دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

درآمدى بر سیره مدیریتى پیامبر اعظم «ص» ( قسمت دوم - قسمت پایانی )

No image
درآمدى بر سیره مدیریتى پیامبر اعظم «ص» ( قسمت دوم - قسمت پایانی )

کلمات کلیدی :سيره مديريتى پيامبر اعظم«ص»،فلسفه رسالت رسول اعظم (ص)،حياة طيبه،سيره ،فرايند منطقى مديريت و سيره نبوى،برنامه ريزى

نویسنده : محمدرضا احمدى


در سیره مدیریتى پیامبر اعظم نکات ارزشمندى وجود دارد که در این مقاله به فراخور هر یک از مـحـورهـاى آن مـواردى اسـتـخـراج شـده و مـورد تـجـزیـه و تحلیل قرار گرفته است .

بخش دوم ؛ فرایند منطقى مدیریت و سیره نبوى


1. برنامه ریزى


اگـر برنامه ریزى را فرایندى بدانیم شامل هدفگذارى ، بررسى شرایط و مقتضیات ، انـتـخـاب راهـبـردهـا و سـیـاسـت هـاى کـلى ، تـعیین طرح ها و برنامه هاى اجرایى جهت تحقق هـدفـهـاى مورد نظر، با مراجعه به سیره نظرى و عملى پیامبر اعظم (ص ) به این نتیجه مى رسیم که این اصل به شدت مورد توجه آن حضرت بوده و براى جزئى ترین امر، با نـظـم و تـرتیب و دقت فوق العاده اى به برنامه ریزى مى پرداخته است . آن حضرت در راسـتـاى انـجـام رسـالت سـنـگـیـن و طـاقـت فـرسـاى تـبـلیـغ دیـن مـبـیـن اسـلام و تـشـکـیـل و اداره جـامـعـه اسـلامـى و مـهم تر از همه ، تربیت انسانهاى مؤ من و ربّانى ، این اصل را از آغاز نزول وحى تا پایان عمر پربرکت خود با دقت مراعات نموده است . شروع تـبـلیـغ از خـانواده خود، بستگان و نزدیکان و هدایت جمع کوچک و بى بضاعت گروه اندک مـسـلمانان به صورت پنهانى ، برنامه ریزى براى مهاجرت مسلمانان به حبشه و سپس ‍ هـجـرت تـاریـخـى خود به مدینه را با برنامه اى دقیق رهبرى و اجرا نمود و پس از آنکه وارد مـدیـنه شد و شرایط را براى تشکیل جامعه اسلامى مساعد یافت اقدامات اساسى زیر را پى ریزى نمود:

اول . تشکیل هسته اولیه ادارى و تعیین نُقبا:


اوس و خـزرج ، ایـن سـاکـنـان عـمـده مـدیـنـه کـه سـالیـان سـال بـا هـم در نـزاع و جـنـگ بـودنـد، در ذى حـجـه سال 13 بعثت براى بار دوم با رسول خدا بیعت کردند. در این بیعت پیامبر فرمود دوازده نـقـیـب از بـیـن خـود انتخاب نمایند تا مسئولیت ادارى ، سیاسى ، فرهنگى و نشر اسلام در شهر یثرب و زمینه سازى براى هجرت پیامبر به مدینه را برعهده گیرند.

دوم . پیمان برادرى (عقد مؤاخات ):


یـکـى دیگر از اقدامات اساسى و حساب شده در مدیریت نبوى ، این بود که آن حضرت یک بـار پـیـش از هجرت و در مکه ، میان اصحاب قریشى خود و بردگان آزاد شده آنان پیمان بـرادرى بـرقرار کرد و یک بار نیز در ماه هشتم پس از هجرت براى تحکیم این پیمان آن را میان مهاجر و انصار تجدید نمود.

سوم . تاسیس مسجد:


تـاءسـیـس مـسجد به عنوان کانون اصلى و مرکزیت ادارى ، سیاسى ، اجتماعى ، قضایى ، فرهنگى و نظامى جامعه اسلامى ، از جمله برنامه هاى موفق و حسابگرانه اى بود که همه امـور جـامـعـه نوبنیاد اسلامى در آن ساماندهى شده و تدابیر گوناگون پیامبر به مورد اجرا گذاشته مى شد.

چهارم . صدور عهدنامه :


پیمان نامه اى که پیامبر در آغاز ورود خود به مدینه صادر کرد و علاوه بر اوس و خزرج یـهـودیان مدینه هم آن را امضا کردند، طرح کلى تشکیلات ادارى و سیاست هاى اصلى حاکم بر اداره جامعه نوپاى مدینه را ترسیم نموده است .
برخى از مهم ترین پیش بینى هاى به عمل آمده در این پیمان نامه به شرح زیر است :

1) اعـلام تـشـکـیـل امـت اسـلامـى مـبـتـنـى بـر اخـوت و ایـمـان بـه خـدا و رسـول خـدا. و الغاى سایر ملاکها و معیارهاى جاهلى و غیر منطقى در قشربندى و ارتباطات اجتماعى .
2) تـاءکـیـد بـر مـحـوریـت رسول خدا در مرجعیت و زعامت جامعه نوپاى مدینه و امت نوظهور اسلامى ، به گونه اى که بجز اختلافات جزئى که براساس تفاهم و روش هاى مرضى الطـرفین حل و فصل مى شد تدبیر همه شئون و امور جامعه به شخص آن حضرت واگذار شده است .
3) پـیـش بـیـنـى ساز و کارهاى امنیت داخلى از طریق تعیین ((عَریف )) براى هر قبیله اى به مـنـظـور کـنـتـرل ورود و خـروج و رفـتار افراد غریب . هر قومى عریف خاص خود را داشت و کـسـانـى کـه وارد مـدیـنـه مـى شـدند بر عریف وارد مى شدند و آنها که عریف نداشتند در ((صُفّه )) منزل مى کردند. ماءمورانى هم وظیفه کسب اطلاعات از تحرکات و تهدیدهاى غیر مسلمانان را برعهده داشتند.
4) تعیین حقوق شهروندى پیروان سایر ادیان مانند یهودیان ؛ یعنى ضمن وحدت سیاسى و اجتماعى ، حالت چند مذهبى و چند فرهنگى را به رسمیت شناخته است .
5) تـعـیـین محدوده جغرافیایى حاکمیت نوپاى اسلامى و گستره اى که احکام و ضوابط این جامعه در آن نفوذ خواهد داشت .
6) تـعـیـیـن مـسـئولیـت مـدنـى شـهـرونـدان در مـقـابل جرائم و کیفر جرائم ؛ اسلام با اعلام اصـل ((و لا تـزر وازرةٌ وزر اءخـرى )) (انـعام / 164) و ((کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینةٌ)) (مدثر / 38) اصل جاهلى ((مسئولیت کل عشیره در برابر جرائم کیفرى یکى از اعضاى آن )) را ملغى کرد.
پنجم . تاسیس قضاء مظالم :

قـضـاء مـظـالم کـه بـعـدهـا به دیوان مظالم معروف شد، براى رسیدگى به تخلفات و اجحافهاى مسئولان حکومتى و کارمندان و کارگزاران نظام اسلامى نسبت به رعایا تاءسیس شده بود و در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) بدان اشاره شده و برخى نیز با شواهد و قـرائن مـوجـود اسـتـدلال کرده اند که در این دیوان شخص پیامبر(ص ) حکم مى کرده است .

ششم . برنامه ریزى آموزشى :


پیامبر اعظم (ص ) از همان روزهاى نخستین ورود به مدینه و تاءسیس جامعه نخستین اسلامى ، اهـتـمـام ویـژه اى بـه امـر آمـوزش مـعـارف دیـنى ، مهارت آموزى ، تعلیم خط، فراگیرى زبـانـهـاى بـیـگـانـه براى پاسخ به مکاتبات و ارتباطات بین المللى ، آموزش حِرف و مشاغل و امثال آن داشته است .
در سـیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) آموزش و تعلیم و تربیت از جایگاه بسیار رفیع و از اهمیت فوق العاده اى برخوردار بود تا جایى که مى فرمود: ((طالب العلم رکن الا سلام و یـعـطـى اءجـرُه مع النبیّین )) و تاءکید مى کرد که ((طلب العلم فریضة على کلِ مسلم )) و معتقد بود که ((الحکمة ضالة المـؤ من یاءخذُها اءینما وجدها)) و سفارش مى کرد که ((اطلبوا العـلم ولو بـالصـیـن )) و زمـانـى بـراى فـراغـت از تحصیل قائل نبود و اصل ((آموزش همه به وسیله همه براى همه چیز در همه جا و همه عمر)) را تـشـویـق و تـرویـج مـى نـمود.
بـراى آزادى اسـیـران جـنـگـى شـرط گـذاشـت کـه براى آزادى خود به مسلمانان خواندن و نـوشـتن بیاموزند. هر کس قرآن بلد بود موظف بود به دیگران آموزش دهد، همسایه ها به آموزش خانواده هاى همجوار خود توصیه شده بودند و زکات دانایى و آگاهى در هر زمینه اى را در انـتقال آن به دیگران قرار داده بود و به معنى واقعى نهضت فراگیر آموزش را برنامه ریزى و اجرا مى کرد.

هـفـتـم . هـدف گـذارى دقـیـق ؛ تـعـقـیـب هـدف تـا تـحـقـق کامل :

یکى از ویژگى هاى برجسته پیامبر اعظم (ص ) در مساله برنامه ریزى ، هدف گذارى دقـیق بود. روزمرّگى و بارى به هر جهت کار کردن در روش و منش رفتارى آن بزرگوار راه نداشت و هنگامى که هدف خاصى با دقت انتخاب مى شد، از پرداختن به امور حاشیه اى کـه تـحـقـق هـدف مـزبـور را تحت الشعاع قرار دهد و یا آن را با تاءخیر مواجه سازد به شدت پرهیز مى کرد. به عنوان مثال ، در صلح حدیبیه ، هدف اصلى مورد نظر آن حضرت تـاءثـیـرگـذارى بـر روحـیـّه قـریـش بـدون درگـیـرى نـظـامـى بـود. بـه هـمـیـن دلیـل ، تـمـام تـمـهـیدات و مقدمات لازم را متناسب با این هدفگذارى فراهم ساخت و تحت هیچ شرایطى اجازه بروز درگیرى را نداد و هدف اصلى را با جدیت و قاطعیت تمام تعقیب نمود تـا سـرانـجـام صـلح حـدیـبـیـه بـا شـرایـطـى کـه مـورد نـظـر مـبـارکـش بـود، بـرقرار شد.

هشتم . اعزام سفیر:


اعـزام سـفـرا بـه دربار پادشاهان و امپراتورى هاى بزرگ ، آخرین برنامه براى تعقیب هدف رسالت جهانشمول آن حضرت بود که وقتى شرایط و زمینه هاى مساعد آن فراهم شد به مورد اجرا گذاشته شد.

2. سازماندهى


مـدیریتِ امور گسترده ، متعدد، متنوع و پیچیده و نیز دستیابى به هدف هاى والا و بزرگ ، بـدون سـازمـاندهى دقیق ، تعیین وظایف ، تقسیم کار، تعیین مسئولیت ها و اختیارات و تنظیم روابط طولى و عرضى سازمان و ایجاد هماهنگى و انسجام درونى و بیرونى میان عناصر سازمانى ، به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود.
سـازمـان و سـاخـتـار ادارى جـامـعـه اسـلامـى در زمـان رسـول خـدا داراى سـه چـهـره مـشـخـص و مـتـفـاوت بـوده اسـت : 1. از آغـاز هـجـرت تـا سـال چـهارم هجرى (جنگ احزاب و شکست اتحاد مشرکان و یهودیان بر علیه اسلام ) 2. پس از جنگ احزاب تا فتح مکه در سال نهم هجرى 3. پس از فتح مکه تا رحلت آن حضرت .
در مـرحـله نـخـسـت ، کـه جـامـعـه اسـلامى کوچک و محدود بود، همه امور و شئون ادارى جامعه بـرعهده شخص پیامبر بوده است . در سفرها و جنگ ها هم برخى از اصحاب و یاران خود را به عنوان جانشین خویش معیّن و حدود وظایف و اختیارات وى را تعیین مى کرده است . مسجد نیز مرکزیت ادارى ، سیاسى ، فرهنگى و نظامى جامعه را داشته است .
در مـرحـله دوم ، بـا پـذیـرش اسـلام از سـوى بـرخـى قبایل خارج از مدینه ، اسلام به جغرافیاى بیرون مدینه گسترش یافت و اقتدار نظامى ، سـیـاسـى و اقتصادى نظام نوپاى اسلامى را به همراه آورد. در این مرحله برخى رؤ ساى قـبـایـل تـازه مسلمان مجدداً امور مربوط به قبیله خود را عهده دار مى شدند، امّا این بار به نیابت از پیامبر(ص ) و با نظارت و مراقبت دقیق و شدید آن حضرت .
بـایـد تـوجه داشت که بسیارى از احکام و شرایع دینى تا این زمان تشریع نشده بود و طبعاً مقررات و دستورالعمل خاصى هم از جانب پیامبر(ص ) وضع نگردید. بسیارى از احکام مالى ، تجارى ، اقتصادى و اجتماعى نیز هنوز مشخص نبود.

مـرحـله سـوم کـه بـا فـتـح مـکـه شـروع مـى شـود، بـا چـنـدیـن تحول بزرگ مواجه است :

1. گستره جغرافیایى حاکمیت اسلامى همه شبه جزیره را در برمى گیرد.
2. جمعیت مسلمانان در مقایسه با دو مرحله قبل به شدت افزایش مى یابد و در نتیجه ابعاد روابـط مـخـتـلف مـیان آنان هم بیشتر و پیچیده تر مى شود و ما دیگر با یک جامعه بسته ، کـوچـک و مـحـدود کـه هـنـوز بـسـیـارى از روابـط در آن شـکـل نگرفته و یا در بسیارى از زمینه ها و ابعاد اجتماعى ، شریعت اسلامى حکم مشخصى را براى آنان بیان نکرده مواجه نیستیم .
3. اکـثـر احـکـام و مـعـارف اسـلامـى نـازل شـده و شـریـعـت اسـلامـى در حال تکمیل و تمیم بوده است و بسیارى از موانع ، فشارها، مزاحمت ها و محدودیت هایى که از جـانـب دشـمنان و مخالفان اسلام براى جامعه نوپاى اسلامى فراهم مى کردند دیگر وجود نداشته است .
بـنـابـرایـن ، چـهـره سـاخـتـارى و سـازمـانـى جامعه اسلامى اولاً به تدریج و با زعامت و تـدابـیـر شـخـص پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) نـمـایـان مـى شـد و مـرحـله بـه مـرحـله کـامل تر مى گردید، ثانیاً نوع سازماندهى و ضریب پیچیدگى و تنوع روابط طولى و عرضى عناصر تشکیل دهنده این جامعه نوپا و نوظهور که از جمیع جهات با جوامع پیش از خـود و هـم عـصـر خـود مـتـفـاوت بـود، در هـر مـرحـله بـا مراحل دیگر تفاوت داشت .
در ایـن مـرحـله ، مـشـاهده مى شود که تقسیم کارها جزئى تر و دقیق تر و سازمانهاى ادارى نیز متنوع تر و تخصصى تر شده است . به عنوان نمونه به برخى از این موارد اشاره مى شود:

1. نهاد آموزش عمومى ؛ این نهاد، وظایف زیر را برعهده داشت : آموزش قرآن و معارف دینى ، آمـوزش خـوانـدن و نوشتن ، آموزش مهارت ها و فنون رزم و دفاع ، آموزش فنون و مهارت هـاى تـبـلیـغ و تـرویـج اسـلام ، آمـوزش مـهـارت هـا، فـنـون و حـِرَف و مشاغل مورد نیاز در امور بازرگانى ، خدماتى ، صنعتى ، کشاورزى و... و آموزش زبانهاى بـیگانه بویژه عبرى ، سریانى ، فارسى ، رومى و... هر کس علم ، هنر یا مهارتى داشت مـى بـایـسـت آن را بـه دیـگـران آمـوزش دهد.
2. کـتـابـت وحـى : مـسـئولان اصلى کتابت وحى امام على بن ابیطالب (ع ) و عثمان بن عفّان بودند و در غیاب ایشان زید بن ثابت به این کار مى پرداخت و عدد کُتّاب وحى را تا 42 نفر هم ثبت کرده اند.
3. بیت المال (نهاد امور مالى و اقتصادى ): به تدریج که گستره حاکمیتى اسلام توسعه مـى یـافـت و آیـات الا حکام در زمینه هاى مختلف نازل مى شد و منابع درآمدى و موارد هزینه هـاى عـمـومـى دولت اسـلامى هم بیشتر و متنوع تر مى شد، ضرورت تاءسیس نهاد مالى و اقتصادى آشکارتر مى گردید.
در ایـن دوره ، منابع مالى دولت اسلامى عبارت بود از زکات ، خمس ، جزیه ، غنایم جنگى و خـراج . سـازمـان مـالى نـیـز بـه گونه اى بود که کارها به صورت کاملاً تخصصى تـقسیم و سازماندهى شده بودند. این سازمان یک مدیر اصلى داشت که گفته اند ابوعبیدة بن الجراح بوده . کارگزاران و کارمندان مالى را ((جاءبى )) و حسابداران را ((کُتّاب )) و کـارشـنـاسـان و مـتـخـصـصـان امـور زکـات را ((خـارِص )) یـا مـُخـَمِّن (تـخـمـیـن زننده ) و مسئول اصلى زکات را ((مستوفى )) مى گفته اند.
4. امـور دفـاعـى ـ امـنـیـتـى : بـراى ارتـش و دفـاع نـظـامـى ، سـازمـان مستقل و دائمى وجود نداشته و بیشتر از طریق بسیج عمومى و سازماندهى حین عملیات انجام مـى گـرفـتـه ولى بـراى آمـادگـى هـاى رزمى ، آموزش فنون نظامى ، انبارهاى توشه ، اصطبل و حتى قُرُق چهارپایان دولتى تمهیدات مشخصى اندیشیده شده بود.
در امـر سـازمـانـدهـى ، در سـیـره مـدیـریتى پیامبر اعظم (ص ) به دو نکته اساسى باید تـوجـه نـمـود. نـخـسـت آنـکـه ایـشـان تـاءکـیـد داشـتـنـد کـه هـر کـارى بـه اهـل و مـتـخـصـص مـربـوط واگـذار شـود و هـیـچ حـوزه اى از حـوزه هـاى عـمـومـى بـدون مـسـئول و بـلاتـکـلیـف نـبـاشـد؛ لذا بـراى زمـانهایى که خود آن حضرت در مرکزیت حکومت اسـلامـى ـ ولو بـه فـاصـله زمانى یا مکانى کوتاهى ـ حضور نداشت ، براى خود جانشین تـعـیـیـن مى فرمود، مانند جنگ احد، غزوه بنى قریظه یا خندق که در نزدیکى مدینه اتفاق افتاده بود ولى باز هم پیامبر براى خود در مدینه جانشین تعیین فرمود.
دوم آنکه در امور خصوصى و شئون مختلف زندگى مردم تا جایى که در شرع مقدس بدان تـوجـه و تـصـریـح نشده بود، دخالت نمى کرد و مردم آزاد بودند بر حسب آداب و رسوم خود ـ که با مسلمات اسلامى تضادى نداشت ـ زندگى کنند.
ایـشـان در این زمینه هیچ گونه تخطى و افراط و تفریط را نمى پذیرفت و به والیان خـود در شـهـرهـاى نـومسلمان و عاملان زکات و فرماندهان سرایا سفارش هاى اکیدى در این زمینه داشت .
در مـورد خـود آن بـزرگـوار نـیز قرآن کریم با صراحت فرمان مى دهد که ((فاستقم کما اءُمـرت )) (هـود / 112) و ((فـاصـدع بما تؤ مر)) (الحجر / 94) ولذا زمانى که قیمت هاى بـازار بـه شـدت در نـوسـان بـود، بـه آن حـضرت عرض شد: اى کاش براى ما کالاهاى بـازار را قـیمت گذارى مى کردى ! پیامبر در پاسخ به این درخواست فرمود: من خداوند را مـلاقـات نـمى کنم با بدعتى که راجع به آن چیزى به من نگفته است دستورى نداده است . بـنـدگـان خـدا را بگذارید تا از یکدیگر روزى بخورند.

3. هدایت و رهبرى


پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) بـراى مـدیـران و رهـبـران اجـتـمـاعـى و بـه طـور کـلى اصـل رهـبرى و هدایت اهمیت فوق العاده اى قائل بودند و اصلاح تباهى امور را به صالح بـودن یـا فـاسـد بـودن مـدیـران و دانـشـمـنـدان و فـرهـیـخـتـگـان یـک جـامـعـه مـربوط مى دانـسـتـنـد. براساس رسالت مقدسى که بر دوش داشـتـنـد و بـه پـیـروى از دسـتـورات صـریـح و اکـیـدى کـه خـداى متعال در این زمینه در قرآن کریم آورده است ، در مقام رهبرى و هدایت مردم هرگز از هواى نفس خـود پـیروى نمى کرد و مردم را به خود دعوت نمى کرد، محور دعوت او توحید و عبادت و بـنـدگـى خـدا بـود. هر جا دستورى از جانب خداوند تشریع نشده بود از خود چیزى ابداع نمى کرد.
در پـى کـشـف انـسـانـیـت انـسـانـهـا، اسـتـخـراج ((دفـائن العـقـول )) و تـربـیـت اسـتـعـدادهـا و ارتـقـاى کـمـالات آنـهـا بـود. برخلاف سیاست ها و رویه هاى استکبارى و فـرعـونـى در کـمـال تـواضـع و فـروتـنـى ، شـخـصـیـت انسانها را تکریم مى کرد و حتى با دشمنان و مخالفان لجوج و کینه توز خود با مهربانى و عطوفت و رفق و مدارا برخورد مى نمود.
اصل مشاوره و مشارکت را با تمام ابعاد و جوانب آن در مورد یاران و اصحاب خود مراعات مى کـرد و آنـچنان به نظرات آنان گوش مى داد کـه برخى به طعنه آن گرامى را به اءُذن متهم مى کـردنـد. امـّا، خـداونـد در جـواب ایـن طـعـنـه جـاهـلان و بـدخـواهـان فـرمـود: ((قل اذن خیر لکم )) (توبه / 61) چرا که پیامبر با این کار خود، آبروى شما را حفظ مى کند، شخصیتتان را خرد نمى کند، عواطف واحساسات شما را جریحه دار نمى سازد، موجبات حـفظ رابطه و دوستى با شما را فراهم مى کند، بلافاصله اسرار شما را افشا نمى کند (پـرده در و هتاک نیست ) راه توبه ، بازگشت و اصلاح و جبران تخلفات و کوتاهى ها را بـراى شـمـا بـازمـى گذارد. و براى سخنان و نظرات همه شما (مخالف و موافق ، مؤ من و کـافـر، کـوچـک و بـزرگ ) تـوجـه مـى کـنـد و اهـمـیـت قـائل مـى شـود. امّا در مقام تصمیم و عمل ، به سخنان افراد مؤ من و ذى صلاح ترتیب اثر مـى دهـد.
بـر تـکـلیـف گـرایـى ، قـانـونـمدارى ، خدامحورى ، عدالت گسترى ، تـلاش و جـدیـت و تعهد و مسئولیت پذیرى تاءکید مى کرد. در بیان وظایف ، صراحت و روشنى ، نظم و سامان یافتگى امور، وحدت فرماندهى و رهبرى ، تـخـصـص و تـوانـایـى کـارکـنـان ، شـایـسـتـگـى و تـنـاسـب شـغـل و شـاغـل ، تجارب و مهارت ها (فـنـاورى بـهـیـنـه )، هـمـکـارى و کـار گـروهـى و مـهـمـتـر از هـمـه ، وحـدت هـدف در عمل و سازمان را مورد توجه و تاءکید قرار مى داد. دوراندیشى ، همت بلند، عزت و اقتدار اسلامى ، نفى ظلم و تبعیض ، اسـتـکبارستیزى ، صداقت و راستى ، سعه صـدر، حـق جـویـى ، حـق گـویـى و بـاطـل گـریـزى از جمله ویژگى هاى بارز و برجسته شیوه رهبرى و هدایت آن بزرگوار بود.
مساءله توانمندسازى همکاران و همراهان که امروزه در مدیریت نوین و پیشرفته به شدت مـورد تـوجـه اسـت ، از اصـولى بـود کـه آن بـزرگـوار هـمـواره وجـهـه همت خود قرار مى داد.
در امـر هـدایـت امـور گـروهـى ، رعـایـت سـلسـله مـراتـب بـه شـدت مـورد تـوجه و عنایت آن بـزرگـوار بـود و مى فرمود: ((اسمعوا و اطیعوا ولو ولّى علیکم عبد حبشى )) و نیز: ((اذا خـرج ثـلاثـة فى سفر فلیؤ مّروا علیهم اءحدُهم )) و خود آن حضرت اگر گروهى را به مـاءمـوریـت مـى فـرستاد براى آنان امیر و براى امیر جانشین و حتى در پاره اى موارد ـ به دلیـل حـساسیت هاى موجود ـ براى جانشینِ جانشین هم ، جانشین دیگرى معین مى کرد.

4. تصمیم گیرى


بـرخى بزرگان و صاحب نظران دانش مدیریت ، تصمیم گیرى را مترادف مدیریت دانسته و بـر آن انـد کـه کـانـون اصـلى و شـالوده اسـاسـى مـدیـریـت را هـمـان تـصـمـیم گیرى تـشـکـیـل مـى دهـد و سـایـر وظـایـف مـدیریتى ، تحت الشعاع تصمیم گیرى است . اگر در تـصـمـیم سازى ها و تصمیم گیرى ها به دو اصل اثربخشى و کارآمدى توجه نشود، چه بـسـا مـدیـران بـا خـسـارت هـا و شـکـسـت هـاى بـزرگ و نـاکـامـى هـاى غـیـر قابل جبران روبرو شوند.
پـیـامـبـر عـظـیـم الشـاءن اسـلام تحت تاءثیر تربیت الهى و هدایت ها و حمایت ها و الطاف خداوند، از هرگونه خطا و اشتباه مصون بود و در هر موقعیتى ، تصمیمى را که مى بایست ، اتـخـاذ مـى فرمود. ویژگى هاى برجسته تصمیم گیرى آن حضرت به گونه اى بود که در آن ،
عـقـلانـیـت و تدبیر، علم گرایى و منطق ، قاطعیت و هوشیارى ، بررسى شرایط اوضاع و مـقـتـضـیـات ، کـسـب آمـار و اطـلاعـات لازم ، مـشـاوره بـا اهـل فـن و تـحـلیـل و بـررسـى کـامـل ابـعـاد مـوضـوع و در نـهـایـت تـوکـل و اعـتـمـاد بـه هـدایت ها و الطاف خداوندى به وضوح آشکار و نمایان بود. پیامبر اکـرم (ص ) عـلاوه بـر رعـایت دقیق و کامل حدود شرعى و فرامین الهى ، دو نکته اساسى را مـراعـات مـى فـرمـود: الف ـ مـشاوره با اهل فن و کارشناسان مربوط و فراهم ساختن زمینه مـشـارکـت واقـعـى اصـحـاب و یـاران خود. ب ـ اتخاذ تصمیمات نهایى راهبردى و تاکتیکى تـوسـط شـخـص خـود؛ ((و شـاورهـم فـى الا مـر فـاذا عـزمـت فـتـوکـل عـلى الله )) (ال عـمران / 159) چنان که در جنگ بدر به راءى ((صاحب بن منذر)) بـراى خـروج از مـدیـنه ، در جنگ احد به راءى موافقین خروج از مدینه و در غزوه خندق به راءى ((سلمان فارسى )) عمل نمود.
آن حـضـرت در تـصمیم گیرى ها اعتماد متقابل میان خود و اصحاب خود را فراهم مى ساخت ؛ پـذیـرش صـلح حـدیـبـیـه بـا شـرایـطـى کـه در تـاریـخ نـقـل شـده ، نـشـانـه اعـتـمـاد اصـحـاب بـه آن حـضـرت و گـسـیـل عـده انـدک مـسلمانان به پیکار ارتش مجهز و قدرتمند قریش در بدر و احد، نشانه اعـتـمـاد کـامـل پـیـامـبـر بـه یـاران بـا وفـاى خـود بـود. عـلاوه بـر اعـتـمـاد مـتـقـابـل ، مـحـبـت و دوسـتـى دوسـویـه مـیـان پـیـامـبـر و اصـحـاب گـرامـیـش نـیـز یـک اصـل اصـیـل در مـقـام تـصـمـیـم سـازى و تـصـمـیـم گـیـرى بـود.
در تـصـمـیـم گـیـرى ، بـراى لحـظـه اى هـراس و تـردیـد بـه دل راه نـمـى داد و بـه گـونـه اى عـمـل مـى کـرد کـه هـمـواره ابـتـکـار عمل در دست مسلمانان باشد. و از طریق ایجاد إ شراف اطلاعاتى ، هرگز اجازه نمى داد که مسلمانان تحت تاءثیر ابتکار عمل دشمن دچار انفعال و سرگشتگى شوند.
پـیـامـبـر بـزرگوار اسلام در تصمیم گیرى هاى خود، همواره به ایجاد هماهنگى و انسجام کـامـل مـیـان یـاران و هـمـراهـان خـود مـى انـدیـشـیـد و بـه گـونـه اى عـمـل کـرد کـه اعـراب بـدوى جـاهـلى بـى فـرهـنـگ ـ کـه دائمـاً در حـال جـنـگ و نـزاع بـودنـد ـ بـه بـرادران مـتـحـد، وفـادار و صـدیـق یـکـدیـگـر تـبـدیل شدند.

5. نظارت و کنترل


بـازرسـى ، نظارت ، ارزشیابى ، کنترل و اصلاح روزآمد و مستمر فرایندها و رویه هاى کـارى از شـاخـص هاى اصلى مدیریت دینى است .
در روایات اسلامى تاءکید شده است که ؛ ((مَنْ ساوا یَوْماهُ فَهُوَ مَغبونٌ)) قرآن کریم نیز در مورد خداى متعال مى فرماید ((کلّ یومٍ هو فى شاءن )) (الرحمن / 29) همچنین در مورد اهمیت و جایگاه نظارت و کنترل در سیره مدیریتى انبیاء عظام ـ علیهم السلام ـ قرآن کریم نمونه اى از رفـتـار نـظـارتى حضرت سلیمان بن داود(ع ) را یادآور مى شود که وقتى در هنگام سان و کنترل لشکریان خود متوجه غیبت هدهد شد، با جدیت و قاطعیت تمام فرمود: ((لاَُعذبنّه عـذابـاً شـدیـداً اءو لاََذبـحـنـّه اءولیـاءتـیـنـّنـى بـسـلطـان مـبـیـن )) (نـمـل / 21 ـ 20) و در مـورد بـقـیـه زیـردسـتـانش مى فرمود: ((سننظر اءصدقت اءم کنت من الکـاذبـیـن )) (نـمـل / 27). در سـیـره مـدیـریـتـى پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) نـیـز بـه دو دلیـل اسـاسـى مـسـاءله بـازرسى ، نظارت و کنترل از اهمیت و جایگاه ویژه اى برخوردار بـوده اسـت : الف ـ بـه دلیـل تـقـید آن حضرت به عدم تجاوز از حریم احکام شرع و حدود الهـى و لزوم حـرکـت بـر مـدار قـسـط و عـدل . ب ـ ضـرورت اسـتـفـاده از کـارشـنـاسـان و مـتـخـصـصـانـى کـه بـه تـازگـى اسـلام آورده بـودنـد و تـعـهـد ایـمـانـى آنـان هـنـوز قابل اعتماد نبود.
در تاءیید این نکته ، امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده است : ((هرگاه پیامبر(ص ) سپاهى را بـه مـاءمـوریـتـى مـى فـرسـتـاد و فـرمـانـده آن را مـظـنـون مـى دانـسـت (اعـتـمـاد کامل به تعهد ایمانى او نداشت ) از معتمدان خود شخصى را همراه او مى کرد تا عملکرد وى را به آن حضرت گزارش کند.
عـلاوه بـر آن ، گـاه کـه ضـرورت پـیـدا مـى کـرد، شـخـصـاً آن حـضرت مساءله نظارت و بـازرسـى را بـرعـهـده مـى گرفت . به عنوان نمونه ، در بازار بر کیفیت عرضه کالا و خـدمـات نـظـارت و بـر تـخـلفات بازاریان و پیشه وران رسیدگى مى فرمود.
در مـورد ارزیـابـى عـمـلکـرد نـیـز هـمـواره تـاءکـیـد مـى فـرمـود کـه : ((حـاسـبـوا انـفسکم قبل اءن تحاسَبوا؛ وَزِنوها قبل اءن توزنوا و تجهّزوا لِلعَرَض الا کبر)).
در ایـن حـدیـث شـریف سه نکته اساسى در زمینه ارزشیابى و مدیریت عملکرد را مى توان مـلاحـظـه کـرد: اول ـ لزوم ایـجـاد حـالت خـود ارزیابى و خود کنترلى کارکنان دوم ـ لزوم ارزیـابـى و مـدیـریـت عـمـلکرد کارکنان از سوى سازمان . سوم ـ ضرورت آمادگى براى پـاسـخـگـویـى و ارائه عـمـلکـرد در بـرابـر مـقـامـات مسئول .
در سـیـره مـدیـریـتـى پـیـامـبـر اعظم (ص ) نکاتى وجود دارد که پس از انجام بازرسى و کـنـتـرل ، در ارزشـیـابـى و مـدیـریت عملکرد و انجام اقدامات عملى تنبیهى یا اصلاحى مى تـوانـد فـوق العـاده مـهـم و کـارگـشـا تـلقـى شـود. در این زمینه ، روایتى از آن حضرت نقل شده که مى فرماید: ((رُفِعَ عن اءمّتى تسعةٌ: الخطاء والنسیان و ما اءُکرِهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطُرّوا إ لیه و...)) بنابراین ، باید در نتیجه بازرسى به دقت روشن ساخت که آیا علت دقیق عملکرد غلط و فاصله آن از عملکرد استاندارد چیست ؟ اشتباه ، فـرامـوشـى ، اکـراه و اجـبـار فـرد بـه چـیـزى کـه مایل نبوده ، جهل به موضوع یا مقررات ، عدم توانایى بر انجام ماءموریت و رعایت نکردن تناسب شغل و شاغل از سوى مافوق و یا احیاناً شرایط اضطرار و غیر عادى و نظایر آن ، و سپس براى تصمیم گیرى معقول ، منطقى و مشروع اقدام نمود.
در مـقـام اقـدام نـیـز بـایـد بـه ابـعـاد دوگـانـه مـدیـریـت دیـنـى کـه در بـخـش اول بـه تـفـصـیـل تـوضـیـح داده شـده تـوجه نمود. یعنى در حوزه تطبیق باید رفتارها و فـرایـنـدهـا و تـصـمـیـمـات و عـمـلکـردهـا بـا احـکـام قـطـعـى شرعى و نصوص قانونى و دسـتـورالعـمـل هـاى مصوب و رسمى و عمل دقیق به احکام قطعى شرعى و مراعات بى کم و کـاسـت ((حـدود الله )) مـورد تـوجه باشد؛ چرا که این نص ‍ صریح قرآن است که : ((و لا تـاءخـذکم بهما راءفةٌ فى دین الله )). (نور / 2) امّا در بعد تدبیرى ، که از حوزه ((امر الله )) و ((حـدود الله )) خـارج اسـت و بـه امـور تـنـظـیـمـى ، سـازمانى و مدیریتى محض ‍ مـربـوط مـى شـود، سـیره آن حضرت بر صرف نظر کردن ، پرهیز از مؤ اخذه و سرزنش بـى جـا، عـیـب پـوشى و دادن فرصت جبران خطا و اصلاح عملکرد و اکتفا به حدود عرفى بوده است :
ـ و إ ن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإ نّ الله غفورٌ رحیم (تغابن / 14)
ـ فـبـمـا رحـمـةٍ مـن الله لنـت لهـم و لو کـنـت فـظـّاً غـلیـظ القـلب لاَ نـفـضـّوا مـن حـولک (ال عمران / 59)
ـ خذ العفو واءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهلین (اعراف / 199)
امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى (ع ) نـیـز تـحـت تـربـیـت الهـى رسول گرامى اسلام ، به کارگزار بزرگ و قدرتمند خود ((مالک اشتر نخعى )) تاءکید مـى کـنـد کـه : ((وارفق ما کان الرفق اءرفق واعتزم بالشّدّة حین لا تغنى عنک إ لاّ الشّدّة ... واخلُطِ الشّدةَ بِضِغثٍ من اللین )) یعنى بجز آنجایى که نـاچـار هـسـتـى ، شـدت به خرج نده و حتى در موارد اضطرار هم شدت را با کمى نرمى و ملاطفت همراه ساز.

نتیجه


بـا تـوجـه بـه آنـچـه کـه در ایـن مـقـاله و بـا رعـایـت اصـل اجـمـال و اختصار از سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) به بحث و بررسى گذاشته شـد، مـى تـوان نـتـیـجـه گـرفـت کـه مـدیـریـت اسـلامـى از دو جـنـبـه تطبیقى و تدبیرى قابل مطالعه و بررسى است .
در جـنـبـه تـطـبیقى ، مبنا و اساس عمل مدیران ، همانا احکام ثابت و لایتغیر شرعى ، قوانین مـوضـوعـه مـشروعه و دستورالعمل هایى است که از مبادى ذى صلاح صادر مى شود. امّا در جنبه تدبیرى ، دانش و دانایى ، عقلانیت و منطق ، مهارت و کاردانى ، ساز و کارهاى مناسب و فناورى روزآمد و نهایتاً ملاحظه شرایط و مقتضیات و مصالح عمومى و حرکت بر مدار نظام ارزشـى اسـلام ، تـعـیـیـن کـنـنـده مـنـش و روش رفـتـارى مـدیـران مـتـدیـّن مـى بـاشـد. اصـل اوّلى وجـود هـر دو ویـژگـى فـوق بـه صـورت هـمـزمان و تواءمان در مدیران نظام اسـلامـى اسـت ، ولى در شرایط اضطرار، تقدم تخصص بر تعهد امرى مسلم و پذیرفته شـده اسـت مـنـتـهى در چنین شرایطى ، نظارت دقیق و همه جانبه شرعى و ارزشى نیز امرى گریزناپذیر خواهد بود.
بـنـابـرایـن ، تـوصیه و پیشنهاد مى شود که با این دو رویکرد کلى ، پژوهشگران دانش مـدیـریت به مطالعه عمیق و همه جانبه سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) و اوصیاى حقیقى آن حـضـرت ، ائمـه مـعـصـومـیـن (ع )، بـپـردازنـد تـا ایـده اسـاسـى تحول به ساختارها و رفتارهاى مدیریت دینى در دولت اسلامى محقق شود ـ ان شاء الله ـ .
پى نوشتها در دفتر فصلنامه موجود است.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS