فقیهی که شاگرد اول مکتب ملاصدرا بود
جامعیت شخصیت امام خمینی (ره) از ایشان شخصیتی ذوالابعاد ساخته است که بررسی هر یک از وجوه نظری و عملی سیره ایشان نیازمند سلسلهای از مقالات است. در بعد معرفتی، میتوان منظومه فکری ایشان را متشکل از سه مؤلفه فلسفه، عرفان و فقه دانست که در هر یک نیز سرآمد دوران خود بودند. از جمله در فلسفه که به تعبیر مقام معظم رهبری «حضرت امام - رضوان الله تعالی علیه - چکیده و زبده مکتب ملاصدراست.» فرزند و یادگار امام راحل مرحوم سیداحمد خمینی هم معتقد بودند هیچ کس در فلسفه اسلامی به پای امام نمیرسد و البته این قول، اعتراف بسیاری از اهل فن و فلسفه است. در ادامه با خاستگاه و مبنای اندیشه فلسفی امام بیشتر آشنا خواهیم شد.
آموختن و آموزش فلسفه توسط امام
امام خمینی (ره) در دوران تحصیل خود در حوزه علمیه قم، همگام با آموختن فقه و اصول، به یادگیری علوم دیگر نیز علاقه نشان دادند و از آن جمله آموختن علوم ادبی، ریاضیات، هیئت و فلسفه بود. از جمله آموختههای فلسفی ایشان «شرح منظومه» ملاهادی سبزواری بود که آن را در محضر حاج سیدابوالحسن رفیعی فراگرفتند. چهار سال مطالعه و آموزش شرح منظومه –که درآمدی بر اسفار ملاصدراست- ایشان را به ابعاد اسفار اربعه ملاصدرا مسلط ساخت به گونهای که به مباحثه درس اسفار با دیگر اساتید میپرداختند. همچنین امام فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد شیخ محمدرضا مسجدشاهی فراگرفتند و رفتهرفته با تسلط به ابواب فلسفه، به تدریس آن مشغول شدند. ایشان سالهای بسیار زیادی به تدریس فلسفه اشتغال داشتند و این در حالی بود که در آن ایام نگرش نامطلوبی نسبت به فلسفه وجود داشت و حتی اساتید و متعلمانی در حوزه قم، تدریس آن را گناه میشمردند و خود ایشان چنین نقل میکنند که در مدرسه فیضیه، فرزندکوچکشان وقتی از کوزهای آب مینوشید، کوزه را آب میکشیدند، چراکه پدرش درس فلسفه میگفت.
از تدریسات فلسفی ایشان میتوان به دوره اسفار ملاصدرا و شرح منظومه ملاهادی سبزواری اشاره کردکه تقریرات برخی شاگردان از مباحث ایشان در حال حاضر موجود است. تربیت شاگردانی، چون علامه طباطبایی و شهیدمطهری که سرآمد فلسفه اسلامی معاصرند، نتیجه تدریسهای حضرت آیتالله خمینی (ره) است.
تجلی فلسفه سیاسی در انقلاب خمینی (ره)
اگر قائل به این باشیم که هر تحرک و تغییر بنیادین در یک جامعه پشتوانهای فکری و بستری فلسفی دارد، باید به دنبال زمینهای مناسب در میان نگرشهای فلسفی برای انقلاب اسلامی بگردیم. اینجاست که پیش از هر تأملی به تأثیر غیرقابل انکار حکمت متعالیه بر روند انقلاب اسلامی پی میبریم.
بسیاری بر این باورند که حکمت صدرایی و ظرفیت «حرکت آفرین» آن در پیدایش انقلاب اسلامی تأثیر چشمگیر داشته است و به علت نوع ویژه نگاهی که به انسان دارد و حرکت جوهری که تمام پدیدهها و اشیا را در صیرورت به سمت وحدت تعریف میکند، نزدیکترین نظرگاه به مقوله انقلابی توحیدی است. برخی نیز انقلاب را مسیری همتراز با اسفار اربعه دانسته و مرحله وقوع آن و تأسیس نظام انقلابی را همسنگ سفر چهارم از آن میدانند که سیاحت از سوی خلق و در میان خلق است.
اعتقاد ویژه امام به فلسفه علاوه بر تحقق پدیده انقلاب، در بسیاری از بیانات و نامههای ایشان نیز مشهود است. شاید اگر بخواهیم نمود اعتقادی مبانی هستی شناسی فلسفی امام (ره) را در دوران حکومت ایشان ببینیم، بهترین مصداق نامهای است که ایشان خطاب به گورباچف نگاشته و وی را به رجوع به مبانی شناختی اسلامی توجه میدهند. ایشان در دی ماه سال ۶۷ در نامه تاریخی خود خطاب به آخرین رئیس اتحادیه جماهیر شوروی ضمن نفی تفکر ماتریالیستی حاکم بر احزاب کمونیستی، آنان را به حقیقتی ورای موهومات مادیگرایانه توجه میدهد. در بخشی از این نامه ضمن آوردن استدلالهای تمثیلی برای خداشناسی چنین مینویسند: «مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، قرار دهم... [اما]اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه به نوشتههای فارابی و بوعلیسینا ـ. رحمتالله علیهماـ در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی ـ. رحمتالله علیه ـ. در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس میباشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است. از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین ـ. رضوانالله تعالی علیه و حشرهالله معالنبیین والصالحین ـ. مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.»
فلسفه غرب در نگاه امام
همانطور که اشاره شد، امام خمینی (ره) علاوه بر فلسفه اسلامی، فلسفه غرب را نیز در حوزه و نزد شیخ محمدرضا مسجدشاهی فراگرفته است. دیدگاه ایشان در خصوص فلسفه غرب حاوی چند نکته اساسی است. اول آن که ایشان فلسفه یونان باستان را از فلسفه غرب مدرن تفکیک نموده و برخلاف فلسفه مدرن، اهمیت به نسبت زیادی برای آن قائل هستند. این سیره فلسفی البته مشابه با مشی فلاسفه اسلامی بوده که چه در فلسفه مشاء و چه در نظرات ملاصدرا منعکس شده است. کافی است به یکی از تعبیرات امام راحل درباره کتاب «تئولوگیا» اثر فلوطین که بسیار مورد توجه فلاسفه مسلمان قرار گرفته است، اشاره شود: «صحف اعاظم فلاسفه عالم، با آنکه علومشان نیز از سرچشمه وحی الهی است، موجود است که شاید بالاتر و لطیفترین آنها کتاب شریف اثولوجیاست.»
با این وجود حضرت امام که آثار فلسفی یونان را از نظر گذرانیده بود، با تطبیق آنها با فلسفهای که توسط مسلمانان رواج داده شد این دو را از حیث مبانی توحیدی غیرقابل قیاس میداند: «وقتی شما فلسفه ارسطو که شاید بهترین فلسفهها قبل از اسلام باشد را ملاحظه کنید میبینید که فلسفه ارسطو با فلسفهای که بعد از اسلام پیدا شده است فاصلهاش زمین تا آسمان است، در عین حالی که بسیار ارزشمند است، در عین حالی که شیخ الرئیس راجع به منطق ارسطو میگوید که تاکنون کسی نتوانسته در او خدشهای کند یا اضافهای کند، در عین حال فلسفه را وقتی ملاحظه میکنیم فلسفه اسلامی با آن فلسفه قبل از اسلام زمین تا آسمان فرق دارد.» و این ادعا که فلسفه اسلامی که در حوزهها تدریس میشد را امتداد همان فلسفه یونان میدانستند- و حکم به مشرکانه و غیرتوحیدی بودن آن میدادند- در تقریرات فلسفی خود مورد انتقاد قرار میدهد: «سخنی که زبانزد بعضی است که این فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است. کی فلاسفه یونان از این حرفها سر در آوردهاند؟ چه کسی سراغی از این حرفها در کتب آنها دارد؟ این حرفها در کتب آنها نبوده و نخواهد بود. بهترین کتاب فلسفی آنها اثولوجیا است که دارای مختصری از معارف بوده و بقیهاش طبیعیات است.» و نیز در اسرارالصلاه مینویسند: «فلسفه امروز حکمای اسلام را و معارف و سیره اهل معرفت را به حکمت یونان نسبت دادن از بیاطلاعی از کتب قوم است مثل کتب فیلسوف عظیمالشأن اسلامی صدرالمتألهین (قدس سره) و استاد عظیمالشأنش محقق داماد (قدس سره) و تلمیذ بزرگوار او فیض کاشانی (قدس سره) و... و نیز از بیاطلاعی به معارف صحیفه الهی و احادیث معصومین (سلامالله علیهم) است.»
حضرت امام بهره آثار فلسفی غرب از مبحث الهیات و خداشناسی را بسیار ناچیز دانسته و از همین منظر دکارت را به عنوان سرسلسله فلسفه مدرن مورد انتقاد قرار میدهد: «پایه معلومات دکارت در باب الهیات به چه اندازه سست و بچگانه است.»
نهایت اینکه نگرش امام به فلسفه غرب، نگاهی باورمندانه به فلسفه اسلامی و تمایز آن با فلسفه قدیم غرب و رجحان آن بر فلسفه غرب است.
نظر حضرت امام خمینی، راجع به فلاسفه غرب این است که «فلاسفه غرب الان هم محتاج به این هستند که [در الهیات]از فلاسفه شرق یاد بگیرند.»
امام و مخالفت با فلسفه
با وجود همه دیدگاههای فلسفی که درخصوص امام خمینی (ره) تشریح شد، برخی بنا به قرائنی قائل به آن هستند که ایشان در اواخر عمر، از رویکرد فلسفی خود بازگشتند و به ذم اصل فلسفه پرداختند. از جمله این قرائن برخی اشعار امام خمینی است که در آن برای فلسفه تعبیر «حجاب فلسفه» و «حجاب اکبر» به کار میبرند. در یکی از دوبیتیهای امام خطاب به عروسشان که به فلسفه اشاره دارد مینویسند: «فاطی که فنون فلسفه میخواند از فلسفه فاء و لام و سین میداند.
رهایی از حجاب فلسفه
یا در نوشته دیگری مأیوسانه به نتایج حاصله از برخی آثار عظیم فلسفی اشاره میکنند: «اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت، نه از «فتوحات» فتحی حاصل و نه از «فصوص الحکم» حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آنها.»
بنا بر برخی موارد محدود مانند موارد فوق است که برخی مدعی شدهاند امام در اواخر عمر و پس از آن که تدریس فلسفه را کنار گذاشتند، اعتقاد خود را به فلسفه از دست دادند و در منش خود به آن استناد نکردند.
پاسخی که برخی امامپژوهان نسبت به این ادعا دادهاند آن است که امام عبارات فوق را یا در اشعارش به کار برده است یا در نگارشهای ادبی و همگان میدانند که یکی از ویژگیها و صناعات شعر، کاربرد لغات در غیر معنای ظاهری آن است. نه فقط فلسفه که در عبارات ادبی امام مدرسه، مسجد و مکتب نیز با چنین عباراتی خطاب شده و آنچه قابل برداشت از سخن ایشان است؛ همان غرق نشدن در عوالم فلسفه، عرفان و... است به طوری که این ابزارها خود به هدف تبدیل شوند. هر علمی که خود نشان دهنده مسیر به سوی حضرت حق نباشد، خود حجاب خواهد بود و منتج به شرک خفی خواهد شد.
به عنوان مثال حضرت امام (ره) در تفسیر سوره حمد، نه تنها فلسفه بلکه به علوم شرعی که در مسیر رسیدن به مقصد نباشند با عنوان حجاب یاد کردهاند: «علوم شرعیه و علوم عقلیه... اینها برای رسیدن به مقصد هستند و هر کدام ما را از آن مقصد باز دارند، دیگر علم نیست، حجاب ظلمانی است... چه بسا بعض از همین اصحاب برهان عقلی و استدلال فلسفی بیشتر از دیگران در دام ابلیس و نفس خبیث میباشند.»
پاسخ دیگر آن است که گویی امام ضمن توجه به معارف فقهی و براهین فلسفی، کشف حقیقت را در عالم عرفان ممکن میدانند که صفای قلب و خلوت میتواند انسان را به آن حقایق برساند و فلسفه صرفاً تا مسیری انسان را همراهی میتواند نماید: «ایمان به این حقایق با بافتههای متکلمین و برهانهای فلسفی ممکن نیست، بلکه به لطف قریحه، صفای قلب و باطن و ریاضتها و خلوتها نیاز دارد.»
لذا عرفان در این نگاه جایگاهی فراتر از فلسفه دارد، چراکه عرفان تأکید بر علم حضوری دارد و فلسفه ابزاری برای معرفت حصولی است.
پس میتوان گفت: عبارات لطیف امام در مذمت فلسفه که گاه در اشعار و کنایههای ادبی منتشره از ایشان به چشم میخورد، نه از باب تخطئه ذات فلسفه است، بلکه اولاً به استفاده از فلسفه به عنوان ابزار نیل به هدف و نه تبدیل آن به یک هدف بالذات –که نتیجه آن حجاب است- اشاره دارد و ثانیاً رسیدن به شهود ناشی از مراتب عرفان عملی را برتر از علم حصولی و براهین عقلی برمیشمرند. برای نقض این ادعا که امام در دوران پس از انقلاب به کارکرد فلسفه بدبین شدند، اشاره به نامه گورباچف که در اواخر عمر شریف ایشان نگاشته شده و اشارات فلسفی کافی است.
روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 22 خرداد ماه 1397