دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نصیحت از حقوق متقابل دولت و ملت در حکومت نبوى (قسمت دوم - قسمت پایانی)

خبرگزاری فارس: در این مقاله ضمن کالبد شکافى مفهوم نصیحت به تبیین قلمرو و کاربرد آن پرداخته شده، سپس با استناد به روایات نصیحت از یک سو حق امت و از سوى دیگر حق حاکم دانسته شده، آن گاه موارد متعدد نصیحت و خیرخواهى متقابل رسول خدا (ص) و مردم نقل گردیده است...
No image
نصیحت از حقوق متقابل دولت و ملت در حکومت نبوى (قسمت دوم - قسمت پایانی)
على‌(ع)نیز در خطبه اى از نصیحت به عنوان حقوق متقابل حاکمان و مردم یاد کرده است : «أیها الناس ان لى علیکم حقاً و لکم علىّ حق : فأما حقکم على ّفالنصیحة لکم... و اما حقى علیکم... فالوفاء بالبیعة و النصیحة فى المشهد و المغیب»؛[5] «اى مردم ! مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى، اما حق من بر شما عبارت است از نصیحت و خیرخواهى شما نسبت به من... و اما حق من بر شما این است که در بیعت خود وفادار باشید و در آشکار و نهان نصیحت و خیرخواهى داشته باشید.» با توجه به روایات یاد شده، مناسبات میان افراد جامعه؛ به ویژه مناسبات حاکم با مردم و مردم با حاکم، باید براساس اصل مهم نصیحت و خیرخواهى استوار باشد. همگان با توجه به این اصل باید حرکت هاى خود را پى ریزى کرده و نسبت به آن چه در جامعه مى گذرد خیرخواهانه برخورد کنند. در روزگار پیامبر(ص) مسلمانان سخنان، پیشنهادها و انتقادهاى خیرخواهانهء خود را در اختیار پیامبر(ص) مى گذاشتند. به نمونه هایى از آن در بحثهاى آینده اشاره خواهیم کرد. و پس از آن بزرگوار نیز، مسلمانان همواره به این اصل توجه داشتند. آنان به سادگى در مقابل خلیفه مى ایستادند و در پاسخ او که مى پرسید: من پادشاهم یاخلیفه ؟ با شجاعت پاسخ مى دادند. اگر یک درهم بیشتر در غیر مورد خرج کنى پادشاهى وگرنه خلیفه پیامبر خدا هستى.[1] و على‌(ع)بزرگ ترین شاگرد مکتب نبوى، به هنگام حکومت به روشنى از یاران خویش مى خواست : «اعینونى بمناصحة خلیة من الغش سلیمة من الریب»؛[2] «با نصیحت هایى به دور از غش و نیرنگ و سالم از هرگونه شک و تردید مرا یارى کنید.» تا زمانى که این روحیه کم و بیش در میان مسلمانان وجود داشت و حاکمان نیز در برخوردها با مسلمانان این اصل را رعایت مى کردند، انحراف از سیرهء نبوى زیاد نبود ولى هر چه مسلمانان و نیز از دیگر سو حاکمان این روحیه را از دست دادند، اسلام و حکومت اسلامى نیز بازیچه اى شد در دست عده اى متملق و چاپلوس که اعمال ناشایست حاکمان را توجیه مى کردند و حاکمان نیز، بسان حاکمان طاغوتى با مردم و مصالح آنان برخورد مى کردند. مردم و کارگزاران متعهد نظام اسلامى و هم چنین حوزویان باید از گذشته عبرت گیرند و نگذارند این اصل در حکومت اسلامى به فراموشى سپرده شود. نصیحت و خیرخواهى متقابل پیامبر(ص)و مردم نصیحت و خیرخواهى از ویژگى هاى پیام آوران الهى است. قرآن از آنان به عنوان «ناصحان» یاد کرده است؛ از باب نمونه : حضرت نوح در برابر قوم خود، که با او و دعوتش به مخالفت برخاسته بودند، فرمود: (أبلغکم رسالات ربى و أنصح لکم)[3] شعار حضرت شعیب نیز همین بود.[1] حضرت هود از خود به عنوان ناصح امین [2] یاد کرده است. و حضرت صالح به قوم خودگفت : «من ناصح و خیرخواه شما هستم ولى شما ناصحان را دوست ندارید.»[3] پیامبر خدا(ص)به عنوان خاتم پیامبران و بنیانگذار حکومت اسلامى، از برترین ناصحان بود و تأکید فراوان داشت که هم زمامداران و هم مردم اهل نصیحت و خیرخواهى براى یکدیگر باشند. روایات زیادى بیانگر آن است که آن حضرت به هنگام بیعت، نصیحت و خیرخواهى براى مسلمانان را شرط مى کردند.[4] از باب نمونه : جریر بن عبدالله مى گوید: «بایعت رسول الله على اقامة الصلاة و ایتاء الزکاة و النصح لکل مسلم»؛[5] «با پیامبرخدا(ص)در برپایى نماز، دادن زکات و خیرخواهى براى هر مسلمانى بیعت کردم.» دربارهء خیرخواهى خود آن حضرت نسبت به مردم نیز روایات زیادى از على‌(ع)و دیگر امامان (ع) نقل شده است : حضرت على در جاهاى بسیارى از خیرخواهى پیامبر(ص) با تعبیرات گوناگون سخن گفته است : «نصح لامته...»[6]، «فبالغ فى النصیحة»[7]و «...قد بلغ الرسالة و أدى النصیحة...». خود آن حضرت نیز مى فرمود: «أمرنى جبرئیل بالنصح؛[9] جبرئیل مرا به نصیحت و خیرخواهى امت فرمان داد.» امام باقر(ع)نقل مى کند که جبرئیل بر پیامبر(ص)نازل شد و گفت : «اى محمد... پیام هاى پروردگارت را رساندى و براى امتت خیرخواهى کردى و مؤمنان را خشنود ساختى و کافران را منکوب کردى.»[1] امام صادق‌(ع)نیز در زیارت رسول خدا(ص)مى گوید: «شهادت مى دهم که تو پیام هاى پروردگارت را رساندى و براى امتت خیرخواهى و در راه خدا مجاهده کردى.»[2] امام سجاد(ع)دردعاهاى گوناگون و در فرازهاى مختلف به این ویژگى پیامبر(ص)اشاره کرده است.[3] دربارهء مخاطبان پیامبر، گاه «اهل دعوت» و گاهى «امت» و گاه «عباد» تعبیر شده است. این تعابیر باهم اختلافى ندارند. از باب نمونه : حضرت سجاد(ع)در بخشى از راز و نیاز خود با خدا چنین مى گوید: «حملته رسالتک فأداها و أمرته بالنصح لاءمته فنصح له؛[4] خدایا رسالتت را که بردوش او نهادى به خوبى انجام داد. او را به نصیحت و خیرخواهى امت دستور دادى او نیز امت را نصیحت کرد.» مرحوم سیدعلى خان در شرح صحیفه سجادیه، پس از اشاره به گستردگى مفهوم نصیحت مى نویسد: «لاشک أنه(ص) امر بالنصح لهم عامة بل بالغ فى النصیحة لهم، اذا امرهم بالمعروف و نهاهم عن المنکر و دفع عنهم الضر و احسن لهم الخلق و دعاهم بالمغفرة على جهلهم و بذل لهم المعروف...».[5] سید در سخنان یاد شده، دستورهاى پیامبر را به نیکى ها و بازداشتن مردم از بدى ها و دفع ضرر از مردم و برخورد نیکو با آنان و طلب آمرزش براى نادانى آنان را از مصادیق نصیحت پیامبر(ص)به مردم شمرده است. پیامبر(ص)در «عرفه»[1] و بنا به نقلى در «جمرهء عقبى»[2] پیش از نماز ظهر و عصر خطبه خواند و در آن بر چند مطلب اساسى زیر تکیه کرد: 1. رد و نفى ارزش هاى جاهلى و مبارزهء همه سویه با ربا به عنوان یکى از ارزش هاى جاهلى. 2. سفارش به حقوق زنان و رفتار معروف با آنان و به نقل «جمرهء عقبى» یادآورى حقوق متقابل زن و مرد. 3. تمسک به قرآن.... آن حضرت در آخر خطبه فرمود: شما روز قیامت از این که من وظایفم را درست انجام داده ام یا نه، سؤال خواهید شد، چه پاسخ خواهید داد؟ در پاسخ گفتند: گواهى مى دهیم که رسالتت را به خوبى به انجام رساندى و به وظیفه ات به خوبى عمل کردى و خیرخواه امت اسلامى بودى.[3] یاران پیامبر خدا، کارهایى که پیامبر(ص)در طول رسالت و حکومت خود انجام داده و هم چنین سخنانى که در خطبه همان روز براى مردم بیان کرده، از مصادیق نصیحت شمرده اند. خیرخواهى هاى پیامبر بسیار گسترده بود. برخى از آن مربوط به ملت بود که این بخش نیز بسیار گسترده و شامل مسلمانان و غیرمسلمانان مى شد. نمونه هاى یاد شده، جلوه هایى از نصیحت و خیرخواهى پیامبر(ص)نسبت به مردم بود. افزون بر این، آن حضرت از کارگزاران خود و حتى از حاکمان پس از خود نیز مى خواست که خیرخواه امت اسلامى باشند. در گذشته آوردیم که آن حضرت مى‌فرمود: «هر فردى که کارى از کارهاى مسلمانان را برعهده گیرد و نصیحت و خیرخواهى نسبت به آنان نداشته باشد و نهایت تلاش و کوشش خود را در نصیحت آنان همان گونه که براى خود به جا مى آورد، انجام ندهد، خداوند او را در روز قیامت سرنگون در آتش خواهد انداخت.»[4] امام صادق‌(ع)از خیرخواهى و نصیحت پیامبر اسلام نسبت به حاکمان و والیان پس از خود، این گونه گزارش مى دهد: «پیامبر پس از آن که خبر رحلتش را از جبرئیل دریافت کرد، مردم را به مسجد فراخواند، پس از آن که مردم جمع شدند،پیامبر به منبر رفتند و خبر رحلت خود را به آن ها دادند و سپس فرمودند: خدا را به یاد آن کس مى آورم که پس از من در میان مردم، حاکم و والى شود، که مبادا با مسلمانان مهربانى نکند، بلکه باید سالخوردگان را احترام گذارد و با ناتوانان و ضعیفان مهربان باشد و عالمان را بزرگ دارد و به مردم زیان نرساند تا خوارشان کند و به فقر و نیازمندى گرفتارشان نکند تا کافر شوند و از دین بیرون روند و در خانهء خود را به روى آنان ببندد تا تواناى آن ها ناتوان را بخورد و به هنگام لشگرکشى برآنان سختى روا ندارد تا نسل امت قطع شود.» و در آخر فرمودند: «قد بلّغت و نصحت فأشهدو؛[1] گواه باشید که من ابلاغ کردم و خیرخواهى نمودم.» در حقیقت آن حضرت در این خطبه پاره اى از جلوه ها و مصادیق نصیحت به حاکم را نشان داده اند. پیامبر(ص)بارها پس از خطابه براى مردم، از آنان مى پرسید آیا من به وظایف خودعمل کرده ام ؟ اگر در موردى کوتاهى کرده ام مرا از آن آگاه سازید؟ آنان نیز در پاسخ مى گفتند: گواهى مى دهیم که تو رسالت هاى پروردگارت راابلاغ و براى امتت خیرخواهى کردى و آن چه برعهده داشتى ادا نمودى.[2] خیرخواهى مردم نسبت به پیامبر پیامبران، همان گونه که براى هدایت و ادارهء مردم بر «نصیحت» و خیرخواهى تکیه داشتند، از مردم نیز مى خواستند که ناصح و خیرخواه آنان باشند. در آیات و روایات به این بُعد نیز اشاره شده است از باب نمونه در آیه شریفه زیر چنین آمده است : (لیس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذین لایجدون ما ینفقون حرج اذا نصحوا لله و رسوله...)؛[1] «بر ضعیفان و بیماران و آن ها که وسیله اى براى انفاق در راه خدا ندارند ایرادى نیست (که در میدان جنگ شرکت نکنند) هرگاه براى خدا و رسول او خیرخواهى کنند....» خداوند در آیهء بال، براى معافیت گروه هاى سه گانه (ضعیفان،بیماران و کسانى که وسیلهء لازم را براى شرکت و حضور در میدان جنگ ندارند) خیرخواهى خدا و پیامبرش راـ (اذا نصحوا لله و رسوله) ـ به عنوان قید و شرط آورده است؛ یعنى هر چند آنان توانایى در دست گرفتن سلاح و حضور در میدان را ندارند، ولى این توانایى را دارند که مجاهدان را با سخن و شیوه رفتار خود تشویق کنند و در تضعیف روحیهء دشمن تا آن جا که مى توانند بکوشند و در حقیقت هرکارى که به سود جبهه حق و زیان دشمن و جبهه باطل است در پشت جبهه انجام دهند. علامه طباطبائى در تفسیر آیهء شریفه مى نویسد: «خداوند حضور در میدان جنگ را با شرط و قید: «اذا نصحوا لله و رسوله» از آنان برداشته است و این شرط بیانگر نکوهش و کیفرى است که براى مخالفت دستور خدا و رسول او در ترک جهاد است و از اشخاصى که معذور از جنگ هستند، در صورتى این نکوهش و کیفر برداشته مى شود که خیرخواه خدا و رسولش باشند و خود را از خیانت و غش خالص کرده باشند و در ترک جهاد همانند منافقان و کافران نباشند که با تبلیغات و شایعات کارها را وارونه جلوه دهند و دل ها را فاسد کنند.اگر اینان نیز، همانند منافقان رفتار کنند، گرفتار نکوهش و عذابى که براى منافقان است خواهند شد.»[1] نصیحت نسبت به پیامبر خدا(ص)ویژه سه گروه یاد شده نیست. همه ءمسلمانان باید خیرخواه پیامبر(ص)باشند روایات زیادى بر این مقوله دلالت دارد که تنها به نمونه اى از آن بسنده مى کنیم. پیامبر(ص)خدامى فرماید: «هر کس براى من پنج چیز را تعهد کند من بهشت را براى او تعهد مى کنم : نصیحت براى خد، نصیحت براى پیامبر خد، نصیحت براى کتاب خدا، نصیحت براى دین خدا و عموم مسلمانان.» با توجه به مفهوم نصیحت و کاربرد آن، گزارش هاى برخى از مسلمانان ویا حتى غیرمسلمانان از توطئه هاى دشمنان،[3] پذیرش پیشنهاد از سوى پیامبر، همانند کندن خندق، مشورت هاى آن حضرت در مسائل مهم حکومتى از جمله در جنگ احد، بدر و احزاب و حتى لغو معاهدهء درحال انجام در جنگ احزاب به پیشنهاد نمایندگان اوس وخزرج و تحمل انتقادها و اعتراض هاى تند از سوى برخى از یاران در غزوه حنین و گفت و گو و قانع کردن آنان[4] و صدها مورد دیگر، نصیحت و خیرخواهى نسبت به آن حضرت به شمارمى آید. با توجه به نمونه هاى یادشده که شرح آن، خود نیاز به مقاله اى مستقل دارد. پیامبر براى رواج و نهادینه کردن اصل نصیحت نه تنها نصیحت پذیر بود که از مردم درخواست نصیحت مى کرد. به ناصحان احترام مى گذاشت و از متملقان دورى مى کرد.[5] با توجه به همین سیره بود که این امر تا روزگار عثمان به عنوان یکى از ارزش هاى اجتماعى حاکم بود. ویژگى هاى ناصحان نصیحت و خیرخواهى هر چند وظیفه همه مسلمانان است ولى کسانى که نفوذ اجتماعى دارند و سخنانشان در مردم و حاکمان تأثیر بالایى دارد، از جمله : چهره هاى برجسته روحانى (مراجع) و عالمان با نفوذ و هم چنین چهره هاى سیاسى با نفوذ در این زمینه مسؤولیت بیشترى دارند. به هر حال، این کار به گونه اى شایسته از هر کس بر نمى آید، ناصح باید ویژگى ها و شرایطى داشته باشد تا نصیحت هاى او کارساز و مؤثر باشد. ناصحان باید صالح و آراسته به فضائل اخلاقى و پیراسته از رذائل و ناپاکى ها باشند تا سخنان آنان همان گونه که از دل برمى خیزد بر دل نشیند «من نصح نفسه کان جدیراً بنصح غیره»[1] انسانهاى ناپاک به جاى در نظر گرفتن مصلحت امت و حاکم اسلامى، همواره در پى منافع و مصالح خویش یا حداکثر باند و حزب خود مى باشند. از این رو، در برخى از روایات آمده است که : انسانهاى منافق،[2] حسود،[3] سخن چین،[4] فرومایه و پست،[5] نیرنگ باز و شیطان صفت[6] و...نمى توانند ناصحان خوبى باشند هر چند به ظاهر در لباس مقدس نصیحت ظاهر شوند. امت و حاکمان اسلامى باید هوشیار باشند تا چنین افرادى صحنه نصیحت را آلوده نکنند؛ چرا که این گونه اشخاص حرمت افراد را نگه نمى دارند و از دروغ، تهمت، غیبت و هتک شخصیت مؤمنان و حاکمان باکى ندارند. ناصحان، افزون بر اخلاص و شایستگى هاى اخلاقى، باید از آگاهى هاى لازم نیز بهره مند باشند. درباره موضوع مورد نصیحت کسانى که مى خواهند آنها را نصیحت کنند و نیز شرایط زمانى و مکانى آگاهى و شناخت کافى داشته باشند تا خیرخواهى آنان سبب اضرار به مردم و سوء استفاده دشمن نشود؛ چرا که آسیبى که نظام و امت اسلامى از سوى ناآگاهان و متحجران مى بیند، کمتر از آسیبى نیست که از دشمنان کینه توز مى بیند. چه بسا سخنى را در شرایطى به عنوان نصیحت و نقد بتوان گفت که همان سخن در شرایط دیگر روا نباشد؛ چون دشمن از آن سوء استفاده مى کند و یا موجب جنجال و تشنج در کشور مى شود. از این رو، شناخت زمان و زمینه ها نیز در طرح مسائل باید در نظر گرفته شود. یکى دیگر از ویژگیهاى لازم براى ناصحان، قوت عقل و هوشیارى است؛ چرا که انسان کم خرد، نسنجیده سخن مى گوید و اقدام مى کند و به پیامدهاى سخن و عمل خود چندان توجهى ندارد، لذا پیامبر(ص)مى فرماید: «استرشدوا العاقل ولاتعصوه»؛ «از عاقل مشورت بخواهید و نافرمانى از راهنمایى هاى او نداشته باشید....» و یا در جایى دیگر مى فرماید: از عاقل ناصح، مشورت بخواهید؛ «مشاورة العاقل الناصح»[1]. چرا که انسان کم خرد و غافل، گاه نسبت به پاره اى از مسائل جزئى چنان واکنش تند و شتاب زده نشان مى دهد که دشمنان قسم خورده به گرد او نمى رسند. على‌(ع)بر همین ویژگى تأکید کرده و مى فرماید: «لاتنتصح ممن فاته العقل ولا تثق بمن خانه الاصل، فانّ من فاته العقل یغش من حیث ینصح، و من خانه الاصل یفسد من حیث یصلح؛[2] از آن که خردش گرفته شده، نصیحت نپذیر و به کسى که نژادش ناپاک است اطمینان و اعتماد نکن؛ زیرا کسى که خردش را از دست داده در نصیحت و خیرخواهى خالص نبوده، غش روا مى دارد و کسى که اصل و نژادش ناپاک است از همان جایى که باید اصلاح کند، افساد مى کند.» در روایتى دیگر پیامبر اسلام چهار نشانه و ویژگى دیگر براى مصلحان واقعى آورده است که تنها به نقل روایت و توضیحى اندک بسنده مى کنیم : «و اما علامة الناصح فأربعة؛ یقضى بالحق و یعطى الحق من نفسه ویرضى للناس ما یرضاه لنفسه و لایتعدى على احد»؛[1] «نشانهء انسان خیرخواه چهار چیزاست : به حق قضاوت مى کند. از خود به دیگران حق مى دهد. براى مردم همان مى پسندد که براى خود مى پسندد. به حق هیچ کس دراز دستى نمى کند.» پیامبر اسلام با نشانهء نخست، در حقیقت به سه ویژگى گذشته اشاره کرده اند؛ زیرا انسانى مى تواند به حق، داورى کند که آشناى به این کار بوده و آراسته به فضائل اخلاقى و پیراسته از ناپاکى ها باشد و افزون بر این، توان تمییز بین حق و باطل را داشته باشد. کسى که داراى این شرایط نیست، بهتر است وارد این میدان نشود که توان داورى به حق را نخواهد داشت. براساس ویژگى دوم، ناصح نباید چنان فکر کند که هرچه مى گوید درست است و هیچ گونه خطایى در آن نیست و دیگران نیز باید بدون چون و چرا سخنان او را به عنوان خیرخواهى بپذیرند؛ چرا که هر انسان غیرمعصومى ممکن است گرفتار خطا و اشتباه شود. لذا باید وقتى که سخن او پذیرفته نمى شود و یا عیب و ایرادش را به او گوشزد مى کنند، بپذیرد. براساس نشانهء سوم، ناصحان شایسته، کسانى هستند که خود را به جاى دیگران بگذارند و آن چه را براى خود مى پسندند براى دیگران هم بپسندند و آن چه را براى خود نمى پسندند براى دیگران هم نپسندند. در حقیقت صلاح و مصلحت دیگران را صلاح و مصلحت خویش بدانند و براساس نشانهء چهارم، انسان مرزشکن که حد و حدودها را رعایت نمى کند و به حقوق دیگران دست اندازى مى کند، به هیچ روى نمى تواند خیرخواه دیگران باشد؛ چرا که عمل او با خیرخواهى سازگارى ندارد؛ «کیف ینصح غیره من یغش نفسه».[2] حدود و مرزهاى نصیحت نصیحت با همهء نقش و تأثیرى که در رشد و سلامت جامعه و نظام اسلامى دارد، اگر حد و مرزش رعایت نشود و به گونه اى نادرست انجام پذیرد، ضررهاى جبران ناپذیرى را در پى خواهد داشت. به قول ظریفى : هر چیزى را حدى است و حد نگه داشتن، سخت ترین و ظریف ترین کارهاست. براى طبخ غذا آتش لازم است، این اصل است؛ اما مهم تر از این اصل، «حد» است. یکى شعله را چنان افزون مى کند که غذا را مى سوزاند و دیگرى چنان مى کاهد که به کار خام خواران مى آید. آرى، تشخیص حد و مرز نصیحت بسیار مهم است و ناصحان در همه حال باید بدان توجه داشته باشند و از آن فراتر نروند. این مرزبندى گاه مربوط به «ناصح» است و گاه به «نصیحت شونده» و گاه مربوط به خود«نصیحت». هر چند سخن م، در این جا در حد و مرز خود نصیحت است اما پیش از آن اشاره اى به حدود ناصح و نصیحت شونده، مفید و مناسب مى نماید: افزون بر شرایطى که براى ناصح آوردیم، ناصح باید در نصیحت و خیرخواهى خود از افراط و تفریط به دور باشد؛ چرا که اگر انسان در نصیحت، کندى و تفریط داشته باشد به وظیفهء اسلامى خود عمل نکرده است و اگر دچار افراط گردد، نه تنها نصیحت او بى اثر خواهد شد که خود او در موضع تهمت قرار خواهد گرفت : «کثرة النصح تدعوا الى التهمة»[1] چرا که نصیحت شونده چنین مى پندارد که تأکید و اصرار «ناصح» جهت شخصى دارد. از سوى دیگر، نصیحت باید به اندازه توان و طاقت ناصح باشد. در این «حد» ناصح باید ظرفیت فکرى و آگاهى هاى خود و هم چنین مکانت اجتماعى خود را در نظر بگیرد تا نصیحت او به جا و به موقع و داراى اثر باشد و نصیحت شونده نیز خیرخواهى او را بپذیرد. پیامبر اعظم (ص)در این باره مى فرماید: «والنصیحة لازمة على قدر الطاقة، اذا علم الناصح انه یقبل نصحه و یطاع أمره و أمن على نفسه المکروه فان خشى على نفسه فهو فى سعة»؛[2] «نصیحت و خیرخواهى به اندازه توان بر همه لازم است، به شرط آن که نصیحت کننده بداند نصیحت او پذیرفته و دستورش پیروى مى شود و بر جان خود نترسد و امااگر بر جان خود بترسد، او در گشایش است؛ یعنى تکلیفى بر او نیست.» البته اگر موضوع نصیحت بسیار مهم باشد به طورى که نگفتن آن سبب رخنه در اسلام و یا مصالح امت اسلامى شود، در این ج، جاى ملاحظه و احتیاط نیست. باید ترس و خطر را به جان خرید و از اسلام و مصالح امت اسلامى دفاع کرد. حد نصیحت، در نصیحت شونده، نصیحت پذیرى است. چنان چه در روایت بالا بدان اشاره شده است. در جاى دیگر در این باره بیشتر توضیح خواهیم داد. اما مرزهاى نصیحت که ناصحان در هر وضعیتى ملزم به رعایت آن هستند و نباید از آن مرزها که در حقیقت چهارچوب هاى شرعى هستند خارج شوند، عبارتند از: 1. حرمت شکنى در جامعه اسلامى، همگان موظفند که آبرو و شرف دیگر مسلمانان راپاس بدارند و از آن چه به شخصیت آنان صدمه مى زند پرهیز کنند. در برخى از روایات حرمت افراد همانند فوت آنها محترم دانسته شده است. این اصل اصیل مى طلبد که نصیحت و خیرخواهى به گونه اى باشد که آبروى کسى زیر سؤال نرود. موقعیت مدیر و مسؤولى به ناحق دچار تزلزل نشود. شایسته است که شیوه و روش خیرخواهى به گونه اى باشد که با این اصل، ناسازگارى نداشته باشد. لذا گاه لازم است که خیرخواهى به گونه اى غیرمستقیم و غیرعلنى باشد. همان گونه که پیامبر اسلام (ص)هنگامى که متوجه کاستى و کارى ناپسند در فرد و یا گروهى مى شد، بدون این که نام ببرد. مى فرمود: «چه شده است که عده اى از شما چنین و چنان مى کنید.»[1] و یا در روایت دیگرى آمده است :«النصح بین الملاء تقریع[1]؛ نصیحت و خیرخواهى آشکار، نوعى سرکوب کردن است.» بنابراین، انسان حق ندارد در نصیحت به گونه اى برخورد کند که موجب هتک حرمت مسلمان در حضور و غیاب وى گردد: «من قال لمسلم قولاً یرید به انتقاص مروته حبسه الله فى طینة خبال حتى یأتى ممّا قال بمخرج؛[2] هر کس به مسلمانى سخنى گوید و هدف او بردن آبروى او باشد، خداوند او را در لجن زار دوزخ زندانى کند تا از آن چه گفته عذرى آورد.» امام خمینى‌(قدس سره)با الهام از این آموزه ها همواره سفارش مى کرد در انتقادها مواظب باشیم با حیثیت و آبروى کسى بازى نکنیم و کسى را از موقعیتى که دارد فرو نیفکنیم : «انتقاد آزاد است، به اندازه اى که نخواهند کسى یا گروهى را خفیف و از صحنه خارج کنند. انتقاد براى اصلاح امور لازم است.»[3] غیبت، تهمت و ناسزاگویى که مصادیقى از حرمت شکنى به شمار مى آیند با خیرخواهى سازگارى ندارند. به همین جهت پیامبر گرامى (ص)از امت اسلامى خواسته است که در روابط اجتماعى به این اصل توجه داشته باشند و در آن جا که حرمت مسلمانى به ویژه امام و حاکم مسلمانان شکسته مى شود، ساکت و بى تفاوت نمانند:«من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فلا یجلس فى مجلس یسب فیه امام او یعاب فیه مسلم»؛[4] «کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، نباید در نشستى شرکت کند که در آن به امام و رهبر مسلمانان ناسزا گفته مى شود و یا سیماى مسلمانى مخدوش مى گردد.» اگر مردم در انجام این وظیفه سستى و کوتاهى کنند و از حریم مسؤولان نظام اسلامى به ویژه رهبرى آن پاسدارى نکنند مایهء تضعیف نظام و پایه هاى آن خواهند شد:«من قعد فى مجلس یسب فیه امام من الائمة، یقدر على الانتصاف، فلم یفعل، البسه الله لباس الذل فى الدنیا و عذبه فى الاخرة و سلبه صالح ما منّ به علیه من معرفتنا....»[1] جامعه اى که در برابر هتک حرمت امام و حاکمان اسلامى بى تفاوت باشد و از حریم ولایت پاسدارى نکند، عزت، اقتدار و سربلندیش به ضعف و ذلت کشیده خواهد شد و درآخرت نیز باید پاسخ گو باشد. یادآورى این نکته بى سود نمى نماید که یادآورى ها گاهى به حدى ضرورى است که اگر در جامعه طرح نشود موجب انحراف و شکاف در جامعهء اسلامى مى گردد و رهبرى و یا نظام اسلامى در پرتگاه سقوط قرار مى گیرد و اگر به گونه اى علنى و آشکار طرح نشود از تأثیر لازم برخوردار نخواهد بود. در این جا مصلحت اسلام و نظام اسلامى بر مصلحت افراد مقدم است. 2. غش در نصیحت در تبیین مفهوم نصیحت، اشاره کردیم که «غش» را واژه شناسان در برابر نصیحت دانسته اند. هرگونه ناخالصى در سخن و عمل، هرچند با عنوان نصیحت و خیرخواهى باشد غش نامیده مى شود. پیامبر(ص)هرگونه غش ر؛ چه با حاکمان و چه با توده مردم نادرست دانسته و به روشنى از مردم خواسته است که نسبت به یکدیگر و نسبت به حاکمان خود غش روا ندارند.[2] على‌(ع) بدترین مردمان را کسى دانسته است که با مردم غلّ و غش کند؛ «شرّالناس من یغشّ الناس».[1] مرز نصیحت آن است که آن را از انواع غش خالص سازیم و خیر و نیکى مردم و حاکمان را در نظر بگیریم. آن نوشته و سخن زهرآگینى که زندگى را در کام همنوعان تلخ مى سازد، سخن و نوشته اى است ناسالم و غش دار، هر چند با عنوان خیرخواهى و دل سوزى گفته یا نوشته شود: «ببینید آیا این صحبت در سطح کشور، یک تشنجى ایجاد مى کند... یا آرامش ایجاد مى کند؟ ببینید این روزنامه ه، این قلم ه، آرامش در این کشور ایجاد مى کند یا تشنج ؟ اگر چنان چه تشنج ایجاد کرد، این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق، و اگر آرامش ایجاد کرد، این رحمت است و این مشکور است پیش خداى تبارک و تعالى».[2] مرز خیرخواهى و غش از نگاه امام تشنج و آرامش است. اگر مردم را به آرامش و اطمینان کشاند خیرخواهى است واگر چنین نبود و موجب تشنج شد، غش است. تردیدى نیست که غش با حکومت و امت اسلامى به مراتب از غش فردى ویران کننده تر و زیان بارتر است؛ «ان أعظم الخیانة خیانة الاءمة و أفظع الغش غش الاءئمة»؛[3] «بزرگ ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت ترین فریبکارى و غش ناخالصى با امامان ایشان.» امام على‌(ع)نیز بارها از مردم مى خواست که با نصیحتى به دور از غش و ناخالصى او را یارى کنند.[4] امام خمینى‌(قدس سره)نیز، با الگوگیرى از پیامبر(ص)و على‌(ع)از تودهء مردم؛ به ویژه روزنامه نگاران و اهل قلم مى خواست که خیرخواه نظام و مسؤولان آن باشند و تیترهاى روزنامه هایشان، بامحتوا و خبرها بخواند. برخلاف واقعیت تیترها را برجسته نکنند. در گزینش خبرها و مطالب خیر جامعه و نظام را در نظر بگیرند که اگر چنین نکنند گرفتار غش و کارى حرام شده اند.[5] باندبازى و گروه گرایى در جامعه اى که باندبازى و گروه گرایى رواج داشته باشد، نصیحت جایگاه خود را نمى یابد، ناصحان اصول نصیحت را فراموش مى کنند و به جاى خیرخواهى به عیب جویى و خرد کردن طرف مقابل مى پردازند؛ چرا که «حب الشىء یعمى و یصم؛ دوستى چیزى، انسان را کور و کر مى کند.» به خاطر علاقهء افراطى به گروه و باند خود، عیب ها و کاستى هاى آن را نمى بیند. و از سوى دیگر، چون طرف مقابل را دشمن خود مى پندارد چشم و گوش را از دیدن و شنیدن آن چه حقیقت دارد باز مى دارد. با وجود چنین ویژگى در افراد، خدا و مسؤولیت شرعى به فراموشى سپرده مى شود و خودخواهى ها و گروه بازى ها جاى آن را مى گیرد. ناصحان امت باید بدون توجه به باند بازى و گروه گرایى، حق را براى هر کسى که مسؤولیتى در جامعه دارد سفارش کنند و او را در انجام وظیفه اش یارى رسانند.[1] افزون بر این، افشاى اسرار، تشییع فاحشه و... خیرخواهى تلقّى نمى شود؛ چرا که افشاى اسرار اگر مربوط به تودهء مردم باشد، موجب هتک حرمت و بى اعتبار شدن آنان مى گردد و اگر در ارتباط با حکومت و حاکمان باشد باعث بى اعتبارى و ضعف حکومت در برابر دشمنان داخلى و خارجى مى شود. در این گونه موارد، اگر سخن و نصیحتى هست، باید به گونه اى غیرعلنى به طرف مقابل، چه فرد و چه حکومت رسانده شود که باعث سوءاستفاده دشمنان نگردد.[2] عوامل غفلت از نصیحت و خیرخواهى نصیحت و خیرخواهى با همهء اهمیت و جایگاهى که دارد و با همه آثار مثبتى که براى عمل بدان برشمردیم و هم چنین با همه پیامدهاى منفى و زیان بارى که در ترک و کتمان آن است، گاه به سبب علل و عواملى از آن غفلت و یا ترک مى شود. تلقّى نادرست از نصیحت، فاصله گرفتن حاکم و مردم از آموزه هاى اسلام، ترتیب اثر ندادن به نصایح، رعایت نشدن حقوق ناصحان، موانع موجود در راه نصیحت (از جمله تکبر و زورگویى حاکمان از سویى و ترس و وحشت نصیحت گران از برخورد شدید آنان از سوى دیگر) استفاده ناصحیح و ابزارى از اصل نصیحت و... از جمله آن عوامل مى باشند. به برخى از عوامل یادشده در لابلاى مطالب مقاله اشاره کردیم. در این جا نیز به چند عامل دیگر که بازدارندگى آن ها از نصیحت از اهمیت بیشترى برخوردار است، اشاره مى کنیم. 1. فاصله گرفتن از اسلام و آموزه هاى آن تا آن هنگام که میان مردم و حاکمان و اسلام و آموزه هاى آن فاصله زیادى ایجاد نشده بود، اصل نصیحت و خیرخواهى رواج داشت. در روزگار پیامبر این اصل رواج کامل داشت. پس از آن حضرت تا روزگار عثمان نیز به این اصل عمل مى شد. خیرخواهى هاى على‌(ع) و دیگر یاران پیامبر(ص)در روزگار خلفاى نخستین، مشهور است. به نمونه هایى از آن نیز در همین مقاله اشاره کردیم. در روزگار عثمان هر چند تا حدودى بدان عمل مى شد، ولى ناصحان، مورد آزار و اذیت قرار مى گرفتند. یادآور شدیم که ابوذر به جرم نصیحت و خیرخواهى تبعید شد و عمار نیز کتک فراوان خورد. ابن مسعود از سمت خود در کوفه عزل و به مدینه احضار گردید و پس از توهین و کتک شدید به عنوان فردى فتنه گر از خروج از مدینه منع شد.