27 دی 1395, 8:2
اعتقاد به خوداتكايي و درك ضرورت آن، نخستين قدم براي به اصطلاح روي پاي خود ايستادن است و علاوه بر تربيت و آموزش، اين اعتقاد نيز از هر نظر ضروري مينمايد. يك سؤال كه برخي مواقع ذهن انسان را مشغول ميكند اين است كه چرا كشورها نبايد در تأمين معيشت خويش همواره شرايط طبيعي و جغرافيايي، امكانات، استعدادها و معتقداتشان را مورد نظر قرار دهند و از هر لحاظ اتكاي به خود داشته باشند و در هر زمينه خوداتكايي را محور فعاليتها قرار دهند و جز امكانات خودي هيچ عامل ديگري را در سياستگذاريها و برنامهريزيها مؤثر ندانند؟اصطلاح خوداتكايي تمام زمينههاي فرهنگي، نظامي، سياسي و اقتصادي را دربرميگيرد، در حالي كه خودكفايي تنها ناظر بر جنبههاي مادي است. به تعبير ديگر، خودكفايي فقط از نظر اقتصادي ممكن است تحقق پيدا كند، گرچه در همين زمينه نيز بدون خوداتكايي نميتوان خودكفا شد. با اين طرز تفكر است كه در درازمدت ميتوان اقتصادي را پايهريزي كرد كه سالم، مولد، خلاق و در خدمت جامعه باشد. در اين راستا هيچ چيز به اندازه خوداتكايي تأثير ندارد. خوداتكايي بدون تربيت اصولي، آموزش صحيح و ايجاد زمينههاي مناسب فرهنگي- اعتقادي و مديريت لايق و آگاه به دست نميآيد. ايجاد و تقويت روحيه اعتماد به نفس، تكيه بر خود و اتكاي به امكانات موجود به حق ميتواند در خوداتكايي مؤثر باشد. متأسفانه قبول كمك از ديگران و زير بار ديگران رفتن در عرف بسياري از ملتها قبح خود را از دست داده است، و كم و بيش همه جا صحبت از كمك به جوامع عقب افتاده و در حال رشد است. در اين زمينه گاه ابتكار عمل با كمككنندگان و زماني با كشورهاي نيازمند است. در هر حال حاصل كار يكي است. اختصاص اعتباراتي براي كمك به كشورهاي عقب افتاده و در قبال آن كسب امتيازات سياسي و اقتصادي و در نهايت تحميل وابستگي به صورت جرياني عادي و اجتنابناپذير و از بين رفتن روحيه خوداتكايي درآمده است. بعد از جنگ جهاني دوم شاهد بودهايم كه كشورها به دو دسته تقسيم شدند. يك گروه روي پاي خود ايستاده با مقاومت پافشاري و پشتكار كوشش كردند تا ويرانيهاي جنگ را جبران كنند و كشورهاي نو، ارتشي كارآمد و اقتصادي نوين به وجود آوردند. البته در اكثر موارد موفق هم شدند و آنچه كه آنان را در اين راستا پشتيباني و تقويت كرد همت نيروي كار و مديريت صحيح بود. در مقابل دستهاي ديگر منتظر ماندند تا به آنها كمك برسد و متاسفانه هنوز هم كم و بيش در همين حالت هستند. اعتقاد به خوداتكايي و درك ضرورت آن، نخستين قدم براي به اصطلاح روي پاي خود ايستادن است. علاوه بر تربيت و آموزش، اين اعتقاد نيز از هر نظر ضروري مينمايد. اما قشر تحصيلكرده در جهان سوم، كه مغز او به وسيله فرهنگ مادي غرب تسخير شده است، اجازه فكر كردن در اين زمينهها را به خود نميدهد. فرهنگ استكباري به آنها القا كرده آنچه دارند فقط به مدد تکنولوژی غربی است. تاثير مخرب فرهنگ و تمدن غربي به صورتي است كه هماكنون نيز افرادي كه در معرض تهاجم آن هستند، بهطور كلي مفاهيمياز قبيل فرهنگ، انسانيت، اقتصاد و سياست را منحصر به نوع غربي آن ميدانند. هرچه را كه از حيطه نفوذ آن خارج باشد، به حساب نميآورند. به اين ترتيب است كه اينگونه افراد در ظاهر تحصيلكرده و در باطن خودباخته و مسخشده، به كشور بازميگردند و اگر احيانا از آنها خواسته شود راجع به نقاط ضعف جوامع مذكور اظهارنظر كنند زبانشان بند ميآيد و قادر به اداي كلمهاي نيستند. بسيار خوشبينانه است كه تصور شود اشتياق كشورهاي غربي براي جذب جوانان كشورهاي ديگر، از طريق اعطاي بورس تحصيلي و ايجاد جاذبههاي كاذب براي آنان، از روي دلسوزي است و بدين وسيله قصد دارند آنان را به سلاح علم و فن مجهز كنند و جهت ارائه خدمت و مبارزه با فقر و جهل بيماري به كشورهايشان بازگردانند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان