نویسنده: آیت الله شیخ مجتبی تهرانی
تربیت فرزند و غیرت انسانی و الهی- 21
بحث ما راجع به تربیت به معنای روش رفتاری و کرداری دادن بود و گفته شد که انسان به طور معمول و متعارف در چهار محیط روش میگیرد؛ خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی. فضای پنجمی هم وجود دارد که حاکم بر آنها است. در جلسات گذشته بحث ما پیرامون محیط سوم یعنی محیط رفاقتی بود که نکاتی را درباره مصاحبت و معاشرت که معمولارفاقتها هم از همین امور نشات میگیرد مطرح کردیم. و اینکه این محیط، اثرش نسبت به دو محیط قبلی بیشتر است و چه بسا ممکن است که آثار تربیتی آنها را خنثی کند. لذا این محیط برای انسان چه در بعد تخریبی، چه در بعد سازندگی، نقش سرنوشت ساز دارد.
بحث به اینجا رسید که آن چیزی که باید در معاشرتها، رفاقتها و مصاحبتها و به طورکلی در روابط تنگاتنگ، محور قرار بگیرد، معنویت است. اگر معنویت، محور باشد، این پیوند رفاقتی پایدار میماند و در نشاتین، یعنی در دنیا و آخرت موثر است و انسان از آن سود میبرد. اما اگر محور دوستی مادیت باشد، آنجاست که انسان ضرر میکند و حتی ممکن است که در همین دنیا نیز پشیمان شود.
در این قسمت میخواهم یک قانون کلی الهی را در ارتباط با معاشرت، رفاقت و مصاحبت یعنی رابطه تنگاتنگ مطرح کنم. این آیه شریفه در سوره کهف آمده و خطاب به پیغمبر اکرم است که مسئله مصاحبت و معاشرت پیغمبر را مطرح مینماید. به طور کلی مجالست و معاشرت از رفاقت و پیوند رفاقتی نشات میگیرد که من در ابتدا آیه شریفه را میخوانم بعد اشاراتی که نسبت به این جهت، در آیه وجود دارد را عرض میکنم. خداوند خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدون وجهه و لاتعد عیناک عنهم نرید زینه الحیاه الدنیا و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا» (کهف/ 82) خود را به همراه کسانی قرار ده که خدای خویش را شبان و روزان میخوانند و به دنبال رضایت اویند! و چشم از آنها برمدار برای این که زیباییهای دنیا را میخواهی! و از کسی که قلبش را از یاد خویش غافل ساختهایم، اطاعت نکن! همچنین از کسی که از هوای نفسش پیروی میکند و در کار خود زیاده روی دارد.
راجع به شان نزول آیه بعضیها گفتهاند که پیغمبر اکرم با کسانی چون سلمان رابطه تنگاتنگی داشت که باعث شد بعضی از دنیاداران که محور تمامی معاشرتها، مجالستها و رفاقت هایشان دنیا و مسائل مادی بود، بیایند و به پیغمبر بگویند که اگر اینها را از خودت دور کنی، یعنی پیوند رفاقتی ات را با اینها قطع کنی، ما میآییم و با تو رفیق میشویم. بعضیها این گونه نقل کرده اند که بعداز این ماجرا، این آیه نازل شد. این آیه چند مطلب هست که من اینها را شمارش میکنم.
یک، اینکه خداوند در امر مصاحبت، معاشرت و رفاقت امر به پایداری میکند. اما نسبت به چه اشخاص و چه کسانی؟ «و اصبر نفسک» امر به پایداری در رفاقت است. خداوند پیغمبر را به استقامت و پایداری در دوستی و همنشینی «مع الذین» با کسانی که «یدعون ربهم بالغداه و العشی» صبح و شام خداوند، رب و پروردگارشان را میخوانند امر میکند. «شبانه روز» بحث صبح و شب نیست. اشتباه نشود! این کنایه است از اینکه اینها در طول شبانه روز غفلت از خدا ندارند.
انسان این گونه است که اگر چیزی برایش مهم بوده و از نظر درونی برایش خیلی اهمیت داشته باشد، همیشه همان چیز در نظرش مجسم میشود و ممکن نیست که آن را فراموش کند. بستگی دارد به آن اهمیتی که آن مسئله دارد، فکر و ذهن انسان را مشغول میکند. یعنی هرچه مهمتر باشد و بیشتر درنظر انسان اهمیت داشته باشد، بیشتر ذهن و یاد انسان را به خود مشغول میکند. پیش این افراد چه چیزی اهمیت دارد که پیغمبر به دوستی با آنها و استقامت در این رفاقت امر شده است؟
نزد اینها «خدا» اهمیت دارد، چون در تمام شبانه روز به یاد خدا هستند. خدا میفرمایند: رفاقتت را با اینها پایدار بدار! «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی»
قانون رفاقت
این یک قانون است که به شما میگویم. من این آیه را مطرح کردم تا به صورت کامل و واضح مطلب را بگویم. این نکته به درد همگان میخورد! باید رفاقت، با این افراد باشد و پایدار هم بماند.
از حرف این و آن نهراس! پس در این جا آن چه که محور معاشرت، رفاقت، مصاحبت و رابطه تنگاتنگ با دیگران است، یاد خدا است. با کسی رفیق شو که در طول شبانه روز، خدا از یادش نرود! دراین جا یک مسئله پیش میآید که من این را نیز تذکر بدهم که انسان از کجا میتواند بفهمد که فلان شخص، با خداست و خدا از یادش نمی رود؟ چون میگویند ظاهر و باطن انسانها کاملا مطابق و برابر با یکدیگر نیست. مثلا اگر کسی دائما ذکر میگوید، بسیار دعا میخواند و... آیا همان کسی است که مورد بحث ما است؟ خداوند میگوید: نه! شعور پیدا کن و باشعور باش! ببین که او این کارها را برای چه انجام میدهد. آیا برای ظاهرسازی است یا برای انجام تکالیف الهی؟! اگر «یریدون وجهه» بود، خوب است. اینها ظواهر است که میبینیم رعایت کرده و به اصطلاح متشرع است، اما این کافی نیست. اگر ظواهر دین را اظهار میکند و این طور جلوه مینماید که خدا را میشناسد. این کافی نیست. بلکه علاوه بر ظاهر نیکو باید از نظر باطن هم اینها «یریدون وجهه» خدا را بخواهند. هدفشان از انجام فرایض و پایبندی به شرع این نباشد که بخواهند من و تو را فریب دهند. قصدشان ریاکاری نباشد!از باب خدعه و خودنمایی نباشد!
چون ممکن است ظاهری فریبنده داشته باشد، ولی از نظر باطن هدفی شیطانی داشته باشد! مثلا بخواهد امثال من را که مذهبیها را دوست داریم، فریب دهد. فریب ظواهر را نخور! در انتخاب رفاقت دقت کن! معیارت ظاهر فریبنده نباشد! بلکه باید معیار و ملاکت، باطن باشد.
مطلب چهارم، که دوباره تاکید میکند این است که چنین آدم هایی را اگر به دست آوردی، اول در رفاقت با آنها پایداری کن، بعد میگوید دست از او نکش! چشم از او نپوش! «ولاتعد عیناک عنهم» چشم هایت را از اینها برندار! دو چشمت را از آنها برندار، کنایه است از این که پای آن بایست! یک وقت از او منصرف نشوی و به جای دیگر بروی! وقتی میگوییم فلانی را زیر نظر داشته باش، معنایش این است که حواست به او باشد، نکند او را از دست بدهی! چرای این قضیه هم خیلی روشن است. چون ما در بحثهایمان گفتیم که این رابطه، یک رابطه سرنوشت ساز در دنیا و آخرت است. این رابطه دوستی در نشئه قیامت هم که جاودانه است، نقش دارد و چون در نشاتین برای تو موثر است، نقش سرنوشت ساز دارد و تو را میسازد، چشم به او بدوز!
خداوند تا اینجا، گام به گام ویژگیهای کسانی را که انسان باید در انتخاب رفیق، معاشر و مصاحب خود مدنظر داشته باشد به پیغمبر میفرماید. این یک قانون الهی است. چه کسی را انتخاب کنم؟
میگوید یک چنین آدمی را انتخاب کن! در رفاقت با او نیز، پایدار باش! از او منصرف نشو و چشم از او برندار!
نشانه های رفیق بد
مقابلش را هم برای تو طرح میکند. درهمین آیه میگوید که مقابلش کیست. رفاقت با چه کسی نکن؟ ببینید چقدر جامع مطلب را بیان میفرماید. «نرید زینه الحیاه الدنیا» آن کسی که فقط مادیت و نشئه دنیا را هدف گیری کرده است زندگی مرفه و زیبای دنیایی را دنبال میکند، به درد دوستی و معاشرت نمی خورد. نهی از معاشرت و مصاحبت با اینها میکند. دلیلش هم معلوم است. چون چنین رابطه ای نقش تخریبی اش بیشتر از نقش سازندگی آن است بلکه فقط نقش تخریبی دارد.
حال ببینیم سرآمد زینت زندگی دنیایی چیست؟ اگر ما بخواهیم خلاصهاش کنیم، سرآمد زینت زندگی دنیا، مال و جاه است. یک وقت از کسانی که این چیزها را هدف گیری کرده اند روش نگیری! «ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا» از کسی که دلش بی خبر از خدا است و از معنویت غافل است، پیروی نکن و از او روش نگیر! سراغ اینها نرو! بعد میگوید «واتبع هواه» یعنی این آدم، کسی است که همیشه اسیر خواسته های شهوی، غضبی و وهمی خویش است. اگر بخواهیم توضیح دهیم که «هوا» چیست باید بگوییم: خواستههای حیوانی!
در یک جمله، هوا یعنی خواستههای حیوانی. پول، برای او بت است. ریاست بت است. «افرایت من اتخذ الهه هواه» (جاثیه/ 32) یعنی چنین آدمی هوای نفسانی خویش را خدای خود قرار داده است. «واتبع هواه» همان است که فرمود: «افرایت من اتخذ الهه هواه» از اینهایی که پول و ریاست برایشان «بت» شده است، روش نگیرید! اینها انسان را بیچاره میکنند. دنیا و آخرتتان را به باد میدهند.
معنای اعتدال
این را میگوید، بعد میفرماید: «و کان امره فرطا» چنین کسی کارهایشان بر محور افراطی گری و زیاده روی است. ما یک افراط و تفریط داریم و یک اعتدال که میانه روی است. این جا منظور آیه زیاده روی است. میگوید کسانی هستند که در بعد حیوانی شان زیاده روی میکنند.
انسان مجموعه ای از قوا است. در این شبهه ای نیست که هم عقل دارد، هم قلب دارد، هم شهوت دارد، هم غضب دارد و هم وهم دارد. یک مجموعه است. همه اینها هم خوب است و حتی مقدس است. مثلاغضب خوب است و غضب مقدس هم داریم، مانند تنفر از گناه. اما انسان نباید افراطگری کند! مرزشناسی باید داشته باشید! اگر کسی زیاده روی میکند و مرزشناسی ندارد، یعنی مرز سرش نمی شود و نه بعد انسانی سرش میشود نه شرعی، به درد دوستی نمی خورد.
اعتدال به معنای حفظ مرز انسانیت و الهیت است تو هم بعد انسانی داری و هم بعد الهی، بعد حیوانی نیز در تو وجود دارد. نباید این بعد حیوانی، بعد الهی و انسانی را در تو تخریب کند. تعبیر به افراط به این معنا است. «و کان امره فرطا» کارهایش را که نگاه میکنم، میبینم نه خدا سرش میشود نه انسانیت. فقط همان بعد حیوانیت، پول و ریاست برایش مهم است و بس. نه عقل (عقل به معنی عقل عملی) سرش میشود، نه شرع.
چه بسا این مطلب جواب به سوال مقدر باشد. یعنی ممکن است کسی به ذهنش بیاید این که شما برای من گفتی رفیق میخواهی انتخاب کنی و با او مجالست و مصاحبت کنی که بعد هم میگویی چشم از او برندار، این چگونه آدمی است؟ خداوند در ادامه آیه مقابلات آن را میگوید و تو میفهمی که آن که باید با او رفاقت کنی کیست. این طرف را برای تو روشن میکند تا آن طرف هم برای تو روشن شود. به کارهایش نگاه کن! به روشش نگاه کن! چه کار دارد میکند؟ آیا از کارهایش میفهمی که به دنبال خواست خدا است یا دارد ظاهرسازی میکند که به همان هواهای نفسانی اش برسد؟ چه بسا به دنبال ریاست است و میخواهد من و تو را فریب دهد. بحث، بحث سمعه و ریاکاری است- نعوذبالله- اینها را نگاه نکن! ببین او در ارتباط با پول، یا ارتباط با ریاست که سرآمد زیباییهای دنیایی است، چه رفتاری دارد.
این یک قانون کلی الهی است برای مصاحبت و معاشرت که اینها همه منشا برای رفاقت هستند. رابطه های تنگاتنگ از آنها متولد میشود که در بحث آموزشی هم من گفتم آنجا یکی از محیط هایی است که رفاقت از آن بیرون میآید. اینجا هم از این رابطه ها، رفاقت بیرون میآید. خدا قانون کلی میدهد. مقابلش را هم میگوید. با اینها رفاقت کن! و با اینها رفاقت نکن!
معیار شناخت دوست از دشمن
علی(ع) چه تعبیرات زیبایی دارد. حضرت میفرماید: «الصدیق من کان ناهیا عن الظلم و العدوان» دوست کسی است که انسان را از ظلم و دشمنی باز دارد. «رفیق» به کسی میگویند که جلوی تو را بگیرد و نگذارد تو حق کشی و مرزشکنی کنی. «معینا علی البر و الاحسان» (غررالحکم/514) از این طرف وقتی که میبیند تو میخواهی مرز الهی را رعایت کنی و اطاعت الهی را به جا آوری، به تو کمک میکند. معیارهای رفیق، این است.
«صدیقک من نهاک و عدوک من اغراک» (همان) دوست تو کیست؟ آن که وقتی میخواهی مرزشکنی کنی، جلوی تو را میگیرد و نمیگذارد که مرزشکنی کنی. به تو میگوید: این کار را نکن! این خیانت است! این جنایت است! این معصیت است! رفیق با رفیق خود این طور حرف میزند. «و عدوک من اغراک» آن کسی که تو را فریب میدهد، مغرورت میکند و تو را به وادی مرزشکنی میکشاند، دشمن تو است. کاری میکند که تو، نه شرع سرت بشود و نه عقل. کسی که تو را از وادی انسانیت و الهیت دور میکند، دشمن تو است.
حضرت یک تعبیر در ارتباط با ریاست دارد که به نظر من خیلی گویا است، آنجا که میفرماید: «عند زوال القدره یتبین الصدیق من العدو» (همان ص424) هنگام پایان قدرت، دوست از دشمن شناخته میشود. وقتی که به ریاست (و به تعبیر امروزیها مسئولیت) رسیدی دنبال تو هستند اما همین که مسئولیت را از تو گرفتند، همه میگویند: خداحافظ! به سلامت! آن جا دوست از دشمن شناخته میشود. آنجا میبینید که چه کسانی پشت کردند و رفتند و چه کسانی هم باقی ماندند. حضرت معیار میدهد تا کسانی را که برای دنیا به سوی تو آمدند و معیار رفاقتی شان دنیا بود و کسانی را که معیار رفاقتی شان دنیا نبود، بشناسی.
قدرت در اینجا اعم است یعنی هر نوع تمکن و توانایی. چون ظهور قدرت در ریاست است من این طور گفتم وگرنه بحث دنیا است که سرآمدش ریاست و قدرت مالی است. تمکن مالی هم قدرت است. لذا تا موقعی که از نظر دنیایی دست تو پر بود با تو رفیقند، اما وقتی که دست تو خالی شد، آنجا دیگر رفاقت بیرفاقت.
این تعبیرات علی(ع) معیار است. یک بحث اساسی این قانون الهی است که در باب رفاقت باید توضیح میدادم. لذا ما میبینیم که قرآن به پیغمبرش میگوید با چه کسی رفاقت کن و با چه کسی رفاقت نکن! جهت آن هم روشن است، چون این رابطه نقش سازندگی دارد. لذا اگر طبق معیار الهی باشد، اصلاح میکند و اگر نباشد، نقش تخریبی دارد و سازندگی و تخریب هم برای انسان بسیار سرنوشت ساز است. هم در نشئه دنیا و هم در نشئه آخرت که جاودانه است. آن وقت در آیه ای میفرماید: «الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الاالمتقین»(زخرف/76) توجه کن که با که رفاقت میکنی! گروهی رفاقتشان به دشمنی تبدیل میشود، اما دوستی گروهی دیگر پایدار میماند.