[1] با این برخوردهاى شدید تعدادى دیگر از یاران پیامبر با آن که به این اصل توجه داشتند، ولى جرأت خیرخواهى نداشتند. على‌(ع)که خلیفه شد با همه توان تلاش کرد که به احیاء این اصل بپردازد. نه تنها نصیحت ها را مى پذیرفت و فضا را براى نصیحت گران آماده کرده بود که بارها از مردم درخواست نصیحت و خیرخواهى کرد. اما پس از على که خلافت اسلامى به شکل پادشاهى در آمد، این روحیه نیز از میان مردم رخت بربست و مسامحه و تملق جایگزین آن شد و خلفا و شاهان در خط خودکامگى و دیکتاتورى قرار گرفتند.اصمعى، ندیم هارون الرشید، از وى که پادشاهى در لباس خلیفه بود، نقل مى کند که روزى به وى گفت : «یا عبدالملک انت اعلم منا و نحن اعقل من، لاتعلمنا فى ملاء ولا تسرع الى تذکیرنا فى خلاء و اترکنا فبتدوک بالسؤال؛[1] اى عبدالملک، تو از ما عالم تر هستى و ما از تو] عاقل تریم. در میان مردم چیزى به ما نیاموز. در خلوت نیز به تذکر ما شتاب نکن و کارى با ما نداشته باش تا این که ما آغاز به سؤال کنیم.» سستى و ترک این اصل در میان امت اسلامى، سرآغاز زورگویى و دیکتاتورى حاکمان گردید و اسلام بازیچه اى شد در دست مشتى جیره خوار و متملق به نام ندیم و مصاحب که اعمال ناشایست حاکمان را توجیه شرعى مى کردند. خواجه نظام الملک ـ وزیر سلجوقیان ـ در سیاست نامهء خود، در اوصاف «ندیم» پادشاهان مى نویسد:«باید که «ندیم» موافق پادشاه باشد، هر چه پادشاه به زبان راند و گوید، زود احسنت گوید و معلمى نکند که این کن و آن نکن و آن چرا کردى و آن نبایست کرد، پادشاه را دشوار آید و به کراهت نشاند.»[2] شیوه پیامبر و على درست عکس این بود. نصیحت را مى پذیرفتند بلکه نصیحت خواهى مى کردند و به ناصحان احترام مى گذاشتند و از متملقان دورى مى کردند. پیامبر(ص) در مواردى که تملق در میان بود، به على‌(ع)دستور مى داد: «فاقطع لسانه»[1] کنایه از این که چیزى به او بده و شرّش را کم کن و نیز مى فرمود: «تملق از اخلاق مؤمنان نیست.»[2] 2. عدم احساس وظیفه در جامعه اى که میان مردم و حکومت پیوندى متقابل برقرار نباشد، هیچ یک نسبت به یکدیگر احساس وظیفه نمى کنند؛ چرا که حاکم در اندیشهء حکومت خویش است و بى ارتباط با مردم و مردم نیز چون حکومت را از خود نمى دانند تلاش براى حفظ و حراست آن و نیز اصلاح آن انجام نمى دهند و اگر در شکل انسان هاى رقیب و معارض ظاهر نشوند به انسان هایى بى تفاوت تبدیل خواهند شد. در این صورت، نه تنها اقدام به نصیحت نمى کنند که نصیحت و خیرخواهى به عنوان یک مسأله در زندگى آن ها مطرح نمى شود، از این روى، باید همگان را به حدیث معروف پیامبر(ص)که شیعه و سنى نقل کرده اند توجه داد که فرمود:«کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته».[3] امام امت (قدس سره)نیز دراین باره مى فرماید: «همه مان مسؤولیم. نه مسؤول براى کار خودمان، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم. «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» همه باید نسبت به هم رعایت کنند. مسؤولیت من هم گردن شماست، مسؤولیت شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید. اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى، باید هجوم کنید نهى کنید که چرا؟»[4] روایت یاد شده، امت اسلامى را از رخوت وسستى و بى تفاوتى برحذر مى دارد و با صراحت اعلام مى دارد که همگان مسؤولید و یا در روایات دیگر، پیامبر از مسلمانان خواسته است نسبت به امور مسلمانان بى تفاوت نباشند و در برخى از آن روایات، اهتمام و نصیحت خواهى نشانه مسلمانى و بى اعتنایى به آن دلیل نامسلمانى تلقّى شده است : «هر کس به امر مسلمانان اهمیت ندهد از آنان نیست. هر کس در حال نصیحت و خیرخواهى نسبت به خدا، رسول، کتاب خدا و نسبت به امام خود و عموم مسلمانان صبح و شام نکند. از مسلمانان نیست.»[1]حدیث از دو جهت اطلاق دارد؛ هم شامل حاکمان و هم شامل تودهء مردم، هر دو، مى شود. و «أمر المسلمین» شامل همه کارهاى مسلمانان و هرگونه گرفتارى و مشکلات آنان مى باشد. 3. دنیا گرایى دنیا و جلوه هاى دنیایى، چون مقام خواهى،رفاه طلبى، مال و ثروت و... یکى دیگر از عواملى است که موجب غفلت و یا ترک نصیحت و خیرخواهى مى گردد. با نگاهى به تاریخ مى یابیم که اساس همهء غفلت ها و انحراف ها و عمل نکردن به وظایف فردى و اجتماعى در برخى از افراد، دنیاپرستى آنان بوده است. بر همین اساس پیامبر(ص)مى فرماید:«حب الدنیا رأس کل خطیئة»؛[2] «دوستى دنیا سر و اساس همه گناهان است.» وقتى محبوب و معبود انسان دنیا شد، باید منتظر سستى ها و بى تفاوتى ها در انجام مسؤولیت بود. به همین جهت امام على‌(ع) در خطبه اى، دنیا گرایى را یکى از عوامل ترک نصیحت شمرده است : «یاد مرگ از قلبهایتان پنهان شده و به جاى آن آرزوهاى دروغین در وجودتان حاضر گشته، نفوذ دنیا بر شما بیش از آخرت است و متاع زودرس دنیا شما را از متاع جاودانى آخرت بیرون برده است. همه شما براساس دین خدا برادرید، تنها چیزى که شما را این گونه پراکنده ساخته، زشتى درون و سوءنیت است. این امور باعث شده که نه به یکدیگر کمک مى کنید و نه نسبت به یکدیگر نصیحت و خیرخواهى دارید، نه به یکدیگر بذل و بخشش مى کنید و نه به هم دیگر مهر و محبت مى ورزید شما را چه شده است که به مقدار کمى از دنیا فرحناک مى شوید ولى ازدست دادن آخرت شما را محزون نمى کند؟! هر یک از شما عیب ها و کاستى هایى دارد و تنها از ترس مطرح شدن آن عیب ها جرأت برخورد روشن و سازنده را با عیب ها و کاستى هاى یکدیگر ندارید. دنیادوستى و آخرت گریزى، یگانه محور اتحادتان شده است. دینتان لقلقه زبانتان شده. به کسى مى مانید که کارش را به پایان برده و خشنودى مولایش را فراهم آورده است.»[1] 4. بى اثر پنداشتن نصیحت نصیحت براى تأثیر، نیاز به شرایط و محیط مناسب دارد و تنها در محیط و جو سالم است که مى تواند کارامد باشد. در غیر آن، نه تنها فایده اى ندارد که ممکن است مضر هم باشد. ممکن است گروهى با این پندار که خیرخواهى شان ممکن است مؤثر واقع نشود از انجام این مسؤولیت سر باز زده و سکوت و کتمان را پیشه کنند. این جاست که حاکم اسلامى، براى تحقق و عینیت این اصل اصیل، وظایفى را باید بر عهده گیرد. در مرحله نخست محیط را باید به گونه اى آماده کند که همگان بتوانند در محیطى خوب و صمیمى پیشنهادها و انتقادهاى خود را مطرح کنند. در این راست، نصیحت پذیرى حاکم و دفاع او از حقوق ناصحان مى تواند محیط و فضا را براى نصیحت آماده کند. افزون بر این، دست کشیدن از نصیحت به دلیل بى اثر پنداشتن آن کار نادرستى است؛ چرا که اگر صرف احتمال سبب شود که ما از وظیفه دست بکشیم، موردى براى نصیحت باقى نمى ماند و باید این واجب مهم را تعطیل کنیم. 5. تلقّى نادرست از نصیحت همان گونه که در مقدمه اشاره کردیم، ممکن است برخى تلقّى آنان از نصیحت پند و اندرز و امرى غیرالزامى و مستحب باشد. با توجه به آن چه که تا کنون آوردیم، نادرست بودن این تلقّى روشن شده، نصیحت نه تنها یک امر اخلاقى صرف و غیر الزامى نیست که از مهم‌ترین واجبات اجتماعى است که ترک آن باعث مى شود انسان از جامعهء اسلامى طرد شود. افزون بر آن، همان گونه که در روایات اشاره شده است، ترک آن سبب نابودى و هلاکت فرد، جامعه و حکومت اسلامى خواهد شد. بر همین اساس، امام خمینى و شمارى از مراجع، آن را از اوجب واجبات دانسته و ترک آن را مضر به استقلال کشور و گناهى بزرگ که مایه مرگ سیاه امت اسلامى است اعلام داشتند.[1] در فقه نیز، فقهاى بزرگوار شیعى، این بحث را در محدودهء «حق مؤمن بر مؤمن»[2] طرح کرده و در موارد حساس و مهم به وجوب آن فتوا داده اند، تا جایى که غیبت در مقام نصیحت را مجاز دانسته و آن را از مستثنیات غیبت شمرده اند.[3] روشن است که اگر فقها آن را به عنوان یک حکم مستحب و غیر الزامى تلقّى مى کردند، با توجه به ادله حرمت غیبت، غیبت در مقام نصیحت را اجازه نمى دادند. از آن چه فقها در قلمرو مصالح فردى مطرح کرده اند، مى توانیم با توجه به اولویت رعایت مصالح امت اسلامى بر مصالح فردى بگوییم که نصیحت متقابل حاکم و مردم نیز دست کم در برخى از مقاطع و مراحل نه تنها واجب که از اوجب واجبات است. این مطلب، از روایات باب نصیحت که به پاره اى از آنها در این مقاله اشاره شد، نیز استفاده مى شود. علل و عوامل دیگرى نیز به عنوان عوامل ترک نصیحت در میان امت اسلامى قابل طرح بودند که به خاطر طولانى نشدن بحث به همین اندازه بسنده مى کنیم؛ با این امید که طرح این مباحث، گامى در راه معرفى و گسترش این اصل مهم اجتماعى باشد. ان شاءالله. ..................................................................... منبع: فصلنامه حکومت اسلامی
خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
Powered by TayaCMS