27 فروردین 1396, 23:20
پرسش:چرا امام حسن(ع) با وجود اينکه در مسند خلافت بود و ياراني داشت گزينه صلح را انتخاب کرد؟
پاسخ: جريان شناسي دقيق دو طيف متعارض (صالحان و ناصالحان)، نشان مي دهد که «دنيازدگي و عدم دينداري» مردم، موجب پذيرش صلح از سوي امام حسن(ع) شد. از اين رو، آن حضرت، اين دو را به عنوان عامل صلح معرفي و با تعبير «عبيد الدنيا» از آنان ياد کرد. (بحارالانوار، ج 44، ص 21) نقاط اوج اين رويکرد را مي توان در استقبال نکردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن(ع) يافت؛ به گونه اي که امام حسن(ع) فرمود: «... شگفتا از مردمي که پي در پي نه حيا دارند، نه دين... اف بر شما اي بردگان دنيا»! (الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 575) امام(ع) همچنان خطاب به مردم فرمود: «معاويه ما را به چيزي فراخوانده است که عزت و عدالت در آن نيست؛ اگر زندگي دنيا را مي خواهيد، مي پذيريم و اين خار در چشم را تحمل مي کنيم و اگر مرگ را بخواهيد، آن را در راه خدا ارزاني مي داريم». در پاسخ امام(ع)، همه فرياد زدند: ما زندگي و ماندن را مي خواهيم. (بحارالانوار، ج 44، ص 21) بنا بر اين صلح حسني ،خود يک حرکت حسيني بود.
اکنون مباحث مترتب بر دنياگرایی مردم را مرور مي کنيم.
آثار دنياگرایی در رفتار مردم
اين آثار، در قالب هاي مختلف، خود را نشان داد. برخي محققان، اين آثار و معلول ها را به جاي علت صلح مطرح مي کنند. برخي از اين آثار، عبارتند از:
وقتي سپاه قيس بن سعد، قبيله به قبيله، به معاويه پيوستند، امام(ع) فرمود: «... [پس از شهادت پدرم] با من به اختيار بيعت کرديد و من هم پذيرفتم و در اين راه بيرون آمدم و خدا مي داند که چه تصميمي داشتم؛ ولي از شما سرزد، آنچه سرزد». (الفتوح، ج 4، ص 290)
رويکرد دنياگرايي مردم، به ويژه خواص را در قيام و صلح حسني و در آيينه خيانت هايشان بايد ديد؛ چنان که معاويه در آغازين لحظات، اکثر آنها را جذب کرد؛ از جمله فرماندهي از قبيله کنده را با پانصد هزار درهم خريد و او با دويست نفر، به معاويه پيوست. امام فرمود: «من بارها به شما گفته ام که شما وفا نداريد و بنده دنياييد». (بحارالانوار، ج 44، ص 20)
وقتي جاريهًْ بن قدامه نزد امام(ع) آمد و تقاضاي حرکت به سمت دشمن کرد، امام فرمود: «اگر همه اين مردم مثل تو بودند، رهسپارشان مي کردم؛ ولي نصف يا يک دهم مردم، اين عقيده را ندارند». (همان، ج 34، ص 18)
بازتاب دنياگرایی مردم در جبهه امام
در آغاز جنگ، وقتي لشکر به پل منيع رسيد، حجر بن عدي از سوي امام، مردم را در مسجد جمع کرد و کوشيد تا آنان را براي جنگ، تهييج کند؛ اما همه سکوت کردند؛ به گونه اي که عدي بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سکوت شما زشت است. آيا به امام و فرزند پيامبر خود پاسخ نمي دهيد؟(مقاتل الطالبيين، ص 59) امام(ع)، بارها با اين حقيقت تلخ روبه رو شد.
امام(ع) در برابر اعتراض مردم به صلح هم فرمود: «سوگند به خدا! حکومت را به معاويه نسپردم؛ مگر اينکه ياراني نيافتم».(احتجاج، ج 2، ص 71)
هدف اصلي نظام امامت، جامعه سازي و صيانت از جامعه نبوي است. جنگ و صلح، اموري فرعي اند که در مسير جامعه سازي، به دليل تعارض بناي جامعه جديد با منافع گروه هايي که از وضع سابق بهره مي برند، پيش مي آيد وگرنه ائمه فارغ از اين امور، مشغول جامعه سازي اسلامي و تحقق مدينة النبی مي شدند.
امام حسن(ع) هم در اين مسير، ناچار به صلح شد و پس از تنهايي و نااميدي از ادامه وصول به هدف، با اقدام مصالحه پيش آمد. امام، هنگام امضاي صلح نامه فرمود: «اينک پيش آمد من، به نااميدي از حقي که زنده دارم و باطلي که بميرانم، رسيد». (علل الشرايع، ص 221)
روزنامه كيهان، شماره 21226 به تاريخ 17/9/94، صفحه 8 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان