25 آبان 1396, 3:43
دوران امامت امام سجاد(ع)، دورانی پراختناق بود؛ آنگونه که مجالی برای بیان حقیقت و تشریح آموزههای ناب اسلامی از سوی آن حضرت، وجود نداشت. افزون بر این، جنگ بر سر قدرت و نفوذ زبیریان در حجاز و تقابل آن ها با بنیامیه، امید به قیام مؤثر علیه حاکمان جبار وقت را از بین برده بود و امام سجاد(ع)، باید در چنین شرایطی، ضمن حفظ جان شیعیان و عبور دادن آنها از این پیچ خطرناک تاریخی، زمینه را برای گسترش مفاهیم ناب اسلامی، آماده میکرد. راهبرد امام(ع) برای گذر از چنین دورهای، دوری گزیدن از هیاهوی طالبان قدرت و پرداختن به موعظه و ارشاد امت بود. به دیگر سخن، امام سجاد(ع) برای مقابله با امویان و دیگر قدرت طلبان، شیوه جنگ نرم را برگزید؛ شیوهای که برکات فراوانی در پی داشت و این برکات، در دوران امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بیش از پیش آشکار شد. آن چه در پی میآید، فرازهایی از کتاب ارزشمند «سیره پیشوایان»، اثر استاد «مهدی پیشوائی» است که در آن، مؤلف پس از تشریح شرایط حاکم بر دوران امامت امام چهارم(ع) و برخی وقایع روی داده در این دوره، به تشریح راهبرد هوشمندانه آن امام همام، برای حفظ ارزشها و آموزههای ناب اسلامی پرداخته است.
جامعه زیر سایه اختناق
با رعب و اختناق شدیدی که در جامعه حکمفرما شده و با کنترل و تسلط شدیدی که حکومت جبار اموی بر قرار کرده بود، هر گونه جنبش و حرکت مسلحانه، پیشاپیش محکوم به شکست بود و کوچک ترین حرکت از دید جاسوسان دستگاه اموی پنهان نمیماند؛ آن ها حتی از جزئیترین وقایعی که در بیت امام سجاد(ع) میگذشت هم، به وسیله جاسوسان شان، اطلاع پیدا میکردند. طبیعی است که در چنین شرایط پرخفقانی که حتی شهادت امام(ع) هم نمیتواند تغییری در جامعه ایجاد کند، نمیتوان دست به قیام زد. آن حضرت در این شرایط تلخ و دشوار، با صبر و استقامتی مثال زدنی به کار ترویج دین مشغول بود. امام سجاد(ع) در دعای خود به پیشگاه خداوند عرض میکرد: «پروردگارا! چه بسا دشمنی که شمشیر عداوتش را بر ضد من آخته، دم تیغش را برای ضربه زدن به من و سر نیزه اش را به قصد جان من تیز کرده، زهرهای جانکاهش را برای کام من در جام ریخته و مرا آماج تیرهای خویش قرار داده و چشم مراقبتش برای کنترل من نخفته و مصمم است که به من گزند برساند و تلخابه مرارت خود را به من بنوشاند. خدایا! ناتوانیم را از تحمل گرفتاریها و رنجهای گران، عجزم را از شکست دادن آن که آهنگ جنگ با مرا کرده است، تنهاییم را در برابر فزونی کسانی که با من دشمنی میکنند و برای گرفتار کردنم در کمین نشستهاند، در نظر گرفتی و به یاریم آمدی و به من نیرو بخشیدی.»
دو راهی دشوار
امام چهارم(ع) پس از واقعه عاشورا، بر سر یک دو راهی دشوار قرار گرفته بود: یا می بایست با ایجاد هیجان و احساسات در میان جمع معتقدان و علاقه مندان خود، به یک حرکت تند و عمل متهورانه دست بزند، پرچم مخالفت و مبارزه برافرازد و حادثه ای شورانگیز بیافریند که این مسئله، با توجه به آماده نبودن شرایط لازم برای پایداری و اقدام عمیق، چون شعلهای فرو میخوابید و میدان را برای تاخت و تازهای بنی امیه باز یا احساسات سطحی را به وسیله تدبیری پخته و سنجیده مهار و تهدیدها را به فرصت تبدیل میکرد. آن حضرت شیوه دوم را برای مبارزه برگزید. نخست مقدمات لازم را برای کار بزرگ خود فراهم کرد: راهنمایی و هدایت افراد صالح برای کار اصلی، یعنی تجدید حیات اسلام و بازآفرینی جامعه و نظام اسلامی. امام سجاد(ع) ابتدا با در پیش گرفتن شیوهای مدبرانه، جان خود و تعداد معدودی از یاران وفادار و قابل اتکایش را حفظ کرد و در کنار آن، به تربیت کادری ورزیده برای گسترش اندیشه ناب اسلامی و مبتنی بر آموزههای اهلبیت(ع) پرداخت. این اقدام، البته باید از چشم جاسوسان دستگاه بنیامیه دور میماند و حساسیت آن ها را بر نمیانگیخت. در همین زمینه، امام سجاد(ع) از ورود به جریانها و قیامهایی که علیه امویان، در اواخر عمر یزید و پس از آن رخ میداد، خودداری میکرد. نمونه بارز این قیامها، قیام مردم مدینه، معروف به واقعه «حره» بود.
واقعه حره و قتل عام مردم مدینه
قیام مردم مدینه در سال 63 (یا 62) هـ. ق رخ داد و همان طور که اشاره کردیم، به فاجعه «حره» مشهور شد. این قیام ریشه در خشم و نفرت عمیق مردم از امویان، پس از به شهادت رساندن امام حسین(ع) داشت. در شهر مدینه که محل زندگی خاندان پیامبر(ع) و جمع زیادی از اصحاب و تابعین بود، این نفرت بیش از جاهای دیگر خودنمایی میکرد. حاکم مدینه، عثمان بن محمد بن ابیسفیان که در ناپختگی، جوانی و غرور، چیزی از یزید کم نداشت، با اشاره وی، گروهی از بزرگان شهر را به نمایندگی از طرف مردم مدینه به دمشق فرستاد تا از نزدیک، خلیفه جوان را ببینند و از مراحم وی برخوردار شوند و در بازگشت به مدینه مردم را به اطاعت از حکومت وی تشویق کنند. به دنبال این طرح، عثمان هیئتی مرکب از «منذر بن زبیر بن عوام»، «عبیدا... بن ابی عمرو مخزومی»، «عبدا... بن حنظله غسیل الملائکه» و چند تن دیگر از شخصیتهای بزرگ مدینه را، برای دیدار با یزید، به دمشق فرستاد. از آن جا که یزید، نه از تربیت اسلامی برخوردار بود، نه مشاورانی داشت که به او توصیه کنند که حداقل در حضور آن هیئت رفتار سنجیده ای داشته باشد و نه تدبیر پدر را داشت که بداند کسی که به نام اسلام بر مسلمانان حکومت می کند، حداقل باید ظواهر اسلامی را حفظ کند، نزد آنان نیز از شرابخواری، سگ بازی، تشکیل بزم ها و مجالس ساز و آواز و فسق و فجور، فروگذار نکرد اما پذیرایی با شکوهی از آنان در کاخ خود به عمل آورد، به آنان احترام بسیار گذاشت و به هر کدام، هدایا و خلعتهای هنگفتی حدود 50 تا 100 هزار دینار بخشید. او فکر می کرد که آنان با دریافت این پولها و با آن پذیرایی جانانه در کاخ سبز دمشق، در بازگشت به مدینه، از او تمجید و تحسین خواهند کرد اما این دیدار نه تنها به نفع او تمام نشد، بلکه کاملاً نتیجه معکوس داشت. نمایندگان، به جز منذر بن زبیر که به بصره رفت، به مدینه بازگشتند و در اجتماع مردم این شهر، اعلام کردند که «ما از نزد شخصی برگشتهایم که دین ندارد، شراب میخورد، تار و طنبور مینوازد، سگبازی میکند، خنیاگران و زنان خوشآواز در مجلس او دلربایی می کنند و با مشتی دزد و خراب کار به شبنشینی میپردازد. اینک شما را شاهد می گیریم که او را از خلافت برکنار کردیم.» پسر حنظله گفت: «من از نزد شخصی برگشتهام که اگر هیچ کس با من یاری و همکاری نکند، با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت، او به من عطیه داد، مرا احترام کرد، ولی من عطیه او را نپذیرفتم؛ مگر برای اینکه در جنگ با وی از آن استفاده کنم.» در پی این جریان، مردم مدینه با عبدا... پسر حنظله بیعت و حاکم مدینه و همه بنی امیه را از شهر بیرون کردند. وقتی خبر این اقدام به یزید رسید، «مسلم بن عقبه» را که مردی سالخورده و از سر سپردگان دربار بنی امیه بود، با لشکری انبوه برای سرکوبی نهضت، به مدینه اعزام کرد و به وی گفت: به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسلیم نشدند، با آنان بجنگ و وقتی پیروز شدی سه روز هر چه دارند از اموال و چهار پایان و سلاح و طعام، همه را غارت کن و در اختیار سربازان بگذار. سپاه شام، به مدینه حمله کرد و جنگ خونینی بین دو گروه در گرفت و سرانجام، اهل مدینه شکست خوردند و سران نهضت کشته شدند. مسلم به مدت سه روز دستور قتل عام و غارت شهر را صادر کرد. سربازان شام جنایاتی مرتکب شدند که قلم از بیان آن ها شرم دارد. مسلم را به دلیل این جنایات به «مسرف» ملقب کردند. پس از پایان قتل و غارت، مسلم از مردم به عنوان بردگی برای یزید بیعت گرفت!
چرا امام سجاد(ع) با قیام مدینه همراهی نکرد؟
علل خودداری امام(ع) از شرکت در قیام مدینه را می توان به این صورت خلاصه کرد: 1- با ارزیابی اوضاع و ملاحظه اختناق شدیدی که پس از شهادت امام حسین (ع) به وجود آمده بود، امام شکست نهضت مدینه را پیش بینی میکرد و می دید که اگر در آن شرکت کند، نه تنها پیروز نمیشود، بلکه خود و پیروانش نیز کشته می شوند و باقی مانده شیعیان معتقد نیز، از بین خواهند رفت، بدون آن که نتیجه ای حاصل شود. 2- با توجه به سوابق عبدا... بن زبیر و نفوذی که او در میان صفوف قیام مردم مدینه پیدا کرده بود، این نهضت نمی توانست یک نهضت اصیل شیعی باشد و امام(ع)، نمی خواست امثال عبدا... بن زبیرِ قدرت طلب، او را پل پیروزی خود قرار دهند. 3- چنان که اشاره شد، مردم مدینه، عبدا... بن حنظله را به رهبری خود برگزیده و هیچ گونه نظر خواهی از امام نکرده بودند. گر چه رهبران قیام، افرادی صالح و پاک بودند و انتقادها و اعتراض های آنان به حکومت یزید، کاملاً به جا و درست به نظر میرسید، اما پیدا بود که این حرکت، یک حرکت خالص شیعی نیست و در صورت پیروزی، معلوم نیست به نفع شیعیان تمام شود. گویا با توجه به این گونه ملاحظات بود که امام از ابتدا، در قیام شرکت نکرد.
ترحم امام(ع) به دشمن
در ابتدای قیام، وقتی مردم مدینه، بنی امیه را از شهر بیرون کردند، مروان بن حکم که از دشمنان سرسخت اهلبیت(ع) محسوب می شد، از سر ناچاری، از امام خواهش کرد که همسر و خانواده او در حرم امام باشند. امام(ع) نیز، بدون درنظر گرفتن سوابق مروان، خواهش او را با بزرگواری پذیرفت و به خانواده اش پناه داد. از این رو، طی سه روز که مدینه دستخوش قتل و غارت بود، خانه امام سجاد مأمن خوبی برای پناهندگان محسوب میشد و افزون بر خانواده مروان، دهها نفر به خانه ایشان پناه آورده بودند.
ابعاد مبارزات امام سجاد(ع) با مظالم و مفاسد عصر
امام چهارم(ع) با انتخاب راه دوم، یک سلسله برنامه های ارشادی و فرهنگی و تربیتی و مبارزات غیرمستقیم را آغاز کرد و بدون آن که حساسیت حکومت را برانگیزد، فعالیت هایی انجام داد که مهم ترین آن ها زنده نگهداشتن یاد و خاطره واقعه عاشورا بود. از آن جا که شهادت امام حسین (ع) و یاران آن حضرت، در افکار عمومی، برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود، برای آن که این فاجعه فراموش نشود، امام با گریه بر شهیدان و زنده نگهداشتن خاطره آنان، مبارزهای منفی را آغاز کرد. تردیدی نیست که این گریههای پر سوز، ریشه عاطفی داشت، زیرا عظمت فاجعه و مصیبت کربلا به قدری بزرگ و دلخراش بود که هیچ یک از شهود عینی آن واقعه، تا زنده بودند، آن را فراموش نمی کردند، اما باید توجه داشت که چگونگی برخورد امام سجاد(ع) با این موضوع، اثر و نتیجه سیاسی در پی داشت، یادآوری مکرر فاجعه کربلا، نمیگذاشت ظلم و جنایت حکومت اموی فراموش شود. امام(ع) هر وقت میخواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب میافتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد. وقتی علت این کار را میپرسیدند، میفرمود: چگونه گریه نکنم در حالی که (یزیدیان) آب را روی پدرم بستند (و او را تشنه به شهادت رساندند). امام میفرمود: هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه (س) را به یاد می آورم، بغض گلویم را می گیرد.
روزنامه خراسان
تاریخ: دوشنبه 24 مهر ماه 1396
گروه اندیشه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان