روزنامه ابتکار
یکشنبه 26 شهریور ماه 1396
«ابتکار» سیر زندگی و تحولات فکری پوپر را بررسی میکند
علیرضا صدقی
در بررسی تاریخ تحول اندیشه قرن بیستم نمیتوان و نباید از کنار نام سر کارل ریموند پوپر به سادگی گذشت. اندیشمندی که توانست بسیاری از مناسبات حوزه تفکر و اندیشه سیاسی و فلسفه علم در دنیا را تحت تأثیر اندیشههای خود قرار داده و زمینه بسیاری از مناسبات بعد از خود را موجب شود. از این رو بازخوانی پرونده اندیشه او در سالمرگش ضرورتی جدی محسوب میشود. سِر کارل ریموند پوپر، فیلسوف علم، فیلسوف سیاسی و استاد مدرسه امور اقتصادی لندن بود. او یکی از بزرگترین فیلسوفان علم سده بیستم به حساب میآید و آثار متعددی در فلسفه سیاسی و اجتماعی از خود به جای گذاشته است. پوپر به دلیل کوششهایش در رد روش علمی طرفداران کلاسیک مشاهده (اثباتگرایان) از طریق پیشبرد روش ابطالپذیری تجربی، مخالفتش با دانش برآمده از قیاس و استدلال کلاسیک (ارسطویی- افلاطونی) و دفاع از خردگرایی انتقادی شهرت دارد. از اینرو، وی از بنیانگذاران نخستین فلسفه انتقادی غیر توجیهگرایانه در تاریخ فلسفه و مدافع لیبرال دموکراسی و اصول انتقادگرایی اجتماعی محسوب میشود که به نظر او امکان ظهور جامعه باز را فراهم میکند.
پوپر در سال 1902میلادی در وین اتریش و در یک خانواده مرفه یهودی به دنیا آمد. در سن جوانی به شدت گرایشهای سوسیالیستی پیدا کرد و در 17سالگی ضدمارکسیسم شد ولی تا 37 سالگی همچنان به سوسیالیسم اعتقاد داشت. پوپر بهخاطر وجود فاشیسم در آلمان، جلای وطن کرد و رسما شهروند بریتانیا شد و تا دم مرگ در آنجا ماند. در زمان تدریس خودش در زلاندنو کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» را نوشت. این کتاب را به خاطر دشمنی با نازیسم نوشت و گویی احساس دین میکرد تا آن را در مخالفت با نازیسم بنویسد. وی مدافع سرسخت دموکراسی لیبرال بود و به همین خاطر لقب «سِر» از دولت انگلیس گرفت. او را فیلسوف علم و شناختشناسی دانستهاند. وی اهل مطالعه بود و ساعتها در کتابخانه شخصی پدرش که چهارده هزار جلد کتاب داشت مطالعه و تحقیق میکرد. پوپر خود را راسیونالیست میداند و معتقد به رسالت روشنگرانه است نه رسالت پیامبرانه. فیلسوف سیاسی نیز هست، فلسفه، علم و عمل و سیاست را در ارتباط با هم میبیند. او یک رئالیست متافیزیکی و پلورالیست هستیشناختی نیز تلقی میشود. نخستین اثر سیاسی وی «فقر تاریخیگری» است که در مقابل «فقر فلسفی» مارکس نوشته شده است. اما مهمترین اثر سیاسی وی همان کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» است. پوپر آسان مینویسد و عقیده دارد که باید آسان نوشت و آسان گفت و مطالب دشوار را از فلسفه باید بیرون ریخت. او یک ایدئولوگ است؛ چون تمام آثارش را با هدف سیاسی نوشته است و فلسفه را در خدمت سیاست قرار داده است. مباحث مورد علاقه وی فلسفه، سیاست و روش شناسی علمی بود.
کلید واژههای پوپر
مهندسی اجتماعی تدریجی؛ مهندسی اجتماعی بر این باور تأکید دارد که انسان سرور سرنوشت خویش است، و به صورت سازگار با اهداف خود میتواند در تاریخ اثربخش یا دگرگونساز باشد. درست همانگونه که سیمای زمین را دگرگون کرده است. پوپر مهندسی اجتماعی تدریجی خود را در مقابل مهندسی اجتماعی تمامیتگرا مطرح میکند. به طور کلی مهندسی اجتماعی تمامیتگرا از منظر پوپر به معنی تلاشی است که بخواهد با استفاده از نقشه تمام جامعه، دولتی آرمانی یا مثالی تأسیس کند، و این خود مقتضی حکومت متمرکز و نیرومند عدهای قلیل خواهد بود و بنابراین، احتمالاً به دیکتاتوری خواهد انجامید.
سودنگری منفی در مقابل سودنگری کلی؛ سودنگری منفی پوپر بدین معناست که به تدریج میبایست کاستیها و فقر را از جامعه زدود؛ چون نمیشود یک شبه به همه لذّات و خوشیها دست یافت. برخلاف سودنگری کلی که درصدد است به طور دفعی به همه چیز دست یابد.
حمایتگری؛ یعنی هیچکس نباید صرفاً به مروت دیگران واگذاشته شود بلکه همگان باید حق برخورداری از حمایت دولت را داشته باشد یا اینکه آزادی قویترها باید برای حمایت از آزادی ضعیفترها محدود شود. دیگر این که سرمایهداری باید با قدرت دولت مهار شود.
دولت دموکراتیک؛ از نظر پوپر دموکراسی حکومت مردم نیست، بلکه ابزاری است که با آن میتوان از استبداد جلوگیری کرد.
عامنگری اخلاقی؛ طبق این مفهوم از نگاه پوپر همه انسانها برابرند به عبارت دیگر او بر اتحاد عقلی بشر و اینکه همه انسانها ارزشمند و اخلاقاً برابر هستند، صحه میگذارد.
اسطوره چارچوب؛ این عنوان نام یکی از آثار وی است. اسطوره چارچوب، یعنی این که: «بحث عقلانی یا مثمرثمر تنها در صورتی امکانپذیر است که شرکتکنندگان در بحث در یک چارچوب مشترک از مفروضات اساسی شریک باشند یا لااقل به این شرط که برای ادامه بحث بر سر چنین چارچوبی توافق کرده باشند.» پوپر این معنا را در عین نادرست بودن آن، شرّآفرین میداند و ابراز میدارد که قبول این امر وحدت ابنای بشر را متزلزل میسازد و تا حد زیادی احتمال خشونت و جنگ را افزایش خواهد داد. در مقابل او معتقد است که برای بحث، چارچوب مشترک لازم نیست از نقطه صفر هم میتوان گفتوگو کرد. از نگاه او، تمدن نتیجه مواجهه فرهنگهای گوناگون و چارچوبهای گوناگون است که به وجود آمده است.
گرایش فکری
اینکه پوپر به لحاظ فکری جزو کدام نحله است شدیداً مورد اختلاف است. خودش در کتاب جستوجوی ناتمام میگوید: زمانی مارکسیست بودم. در همان زمان دانشجویی به لحاظ سیاسی تحت تأثیر مارکسیسم قرار گرفت و به انجمنهای دانشجویی پیوست. حتی مدتی در دفتر کمونیستهای اتریش کار هم میکرد ولی با بروز یکسری مشکلات، تحت تأثیر کانت قرار گرفت و با الهام از کانت «دیگر آیینی» را مردود و به «خود آیینی» گرایش یافت. کارهای اولیهاش صبغه سوسیال دموکراتیک داشت و به گفته خودش «اگر پیوند سوسیالیسم و آزادی فردی ممکن بود، هنوز هم سوسیالیست بودم». لذا برخی از پوپرشناسان، وی را به جهت مواضع سوسیالیستی و لیبرالی دورگه معرفی کردهاند. دورگه بودن وی برای این است که او بعد از جنگ جهانی دوم به دنبال این است که برای ترمیم خسارات دنیای غرب نباید شکافی بین لیبرالها و سوسیالها ایجاد شود. در حقیقت پوپر یک متفکر لیبرال دموکرات است که گرایش سوسیالیستی نیز دارد. ریشههای فکری و تأثیرگذاران اساسی بر اندیشه پوپر را میتوان در دو نفر جستوجو کرد. هر چند متفکری مانند پوپر که به تصحیح خطا در علم معتقد است، وامدار تمامی کسانی است که شدیداً با اندیشههای آنان مخالفت میکند.
شاید تأثیرگذارترین و قدیمیترین کسی که پوپر متأثر از اوست، سقراط باشد. خود پوپر در آثار گوناگونش به این اذعان کرده است که اندیشه سقراط اساس کار او در بحثهای گوناگون بوده است. بارها در آثارش سقراط را به عنوان سردمدار آزادی و فرزانگی ستوده است و شاید مهمترین تأثیر سقراط بر اندیشههای پوپر را بتوان در یک جمله بیان کرد. جملهای که تز اساسی پوپر نیز است و آن جمله این است: داناترین انسانها کسی است که بر نادانی خود آگاهی دارد.
دومین متفکری که پوپر بسیار وامدار اوست، «ایمانوئل کانت» است. کانت مهمترین فیلسوف عصر روشنگری بود و پوپر در موارد گوناگون خود را یک فیلسوف معتقد به اصول روشنگری دانسته است. از جمله در زندگینامه خودنوشتش که در ایران با عنوان «جستجوی ناتمام» چاپ شده است به صراحت به این موضوع اشاره کرده است. البته تأثیر کانت را بر پوپر در جاهایی که او دیدگاههای سیاسیاش را مطرح میکند روشنتر میتوان دید، از جمله در بحث «آزادی» و «دموکراسی». پوپر در آزادی خود را با کانت همرأی میبیند و تز آزادی خود را بر اساس این تعریف کانت از آزادی که: «ما به جامعهای نیاز داریم که آزادی هر فرد با آزادی دیگران سازگار باشد» بنا مینهد.
روششناسی پوپر
پوپر پوزیتویست نیست اما از لحاظ نظری با آنان مشابهتهایی دارد. او برخلاف پوزیتویستها معیار مرزبندی تجربی را معیاری میداند که مربوط به علم است نه مربوط به معنادار بودن. لذا از نظر پوپر متافیزیک و اخلاق بیمعنا نیستند، اما علم هم محسوب نمیشوند. پوپر روش «استقرایی» هیوم را که معتقد بود هرچه موارد استقراء زیاد باشد حاکی از صدق نظریه است، مخدوش کرد. نقد پوپر به حلقه وین هم همین است؛ زیرا روش اثباتگرایان هم استقراء است و از نظر پوپر استقراء یقینآور نیست. چون با دیدن یک مورد نقص، گزاره به کلی ابطال میشود. پس ابطالپذیری پوپر در مقابل اثبات پذیری پوزیتویستها است. ابطالپذیری وی، یعنی اینکه یک تز تا زمانی که ابطال نشده معتبر است. پس روش وی ابطالپذیری است. لذا روش پوپر همان تجربه است اما معیار آن استقراء نیست، بلکه حدسها و ابطالها است؛ یعنی حدس دانشمندان تا وقتی ابطال نشده است، قضایای علمی تلقی میشود.
پوپر با روش تاریخی هم مخالف است؛ زیرا از نگاه او قضایای تاریخی نمیتواند قضایای کلی به ما بدهد چون کل تاریخ یکبار اتفاق میافتد. پوپر فردگراست و با کلگرایی سروکار ندارد. وی در بحث شناخت، خود را پیرو کانت معرفی میکند. پوپر از ناقدان مهم و سرسخت ایدئولوژی و فلسفه آلمانی است و فیلسوفان آلمان را پیامبران دروغین میخواند و پیدایش کمونیزم را مرهون اندیشههای آنها (هگل، مارکس، هایدگر و هوسرل) معرفی میکند. از نظر پوپر اخلاق بنیان علمی عقلانی ندارد اما علم و عقلانیت بنیان اخلاقی دارد. ابطالپذیری، یک روش فردگرایانه است و نقطه مقابل آن روش کلگرایانه قرار دارد که ابطالپذیر نیست. لذا گزارههای آن از نظر پوپر علمی نیستند، بلکه شبه علمند. نظریات کلگرا مایل به توتالیتر است. در صورتی که علم نقدپذیر همچون جامعه باز است و علم نقد ناپذیر مصداقی از جامعه بسته است. علم یعنی اینکه بگذاریم فرضیهها بهجای ما بمیرند. پوپر لازمه ابطالپذیری را نقد آراء و اندیشه ها در جامعه باز میداند.
دانشمندان و سیاستمداران عملا از روشهای پوپر استفاده میکنند و این مهمترین امتیاز وی است؛ چون ساده و به زبان مردم سخن میگفت و این روش بود که کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» را خواندنی کرد. پوپر نظریه تکاملی داروین را قبول دارد و معتقد است که تا هنوز ابطال نشده است و اگر خیلی احتیاط کنیم آن را متافیزیکی میدانیم که بسیار مثمرثمر بوده و فرضیات زیادی را به دنبال داشته است. خلاصه این که وی تکامل شناخت را شبیه تکامل داروینی نمیداند اما در امتداد آن میداند. پوپر مخالف ایدئالیسم متافیزیکی و نسبیگرایی است؛ چون به باور او، اعتقادات انسانی معیار صدق و کذب نیستند و دانش بشری ذاتاً خطاپذیر است. دیگر اینکه در واقع پیشرفتهای دانایی در اساس، تغییر شکل داناییهای پیشین محسوب میشوند. پوپر جزمگرایی را مرگ معرفت معرفی کرده و معتقد است که رشد معرفت به وجود اختلافات و نظرات بستگی دارد. از نظر وی پیشرفت علمی پایانناپذیر است. لذا فلسفه علم او منجر به شک و نسبیگرایی نمیشود، بلکه فقط بیانگر خطاپذیری شناخت بشر است.
انسان شناسی پوپر
از نگاه پوپر انسانها حیوانهای مسئله حلکن و در حال پیشرفت هستند اما هرگز به کمال یا نهایت نمیرسند. انسانها موجوداتی عقلانی و خطاپذیرند و از اشتباهات خود میتوانند درس بگیرند. انسانها در عقلانیت عینی با هم مشترکاند و همین امر استدلال عقلانی و توافق عقلانی را ممکن میسازد. پوپر ایده انسان فرودست افلاطون را غیرانسانی میداند و در «جامعه باز و دشمنان آن» تحت عنوان «افسون افلاطون» به آن حمله میکند و معتقد است که افلاطون عامه مردم را فینفسه ارزشمند تلقی نمیکرد؛ بلکه آنها را در خدمت مدینه آرمانی خود مینگریست. همچنین وی انسانشناسی مارکس را به نقد میگیرد که در دید مارکس نیز انسانها فینفسه ارزشگذاری نمیشود بلکه همچون ابزاری در خدمت ناکجا آباد قرار میگیرند که امکان آزمون ندارد.
وظایف دولت
پوپر در مقالات و کتابهای گوناگونش وظایفی را که یک دولت باید در جامعه اجرا کند، بیان میکند و اعتقاد دارد که اموری در جامعه وجود دارد که تنها میتوانیم دولت را مسئول آن بدانیم.
وظایف دولت را از نظر پوپر به شرح زیر میتوانیم صورتبندی کنیم: حفظ آزادی و صیانت نفس افراد، دفاع ملی، مراقبت از سلامت افراد جامعه، برخوردار شدن تمام شهروندان از آموزش و پرورش، توزیع بار شهروندی، رفتار مساوی با شهروندان در برابر قانون، وجود انواع بیمه در جامعه، ایجاد اشتغال برای شهروندان. همانطور که دیدیم تشخیص دیگر مشکلات و مسائل اجتماعی از جمله فقر، بیسوادی و ناامنی و... و از بین بردن آنها در اولویت قرار دارد. پوپر برخلاف بسیاری از معاصرانش با تمام قدرت و بیهیچ قید و شرطی از آنچه دولت رفاه خوانده شده است حمایت میکرد؛ یعنی از بیمه بیکاری، بیمه کهنسالی و غیره، سیاست اشتغال، تضمین درآمد برای هر کسی که میخواهد کار کند، تمهید مقدمات آموزش برای همگان بدون توجه به درآمدشان و...
دولت رفاه مثال جالبی از اصل حمایتگری پوپر و کاربرد اصل خطاپذیری در سیاست است. اقدامات مختلفی که روی هم، دولت رفاه را تشکیل میدهند برای این است که پاسخگوی برخی مسائل و مشکلات آشکار و فوری سرمایهداری بیمهار باشند. این اقدامات پیشرفت بزرگی است. اما در طول زمان و تا حدودی به دلیل شرایط متغیر، این اقدامات هم مشکلات خاص خود را به بار آوردهاند که نسل فعلی باید برای آنها راهحلّی بیابد.