25 مهر 1396, 2:30
پنج شنبه چهارم شهریور ماه 1396
سیمون وی در محیط خانوادگیای زاد و بالید که فرانسوی ـ یهودی، فرهیخته و متعلق به طبقه متوسط بود. در این محیط، از تعلیم و تربیتی بسیار ممتاز و والا برخوردار شد و مخصوصاً درباره فرهنگ و هنر و ادب یونان و روم باستان و در باب اندیشههای اخلاقی بسا چیزها آموخت. علاوه بر اینکه «زبانهای یونانی، لاتین، سنسکریت و چند زبان جدید» را بخوبی یاد گرفت، مطالعات و تحقیقات فراوانی در زمینه اخلاق، «فلسفه، ادیان غربی و شرقی، علوم تجربی، ریاضیات، ادبیات» و تاریخ داشت.
اما از اطلاعات و معلومات او چشمگیرتر و جذابتر شخصیت و منش روانشناختی و اخلاقی اوست. عشقورزی بیحد و مرز به انسانها، اشتیاق مقاومتناپذیر به عدالت اجتماعی و حقیقتطلبی مجدانه وی، چون با وسواس اخلاقی و نیز با گرایشها و تجارب عرفانی او جمع و ترکیب شدند، از او انسانی ساختند بسی دوستداشتنی، غبطهانگیز و الهامبخش. به نظر میرسد که سلوک فردی و اجتماعی و شیوه زیستن و حتی، مردن وی، یکسره با توسل به این پنج خصیصه روانی و اخلاقی او قابل تبیین و توجیه است.
در طول زندگی کوتاه سی و چهار ساله خود، معلم فلسفهای بود موفق و شاخص، مبارزی که تعهدات چپگرایانه داشت، مقاله نویسی که در باب مسائل اجتماعی و دینی مطالبی برانگیزاننده و تأملآفرین مینوشت، و شخصیتی عارف مشرب که کاملاً استثنایی و متفاوت بود. در ایام دانشجویی، کسانی که هم از طهارت و پاکی او خبر داشتند و هم فعالیتهای پرشور و شوق اجتماعی و سیاسی چپگرایانه او را میدیدند از او با عنوان «عذاری چپ» یاد میکردند. در سالهای آخر عمرش، کسانی و پس از درگذشتش کسان بسیار پرشمار تری از او با عنوان «قدیسی کاتولیک در بیرون کلیسا» نام بردند. شخصیتی بود که مخاطب خود را بر میانگیخت، دلنگران میکرد، و به تامل فرو میبرد. وسواس اخلاقی کمنظیر و شور و شوق اجتماعی و دینی دغدغهبار او، به نظر متفکران بسیاری که هم با او و هم با یکدیگر اختلافنظر داشتند، جذابیتی عظیم داشت.
اشتیاق مقاومتناپذیر به عدالت اجتماعی، چون با شناختی ژرف از طبیعت آدمی و سرشت مدرنیته همراه شد، او را به این نتیجه رساند که راه حل چپگرایان مارکسیست مشرب که عدالت اجتماعی را در گرو دگرگونی در مالکیت و نیز قدرت سیاسی میداند، راهحل موفقی نمیتواند بود، بلکه باید دگرگونی بسیار عمیقتری در خود کار جدید پدید آورد. به نظر وی، ساماندهی جدید کار که مبتنی بر کارآیی مدیریتی است و از جمله استیلای سلسله مراتبی این ساماندهی که به هرحال فرودستان را تابع و منقاد فرادستان میخواهد و حتی خود طرح ماشینآلات و دستگاهها و نظام فنآوری، همه باید از بیخ و بن انسانی شوند تا بتوانند نیازهای آدمیان را برآورده کنند تا کارگران، به معنای دقیق کلمه، بر روند کار و تولید نظارت نداشته باشند و تا برای تضمین و تأمین آزادیها، از روند کار و تولید تمرکززدایی نشود، عدالت اجتماعی ـ اقتصادی پدیدار نخواهد شد و این امر مستلزم این است که ساختارهای سرمایهداری بینالمللی، از جمله استعمار، از بن و بنیاد برچیده و نابود شود و مجدداً به واحدهای اجتماعی ـ سیاسی محلی اقبال شود و نیز مستلزم این است که ساختارهای سیاسی جدید، مانند احزاب سیاسی و اتحادیههای تجاری نیز از میان بروند، چرا که این ساختارهای سیاسی خشونت ناشی از منافع متعارض را مسلم میگیرند.
وسواس اخلاقی وی سبب شد که نهفقط در راه استکمال اخلاقی بر خود سخت بگیرد و جلاد طبع خویشتن شود، بلکه بر آموزهها و احکام اخلاقی دین، بیش از سایر آموزههای آن تأکید ورزد، از دیدگاه اخلاقی بر مسیحیت سنتی و تاریخی و حتی بر کتب مقدس حملههای شدید برد و در مقام تدریس و تعلیم، متون ادبی و فلسفی را از منظر اخلاقی توضیح دهد. با اینکه بر اثر سرخوردگی سیاسی ناشی از بر باد رفتن امید و آرزوهای جبهه خلق، در اواخر دهه ۱۹۳۰ و با خشونتهای فاشیسمهای سرخ و سیاه به تأکید بر امور و مسائل دینی کشیده شد و با اینکه تجارب عرفانی مکرری که از ۱۹۳۸ به بعد بر او روی آوردند، او را با آیین کاتولیک مناسبات نزدیک بخشیدند، به طوری که حتی اشعاری موافق با مشرب و مسلک کاتولیکی سرود، با این همه، هرگز به کلیسا نپیوست و غسل تعمید نپذیرفت و علیرغم اینکه گرایشش به آیین کاتولیک خالصانه و مخلصانه بود، نظری بسیار نقادانه نسبت به کلیسا، به عنوان یک نهاد دیوانسالارانه داشت و انتقاداتش به این نهاد بیشتر جنبه اخلاقی داشت و بر آلودگی معنوی، اخلاق چندپهلو و ریاکارانه و مزورانه و باورپرسی و بی مدارایی کلیسا انگشت تأکید مینهاد، اگرچه ضد تعقلگرایی این نهاد نیز در این موضع نقادانه بیتاثیر نبود. شاید چشمگیرترین پیام این قدیس و قهرمان اخلاقی به مخاطبانش این بود که در طلب دو چیز باشند: یکی پاکی تمام عیار و دیگری «موهبت محنت» در جهانی که آکنده از درد و رنج آدمیان است. به نظر وی، در جهان مشحون از درد و رنج، محنت کشیدن آدمی از درد و رنج همنوعانش موهبت و عطیه ای است الهی، نظیر موهبت و عطیه تصلیب که نصیب عیسی مسیح گشت. یکی از ژرفترین سخنان وی این است که «منشأ همه شرور خیالپردازی و رویاپروری است»، زیرا کسی که بدین کار مشغول میشود، از سر خودپسندی، به جهانی که مدام درحال درد کشیدن و رنج دیدن است، بیالتفاتی میورزد و توجه خود را به خیر یا خیراتی معطوف میدارد که فراسوی این جهان واقعی است. شیوه مردن وی، به بهترین وجه، حاکی از نیاز او به بهره داشتن از محنت تمامعیار و شفقت بیشائبه به آدمیانی است که میآیند و رنج میکشند و میروند. او سرانجام در 24 آگوست 1943 در انگلستان جان سپرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان