دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جهل کور؛ درد بی‌درمان!

به گواهی تاریخ، تلاش فراوان دشمنان علی(ع)، اصحاب جمل، خوارج و از همه جدی‌تر دستگاه اموی به خصوص شخص معاویه‌بن ابی‌سفیان و پیگیری‌های سیاسی او به همراه هزینه نمودن بی‌حد و حصر زر و زور وی برای سیاهنمایی چهره آن حضرت بر روی تاریخ، چندان اثری نداشته و قضاوت تاریخ را به بیراهه نکشیده است.
جهل کور؛ درد بی‌درمان!
جهل کور؛ درد بی‌درمان!

«ترجمه رشیدالدین وطواط از کلام حضرت مولا علی(ع)»۱ - آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد

به گواهی تاریخ، تلاش فراوان دشمنان علی(ع)، اصحاب جمل، خوارج و از همه جدی‌تر دستگاه اموی به خصوص شخص معاویه‌بن ابی‌سفیان و پیگیری‌های سیاسی او به همراه هزینه نمودن بی‌حد و حصر زر و زور وی برای سیاهنمایی چهره آن حضرت بر روی تاریخ، چندان اثری نداشته و قضاوت تاریخ را به بیراهه نکشیده است.

تلاش اصحاب جمل و اقدامات معاویه در زمان حیات حضرت مولا(ع) در قالب خونخواهی خون عثمان و گاهی هم اعتراض به مشروعیت سیاسی ایشان صورت می‌گرفت، که به جنگ جمل وصفین منتهی شد.

پیدایش خوارج و انگیزه آنان کاملاً با انگیزه معاویه و مزدوران وی تفاوت دارد. معاویه نه برای دین می‌جنگید و نه برای خدا به زشت‌گویی و یاوه‌سرایی علیه علی(ع) مبادرت می‌ورزید. آنچه او را به این کردار وامی‌داشت اولاً احقاد شخصی بدریه و حنینیه (کینه‌هایسوابق جنگهای بدروحنین)بود وثانیاً سوء‌استفاده از شرح صدر نبوی وگشادهنگری اسلامی در سهیمسازی همگان، اعم از موافق ومخالف در قدرت واختصاص ندادن به یک گروه خاص بود. پدرش ابوسفیان به همراه اقوام بستگانش، تا فتح مکه با شمشیر آخته با مسلمانان می‌جنگیدند و از ترس جانش به ظاهر قبول اسلام کردند.رسول خدا(ص) به رغم آنکه به روشنی می‌دانست که آنان در دلشان مؤمن به دین او نیستند، او و همه یارانش را پذیرفت و مشمول تمام حقوق شهروندی قرارداد به گونه‌ای که توانستند به سرعت واردقدرت سیاسی شوند و نوبت سوم خلافت رسول‌الله(ص) را از آن خود سازند.

اینکمعاویه برای رسیدن به مقصود چاره‌ای ندارد جز آنکه دین را از تمام مفاهیم معنوی، اخلاقی، تربیتی وعرفانی، تهی سازد و در قدرت خلاصه کند و به وصیت پدرش، ابوسفیان عمل نماید. مورخین روایت کرده‌اند که ابوسفیان روزی که عثمان به خلافت رسید اواخر عمرش را می‌گذراند وچشمانش نابینا شده بود. وارد جلسه شده خطاب به بستگان خودگفت:

«یا بنی امیة تلقّفوها تلقّف الکرة، فما هناک جَنّـة ولا نارفإنّما هو الملک، ولا أدری ما جَنّـة ولا نار۲»

ابوسفیان دراین جمله قدرت را به توپی تشبیه کرده که میان دو گروه بازیکن قرارگرفته و هرکدام از بازیکنان باید سعی کنند که توپ از دست یاران خودشان بیرون نرود، در حالی که طرف مقابل برای برنده شدن سعی میکند که توپ را از دست آنان خارج سازد. معاویه گفته است:

‌ای بنیامیه خلافت را همچون توپی در دست یاران خود حفظ کنید، {هیج امری مانع راهتان در حفظ قدرت نشود} زیرا خلافت چیزی جز سلطنت نیست و بهشت و جهنم معنا و مفهومی ندارد.!!

به هرحال معاویه به هر حیله و ترفندی بود به قدرت رسید. او اگرچه شخصی است که به اندیشه سیاسی معروف است،۳ ولی ناگفته پیداست که هرطالب قدرتی ـ حتی با هوش و ذکاوت معمولی ـ چنانچه برای رسیدن به اهدافش هیچ اصلی از اصول انسانی و اخلاقی را مانع و رادع خود نبیند، بیگمان به سرعت به مقصود خود می‌رسد. معاویه از این گونه قدرتطلبان است.در مقابل شخصی مانند علی(ع) قرارگرفته که گویی هدفی جز احیای ارزشهای اخلاقی وانسانی ندارد.

ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه از حضرت مولی نقل می‌کند که فرموده‌اند: «لو لا الدین و التقى لکنت أدهى العرب» یعنی اگر دین و تقوی نبود من سیاستمدار‌ترین مرد عرب بودم. بعد شارح در توضیح می‌گوید: سایر خلفاء به مقتضای مصلحت خود عمل می‌کردند خواه این مصلحت مطابق شرع باشد یا اینکه با شرع مخالفت داشته باشد.۴، ۵

قدرت‌طلبانی که برای رسیدن به قدرت، از هرگونه کرداری ابا ندارند و اهدافشان تمامانواع وسیله‌ها و ابزار‌ها را برایشان توجیه می‌کند، جای شگفتی نیست که به زودی به قدرت برسند و شاهد مقصود را در آغوش کشند و برای مدتی مدید در قدرت جا خوش کنند. معاویه از این قماش بود و شخصی مانند علی و فرزندانش(ع)را که از قدرت و حاکمیت چیز دیگری می‌فهمند هرگز نمی‌توان با او مقایسه کرد. این جمله به ابوعلی سینا منتسب است که: «علی(ع) در میان ‌اصحاب‌ محمد (ص) چون ‌وجود گوهر معقول‌ در میان‌ محسوسات‌ بود.»۶ یعنی فاصله او با دیگران ‌چون ‌فاصله عالم ‌عقل ‌و عالم ‌محسوسات‌ و طبیعت بود».

ابن‌سینا حدیثی از رسول الله(ص) درباره علی(ع) آورده که بیانگر اوج فضیلت آن حضرت می‌باشد به شرح زیر:

«ادبنیربیفاحسنتأدیبی، فادبتعلیاً فاحسنتتأدیبه»۷

خداوند مرا به زیباترین وجه تأدیب کرد، و من علی را به زیباترین وجه تأدیب کردم.

به یقین مهمترین جفابه درگاه آنحضرت قراردادن نام آن بزرگوار در کنار این گونه چهره‌های کریه و عناصر پلید است که به جنایت مشهور ونامدارند. حسب برخی از روایات خود وجود عزیزش از هم ردیفی با این عناصر پلید رنج می‌برده است.

ابن ابی‌الحدید از امام علی(ع) نقل می‌کند‎:‎

«در زمان رسول خدا(ص) جزیی از ایشان محسوب می‌شدم. مردم هم‌چنانکه در افق آسمان به ستارگان نگاه می‌کنند به من نگاه می‌کردند. سپس روزگار از من چشم پوشاند و مرا هم‌سنگ این و آن قرار داد و بعد از آن نیز هم‌ردیف پنج نفر دیگر ـ در شورا ـ قرار داد که بالاترینشان عثمان بود. گفتم عجب بد شد، روزگار به این هم بسنده نکرد تا این‌که مرا تنزّل داد و قرین افرادی چون معاویه ‎و عمرو عاص‎قرار داد».۸

در کتاب «حدیقة الشیعه» منسوب به «مقدس اردبیلی» نیز روایتی با این متن وجود دارد: «الدهر انزلنى ثم انزلنى ثم انزلنى حتى قیل معاویه و على!»؛ روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد، پایین آورد به حدى که مرا با معاویه برابر گردانید.۹

شاید رنج افزون برای حضرتش آن بود که گاه دوستانش اورا به پیروی ازسیره آن عناصر توصیه می‌کردند. آه جداً که چه قدر برای علی(ع) دشوار است. همه از دست غیر می‌نالند ـ سعدی از دست دوستان فریاد. از جملات منقول از آنحضرت کاملاً مشهود است که ایشان بسیاری موارد مورد توصیه برخی از نزدیکان و دوستانش قرار می‌گرفته‌اند که راه‌هایی برای پیشبرد و موفقیت درجهت سلطه، به ایشان عرضه می‌کردند و ایشان از پیشنهادات آنان بر می‌آشفتند. به حدیث زیر توجه فرمایید:

رُوِیَ عَنْ رَبِیعَةَ وَ عُمَارَةَ أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أَصْحَابِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السَّلام) مَشَوْا إِلَیْهِ عِنْدَ تَفَرُّقِ النَّاسِ عَنْهُ وَ فِرَارِ کَثِیرٍ مِنْهُمْ إِلَى مُعَاوِیَةَ طَلَباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنَ الدُّنْیَا، فَقَالُوا یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ أَعْطِ هَذِهِ الْأَمْوَالَ، وَ فَضِّلْ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَافَ مِنَ الْعَرَبِ وَ قُرَیْشٍ عَلَى الْمَوَالِی وَ الْعَجَمِ وَ مَنْ تَخَافُ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ فِرَارَهُ إِلَى مُعَاوِیَةَ.

فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ:«أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ، لَا وَ اللَّهِ لَا أَفْعَلُ مَا طَلَعَتْ شَمْسٌ وَ لَاحَ فِی السَّمَاءِ نَجْمٌ، وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ مَالُهُمْ لِی لَوَاسَیْتُ بَیْنَهُمْ وَ کَیْفَ وَ إِنَّمَا هُوَ أَمْوَالُهُم‎۱۰»

از ربیعه و عماره روایت شده که وقتی که عده‌ای از مردم به علت آنکه بیشخواهی مالی از حضرت مولی(ع) داشتند، آن حضرت را رها واکثر آنان به سوی معاویه فرارکردند، گروهی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) نزد وی آمدند وبه ایشان گفتند‌ای امیرمؤمنان از این اموال به آنان بده و اشراف عرب وقریش را برموالی{موالی به غیر عرب اطلاق می‌شد} ترجیح بده، آنحضرت در پاسخ فرمود:

«آیا به من مشورت مىدهید و توصیه می‌کنیدکه براى پیروزى خود، از جور و ستم به امت اسلامى که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىکنند، هرگز چنین کارى نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در میان مردم تقسیم مىکردم تا چه رسد که جزو اموال خداست،»

بدیهی است که این گونه دقت عمل از نظر بسیاری خلاف سیاست و مدیریت است. این دسته افراد حضرت مولا(ع) را در دوران حکومت کوتاهش، موفق توصیف نمی‌کنند. در حالی که به نظر نگارنده او در هدفش کاملاً موفق بوده است. او پس از عثمان به خلافت رسیده، دورانی که همه ارزشهای اخلاق اسلامی منزوی و متروک شده بود، قدرت دینی آغشته به فساد و حتی از سلطنتی که ابوسفیان تفسیر کرده بود به مراتب افسد و سیاهترشده بود. تمام نهادهای مقدس دینی در خدمت قدرت و با همان قرائت ارائه می‌شد. علی(ع) آمده تا ارزشها را مجدداً احیا کند، قدرت را از فرصت برای سواری کشیدن و طعمه‌ای لذیذ برای قدرتمندان، تبدیل به وظیفه‌ای کند برای خدمت و به قلبی دلسوز و مهربان برای شهروندان و تلاش برای رقای استعداد توده‌ها مبدل نماید. او آمده تا به استاندار خود چنین فرمان دهد:

وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ،۱۱

و قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به شهروندان قرار ده و در مورد آنان همچون درنده‌اى مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى، زیرا آنها دو گروهند یا برادر دینى تواند و یا انسان‌هایى که در آفرینش شبیه تو هستند.

معاویه وقتی چنین دیدکه گرچه دیگر علی(ع) درمیان نیست ولی گویی روز به روز حضورش در میان جامعه اسلامی شکوفاتر می‌گردد، مبارزه خودرا علیه آنحضرت، نه تنها متوقف نکرد بلکه برای سیاهنمایی چهره آن بزرگوار کوشش خودرا جدی‌تر کرد. او چنین می‌اندیشید که با ملکوک کردن چهره علی(ع) ارزشهای اسلامی فراموش می‌گردد.

«جاحظ»۱۲ نقل مى‌کند که معاویه در پایان خطبه نماز، با کلماتى زشت، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را مورد سبّ و لعن قرار مى‌داد و آنگاه همین جملات را طىّ بخشنامهاى به همه بلاد اسلامى می‌فرستاد، تا خطیبان جمعه! نیز هماهنگ با او این گونه آن حضرت را لعن وسب نمایند.۱۳

این کردار زشت از معاویه در زمانی صورت می‌گیرد که قدرت سیاسی جهان اسلام را دراین زمان، در چنگال خود گرفته و در نبود رقیب یکهتاز میدان قدرت جهان اسلام شده است.

ولی به‌رغم همه این مظالم غمبار که خامه از تحمل آنها ناتوان است، می‌توان گفت که در فضای آرام آنگاه که غوغای بوقهای سیاسی مزدوران قدرت خاموش می‌شوند، چهره منورقدسی و معنوی حضرت مولی(ع) همچون آفتابی تابان هویدا می‌گردد. آن حضرت در همان قرون اولیه به عنوان یک الگوی کامل تقوا و تندیس عدالت در میان همه طوایف، اقوام و ملل نامبرده می‌شده است. ترور ایشان را هم هیج مورخی منتسب به آن سیاهنمائی‌ها ندانسته بلکه اقدامی است که توسط افراطیون و به قول خود حضرت مولا «جاهلین متنسک»۱۴ دینداران نابخرد مباشرتاً صورت گرفته است. به دیگر سخن اگر فرزند ملجم مرادی ساطور بر فرق او فرود می‌آورد، نه به خاطر نسبت‌های ناروایی است که معاویه برای آن حضرت ساخته بود، بلکه معلول کجاندیشی وسوء برداشتهای دینی و «جهل مقدس» و دینداری بدون معرفت عقلانی است.

با قطع نظر از مناقب و فضائل بی‌شماری که به نحو متواتر از آن بزرگوار برای بشریت به جای مانده، ظاهراً در همان قرون اولیه آنچه مورد اتفاق نظر خاص و عام؛ دوست ودشمن بوده اولاً علم و ثانیاً موضوع فصاحت و بلاغت آن حضرت است. لذا از همان زمان حیات خود آنحضرت افرادی اهتمام به جمعآوری سخنرانی‌هاوکلمات ایشان کرده‌اند. از جمله گفته می‌شود که اصبغ بن نباته (از یاران آن حضرت) اقدام به جمعآوری کلمات حضرت مولی(ع) کرده۱۵و یا ابومحمد مسَعَدةُ بنُ صَدَقه عبدی از شاگردان امام صادق(ع)۱۶ و یا أبواسحاق ابراهیم‌بن حَکَم فِزاری۱۷ و بسیاری دیگر. ولی متأسفانه متن مکتوبی در حال حاضرازآن آثار به ما واصل نشده ولی گفته‌های ایشان به نحو سینه به سینه نقل می‌شده است.

در قرن پنجم وششم اسلامی دو کار بزرگ برروی کلمات ایشان انجام گرفته، یکی توسط شریف رضی است و دیگری توسط آمدی که به نحو اجمال در سطور زیر معرفی می‌گردد:

ابوالحسن محمدبن‌الحسین بن موسی، معروف به سید رضی و شریف رضی، از علمای قرن چهارم، شیعه(ف ـ۴۰۶)‎‎و گردآورنده نهج‌البلاغه ‎است. او نهجالبلاغه را حدوداً چهارصد سال پس از زندگی علی‌بن ابی‌طالب‎گردآوری و تدوین کرده است.

کتاب شریف نهج البلاغه، کاری است که توسط سید رضی صورت گرفته وآنچه مورد توجه ایشان بوده، چنانکه از عنوانش پیداست، جنبه‌های ادبی و بلاغتی گفته‌ها و نوشته‌های منقول از حضرت مولاست. لذاست که بنای ایشان نبوده که همچون حدیث و اخبار عمل کند. در نقل خبر وحدیث مرسوم چنان بوده که حتی‌المقدور سلسله سند نقل شود مگر راوی فراموش کرده باشد و یا ذکر نام او از نظر سیاسی با محظور ومشکل مواجه باشد که به نحو مرسل نقل می‌شده است. ولی سید رضی چنین نکرده وبه ذکر متن اکتفا کرده است.

کاردیگر کاری است که حدود یکقرن بعد توسط ابوالفتح ناصح‌الدین عبدالواحد بن محمد تمیمی آمِدی، محدث ‎و قاضی شهر (آمد‎) دیاربکر کردستان ترکیه و از علمای شیعی.اثر ایشان «غررالحکمو دررالکلم» است که مجموعه عظیمی از کلمات قصار امام علی(ع)‎را دربردارد.محدث ارموی ‎در مقدمه غررالحکم با استناد به قراین و شواهد، وفات ایشان را ۵۵۰قر۱۱۵۵م دانسته داده است.

اما کار مستطابی که چند قرن قبل از ایشان، در همان قرون اولیه یعنی اوخر قرن دوم واوائل قرن سوم انجام شده کار ابوعثمان عمرو بن بحر(۱۶۰ ـ ۲۵۵ق) مشهور به جاحِظ؛ است. جاحظ ادیب معتزلی، خوش‌سخن، خوش‌نویس، معاشر با مترجمین فارسی ‎و سریانی ‎و نویسنده بسیاری از تألیف‌های سده ۳ق، از اهالی بصره است.۱۸

جاحظ به ایرانیان نیز علاقه داشته و در وصف ایرانیان و توصیف فن سخنوری آنان میگوید: «ایرانیانسخندان‌ترین مردم (اخطبالناس) هستند و از میان ایرانیان، پارسیان (اهل فارس)خطیبترین مردم ایران‌اند و شیرین‌زبان‌تر و خوش‌اداتر و بامحبت‌تر و در دوستی ‌پایدارتر مردم مروند ‎و در لغت پارسی دری از همه فصیح‌تر ایشانند. چنانچه مردم قصبهاهواز ‎در لغت پهلوی ‎فصیح‌ترین ایرانیان‌اند».۱۹

این مرد از میان کلمات حضرت مولا (ع)صد کلمه برگزیده و تحت عنوان «ماه کلمه» تألیف کرده است. او نسبت به کلمات آنحضرت چنان معجب بود که همواره ازآن سخنان یاد می‌کرد وبه شاگرد خود احمدبن طاهر می‌گفت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را صد کلمهایست که هرکدام ازآنها با هزار کلمه از کلمات ادیبان عرب برابری می‌کند.۲۰

‎شروح عربی متعددی بر این اثر نوشته شده است. ولی جالب نظر کاری است که در قرن ششم (۱۰۸۸ ـ ۱۱۸۲م) ‎۵۷۳فر‎) محمدبن محمدبن عبدالجلیل،‎ ادیب، نویسنده، شاعر ‎و زبان‌شناس بلخی ایرانی ‎معروف به رشید وطواط برروی این اثر انجام داده که مجموعاً چهار کار است:

۱ـ ترجمه به فارسی متن کلمه ۲۱

۲ـ شرحی بسیار ادیبانه به زبان عربی

۳ـ شرحی به زبان فارسی

۴ـ بیان محتوای جمله حضرت مولی(ع) به شعر فارسی

رشید وطواط نام اثر خود را «مطلوب کل طالب من کلمات امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب(ع)» نهاده است.

این اثر هرچند اخیراً توسط جناب آقای دکتر عابدی با نسخه‌های خطی دیگری تصحیح و مقدمه وموخّره‌ای با حذف پسوند اخیر تحت عنوان «مطلوب کل طالب» در بنیاد نهج‌البلاغه منتشر شده اما ناسپاسی است اگر از زحمات عالم جلیل‌القدر مرحوم استاد محدث ارموی یادی نشود که ظاهراً برای نخستین بار این اثر را در سال ۱۳۴۲ با دونسخه از دانشگاه تهران تصحیح و تحقیق و پاورقی منتشر کرده‌اند. اعلی‌الله مقامه الشریف.

به روایت نسخه مرحوم محدث ارموی، رشید وطواط در آغاز چنین آورده است:

چنین گوید: محمدبن محمدبن عبدالجلیل العمری الکاتب‌الرشید وفقه‌الله لما یصلح اعمال دینه ودنیاه وینجح آمال آخرته واولاه که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وعلی اولاده الطاهرین با آنکه امام اخیار وقدوه ابرار وسید فتیان ومقدم شجعان بود، فصاحتی داشت که عقود جواهر از انفاس او در غیرت‌اند و نجوم زواهر از الفاظ او در حیرت…..». وی در آخر نام کتاب را «مطلوب کل طالب من کلمات امیرالمؤمنین علی‌بن ابیطالب» عنوان داده است.

سید جلال‌الدین محدث ارموی، نمونه‌ای از فارغ‌التحصیلان حوزه‌های علمیه سنتی شیعه بود. ادیب، مورخ، محدث، رجالی وفقیه بود.جامعیت او باعث شد که چندین اثر علمی در احیای تراث اسلامی از وی به یادگار بماند. از خداوند متعال دوام توفیقات عموم حوزه‌های علمیه به خصوص حوزه منوره قم را از خداوند مسألت داریم وبه درگاهش دست دعا برمیداریم واز صمیم دل می‌گوییم که خداوندا این حوزه منوره را که بنیانش برتقوا، به انگیزه نشر معنویت، تحقیق وتربیت تأسیس شده ازعموم بلایا وخطرات مصون ومحفوظ بدارد ودشمنان آگاهش را هدایت وجاهلان را آگاه فرماید.(آمین).

اینجانب یکی از آن صد کلمه را با شرح وطواط به روایت تحقیق محدث ارموی در اینجا برای شما می‌آورم:

«کلمه سی ویکم:

لا داءَ اعمی من الجهل

هیچ دردی بی‌درمان‌تر از نادانی نیست.

معنی این کلمه به تازی: الجهل لیس لدائه علاج ولا لظَلمائه سراج، و لا لغمائه انفراج.معنی این کلمه به فارسی: هر که را جهل در غریزت مرکوز شد و نادانی در جبلّت سرشته شد، نصیحت هیچ عاقلی وموعظت هیچ فاضل او را سود ندارد و هرگز دامن از جهالت وآستین از ضلالت وانگذارد لا تبدیل لخلق‌الله؛ شعر:

علم دُرّیست نیک با قیمت جهل دردیست سخت بی‌درمان

نیست از جهل جز شقاوت نفس نیست از علم جز سعادت جان»۲۲

البته به نظر نگارنده این سطور جهلی که دراین کلام شریف آمده و به قول وطواط، برای ظلمتش روشنایی و برای سختیش، گشایش و فرجی نیست، از نوع جهل مرکب و یا از نوع جهل مقدس است و لذا در دبی درمان تلقی شده، زیرا ناگفته پیداست که جهل بسیط جهلی است قابل درمان وشاید بتوان گفت جهلی مطلوب است، تمامی علوم میوه ارزشمند جهل بسیط است. به قول مولانا:

کفر جهل است وقضای کفر علم

هردو کی باشد آخر حلم وخلم

ظلمت جهل بسیط،روشنایی علم را وابرتاریک شب دیجورش، صبح وطلوع آفتاب دانش را در انتها دارد.

مراد از کوری دراینجا، عدم بصیرت است. بصیرت بینایی با چشم دل است، چشمی که به قول‌ هاتف اصفهانی، اگر باز باشد، جان می‌بیند وآنچه با چشم سر نمی‌توان دید، دیدنی می‌گردد. ‌هاتف گوید:

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است، آن بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد

و آنچه خواهد دلت همان بینی

دل هرذره‌ای که بشکافی

آفتابیش در نهان بینی

قرآن مجید در چند آیه کوری را مقابل علم و هدایت معرفی کرده است:

أَفَمَنْیَعْلَمُأَنَّماأُنْزِلَإِلَیْکَمِنْرَبِّکَالْحَقُّکَمَنْهُوَأَعْمى إِنَّمایَتَذَکَّرُأُولُواالْأَلْبابِ (رعدر۱۹)

دراین آیه کور کسی است که حق نازل از مبدأ حقیقت را نمی‌بیند. بینندگان صاحب‌دلانند.

وَمَنْأَعْرَضَعَنذِکْرِىفَإِنَّلَهُمَعِیشَةًضَنکاًوَنحَشُرُهُیَوْمَالْقِیَمَةِأَعْمَى(طهر۱۲۴)

قَالَرَبّ لِمَحَشَرْتَنىِأَعْمَى وَقَدْکُنتُبَصِیرًا(۱۲۵)

قَالَکَذَالِکَأَتَتْکَءَایَاتُنَافَنَسِیتهَاوَکَذَالِکَالْیَوْمَتُنسىَ(۱۲۶)

و هر که از یاد کرد من روی برتابد بىگمان او را زیستنى تنگ خواهد بود و روز رستخیز وى را نابینا بر خواهیم انگیخت.

۱۲۵ مىگوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا برانگیختى در حالیکه من بینا بودم؟

۱۲۶ فرمود: بدینگونه بود که نشانههاى ما به تو رسید و تو آنها را فراموش کردى و همانگونه امروز تو فراموش مىگردى.

افزون آنکه درد ناشی از جهل بسیط، درد است ولی شخصی، بیماری است ولی واگیر نیست، یعنی جاهل ِمتوجه به جهل خویش، از فقدان آگاهی خویش رنج می‌برد ولی به دیگران منتقل نمی‌کند و ازین رهگذر آسیبی به دیگران نمی‌زند. جاهلی که به جهل خویش ناآگاه است وبالعکس خویشتن را آگاه می‌بیند، دردی است که خسارتش متوجه دیگران می‌شود. او چنان کوری است که خود را کور نمی‌بیند و مبادرت به عصاکشی برای دیگران می‌کند!! کوران دیگر را به چاه می‌افکند، تریبون می‌جوید و بر یاوه زنخدان می‌زند. به قول مولوی:

آن شغالک رفت اندر خم رنگاندر آن خم کرد یک ساعت درنگ

پس بر آمد پوستش رنگین شدهکه منم طاووس علّیین شده

پشم رنگین رونق خوش یافته آفتاب آن رنگها بر تافته

دید خود را سبز و سرخ و فور۲۳ و زرد خویشتن را بر شغالان عرضه کرد

جمله گفتند ‌ای شغالک حال چیست که ترا در سر نشاطی ملتویست؟

از نشاط از ما کرانه کرده‌ای این تکبر از کجا آورده‌ای؟

یک شغالی پیش او شد کای فلان شید کردی یا شدی از خوش‌دلان

شید کردی تا به منبر بر جهی تا زلاف این خلق را حسرت دهی

بس بکوشیدی ندیدی گرمیی پس ز شید آورده‌ای بی‌شرمیی

گرمی آن اولیا و انبیاست باز بی‌شرمی پناه هر دغاست

که التفات خلق سوی خود کشند که خوشیم و از درون بس ناخوشند

به هرحال چون این اثر که توسط مرحوم سید جلالالدین محدث ارموی تصحیح شده کمیاب بلکه نایاب شده است، انشاء الله توسط بنیادموقوفات دکتر محمود افشار به زودی تکثیر و تقدیمتان خواهد شد. بعون‌الله تعالی۲۴٫ والسلام

پی‌نویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. سخنرانی ایراد شده در شب ترجمه‌های نهجالبلاغه، ۲۳ر۳ر۹۶ مطابق با ۱۸ رمضان شب ضربت خوردن حضرت مولا(ع)

۲.بلاذری، أنساب الأشراف ۵ ر ۱۹‎. ‎مروج الذهب ۲ ر ۳۴۳‎.‎ابن عبد البر،الاسـتیعاب ۴ ر ۱۶۷۹‎.‎

۳.رک: سلوک بینالمللی دولت اسلامی، تألیف محمد حمیدالله، ترجمه، سید مصطفی محقق داماد،ص۱۷، مرکز نشرعلوم اسلامی، تهران.

۴.و غیره من الخلفاء کان یعمل بمقتضى ما یستصلحه و یستوفقه سواء أکان مطابقا للشرع أم لم یکن و لاریب أن من یعمل بما یؤدی إلیه اجتهاده و لا یقف مع ضوابط و قیود یمتنع لأجلها مما یرى الصلاح فیه تکون أحواله الدنیویه إلى الانتظام أقرب و من کان بخلاف ذلک تکون أحواله الدنیویه إلى الانتثار أقرب(شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۱، ص: ۲۹)

۵‎.‎ شاعری به فارسی چنین سرده است:

اگر پای بند من ایمان نبودی – حریفم زبر دست دوران نبودی

به میدان اندیشه بادپایم- سمند حریفان به جولان نبودی

نبودی اگر پای در بند فرمان – نصیب من از دهر حرمان نبودی

متاع گرانمایه دانش من- بر مردم سفله ارزان نبودی

۶. ابن سینا، معراجنامه، تصحیح نجیب مایل هروی، ص 94.

۷. همان، ص 89.

۸. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص ۳۲۶، قم، نشر کتابخانه عمومى آیه‌الله مرعشى نجفى، چاپ اول، ۱۳۳۷ش‎.‎

۹. ‎مقدس اردبیلی، احمد، حدیقه الشیعه، ج ۱، ص ۲۰۸، قم، انتشارات انصاریان، چاپ سوم، ۱۳۸۳ش.

۱۰.وسائل الشیعه، ۱۵ ر ۱۰۷ ( در نهج البلاغه خطبه ۱۲۶ متن حمله آمده است.)

۱۱.نامه امام علی به مالک اشتر.

۱۲. جاحظ در سطور آینده معرفی خواهد شد.

۱۳.‎‎ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، ص 56.

۱۴.تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، محقق، مصحح، رجائی، سید مهدی، ص ۶۹۶، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق‎.‎

۱۵.آشنایی با نهج‌البلاغه، جمعی از نویسندگان، ص ۱۸، به نقل از علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۴۱، ص ۱۴۶‎.‎

۱۶.‎‎رجال ‌الطوسی، ص ۱۴۶.

۱۷.شیخ طوسی، الفهرست، ص۳۵.

۱۸.ستایشگر، مهدی‎، ‎نام نامه موسیقی ایران زمین جلد سوّم، ‎چاپ اوّل. تهران: اطلاعات، ۱۳۷۶.

۱۹.‎ بهار، محمدتقی،‎سبک‌شناسی، ج 1، تهران: زوار، 1390، ۱۸۱-۱۸۰.

۲۰. دانشنامه امام علی (ع)،‎ ج ۱۲، ص ۴۷۲‎.‎

۲۱. برای نظر مخالف رک: موخره آقای دکتر عابدی بر مطلوب کل طالب از انتشارات بنیاد نهج‌البلاغه، تهران،

۲۲. مطلوب کل طالب من کلمات علی‌بن‌ ابیطالب(ع) تحقیق محدث ارموی، ص 17.

۲۳.فور=‎‎بور، رنگ سرخ کم رنگ‎.‎

۲۴. بعد از ایراد این سخنرانی و قبل از اقدام بنیاد موقوفات، توسط کتابخانه ملی این اقدام صورت گرفت. از بانیان خیر ممنون و سپاسگزاریم.

شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷

روزنامه اطلاعات

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS