17 آذر 1397, 4:27
عمر خيام را گرچه در روزگار حاضر به عنوان يک شاعر پرآوازه به سبب رباعياتش میشناسند، اما کمتر کسی به بعد شخصيتی ديگر وی به عنوان يک فيلسوف و متفکر اشاره میكند. شايد يک جنبه اين مسئله به دليل اهميت و شهرت اشعار وی باشد که ترجمه آن در زبان ملل اروپايی نيز بازتاب زيادی داشته است اما شايد جنبه ديگر مربوط به تلاشهای تعمدی برای کمرنگ كردن شخصيت علمی، فلسفی و دينی وی باشد. توجه به برخی اسناد و تذکرهها نشان میدهد شخصيت دينی و فلسفی وی تا حدی پررنگ بوده که اساساً جنبه شاعری وی تحتالشعاع بوده است.
ابوالحسن بيهقی گستردهترين نظرات را پيرامون شخصيت خيام ارائه کرده است. وی در گزارش خود خيام را با عناوينی چون «حجتالحق» و فيلسوف ياد میکند. وی را شاگرد مکتب فلسفی ابنسينا برمیشمرد و حتی پايان عمرش را با چنين حکايتی توصيف میكند: «او سرگرم مطالعه کتاب شفا بود تا اينکه به فصل «واحد و کثير» رسيد. کتاب را بست و از يارانش خواست جمع شوند تا وصيت کند. سپس از خوردن و نوشيدن اعراض كرد. سپس نماز خفتن (عشا) را بجا آورد و فرمود: خداوندا من آنگونه که در توانم بود تو را شناختم. پس مرا بيامرز چراکه برای من شناخت تو به منزله راهی است به سوی تو. اين را بگفت و جان داد.» بيهقی همچنان در جای ديگری به تبحر خيام نسبت به علوم قرآنی اشاره میکند.
بيان اين عبارات نشان میدهد خیام پيش از آنکه در زمان خود با صفت شاعری شناخته شده باشد به عنوان يک فيلسوف و مرجعی دينی شناخته شده بود.
برخی ديگر از تذکرهنويسان نيز اشاره کردهاند خيام در زمان خود وجاهتی در خطه خراسان داشته است و گاه او را «دستور» به معنی وزير و صاحبمنصب ناميدهاند.
شايد قديمیترين منبعی که درباره خيام نوشته شده است مربوط به نامهای از سنايی غزنوی باشد که از هرات برای خيام نگاشته است. وی در اين نامه خيام را مکرراً مورد مدح قرار داده و جنبه علمی شخصيت او را ستوده است؛ در حالی که جالب آنجاست به تنها وجهی از خيام که در نامه مذکور اشاره نشده است، شاعری اوست. عبارت ويژهای در خصوص خيام توسط سنايی در آن نامه به کار رفته و وی را «نگهبان جوهر نبوت» و «پيشوای حکيمان» معرفی کرده است.
در سدههای ميانی اسلام، خصوصاً قرن پنجم و ششم برخی فقيهان به تعارض با فلسفه و عرفان روی آوردند و پيرو اين طرز تفکر کوششهايی صورت گرفت تا حکيمان و فلاسفه و عرفا به عنوان دهری و کافر معرفی شوند. اين مسئله دامن بسياری از فلاسفه و عرفا را دربرگرفت و به مجرد وجود قرينههای تفسيرپذير در اقول يا کتب يا اشعار اين افراد متهم به زنديق بودن شدند. نه فقط خيام بلکه فارابی، زکريای رازی، ابوريحان بيرونی و بسياری ديگر از انديشمندان قرون نخستين اسلامی از چنين تهمتهايی مصون نماندند.
به نظر میرسد خيام نيز در چنين شرايطی به عنوان دهری معرفی شد. چه آنکه گوياترين دليل بر اين مسئله نقل قول خود حکيم عمرخيام و توصيف وی از شرايط زمانه است: ما گرفتار روزگاری هستيم که از اهل علم فقط عده کمی مبتلا به هزاران محنت و رنج باقی مانده که پيوسته در انديشه آنند که غفلتهای زمان را فرصت جسته به تحقيق در علم و استوار کردن آن بپردازند و بيشتر عالم نمايان زمان حق را جامعه باطل میپوشند و گامی از حد خودنمايی و تظاهر به دانايی فراتر نمیروند و اگر ببينند کسی جستن حقيقت را وجهه همت خود ساخته او را خوار شمرند. در هر حال خدا ياریدهنده و پناهدهنده همه است.
روزنامه جوان
تاریخ انتشار: اول خرداد ماه 1397
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان