24 فروردین 1396, 0:14
ظهر عاشورا نزديک مي شد، سي نفر از اصحاب امام حسين(ع) در جريان يک تيراندازي که به وسيله دشمن انجام گرفت، به خاک و خون غلتيدند و شربت شهادت نوشيدند.
بقيه در انتظار جانبازي لحظه شماري مي کردند و بي قراري مي نمودند. ناگهان مردي از اصحاب اباعبدالله(ع) متوجه شد که ظهر شده است، به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: «يا اباعبدالله! وقت نماز فرا رسيده است، و ما دلمان مي خواهد براي آخرين بار در زندگي، نماز جماعتي با شما بخوانيم.»
حضرت نگاهي کرد و تصديق نمود که وقت نماز است و اين جمله را فرمود: «ذکرت الصلوه جعلک الله من المصلين» نماز را ياد کردي، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. امام حسين(ع) بي درنگ در همان ميدان جنگ به نماز ايستاد و اصحاب هم به آن حضرت اقتدا کردند، نمازي که در اصطلاح فقه اسلامي «نماز خوف» ناميده مي شود، يعني داراي دو رکعت همانند نماز مسافر است، چرا که در صحنه جنگ و کارزار مجال نداشتند نماز را مفصل بخوانند چون وضع دفاعيشان به هم مي خورد، به همين جهت نيمي از ياران در مقابل دشمن ايستادند و نيمي به جماعت اقتدا کردند.
نمازگزاران مي بايست يک رکعت از نماز را با امام بخوانند و رکعت ديگر را خود بجا آورند، تا زودتر پست را از دوستانشان تحويل گرفته و آنها نيز فضيلت نماز جماعت با امام حسين(ع) را دريابند. اما در اين حال وضع اباعبدالله(ع) يک وضع خاصي بود، زيرا که او و يارانش از دشمن چندان دور نبودند و لذا در حمله ناجوانمردانه اي که دشمن انجام داد، اصحابي که خود را در مقابل دشمن، سپر ساخته بودند، مورد هجوم تيرهاي دشمن قرار گرفتند، آن هم دو نوع تير، يک نوع تيري که از زبان خارج مي شد، و ديگري تيري که از کمان رها مي گشت.
يکي از افراد دشمن فرياد برآورد: اي حسين! نماز بخوان، اما نماز تو ديگر فايده اي ندارد، تو بر پيشواي زمان خود «يزيد» ياغي هستي، پس نماز تو قابل قبول نيست!!!
تيرهايي که از کمان ها پرتاب مي شد، نيز بعضي از مدافعان حريم حسيني را به خاک افکند.
وقتي امام نمازش تمام شد، يکي از دو نفر از آن رادمردان را در خاک و خون غلتان يافت يکي از آن ها، «سعيدبن عبدالله حنفي» بود، آن حضرت خودش را به بالين او رساند. سعيد وقتي متوجه شد که امام حسين(ع) به بالينش آمده، جمله عجيبي گفت؛ عرض کرد: «يا اباعبدالله! اوفيت» آيا من حق وفا را بجا آوردم؟ او آن قدر حق امام حسين(ع) را بالاو بزرگ مي دانست و آنچنان معرفتي نسبت به مقام آن حضرت داشت که فکر مي کرد اين مقدار فداکاري هم شايد کافي نباشد.(1)
1- گفتارهاي معنوي، شهيد مطهري، ص 97
روزنامه كيهان، شماره 21190 به تاريخ 3/8/94، صفحه 6 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان