نويسنده: محمدحسين جوهر
واقعه عاشورا از عالي ترين حماسه هاي جاويدان است که در کمترين زمان و با فداکاري افراد معدودي رخ داد و هميشه به عنوان «انقلاب بزرگ» بر تارک تاريخ بشريت مي درخشيد.
انديشمندان مسلمان اين حادثه عظيم را از ابعاد گوناگون فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي، عبادي، عرفاني، تاريخي و... مورد تحليل و بررسي قرار داده اند و هر يک درخور شأن و مقام خود، آموزه هايي را براي پويندگان راه حسيني به ارمغان آورده اند. اما آنچه بيش از همه حادثه عاشورا را پرفروغ تر و جاودانه تر مي سازد، «بعد سياسي» آن است که بسياري از انسان ها را متحول و انقلابي ساخته و جلو خودکامگي بسياري از زمامداران فاسد را گرفته است.
اگر حماسه عاشورا رخ نمي داد، بدون شک هيچ نهضت اسلامي ديگري به وقوع نمیپيوست و خودکامگي زمامداران فاسد افزون تر مي شد، در نتيجه رشد جوامع اسلامي با خطرات جدي تري روبه رو شده و مکتب «انسان ساز» اسلام تعطيل مي شد، اما تأثير حماسه حسيني در بيداري سياسي و شور انقلابي مردم به اندازه اي عميق بود که سلاطين پرقدرت و کم شعوري مانند متوکل عباسي ناچار مي شدند براي تحکيم پايه هاي حکومتشان با کشته آن حضرت بجنگند و تبليغات مسمومي بر ضدش به راه اندازند، اما جذابيت اين واقعه سرنوشت ساز در ضمير حق پرست مردم به صورت مقدس و هدايت بخش استوار مانده و به نقش اساسي اش- که هدايت و نجات جامعه بشري است- همچنان ادامه مي دهد. در نوشتار حاضر نويسنده به بخشي از اهداف سياسي اين حماسه جاويدان اشاره کرده است.
تشکيل حکومت
اولين مؤلفه سياسي قيام امام حسين(ع)، تشکيل حکومت اسلامي بود. آن حضرت به صراحت مي فرمود: آل ابوسفيان لياقت حکومت را ندارند و از جدم رسول خدا(ص) شنيدم که فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزي معاويه را در بالاي منبر من ديديد او را بکشيد، ولي مردم مدينه او را بالاي منبر ديدند و نکشتند و اينک خداوند آنان را به يزيد فاسق (بدتر از معاويه) گرفتار کرده است.» (1)
حضرت اباعبدالله(ع) همچنان که بر عدم شايستگي آل ابوسفيان براي خلافت پافشاري میکرد، بر لياقت و شايستگي خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت. با مطالعه تاريخ اين نهضت بزرگ مشخص مي شود که سيدالشهداء(ع) در هر جا مناسب مي ديد، شايستگي خود را براي تشکيل حکومت اعلام مي کرد و مردم را به پذيرش حکومت و رهبري عادل دعوت مي نمود.(2)
امام(ع) ضمن دعا براي مردم کوفه که تصميم گرفته بودند ايشان را براي رسيدن به حقشان، يعني تشکيل حکومت ياري کنند، فرمود: نامه هاي مسلم بن عقيل را که مشعر به اجتماع هماهنگي شما در راه نصرت و ياري ما و مطالبه حق ما بود، دريافت کردم، از خداوند مسئلت دارم که آينده همه ما و شما را ختم به خير گرداند و در اين اتحاد و اتفاق به شما پاداش بزرگ عنايت فرمايد. (3)
همچنين در نامه اي به مردم بصره نوشت: «... و نحن نعلم انا احق بذلک الحق؛(4) ما يقين داريم که در مسئله حکومت و خلافت از همه شايسته تر هستيم.»
از سخنان گهربار امام حسين(ع) استفاده مي شود که ايشان خود را شايسته ترين و جامعترين فرد براي رهبري مي دانست و آمادگي خود را براي تشکيل حکومت اصيل اسلامي اعلام کرد و هر چند نتواند اين حکومت را تشکيل دهد، اما با قيام خود در بلندمدت زمينه تشکيل يک حکومت اصيل اسلامي را فراهم کرد.
نفی سکولاريزم
معاويه و پسرش يزيد عملاً تفکر «سکولاريستي» را رواج مي دادند، به عنوان نمونه وقتي که معاويه برخلافت نشست، بلافاصله به عراق آمد و در سخنراني خود به مردم اخطار کرد که من با شما سرنماز و روزه نمي جنگيدم، بلکه مي خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسيدم. (5)
مرحوم علامه طباطبايي(ره) در مورد اين سخن معاويه، مي گويد: «معاويه با اين سخن اشاره مي کرد که سياست را از ديانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات ديني ضمانتي نخواهد داشت و همه نيروي خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنين حکومتي سلطنت و پادشاهي است نه خلافت و جانشيني پيامبر خدا(ص).» (6)
امام حسين(ع) با قيام خونين خود نشان داد که مرز سياست از ديانت جدا نيست و در اسلام بين اين دو، همگرايي و هماهنگي وجود دارد و هر وقت در رأس حکومت، زمامداران و حاکماني فاسد قرار گيرند که لياقت منصب حکومت و کشورداري را ندارند بايد بر عليه آنها قيام کرد و از منصب حکومت عزل نمود.
عدالت خواهی
سالار شهيدان تلاش مي کرد تا تبعيض و بي عدالتي را از جامعه مسلمانان ريشه کن کند و عدالت و مساوات را در ميان مردم برقرار سازد. از ديدگاه بلند آن حضرت، زمامدار مسلمانان بايد در رفتار، گفتار و انتخاب کارگزارانش شيوه اي عادلانه در پيش گيرد و در جهت گسترش عدل و داد قدم بردارد.
سيدالشهدا(ع) بر اين باور تأکيد مي کرد و مي فرمود: «فلعمري ما الامام الا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدائن بدين الحق الحابس نفسه علي ذات الله: (7) به جان خودم سوگند! امام نيست جز کسي که بر اساس کتاب خدا حکم کند؛ براي عدالت قيام کند؛ متدين به دين حق باشد و جان خود را در راه خدا گرو بگذارد.»
مرام عدالت گستري آن حضرت و ياران باوفايش در همه جا اعلان و مشخص شده بود. حضرت مسلم بن عقيل- سفير آن امام(ع) - وقتي در دارالاماره کوفه با حاکم ستمگر يزيد(عبيدالله بن زياد) روبرو شد، به اين هدف والاي قيام اشاره کرد و از ايجاد عدالت سخن گفت.
ابن زياد وقتي از مسلم بن عقيل پرسيد: براي چه به کوفه آمدي و مردم را به انقلاب دعوت مي کني؟ او پاسخ داد: «فاتيناهم لنامر بالعدل و ندعو الي حکم الکتاب:(8) آمده ايم تا امر به عدالت کرده و به قانون خدا دعوت کنيم.»
ظلم ستيزی
ستم پذيري آسيب مهمي براي دينداري مردم است که موجب مي شود جباران و ستمگران بر جامعه حاکم شوند، اما اگر انسان ها با عزت زندگي کنند قطعاً خط سير جامعه سر از ستم و بي عدالتي درنمي آورد. امام حسين(ع) فرمود: آنچه جباران را بر شما مسلط کرده اين است که شما از مرگ گريزان هستيد و به اين زندگي ننگين ناپايدار دل بسته ايد. جمعي مانند بردگان بي اراده و مقهور هستند و گروهي گرسنه و مغلوب و ستمگران به دلخواه در امور مملکت تصرف مي کنند. به دنبال اين بيان، حضرت مي فرمايد: شگفتا که سرزمين اسلام در قبضه کساني است که يا خائن و ستمکار هستند و يا باج گير و نابکار و يا حکمران بي رحم و بیانصاف.(9)
حضرت اباعبدالله(ع) پس از ممانعت «حربن يزيد رياحي» از حرکت ايشان به کوفه يا مراجعت به مدينه در خطابه اي فرمود: آيا نمي بينيد که به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري به عمل نمي آيد؟! در حالي که مؤمن بايد حق جو و طالب ديدار خداوند باشد و من مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمکاران را جز ملامت و خستگي و کسالت نمي دانم.(10)
مبارزه با علت فساد
سيدالشهدا(ع) با قيام جاويدان خود قلب فساد را نشانه رفت. آن حضرت لحظه اي با يزيد پليد به مجالست و مصالحه ننشست؛ زيرا وي غير از معاويه بود. يزيد فردي بي شخصيت، ميمون باز، شراب خوار و بي کفايت بود که براي برچيدن سفره توحيد عزم خود را جزم کرده بود و چاره اي نبود جز آنکه با پيکان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. شهيد بزرگوار آيت الله مرتضي مطهري(ره) مي گويد: چنانچه دعوت کوفيان براي قيام در کار نبود و حتي اگر معاويه بيعتش را از امام حسين(ع) برمي داشت و او را به حال خود رها مي کرد، امام حسين(ع) دست از يزيد برنمي داشت. (11)
زنده کردن روح مقاومت اسلامی در جامعه
قيام امام حسين(ع) و يارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بني اميه تا حد زيادي از بين برد؛ به طوري که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندين قيام در حجاز و عراق بر عليه امويان هستيم. قيام هايي که هر يک نشان دهنده رشد غيرت ديني جامعه اسلامي و پيام آور عزت مسلمانان است.
ناگفته پيداست که مهم ترين کارکرد قيام حضرت سيدالشهدا(ع) حفظ بقاي اسلام بود. بنیاميه در زمان خلافت يزيد در پي ويران کردن بنيادهاي دين پيامبر(ص) يعني، توحيد، نبوت، نماز، روزه و... بودند، ولي امام(ع) با حماسه خونين خويش چهره کريه بني اميه را فاش کرد و با از بين بردن مشروعيت و مقبوليت بني اميه، بقاي اصول اعتقادات و مسلمات دين را تضمين کرد. از اين رو وقتي «ابراهيم» پسر «طلحه بن عبيدالله» در شام از امام سجاد(ع) پرسيد: (اگر در جنگ جمل جدت پيروز شد) حالا چه کسي پيروز شده است؟ امام(ع) در پاسخ او فرمود: «اذا اردت ان تعلم من غلب و دخل وقت الصلاه فاذن ثم اقم؛(12) اگر مي خواهي بداني چه کسي پيروز شده است، هنگام فرارسيدن وقت نماز، ابتدا اذان بگو و سپس نماز را اقامه کن.»
اين سخن نشانگر آن است که هدف نهضت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در درجه اول حفظ اسلام و استمرار شهادت به توحيد و نبوت بر ماذنه هاي مساجد بود، زيرا اگر اين مؤلفه هاي مهم از صفحه جامعه محو مي شد، ديگر چيزي از اسلام باقي نمي ماند.
عدم پذيرش ذلت
شخصيت هر انساني در گرو عزت و سربلندي اوست. از اين رو خداوند متعال اجازه نداده است که هيچ مؤمني تن به ذلت دهد.
امام علي(ع) در اين زمينه مي فرمايد: «من اذل نفسه في طاعةً الله فهو اعز ممن تعز بمعصيةً الله؛(13) هر کس نفس خود را در راه اطاعت خدا خوار کند، عزيزتر از کسي است که با نافرماني خدا به عزت برسد.»
تمام عزت و سربلندي امام حسين(ع) در بندگي و اطاعت او از خداوند بود. او در روز عاشورا زير باران تير دشمن، برترين عبادت الهي، يعني نماز را در اول وقت برگزار کرده و شب عاشورا از حضرت ابوالفضل(ع) درخواست نمود تا از دشمن مهلت بگيرد و انگيزه خود را از اين مهلت خواهي چنين بيان کرد: «... امشب را نماز بخوانيم و به درگاه خداوند دعا و استغفار کنيم. خدا مي داند که من نماز خواندن براي او و تلاوت کتابش و زياد دعا کردن و استغفار را دوست دارم.»(14)
«قيس بن اشعث» از امام حسين(ع) خواست تا با يزيد بيعت کند، حضرت فرمود: «لا والله لااعطيکم بيدي اعطاءالذليل و لا افر فرارالعبيد؛(15)
به خدا سوگند! چون افراد ذليل با شما دست ذلت نمي دهم و مانند بردگان فرار نمي کنم.»
صبح عاشورا که دو سپاه نابرابر در مقابل هم قرار گرفتند فرمانده هان لشکرها مشخص شدند، امام حسين(ع) با جمعي از ياران خود به سوي لشکر کوفيان رفت تا با آنان اتمام حجت کند. آن حضرت سخنراني کرد و در بخشي از آن فرمود: «... بيدار باشيد که زنازاده فرزند زنازاده مرا بين دو چيز مجبور کرده است؛ بين مرگ و ذلت، اما ذلت و خواري از ما دور است...»(16)
برگرداندن روحيه حق گرايی
نيم قرن از ارتحال آخرين فرستاده الهي حضرت محمد مصطفي(ص) نگذشته بود که وقايعي پيش آمد که تصور آن هم استخوان سوز است. ظهور و بروز جريان «جعل احاديث»، سازمان دهي جريان هاي انحرافي مثل «مرجئه» و احياي ارزش هاي قومي و تعصبات قبيله اي و دامن زدن به تفاخر و هجو و طعن قبايل نسبت به يکديگر و بسنده کردن به آنچه که از طرف بني اميه به اسم اسلام به خورد جامعه داده مي شد، از نمونه هاي بارز از بين رفتن روحيه حق گرايي در جامعه مسلمين بود.
امام حسين(ع) فرمود: «چنين وضعي براي ما پيش آمده است که مي بينيد. جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتي ها آشکار گرديده و نيکي ها و فضايل از محيط ما رخت بربسته است. مردم در زندگي پست و ذلت باري به سر مي برند و صحنه زندگي همچون چراگاهي سنگلاخ به جايگاه سخت و دشواري تبديل شده است! اين مردم بردگان دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست. حمايت و پشتيباني شان از دين تا آنجاست که زندگي شان همراه با رفاه و آسايش باشد و آنگاه که در بوته امتحان قرار گيرند، دينداران کم هستند.»(17)
احيای روحيه شهادت طلبی
اعتقاد به مکتب شهادت در قيام حسيني تا آنجاست که آن حضرت عشق خود را به مرگ در راه خدا اين گونه ابراز مي داشت: «خط الموت علي ولد آدم مخط القلاده علي جيد الفتاه و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف: (18) مرگ بر انسان ها همچون گردن بند بر گردن دختران جوان است و من به ديدار نياکانم آنچنان اشتياق دارم که يعقوب به ديدار يوسف چنان مشتاق بود.»
امام حسين(ع) آرمان شهادت طلبي را از ارکان قيام جاودانه خود مي دانست و در ضمن يک دعوت عمومي از تمامي آزادگان اين مهم را بيان مي کرد که: «من کان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاءالله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا ان شاءالله تعالي؛ (19) هر کس حاضر است تا در راه ما از خون خويش بگذرد و جان خود را در راه لقاي پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد ان شاءالله تعالي.»
حسين بن علي(ع) با آگاهي به شهادت، راه کربلا را در پيش گرفت و ديگران را هم آگاه ساخت. چنانکه آن هنگام که «ام سلمه» از سفر آن حضرت اظهار ناراحتي کرد، فرمود: من میدانم در چه ساعتي و در چه روزي کشته خواهم شد و مي دانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و ياران من کدام افراد کشته مي شوند! (20)
سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگي را به بشريت آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگي را نگاشت و ارزش هاي اسلامي و انساني را دوباره زنده کرد. از آن پس تا به امروز هر انسان آزاده اي راه سالار شهيدان را در پيش گرفته و با اقتدا به آن امام همام(ع) در مقابل ظلم ايستاده و مرگ سرخ را برگزيده است. تا هم خود را ماندگار سازد و هم جامعه را از آلودگي پاک کند و تا اين روحيه در خلق و خوي بشر بوده و هست هيچ ظلمي پايدار نمانده و هيچ ظالمي ماندگار نخواهد ماند. همان گونه که بني اميه پس از شهادت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و يارانش ريشه کن شدند.
پی نوشت ها:
1- سخنان امام حسين(ع) از مدينه تا کربلا، محمدصادق نجمی، ص 16.
2- فرهنگ عاشورايی، جمعی از نويسندگان، ج 10، ص 90.
3- فرهنگ عاشورايی، همان، ص 104.
4- تاريخ طبری، محمد بن جرير طبری، ج 7، ص 240.
5- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد معتزلی، ج 4، ص 160.
6- شيعه در اسلام، محمدحسين طباطبايی، ص 44.
7- کتاب الغيبه، نعمانی، ص 206.
8- تاريخ طبری، ج 4، ص 282.
9- تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص 271-272.
10- لمعات الحسين، محمدحسين حسينی طهرانی، ص 37.
11- حماسه حسينی، شهيد مطهری، ج 3، ص 178.
12- امالی شيخ صدوق، ص 677.
13- کنز العمال، متقی هندی، ج 2، حديث 42084.
14- بحارالانوار، مجلسی، ج 44، ص 391.
15- ناسخ التواريخ، محمدتقی سپهر، ج 2، ص 234.
16- بحارالانوار، ج 45، ص 8.
17- سخنان حسين بن علی از مدينه تا کربلا، ص 180.
18- بحارالانوار، ج 44، ص 366.
19- کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عيسی اربلی، ج 2، ص 29.
20- چهره خونين حسين(ع)، علامه سيد عبدالرزاق مقرم، ترجمه عزيز الله عطاردی، ص 58.
روزنامه كيهان، شماره 21730 به تاريخ 2/7/96، صفحه 6 (معارف)