ان فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب) آل عمران, 190 در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز, هر آینه نشانه هاست براى خردورزان. (افلم یسیروا فى الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانها لا تعمى الابصار ولکن تعمى القلوب التى فى الصدور) حج, 46 آیا در زمین نگشته اند, تا دلى شان باشد که بدان دریابند و گوشهایى که بدان بشنوند, چه چشمها کور نشوند, که کور آن دلها شوند که در سینه هاند. به کار انداختن اندیشه و عقل در پایان بسیارى از آیه هاى قرآن بازتاب یافته است, مانند: (کذلک نفصّل الآیات لقوم یتفکرون.) یونس,24 ما نشانه ها را براى مردمى که مى اندیشند چنین باز مى نماییم. (کذلک نفصّل الآیات لقوم یعقلون) روم, 28 ما براى آنان که خرد مى ورزند, آیه ها را چنین باز مى نماییم. (انّ فى ذلک لآیات لقوم یعقلون) نحل,67 در این نشانه اى است براى مردمى که خرد مى ورزند. سنّت گفتارى و رفتارى پیامبر(ص) نیز این نکته پیداى قرآن را به شکل واقعیت آشکار و عملى در روایات فراوانى مى نمایاند. مانند: (امّعه3 مباشید. که بگویید اگر مردم خوب بودند ما نیز نیک کردار خواهیم بود و اگر بد و ستمکار بودند ما نیز ستم روا کنیم. بلکه عادت کنید که اگر مردم نیکوکار بودند شما نیز چنین باشید و اگر بد کردار شدند, شما بدى و ستم روا مدارید.)4 (هرگز! [آن گونه نباشید بلکه:] سوگند به خداى که باید به نیکى ها فرمان دهید و از زشتى ها باز دارید و دست ستمگر را کوتاه کنید و او را بر پذیرفتن حق و ترک باطل وادار سازید.)5 همچنین اسلام مردم را به آزاد بودن در بیان عقیده شان, چه دیدگاه ها و عقیده هاى خود و چه در نقد سازنده عقیده هاى دیگران, فراخوانده است; چه در راه اصلاح و اعتلاى مسایل دینى باشد و یا در راستاى مصلحت هاى عمومى مسلمانان قرار گیرد. مسلمانان, چه در دوران پیامبر(ص) یا در روزگار خلفاى راشدین و یا در دوره تابعان, همواره در گفتار, پیرو حقیقت بودند و نظرهاشان را با گفتن و نوشتن و مانند آن, ابراز مى کردند. همین روش در کار پیشوایان اجتهاد در دورانهاى پیشین تا امروز, مورد عمل قرار گرفته است, بى آن که ایشان در برترى دادن حق و ارشاد به آن, یا ترساندن از پیامدهاى یک نظریه نادرست و رهنمون ساختن به چیزى که مصلحت دارد, یا دور ساختن از آن چه داراى زیان است, از سرزنش دیگران, اندکى پروا کنند. اصل بیان عقیده و آشکار ساختن آن, در اسلام, پذیرفته و پایندان شده است, حال چه از راه و به وسیله سخن, نوشتن, نشر, نقاشى و… یا مانند آنها. اسلام, از پدیده خرده گیرى و ایراد (اپوزیسیون) یا دیدگاه هاى مخالف, چه به صورت فردى و چه به گونه گروهى و حزبى, باز نمى دارد و جلوگیرى نمى کند; چرا که اینها حقوق طبیعى انسان به شمار مى آیند, که در راه روشنگرى حقیقت و درستى و نیز برآوردن مصلحت هاى مردم و موازنه قوا و ارزیابى کردن موضع گیریها و دیدگاه ها به کار مى آیند, بویژه اگر با انگیزه ناب و در مسیر به حقیقت پیوستن قانونهاى الهى باشد, نه به خاطر شخصى و خودخواهانه. از این رو, اعتراض در برداشت اسلامى آن, مقابله با دیدگاه ها و مواضع است, نه مخالفت با اصولى که از مسیر عمومى الهى که مصالح مردم را تضمین و مفاسد را دفع مى کند, منحرف شده است. نسبت آزادى فکرى با دیگر آزادى ها آزادى فکرى, فراگیرتر از آزادى دینى است; چرا که آزادى فکر سه عرصه دارد: آزادى علمى. آزادى سیاسى. آزادى دینى.6 آزادى علمى: آزادى علمى عبارت است از: الف. رها ساختن و آزاد گذاشتن توان و قدرت دانش. ب. به هر فردى این حق داده شود تا آن چه را درباره پدیده هاى آسمانى, یا طبیعى دریافت مى کند و چیزى را که درباره جمادات, گیاهان, آدمى و حیوانات در پیوند است, گزارش کند. این گونه آزادى نیز در اسلام, پایندان شده است; بویژه در حوزه دانشهاى تجربى. (افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت و الى السماء کیف رفعت و الى الجبال کیف نصبت و الى الارض کیف سطحت) غاشیه, 17ـ20 آیا به شتر نمى نگرند که چه سان آفریده شده است؟ و به آسمان که چه سان برافراشته اند؟ و به کوه ها که چه سان برداشته اند. و به زمین که چه سان گسترانده اند. روشن است که پرداختن و مجال دادن به این گونه آزادى که در توان خود بر خِرَد متّکى است, امرى ضرورى و بدیهى است; چه آن که هرگونه پیشرفت و تحول و اختراع, به آن وابسته است. باید دانست که علم یا نظریه هاى علمى در صورتى که شرایط, عوامل, روشها و هدفهاى آنها به درستى گرد آمده باشد, بى گمان و به طور قطع, با دین در ناسازگارى نیستند; زیرا دین امرى است قطعى و از آن جا که دانش نیز قطعى است, دو امر قطعى نمى توانند با هم ناسازگار باشند. بدون آزادى علمى, امور زندگى درهم مى ریزد و خلل مى یابد و شتاب پیشرفت و اختراعات علمى, به ایستایى مى گراید. آزادى سیاسى: این حق هر انسانى است که در امور سیاسى و مسائلى که در پیوند با اداره کشور و پیشبرد مصالح دولت و ملت است, مشارکت جوید. اسلام هم بر این آزادى صحّه گذاشته و به انسان حق داده تا به طور تمام و کمال از آن بهره ببرد, تا هم جامعه از گرفتار آمدن به استبداد حکومت و تمامى مظاهر ستم و سرکشى, در امان ماند و هم موجودیت دولت و نظام و مصلحت مردم, گزندى نبیند, اگرچه نظرهاى ارائه شده, بستگى به شخص حاکم داشته باشد. آزادى دینى: آزادى دینى, حقى است که به انسان اجازه مى دهد باورهاى دینى اش را برگزیند. اسلام, بر این آزادى, حرمت نهاده و در سخن, رفتار, اندیشه و برخورد, چه در امور مدنى و یا در مسائل قضایى و دادگاه ها که در اختیار حاکمیت دولت اند, آن را پاس داشته و به هیچ کس اجازه درازدستى به آن را نداده است. هیچ شخصى, خواه حاکم یا رعیت, حق ندارند به زور و اجبار عقیده اى را بر کسى بار کنند, البته مى توان از راه گفت وگو, و با روش حکیمانه و پند و مجادله اى نیکو, دیگران را به دین حق دعوت کرد. البته انسان نسبت به آزادى دینى اش, مسؤول نیز هست. به این معنى که هر کسى در محضر پروردگار از نتیجه و چگونگى برخوردش با این آزادى, مورد پرسش قرار مى گیرد. اگر به باور درست دست پیدا کرد, نجات یافته است و اگر لغزید و دچار انحراف گردید, باید در اطلاعات و آموزه هایش بازنگرى کند و با تغییر راه کارها و روشهاى معرفتى خود, به حقیقت دست یابد. در این مرحله, اگر همچنان بر لغزش و خطاى خود پاى بفشرد و از عوامل محیطى و تقلید پیشینیان اثر بپذیرد, مورد بازخواست الهى قرار خواهد گرفت. بنابراین, مى بایست میان به کار بستن و به کارگیرى آزادى, با درستى بازخوردها و نتیجه هایى که بدانها مى رسد, فرق گذاشت و به خلاف پندار انسان ساده لوح, هیچ تلازمى میان دو امر نیست. زیرا میزان داورى نسبت به جایگاه فرد آزاد, مقدار رسیدن یا نرسیدن او به حقیقت است. بنابراین اگر نتواند به حقیقت دست یازد, حتماً کاستى یا اشتباهى در مقدمات, روش و یا آموزه هاى او وجود داشته و یا به برخى آگاهى ها و دانشهاى ضرورى دسترسى پیدا نکرده است. دانسته ها و دانشهایى که اهل خرد همیشه باید بدانها رهنمون گردند. آنها معیارهاى هدایت الهى و راه و روش پیامبران گرامى اویند, آنانى که همواره ارباب عقول را در رسیدن به حقیقت, درستى, رستگارى و خوش فرجامى یارى مى رسانند و این یارى, سبب توانا و استوارسازى خرد و اندیشه است. به همین خاطر, اسلام بر کسانى که از پدران و نیاکان شان به طور کورکورانه تقلید مى کنند, خرده مى گیرد. خداوند درباره بت پرستان مى فرماید: (بل قالوا انّا وجدنا آبائنا على امّة و انّا على آثارهم مهتدون و کذلک ما ارسلنا من قبلک فى قریة من نذیر الاّ قال مترفوها انّا وجدنا آبائنا على امّة و انّا على آثارهم مقتدون, قال او لو جئتکم باهدى مما وجدتم علیه آبائکم قالوا انّا بما ارسلتم به کافرون.) زخرف, 22ـ24 نه. که گفتند: ما پدران مان را بر کیشى یافته ایم و ما از پى شان رَه بَرندگان ایم. بدین سان, پیش از تو, در هیچ شهرى, بیم دهنده اى نفرستادیم, جز آن که شادخواران اش گفتند: ما پدران مان را بر کیشى یافته ایم و ما از پى شان پیرویم. گفت: آیا, هرچند رهنمون تر از چیزى آرَم تان که پدران تان را بر آن یافته اید؟ گفتند: ما به آن چه بدان فرستاده شده اید, ناباوریم. در آیه دیگرى, استدلالهاى واهى و روشهاى نادرست را به شدت نکوهش مى کند. (و اذا قیل لهم اتَّبِعوا ما انزل الله قالوا بل نَتَّبِع ما الفینا علیه آباءنا او لو کان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لا یهتدون.) بقره,170 هرگاه گویندشان: پیروى از چیزى کنید که خدا فرو فرستاده, گویند: نه. که پیروى از چیزى کنیم که پدران خویش را بر آن یافته ایم. هرچند پدران شان چیزى درنیابند و ره نشناسند. در برابر این اسلوبهاى نادرست, روشهاى بایسته و درستى است که خداوند پس از گفتارى جامع در بابِ رسالت پیامبران, درباره آن مى فرماید: (اولئک الذین هدى الله فبهداهم اقتده.) انعام, 90 آنان کسانى اند که خداوند رهنمون شده است. پس راه شان را پى گیر. قرآن کریم, موضوع استفاده از آزادى دینى را در پرتو برابرسازى با حقیقت چنین فیصله مى دهد: (و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر انّا اعتدنا للظالمین ناراً احاط بهم سرادقها و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقاً.) کهف,29 و بگو: سخن راست از پروردگار شماست. پس هر که خواهد, باور کند و هر که خواهد ناباور ماند. ما براى ستمکاران آتشى ساخته ایم که سراپرده اش در برشان گیرد. که اگر آبى خواهند, آبى شان دهند, چون مس گداخته که روى ها را بریان کند. بَدا نوشاکى و بد آرامشگاهى. دامنه آزادى فکرى و ضوابط به کارگیرى آن از نظر اسلام آزادى فکرى, همگانى است و شامل هر فردى مى شود و در همه ادیان, شرایع, قوانین, سیستمهاى حقوقى و در تمامى حالتها و موقعیتها و زمینه ها, البته با قیدهاى ویژه اى عمومیت و جریان دارد. در اساس, هیچ امکانى براى جلوگیرى از این آزادى وجود ندارد; زیرا این آزادى میان انسان و خودش است و به او این اجازه را مى دهد تا در استدلالهاى عقلانى اش و به خواست و برابر فطرت و استقلال شخصیت خود از آن بهره ببرد و کسى را حق و توان ورود در این قلمرو نیست. از این روى, هر فردى, در اندیشه ورزى, تفکرات, پذیرشهاى خود در همه مسائل جزیى و فردى, یا کلى و عمومى و نیز در امور دینى و اعتقادى یا هوادارى از نگرش یا گروه یا مذهبى خاص, آزاد است. ناگفته نماند که آزادى بیان عقیده و فکر, آن گونه که شمارى توهم کرده اند, مطلق و صد در صد نیست, بلکه در دایره شریعت و قانون و با در نظرداشت آزادیهاى دیگران که آن هم در چارچوب شریعت و قانون محدود شده است, مقید مى گردد.7 برگشت این محدودیتهاى شرعى و قانونى, تنها به یک امر است یعنى: نگهداشت آن چه که خواست و نیاز نَظم عمومى, هنجارهاى اجتماعى و مصلحتهاى مهم است و به حقیقت پیوستن اصلهاى:برابرى, حقیقت و عدالت در مرحله اجرا, چه براى همه جهانیان و چه براى یک ملّت.8 قاعده ها و ترازهاى عمومى کاربرد آزادى فکرى و غیر آن, دو دسته اند: مطلق و نسبى. 1. قاعده هاى مطلق: که عبارتند از حمایت از اصول و مبانى زندگى اجتماعى (قانونهاى نظم عمومى) و همچنین پشتیبانى از پایه هاى اخلاق جامعه (هنجارهاى عمومى). انسان ناگزیر است که در اجتماع به سر برد و ادامه ماندگارى و پایندگى جامعه و توسعه و پیشرفت آن, در گروِ دقت به خرج دادن در دادن آزادى و برقرارى همسنگى و هم ترازى میان استفاده کنندگان از آن و توجه به نیازها و مصلحتهاى عمومى و نیز چگونگى رخدادهاى آینده و در یک کلام نگاهدارى جامعه و نظام اجتماعى از فروپاشى و نابودى است. 2. قاعده هاى نسبى: اینها قاعده هایى هستند که در برهه هایى و یا در مکانهایى و یا برشمارى از افراد خاصى, به صورت قانون به حقیقت مى پیوندند. از باب مثال, گاه در اوضاع و احوال ویژه و استثنایى, مانند محاصره نظامى, یا رویدادهاى ناگهانى, آیینها و قانونهاى ویژه اى بر نهاده مى شود. همان گونه که حد و مرزهایى بر آزادى شمارى به جهت مصلحت عمومى در نظر گرفته مى شود, مانند اتباع کشورهاى بیگانه, کارمندان رسمى و نیروهاى مسلح. هر دو گونه قاعده ها و ترازهایى که گفته شد, هم مورد پذیرش خرد و مصلحت است و هم جوهره مقدّرات دینى آن را مى طلبد. از باب مثال, مسخره کردن دین, دشنام دادن به خداوند, به طور آشکار در وجود او تردید کردن, ناسزا گفتن به پیامبران, کوچک شمردن قرآن یا زندقه (یعنى پنهان ساختن کفر و دعوت پنهانى یا آشکار به دشمنى با دین و انگیزاندن مردم به کنار نهادنِ آن) و مانند اینها, تهدیدى بر باورهاى همگانى و برهم زننده اساس اعتقادها و برهم زننده موجودیت آنها و ترویج گر فتنه, هرج و مرج, گمراهى و تباهى در میان مردم, به شمار مى آید, امورى که بسیار ویران گرند. قاعده و ترازهاى استفاده از آزادى اندیشه در ترازوى اسلام قاعده هاى فراوانى براى آزادى اندیشه (نه در ذات و جوهره اش بلکه به خاطر سودمندى آن) در نگرش اسلامى وجود دارد که به مهم ترین آنها اشاره مى گردد: 1. پاى بند شدن به مفهوم حق با معیار الهى (حق محورى) و ایستادگى در برابر باطل و دست یازیدن به باور توحیدى. 2. جهت دهى آزادى فکرى در مسیر توسعه, پیشرفت و تمدن سازى و زدودن همه اَشکال عقب ماندگى, اختلاف, چند دستگى و نابودى و به تباهى کشیدن تواناییها. 3. حرمت نهادن بر پدیده اختلاف در عقیده براى رسیدن به حقیقت. 4. همگام شدن با نیازها و اقتضاءهاى تمدن بشرى در هر دوره و زمان. 5. پرهیز از هزینه کردن از حقیقت و پنهان ساختن آن به خاطر ترس از مردم و نگهداشت جانب ایشان و دورى از آشکار نکردن حقیقت جاویدان, به جهت ترس, نقل شده است: (کسى از پیامبر(ص) چیزى خواست. حضرت به او فرمود: چرا درباره من فلان تعبیرها را به کار نبردى؟ گفت: از ترس مردم. حضرت فرمود: از من بترسى شایسته تر است) 6. نگهداشت ستون اصلاح گر اسلام; یعنى امر به معروف و نهى از منکر. 7. پیروى از روش پیامبر(ص) در مورد حقوق عمومى, که بر نظامِ شورایى و شنیدن دیدگاه هاى دیگران در امور حسّاس استوار است. سپس عمل به آن چه خیر و مصلحت است. 8. پذیرش حق انتقاد. همان گونه که در آغاز خطبه ابوبکر, پس از به عهده گرفتن خلافت آمده: (مرا یارى دهید و اگر کژ شدم, راستم سازید.) 9. گشودن فضاى خرده گیرى, نقد رفتارها و عملکردها و ناسازگارى و گوش سپردن به سخن مخالفان, با هدف قانع ساختن آنان. 10. نگهداشت میانه روى در رویارویى با مسائل نوپدیدى که در متون دینى, پیشینه اى ندارند, در پرتوى مقاصد عمومى شریعت که براساس حکمت میانه روى, رحمت و مردم دوستى استوار است. آزادى از منظر ادیان و فرهنگ ها تعریف دین: (تعریفهاى فراوانى براى دین گفته شده که به چند نمونه بسنده مى شود): * قانونى است الهى که زندگى فرد و جامعه را سامان مى بخشد. * مجموعه قواعد نظرى که صفات ذات خداوند را ترسیم مى کنند و مجموعه دستورالعمل هاى رفتارى که چگونگى پرستش او را بیان مى کنند.9 * دین, شامل مجموعه باورها, عبادات, احکام و دستورالعمل هایى است که خداوند سبحان براى ساماندهى پیوند مردم با خدا و خودشان, تشریع فرموده است.10 و در یک کلام, دین یعنى همه احکام آسمانى که خداوند بر پیامبرانش فرو فرستاده است که ـ بنا به حدیث جبرئیل(ع) ـ دربردارنده ایمان, اسلام و احسان است.11 ادامه دارد/
خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS