نویسنده در مطلب پیشرو الگوبرداری امامحسین(ع) از سیره پیامبر(ص) در مبارزه با ظلم و بدعت و حاکمیت فاسقان و مبارزه حق و باطل را تشریح کرده است.
***
امام حسین(ع) در تبیین و تفسیر علل قیام و خروج علیه حاکمیت دولت و خلافت یزیدی، بر عنصر «سیر بر سیره پیامبر(ص)» تأکید میکند و میفرماید: انّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فی أُمَّهِ جَدّی. أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَهِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب؛ من برای خوشگذرانی و خودخواهی و خودرأیی و ایجاد ظلم و فساد خارج نشدم، بلکه فقط برای نجات و صلاح امت جدم محمد خارج شدم. میخواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و به شیوه جدم محمد و پدرم علی بن ابی طالب حرکت کنم. (بحارالانوار، ج 44، ص 330)
امام حسین(ع) با تأکید بر اینکه حرکت انقلابی و خروج علیه نظام سیاسی موجود، چیزی جز سنت و سیره جدش پیامبر مکرم اسلام (ص) نیست، بر آن است تا نشان دهد هر گونه شک علمی و تردید عملی در این قیام و خروج علیه نظام سیاسی، تشکیک و تردید در سیره پیامبر(ص) است که خدا در آیات قرآن به صراحت آن را تأیید و امضا کرده و خواهان سرمشق قرار گرفتن آن از سوی امت شده است. خدا میفرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛ قطعاً براى شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند. (احزاب، آیه ۲۱)
از آنجا که سنت و سیره پیامبر(ص) با پیامبران بزرگ به ویژه جد بزرگوارش حضرت ابراهیم خلیل الله(ع) یکی است، خدا از مؤمنان میخواهد تا ایشان را نیز سرمشق قرار دهند. (ممتحنه، آیه ۶)
با نگاهی به سیاق این آیه و آیات دیگر (نگاه کنید: احزاب، آیات 21 و 22؛ ممتحنه، آیات 1 تا 9) میتوان دریافت که اسوه نیک بودن پیامبر(ص) و جدش، هر چند در تمامی ابعاد فلسفه و سبک زندگی است، اما در جنبههای اجتماعی پر رنگتر است. سیاق آیات ناظر به مسائل سیاسی - نظامی و در تقابل میان حق و باطل در ساختار فریضه «تولی و تبری» است. به عنوان نمونه خدا در آیات آغازین سوره ممتحنه به ولایت الهی و ولایت طاغوتیاشاره میکند و از مؤمنان میخواهد تا روابط سیاسی - اجتماعی خویش را براساس برادری ایمانی تنظیم کنند و نسبت به مؤمنان ولایت و نسبت به کافران برائت بجویند، هر چند که آن کافران از ارحام و خویشان بسیار نزدیک آنان باشند. سپس میفرماید:قطعاً براى شما در پيروى از ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست آنگاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستيد بيزاريم؛ به شما كفر مىورزيم؛ و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد...(ممتحنه، آیه4)
امام حسین(ع) در تعلیل قیام و خروج خویش علیه نظام سیاسی به سیره پیامبر(ص)اشاره میکند و آن را ملاک سنجش و داوری قرار میدهد. بنابراین، سیره پیامبر(ص) میبایست مقتضی جواز بلکه حتی وجوب قیام و خروج علیه نظام سیاسی باشد که مدعی اسلامیت استو خلافت رسولالله (ص) را یدک میکشد؛ زیرا یزید خود را امیرالمؤمنین و خلیفه رسولالله(ص) و بلکه خلیفه الله مطلق میداند و اکثریت امت اسلام با همین عنوان با او بیعت کردند، هر چند که شماری اندک از امت اسلام او را شایسته خلافت ندانسته و از بیعت سرباز زدند و مانند عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بن عوام علیه خلافت او ایستادند؛ اما کنارهگیری اندکی هر چند از سران امت، هرگز نمیتواند مجوزی برای قیام علیه خلیفه و امیرمؤمنان یزید بن معاویه باشد. افکار عمومی چنین قیامی را خروج علیه حاکمیت و از مصادیق بغی و افساد فی الارض تلقی کرده و سرکوب قیام و خوارج را خواستار میشدند. اینکه در شام هنگام عبور اسرای کربلا، سخن از خارجی و خوارج است، به همین معنا است؛ یعنی همان طوری که گروه خوارج نهروانی به سبب طغیان علیه حاکمیت خلیفه چهارم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) مستحق مجازات مرگ و قتل بودند، امام حسین(ع) و پیروانش نیز مستحق قتل بودند؛ زیرا علیه حاکمیت و حکومت اسلامی و خلیفه به حق مسلمین قیام کرده و به طور رسمی اعلان خروج کرده بود.
این تحلیل اکثریت امت اسلام است و امام حسین(ع) باید در تحلیل خویش، به گونهای تحلیل میکرد که اساس حاکمیت یزیدی را مخدوش کرده و جواز بلکه وجوب خروج علیه چنین حاکمیت و حاکمی برای مردم قابل قبول تلقی میشد. از همین رو امام حسین(ع) برای جواز بلکه وجوب خروج علیه حاکمیت و حاکم، به سیره جدش رسولالله (ص) استناد میکند.
اما پرسش اساسی این است که امام حسین(ع) در جواز یا وجوب خروج علیه حاکم و حاکمیت اسلامی به کدامین سیره رسولالله(ص) استناد میکند؟ اصولاً در زمان رسولالله (ص) حاکمیت مدعی اسلام که در تقابل با حاکمیت آن حضرت باشد، وجود نداشت، تا بتوان به سیرهای استناد کرد که امام حسین(ع) براساس آن جواز بلکه وجوب خروج علیه حاکمیت و حاکم اسلامی را بدان استناد میکند.
در پاسخ به این پرسشها باید گفت، امام حسین(ع) نه تنها مستنداتی در سیره پیامبر(ص) بلکه در سیره امیرمؤمنان علی(ع) و دیگر پیامبران و معصومین دارد که براساس آن قیام خویش را یک قیام و خروج مشروع اسلامی و براساس موازین و معیارهای قرآنی و اسلامی و سنت و سیره پیامبر(ص) میداند.
نگاهی به سیره پیامبر(ص)در قیام علیه باطل
آموزههای قرآن، تقابل را میان حق و باطل قرار داده است که نمادهایی چون ایمان و کفر، خوب و بد، زیبا و زشت، شکر و کفران، خیر و شرّ، تقوا و فجور، عدل و جور، ولایت الله و ولایت طاغوت و مانند آنها دارد. بنابراین، دعوت پیامبران به حق در تقابل با باطل است.
از نظر قرآن، همواره در طول تاریخ در برابر هر پیامبری دشمنی از جنیان و انسانها قرار دارد که در تقابل با آنان فکر و عمل میکنند. خدا میفرماید: وَ کَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِ نَبِيٍ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ؛ این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آنها به طور سری و درگوشی سخنان فریبنده و بیاساس برای اغفال مردم به یکدیگر میگفتند؛ و اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند؛ و میتوانست جلو آنها را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد. بنابراین، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار!(انعام، آیه 112)
از نظر قرآن، این یک سنت و قانون الهی است که حاکم بر اجتماع انسانی است. سنتهای الهی قوانین حاکم بر جهان و جان و جامعه است. قوانینی که تغییر و تبدیل و تحویلی در آنها نیست و هماره خواهد بود.(اسراء، آیه 77؛ احزاب، آیه 62) از سنتهای الهی، تقابل حق و باطل و در نهایت زوال باطل است.(اسراء، آیه 81)
همچنین از نظر قرآن، حاکمیت صالحان برای اجرای عدالت که فلسفه بعثت پیامبران، ارسال رسولان و انزال کتب و قوانین آسمانی است(حدید، آیه 25) از سنتهای الهی است که در نهایت تحقق مییابد.(نور، آیه 55؛ انبیاء، 105)
بنابراین، پیامبر(ص) همانند دیگر پیامبران الهی خود را مأمور تحقق حقیقت و ابطال باطل میدانست و در راستای تحقق عدالت «قوامین بالقسط»(مائده، آیه 8) بود. در طول تاریخ کسانی در مسند حاکمیت قرار گرفتند که مدعی رشد و هدایت رشدی بودند و خود را بیشتر از دیگران بر حاکمیت شایسته میدانستند، چنانکه فرعون این گونه بود.(غافر، آیه 29؛ نازعات، آیه 24) پیامبرانی چون حضرت موسی(ع) برای اجرای حاکمیت الهی و رهایی مردمان علیه چنین حاکمیتهای دینی و دنیوی باطل قیام کردند.(دخان، آیات 18 و 19)
از نظر قرآن، سنتهای گفتاری و رفتاری پیامبر(ص) اموری است که میبایست امت آن را بشناسد و بدان عمل کند؛ زیرا سنتها و سیره آن حضرت(ص) برخاسته از وحی است و آن حضرت(ص) هیچ سخنی جز براساس وحی نمیگوید: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى؛ و از سر هوس سخن نمىگويد؛ اين سخن بجز وحيی نیست كه به او وحى مى شود.(نجم، آیات 3 و 4) یا هیچ کاری را جز به وحی انجام نمیدهد؛ زیرا دست خدا است که بدان تیر میافکند.(انفال، آیه 17) از همین رو همه افکار و اعمالش برخاسته از وحی و موازین وحیانی است؛ زیرا برخوردار از عصمت کامل است. بنابراین، خدا میفرماید: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ و آنچه را فرستاده او به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را بازداشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت كيفر است.(حشر، آیه 7)
قرآن، اطاعت از سیره پیامبر(ص) را واجب میداند(آل عمران، آیه 31)؛ زیرا مقصود از «أطيعوا الرّسول» سنّت پيامبراست. (التّفسير الكبير، ج 4، جزء 10، ص 112؛ روح المعانى، ج 4، جزء 5، ص 95) از اينكه ظالمان در قيامت، از پيمودن راههاى انحرافى و نپيمودن راه پيامبر(ص)، اظهار ندامت مىکنند، معلوم مى شود همه راهها غير از راه پيامبر(ص) بيراهه است.
از نظر قرآن، پیروى از سنّت پیامبراکرم(ص)، نشانه رشد و تعالى انسان(حجرات، آیه 7)، ایمان(نساء، آیه 59؛ توبه، آیه 71) در راستاى اطاعت از خداوند است؛ و کسی که به مخالفت با سنت و سیره پیامبر(ص) اقدام میکند، در حقیقت علیه خدا عصیان و طغیان میورزد.(آل عمران، آیات 32 و 132؛ نساء، آیه 13 و 14 و 59 و 61).
باید توجه داشت که برخى مفسّران در تفسير آيات گفته اند: نشانه محبّت مسلمانان به خدا، پيروى از سنّت پيامبرش است. (الكشاف، ج 1، ص 353؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 179) همچنین از اين آيات استفاده مىشود كه رسول خدا(ص) به صورت مطلق، حجّت خدا قلمداد شده و اين معنا مستلزم حجّيّت هرگونه فعل، قول و تقرير آن حضرت و لزوم پيروى از او است.
بنابراین، اگر سنت و سیره پیامبر(ص) بهعنوان معصوم مطلق حجت است و باید بدان التزام داشت، کسی نمیتواند برخلاف آن عمل کند و یا مقلد از این سنت و سیره را مؤاخذه کند. از نظر قرآن اطاعت از سنت و سیره پیامبر(ص) و عمل مطابق آن، آثاری دارد که از جمله آنها میتوان به اصلاح و آشتی(انفال، آیه 1)، ایمنی از اختلاف(آل عمران، آیه 103)، کسب تقوای الهی(انفال، آیه 1؛ انعام، آیه 153)، حیات معنوی(انفال، آیه 24)، رستگاری(نساء، آیه 13) و مانند آنهااشاره کرد؛ در حالی که مخالفت با آن موجب حبط اعمال(محمد، آیه 33)، خروج از ولایت الهی(نساء، آیه 115)، سقوط به ورطه حیوانیت(انفال، آیات 20 و 22)، کفر(آل عمران، آیه 32؛ نور، آیه 47)، نفاق(نساء، آیات 60 و 61) و مانند آنها میشود.
با نگاهی به آموزههای قرآن دانسته میشود که پیامبر(ص) علیه هر گونه ظلم و بیعدالتی قیام میکرد و هرگز تن به آن نمیداد. همچنین از همین آموزههای وحیانی میتوان دریافت که آن حضرت(ص) با هر گونه سوءاستفاده از اسلام به شدت برخورد میکرد و تنها به ادعای افراد بسنده نمیکرد؛ زیرا اسلوب قرآنی بر این است که مدعی اسلام را مثلاً بیازماید تا سیه رو شود هر که در او غش باشد. خدا میفرماید:برخى از باديهنشينان گفتند: ايمان آورديم! بگو: ايمان نياوردهايد، ليكن بگوييد: اسلام آورديم؛ و هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است؛ و اگر خدا و پيامبر او را فرمان بريد از ارزش كردههايتان چيزى كم نمىكند خدا آمرزنده مهربان است. در حقيقت مؤمنان كسانىاند كه به خدا و پيامبر او گرويده و ديگر شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كردهاند؛ اينانند كه راستكردارند. (حجرات، آیات ۱۵)
در همین راستا پیامبر(ص) علیه کسانی از منافقان قرار میگیرد که مسجد ضرار را ساخته تا از این نام مقدس برای مقاصد شوم خویش بهره گیرند و محافل توطئه و نجوا علیه نظام سیاسی ولایی راهاندازی کنند. خدا میفرماید:و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است و نيز كمينگاهى است براى كسى كه قبلاً با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند ياد مىكنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم؛ ولى خدا گواهى مىدهد كه آنان قطعاً دروغگو هستند. (توبه، آیه ۱۰۷)
بنابراین در سنت و سیره قرآنی پیامبر(ص) هرگز همکاری و همراهی با ظالم و فاسق مطرح نیست و ادعای مسلمانی یا ساخت اماکن مقدس اسلامی چون مسجد نمیتواند مجوزی برای کارهایی باشد که برخلاف فلسفه بعثت و سنتهای الهی حاکم بر جان و جهان و جامعه است. اینکه شخص بخواهد به نام خلیفه الله یا امیرمؤمنان و دولت و نظام اسلامی به فسق و فجور بپردازد و هنجارشکنی کرده و بلکه هنجارهای زشت را با قانون و عمل حاکمیتی خویش تثیبت کند، هرگز مجوزی برای بقای وی در منصب نخواهد بود؛ زیرا در طول تاریخ زر و زور و تزویر در کنار هم به حاکمیت باطل و طاغوتی پرداختند که برجستهترین افراد آنها قارون و فرعون و هامان هستند. (عنکبوت، آیه 39)
اگر در امت و اجتماعی فسق و فجور به شکل پدیدهای وجود داشته باشد، کار بسیار زشتی است و باید با آن مبارزه کرد، اما اگر حاکمیتی بخواهد کارهای زشت اکثریت اجتماع را به شکل قانون نهادینه کند، چنانکه مجالس انگلیس قانون جواز هم جنسبازی را قانونی کردند، چنین حاکمیتی خلاف اصول انسانی و حقوق بشر واقعی قرار گرفته و باید ساقط و نابود شود.
بنابراین، در سنت و سیره پیامبر(ص) مبارزه علیه هر گونه نمادها و نهادها چه حاکمیتی چه غیرحاکمیتی که فسق و فجور را نهادینه میکنند و به ترویج فحشاء و منکرات اقدام میکنند، یک امر ضروری و بایسته است. پیامبر(ص) بارها با منافقان در مدینه و حاکمیت باطل آنان مبارزه کرد که در سورههای احزاب و منافقون و توبه بارها بیان شده است. از نظر امام حسین(ع) حاکمیت حکومت یزیدی که از جنس حاکمیت منافقان مدینه است، در قالب و عنوانی چون خلافت مسلمین و خلیفه الله و خلیفه رسولالله(ص) نمیتواند مجوزی برای بقای چنین حاکمیتی باشد بلکه همان طوری که مسجد ضرار خراب و نابود شد، باید چنین حاکمیتی نیز نابود و از صفحه روزگار محو شود.
سنت و سیره پیامبر(ص) مبارزه با هر گونه بدعتهایی است که به نام دین اسلام انجام میشود و منکرات و فحشاء را به عنوان ارزشها جایگزین میکند. پیامبر(ص) میفرماید: اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله؛ زمانی که در امتم بدعتها آشکار شد بر عالم و دانشمند است که علم خویش را آشکار کند، پس هر کس چنین نکند لعنت خداوند بر او باد.(اصول کافی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، چهار جلدی، ج 1، بیتا، کتاب فضل العلم، ص 70).
امام حسین(ع) براساس همین سنت و سیره پیامبر(ص) به این نکته به عنوان تعلیل جواز بلکه وجوب قیام علیه حاکمیت یزیدی و خروج علیه چنین خلیفه و خلافت دروغین اشاره و سخنانی بیان میکند که تبیین گر، سنت و سیره ایشان در چارچوب سنت و سیره پیامبر(ص) است. در روایت است: حسين (ع) در منطقه ذی حسم بر پای خاست، خدا را شكر گزارد و او را ستود، سپس گفت: چيزی پيش آمد كه میبينيد و به درستی كه دنيا دگرگون و عوض شده است و نيكيهای آن پشت كردهاند و با شتاب در حال گذر است پس از آن جز اندكی آب، چون ته ماندهای نمانده است آیا نمیبینید كه حق به كار بسته نمیشود و از باطل جلوگيری نمیشود. حقا كه مؤمن بايد ملاقات با خدا را بخواهد. به راستی كه من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنجش و انزجار نمیبينم. (تحف العقول، ابن ابی شعبه، ص 249)
از نظر امام حسین(ع) حکومت یزیدی همان حکومت جاهلیت است که پیامبر(ص) علیه آن قیام کرده است. بنابراین، نمیتوان حاکمیت طاغوتی و جاهلی یزید را پذیرفت، بلکه به حکم سنت و سیره پیامبر(ص) باید با آن مقابله کرد. در روایت است: یزید به والی خود در مدینه نوشت: حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را برای من به شام بفرست؛ و امام در جواب فرمود: هنگامی که امت اسلامی به پیشوایی مثل یزید گرفتار شود، باید فاتحه اسلام را خواند.(بحارالانوار، ج 44، ص 324 تا 329.)
از نظر امام حسین(ع) سنت و سیره پیامبر(ص) بر این است که وقتی حاکم عادل منصوب از سوی خدا است، دیگران جز ولایت طاغوت از هیچ ولایتی برخوردار نیستند. از همین رو آن حضرت(ع) خلافت و حکومت را حق مسلم خود دانسته است، چنانکه فرموده است: به جانم قسم امام نیست؛ مگر آنکه به کتاب خدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و برحسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضای خدا قرار دهد.(همان)
حاکمیت سلطنتی سفیانی با عناوین خلیفه الله و خلیفه رسولالله (ص) بر آن بودند که پوستهای از دین را بر تن اجتماع کنند که هیچ محتوایی از اسلام ندارد. به سخن دیگر، حتی پوستین را وارونه به تن اسلام کردند؛ و بخشی از آن را به نمایش گذاشتند که شامل تأکید بر فروعاتی چون نماز و روزه، بدون توجه به فلسفه اصلی حاکمیت اسلام یعنی عدالت است.(حدید، آیه 25) جالب اینکه معاویه پس از پیمان با امام حسن(ع) علناً اظهار داشت که به هیچ یک از شرایطی که در قرارداد به نفع امام حسن بن علی است عمل نخواهد کرد عملاً دروغ و نیرنگ و فساد را در جامعه ترویج داد. از همین رو امام حسین(ع) میفرماید: همانا سنت رسول خدا(ص) را به دست فراموشی سپردند و بدعتها را زنده کردند. یا فرمود: شما را به زنده کردن معارف حق و از بین بردن بدعتها دعوت میکنم.(بلاغت الحسین، ص 65؛ طبری، ج 7، ص 24.)
خلاصه اینکه در جامعه آن روز فسادی بالاتر از تصدی ستمگران در مناصب حکومتی نبوده، که در حقیقت ریشه همه فساد و بدبختی در جامعه است. آنان اجازه میدادند تا مردم به نماز و روزه اقدام کنند و حج بیمحتوای بدون برائت از مشرکان برگزار کنند، اما حاضر نبودند تا مردم حق خویش را به عنوان عدالت مطالبه کنند. حاکمیت سلطنتی برخلاف سنت و سیره قرآنی رسولالله(ص) چشم بر اصول بسته و حتی آن را تضییع میکرد؛ چنانکه امام در برابر لشکر حر فرمود:ای مردم! همانا رسول خدا(ص) فرمود: هر کس سلطان ستمکاری را ببیند که محرمات الهی را حلال میشمارد و با خدا پیمانشکنی میکند و با سنت و روش رسول خدا مخالفت میورزد، ولی با او مخالفت نکند بر خداست او را با همان ستمگر محشور گرداند و در جایگاه ستمکاران قرار دهد.(مقتل الحسین مقرم، ص184).
از آنجا که در سنت و سیره پیامبر(ص) مسئله ولایت متقابل مؤمنان در امر به معروف و نهی از منکر فریضهای واجب و لازم است، به طور طبیعی امام حسین(ع) همین سنت و سیره را نیز مستند قیام خویش قرار میدهد و میفرماید: منظورم (از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر است.
(حیات الحسین، ج 2، ص 264).
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: 24 شهریور ماه 1397