مـباهـله/ سند اثبات حقانیت اهل بیت(ع)
چیستی مباهله
«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) بوده و به رها كردن و برداشتن قيد و بند از چيزى گفته مىشود(1). و در اصطلاح قرآن و روايات و غير آنها، به معناى ملاعنه (لعن و نفرين كردن دو طرف به يكديگر) است؛ اين گونه كه هرگاه دو گروه يا دو نفر درباره مسئلهاى مهم، مانند مسائل مهم مذهبى با هم گفتوگو كرده و به نتيجهاى نرسند، در يك جا جمع مىشوند و به عنوان «آخرين حربه»، به درگاه خداوند تضرع مىكنند و از او مىخواهند تا دروغگو را رسوا و مجازات كند(2).
تناسب معناى اصطلاحى با معناى لغوى در اين است كه در هر دو، رها كردن و واگذاركردن يكديگر به حال خود وجود دارد.
مباهله با مسيحيان نجران
بخش با صفاى «نجران» با هفتاد دهكده تابع خود، در نقطه مرزى حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه مسيحىنشين حجاز بود كه به عللى از بتپرستى دست كشيده و به آيين مسيحيت گرويده بودند(3).
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) همزمان با مكاتبه با سران حكومتهاى جهان و مراكز مذهبى، نامهاى به اسقف نجران (ابوحارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساكنان نجران خواست كه يا اسلام را بپذيرند و يا به حكومت اسلامى جزيه (ماليات) بپردازند (كه در برابر اين مبلغ جزئى، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غير اين صورت، به آنان اعلام خطر مىشود.
نامه توسط نمايندگان پيامبر(ص) به دست اسقف رسيد. وى نامه را با دقت خواند و براى تصميم گرفتن، شورايى مركب از شخصيتهاى بارز مذهبى و غيرمذهبى تشكيل داد. شورا نظر داد كه گروهى به نمايندگى نجران به مدينه بروند تا از نزديك با محمد(ص) تماس گرفته و سخنان او را بررسى كنند.
شصت تن از زبدهترين و داناترين مردم نجران انتخاب شدند كه در رأس آنها سه پيشواى مذهبى قرار داشت:
1. «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران كه نماينده رسمى كليساهاى روم در حجاز بود؛
2. «عبدالمسيح»، رئيس هيئت نمايندگى كه به عقل و تدبير و كاردانى شهرت داشت؛
3. «ايهم» كه فردى كهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.
هيئت نمايندگان در مسجد مدينه با پيامبر اسلام گفتوگو كردند. حضرت آنان را به آيين اسلام و پرستش خداى يگانه و دست كشيدن از عقايد باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت كرد. يك نفر از نمايندگان گفت: عيسى فرزند خدا است؛ زيرا مادر او مريم، بدون آنكه با كسى ازدواج كند، او را به دنيا آورد؛ پس بايد او را نيز خداى جهان دانست.
پيامبر اكرم (ص) با تلاوت آيهاى از قرآن آنان را چنين پاسخ دادند: «وضع حضرت عيسى از اين نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بىپايان خود، بدون آنكه داراى پدر و مادرى باشد، از خاك آفريد»؛ اگر نداشتن پدر دليل بر اين باشد كه عيسى فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى اين انتساب شايستهتر است؛ زيرا او نه پدر داشت و نه مادر.
گفتوگو ادامه يافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانيت عقايد خود، تصميم گرفته شد كه مسئله از راه مباهله خاتمه يابد، از اين رو قرار شد كه فرداى آن روز، همگى خارج از شهر مدينه، در دامنه صحرا براى مباهله آماده شوند.
قرآن میفرماید: «هرگاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده [باز] كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد! ما فرزندان خود را دعوت مىكنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت مىنماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت مىكنيم و شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله مىكنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مىدهيم.(4).
روز بيست و پنجم ماه ذى الحجه سال دهم هجرت بود. سران نمايندگان نجران پيش از آنكه با پيامبر روبرو شوند، به يكديگر گفتند: هرگاه ديديد كه «محمد» افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد، معلوم مىشود كه در ادعاى خود صادق نبوده و اطمينانى به نبوت خود ندارد، ولى اگر ديديد كه با فرزندان و عزيزان خود به مباهله آمده، معلوم مىشود كه او راستگو و پيامبر خدا است؛ زيرا آنقدر به خود (و کار خود) ايمان دارد و احساس امنيت مىكند كه عزيزان خود را آورده است.
هنوز نمايندگان نجران در اين گفتوگو بودند كه ناگهان چهره نورانى پيامبر(ص) نمايان شد. او فرزندش حسين(ع)را در آغوش دارد و دست حسن(ع) را در دست؛ على(ع) پيش رو و حضرت زهرا(س) پشت سر آن جناب حركت مىكنند(5).
پيامبر اكرم(ص) پيش از ورود به ميدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا كردم، شما دعاى مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد.» نمايندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به يكديگر نگاه مىكردند؛ شكوه و جلال معنوى و الهى اين پنج تن، همه را بر جاى خود ميخكوب كرده بود. اسقف نجران گفت: «من چهرههايى مىبينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه خداوند بخواهند كه بزرگترين كوهها را از جاى بركند، بهسرعت كنده خواهد شد. هرگز درست نيست كه ما با اين چهرههاى نورانى و با فضيلت مباهله كنيم؛ چرا كه عذاب الهى همه ما را نابود مىكند و چه بسا دامنه عذاب گسترش يابد و همه مسيحيان جهان را فرا گيرد و در روى زمين يك مسيحى باقى نماند.»
انصراف مسيحيان از مباهله
نمايندگان نجران با ديدن اين وضع، بىدرنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغى را به عنوان «جزيه» به حكومت اسلامى بپردازند. پيامبر نيز درخواست آنان را پذيرفت و قرار گذاشتند كه مردم نجران نيز از مزاياى حكومت اسلامى برخوردار شوند؛ در اين هنگام پيامبر (ص) فرمود: «عذاب، سايه شوم خود را بر سر نمايندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد مىشدند، صورت انسانىخود را از دست داده و با آتشى كه در بيابان برافروخته مىشد، مىسوختند و دامنه عذاب به سرزمين نجران هم كشيده مىشد(6).»
فضيلت اهل بيت(ع) در داستان مباهله
مفسران و محدثان شيعه و سنى تصريح كردهاند كه پيامبر گرامى اسلام تنها كسانى را كه همراه خود براى مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسين(ع)(ابناءنا) و دخترش فاطمه(س) (نساءنا) و از ميان مردان تنها على بن ابىطالب(ع)(انفسنا) بودند.
شهيد قاضى نورالله شوشترى، در كتاب شريف «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را در اين باره بيان مىكند؛ سپس آيتالله مرعشى نجفى(ره) در پاورقى اين كتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت نقل مىكند كه معتقدند آيه مباهله در شأن و منزلت اهلبيت پيامبر(ص) نازل شده است؛ براى مثال مسلم بن حجاج در صحيح خود ـ كه دومين صحيح از صحاح ششگانه عامه است ـ مىنويسد: «معاويه به سعد وقاص گفت: چرا على را دشنام نمىگوئى؟ پاسخ گفت: به دليل سه ويژگى كه على داشت و من آرزو مىكنم كه يكى از آنها را دارا بودم...؛ ] يكى از آنها اين بود كه [چون آيه مباهله نازل شد، پيامبر تنها از فاطمه و حسن و حسين و على دعوت كرد؛ وقتى همگى جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلى؛ خداوندا ايشان اهلبيت من هستند.(7)»
داستان مباهله گواه بزرگى بر فضيلت و برترى اين خانواده است. پيامبر(ص) از ميان تمام صحابه و ياران خود، تنها اين چند نفر را شايسته و مصداق آيه دانست و در كنار خود به ميدان مباهله آورد.
عموميت استفاده از مباهله
شكى نيست كه آيه مباهله خطاب به پيامبر اسلام بوده و متضمن دستور كلى به مسلمانان براى انجام اين عمل نمىباشد، ولى در آيات و روايات، منعى از انجام اين عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلكه از روايات عموميت اين حكم استفاده مىشود؛ براى مثال از امام صادق(ع) روايت شده است كه اگر مخالفان مذهبى سخنان و استدلالهاى شما را نپذيرفتند، آنها را به مباهله دعوت كنيد.
راوى مىگويد: پرسيدم: چگونه مباهله كنم؟ امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقى كن...؛ روزه بگير و غسل كن و با كسى كه مىخواهى مباهله كنى به صحرا برو؛ سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بيفكن و از خودت آغاز كن و بگو: «خداوندا! تو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانهاى و از اسرار نهان آگاه هستى و رحمن و رحيمى، اگر من حقى را انكار و باطلى را ادعا مىكنم، بلايى از آسمان بر من بفرست و اگر اين شخص حق را انكار كرده و ادعاى باطلى مىكند، بلايى از آسمان بر او بفرست؛ سپس فرمود: چيزى نخواهد گذشت كه نتيجه اين دعا آشكار خواهد شد. به خدا سوگند! هيچ كسى را نيافتم كه حاضر شود اين گونه با من مباهله كند.(8)»
* مرکز مطالعات و پاسخگوئی به شبهات حوزه علمیه قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر. ك: فرهنگ جامع عربى، فارسى، ماده «بهل»؛ فرهنگ دانشگاهى، ترجمه المنجد الابجدى، ماده ى «بهل».
2. ر. ك: تفسير نمونه، ج2، ص438.
3. ياقوت حموى در معجمالبلدان، ج5، ص267ـ266، علل گرايش آنان را به آيين مسيح بيان كرده است.
4. آل عمران، 61.
5. در برخى نقلها آمده است كه پيامبر دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه به دنبال پيامبر و على(ع) پشت سر وى حركت مىكرد. ر.ك: منشور جاويد، ج7، ص101.
6. بحارالانوار، ج21، ص285 به بعد.
7.صحيح مسلم، ج7، ص120.
8. اصول كافى، ج2، ص482.
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: 15 شهریور ماه 1397