بررسی نگرشهای انحرافی پيرامون فلسفه قيام امام حسين(ع)
روزنامه جوان
تاریخ: شنبه 15/7/1396
حسین محبوبی
نگرش صوفيانه به واقعه كربلا
صوفیمسلكان و برخي عرفا كه پيرامون فلسفه عاشورا بحث كردهاند، اين واقعه را در همان چارچوب عرفاني تبيين نموده و مباحث عرفان «نظري» و «عملي» را چارچوبي ميدانند كه حركت اباعبدالله(ع) از اين رهگذر قابل تفسير و تبيين است. در اين ديدگاه، شخصيت امام حسين (ع) زاييده «عشق» است. مهمترين صفت در ياران ايشان نيز عاشقي و مريدي بود كه وفاداري به «پيمان الست» آنان را به سوي حق تعالي كشاند و در نهايت فاني در مقام الهي شده و باده وصل نوشيدند. اصالت در اين نگاه با «عشق» است لذا هر ديدگاه يا فلسفهاي كه براي واقعه عاشورا مبتني بر چيزي جز عشق باشد را نميپذيرد.
عرفا و صوفياني كه نظر به واقعه عاشورا داشتهاند، در پاسخ به اين سؤال كه چرا امام حسين(ع) با اينكه ميدانست در سفر به كربلا شهيد ميشود، باز هم به سفر خود ادامه داد و آيا اين حركت با عقل سازگار بود يا خير؛ تنها به همين واژه- عشق- بسنده ميكنند و معتقدند عقل توان فهم حركت امام حسين(ع) كه سيري عاشقانه براي وصال به معشوق است را ندارد. از اين منظر بريده شدن سر اباعبدالله(ع) همانند بر دار رفتن سر منصور حلاج است و هدف نهايي امام، چيزي جز رسيدن به حضور خداوند نبوده است كه به اين هدف نيز رسيدند.
يكي از تبعات اين نگاه، آن است كه در نگرش صوفيانه، غمگساري و ماتم براي اباعبدالله معني پيدا نميكند، چراكه امام(ع) به هدفي كه براي آن حركتش را آغاز كرد- وصال معشوق- رسيد و لذا جاي شادي و سرور است و نه اندوه و حزن!
مولوي تحت تأثير همين نگاه عارفمسلكانه در اشعار خود، عزاداري عدهاي براي امام حسين(ع) را مورد نكوهش قرار داده و معتقد است ايشان و يارانشان، با دادن جان، به عالم ملكوت رسيدهاند و ما كه جاماندگان اين مسير هستيم بايد به خاطر گناهان و جاماندن از اين طريق عارفانه بر سر و صورت خود بزنيم و نه براي مصائب حضرت و خاندانشان. او ضمن بيان حكايتي از عزاداري در ايام محرم چنين ميسرايد: «پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان/ زان كه بد مرگيست اين خواب گران/ روح سلطاني ز زنداني بجست/ جامه چون دريم و چون خاييم دست/ چون كه ايشان خسرو دين بودهاند/ وقت شادي شد چو بگسستند بند».
از ديگر صوفياني كه واقعه عاشورا را با اين نگرش مورد تحليل قرار داده است، «عمان ساماني» است. از نظر او عاشورا، مسيري براي سلوك است و امام حسين(ع) مرشد سلوك و «قطب» عرفاست كه مريدان مسير بايد به او تمسك جويند. حادثه عاشورا از نگاه عمان ساماني، مشيتي بوده كه خداوند براي عاشقِ خود مقدر ساخته و چون نوبت به ايشان رسيده است، گاهِ وصالش با سر دادن گره خورده است: «ز انبيا و اوليا از خاص و عام/ عهد هر يك شد به عهد خود تمام/ نبت ساقي سرمستان رسيد/ آنكه بد پا تا به سر مست، آن رسيد/ كرد بر وي باز درهاي بلا/ تا كشانيدش به دشت كربلا». در اين نگاه، قاتلان امام حسين(ع) را نيز بر آن داشت تا به اين مسير بيايند تا مقدمات اين سفر عاشقانه اباعبدالله(ع) را فراهم كنند و داستان خونين عشق را رقم بزنند: «داد مستان شقاوت را خبر/ كاينك آمد آن حريف دربهدر».
ميرزاحسن اصفهاني (صفيعليشاه) در كتاب خود با نام «زبدهالاسرار» نيز در بيان سر شهادت امام حسين(ع) عاشورا را با نگاه صوفيانه تحليل كرده و عقل را ناتوان از درك حقيقت عاشورا ميداند: «آفتاب عشق ميدانتاب شد/ عقل آنجا برف بود و آب شد/ عقل تنها ني دم از هيهات زد/ عشق را بهت برد و مات زد/ آفتاب لايزالي برفروخت/ گردههاي لنتراني را بسوخت/ آنه در معراج وحي از وي رسيد/ پيش پيش ذوالجناحش ميدويد».
نقد تفسير قيام اباعبدالله با فلسفه صوفيانه
نگاه عرفاني به قيام امام حسين(ع) گرچه از مقبوليت و جذابيت خاصي ميتواند برخوردار باشد و چون سخن از دل و عشق ميگويد، افراد را همراه سازد اما چند اشكال اساسي دارد كه عدم توجه به آن سبب تحريف فلسفه قيام سالار شهيدان(ع) ميشود.
اولين اشكال آن است كه اين نگاه، همه واقعه عاشورا را در چارچوب مشيتي تحليل ميكند كه خداوند براي طي كردن مسير عارفانه امام حسين(ع) مقدر نمود و همه اسباب اين سفر را خود با هدايتش مهيا كرد و لذا نقش اختيار و عوامل ديگر را كمرنگ جلوه ميدهد. از اين منطق همانطور كه در نگاه برخي صوفيان نيز ذكرش رفت، چنين استنتاج ميشود كه قاتلان امام حسين(ع) نيز خدمت بزرگي به رسيدن ايشان به مرتبه وصال كردهاند و گويي از سوي حضرت حق به اين مأموريت گمارده شده بودند. چنين قرائتي از واقعه عاشورا، اين حركت الهي را خالي از محتوا و پيام به تصوير ميكشد و مسببان اين جنايت را نيز تا حدودي تبرئه ميكند. كمااينكه برخي صاحبان نگرش عارفانه در مكتوبات خود چنين تصريح كردهاند كه جرايم قاتلان امام حسين(ع) نيز قابل بخشش بوده و جاي تعجب نخواهد بود اگر شمر و عمر سعد با عنايت و جلوه حضرت حق، بخشوده و بهشتي شوند!
اين برداشت حتي با همان شيوه بيان و ادله عارفانه قطعاً مردود است چرا كه حتي در صورتي كه خداوند مشيتش بر اين بوده كه در مقطعي از زمان، روحي كه متصل به خود بوده را در كالبدي جاي بدهد، نبايد عدهاي برخلاف اين مشيت الهي، به خود اجازه جسارت شكستن آن كالبد را بدهند، خاصه آن كه كالبدي كه روح مقدس اباعبدالله به عنوان تالي مسير وصل حق، در آن قرار گرفته است، هتك شود.
اشكال ديگر آن است كه گرچه اين نگرش با زبان «دل» و از دريچه عرفا قابل تحليل است و عرفان، اصليترين بعد عاشورا را «عشقبازي حسين(ع)» در معركه كربلا ميداند، اما بايد گفت، عرفاني قابل پذيرش است كه در چارچوب قرآن و سنت پيامبر(ص) باشد و عرفانهاي انحرافي يا التقاطي و برگرفته شده از مسيحيت، بوديسم يا هندويسم كه هدفمند نبوده و مسيري جز شريعت را پيشنهاد ميكنند را نميتوان به سادگي مورد تأييد قرار داد. تخفيف دادن آن به مأجراي يك عشقبازي فردي بين حسين(ع) و خدا نوعي غفلت از ديگر ابعاد مهم حادثه عاشورا را در پي دارد، حال آن كه نهضت حسيني(ع) براي همه مردم در تمامي «زمانها» و «زمينها» موجب عبرت و پندآموزي است.
اشكالات فراوان ديگري را نيز ميتوان براي اين نوع نگرش متذكر شد. از جمله تناقض اين نگاه با برخي سخنان خود اباعبدالله. به عنوان مثال مسئله شادي كردن به خاطر قتل اباعبدالله(ع) و فناي او در مقام خداوند، با عبارت خود ايشان كه ميفرمايند: «انا قتيل العبرات» (من كشته اشكهايم) در تناقض است و موارد بسياري ديگر از اين دست پيرامون عزاداري بر اباعبدالله يا تشريح اهداف قيام توسط ايشان كه به ذكر آن در همين حد بسنده ميشود.
نگرش انحرافی - مسيحی پيرامون فلسفه شهادت اباعبدالله(ع)
در نگاه مسيحيت تحريف شده، يكي از اعتقادات، آن است كه عيسي مسيح به صليب كشيده شد تا «كفاره گناهان بشر» از روز نخست (خوردن ميوه ممنوعه توسط آدم ابوالبشر) تا روز آخر باشد. اين ديدگاه اعتقاد دارد مسيح، رنج مرگ خود را به اختيار كامل پذيرفت تا همه گناههايي را كه مردم مرتكب شده و با آنها به خداوند بياحترامي كردهاند، مورد شفاعت قرار دهد.
متأسفانه اين ديدگاه در «فلسفه قشري» و بين عامه تا حدودي درباره قيام اباعبدالله نيز رسوخ يافته است. بنا بر اين نگاه، امام حسين(ع) هدف اصلياش از قيام، مبارزه با طواغيت نبود، بلكه براي كشته شدن در راه خدا قيام كرد و خود را فداي امت نمود تا شيعيان اهل بيت، را در روز قيامت شفاعت نموده و گناهان آنها را عفو كند. بيشترين تمسك براي چنين نگرشي به رواياتي اشاره دارد كه به عزاداري و گريه بر امام حسين(ع) اشاره دارد و شيعيان را با دادن وعده شفاعت، تشويق به پاسداشت قيام عاشورا ميكند. برخي متأسفانه بر اين باورند كه هركس عاشق حسين(ع) است، هر گناهي هم كه انجام دهد، خيالش راحت باشد چرا كه امام حسين(ع) در عالم با خدا عهد كرده كه خونش كفاره گناهان امتش باشد.
شايد تنها تفاوت اين نگرش با فلسفه آمرزش و شفاعت در مسيحيت در آن است كه مسيحيان در اصول اعتقادي خود معتقدند شفاعت مسيح شامل همه ابناي بشر ميشود ولي اين ديدگاه معتقد است بهانهاي براي شفاعت بايد وجود داشته باشد و عشق و علاقه به اباعبدالله(ع) تنها بهانه لازم و كافي است. اين فلسفه قشري بين برخي مداحان، شاعران و تعزيهخوانان ترويج شده و ميشود.
سروش اصفهاني، يكي از شاعران كه در مدح اهل بيت شعر سروده است، انگيزه قيام امام حسين(ع) را اينطور توصيف ميكند: «من سيرم از حيات وگرنه كنم روان/ در هر قدم به روى زمين چشمه حيات/ بهر شفاعت گنه دوستان خويش/ كرديم سينه را هدف تير حادثات».
قاآنى شيرازى يكي ديگر از شعرايى است كه در شعر خود اين فلسفه مسيحي را به قيام امام(ع) تسري ميدهد: «خنجر بريد حنـجر او را نكـرد شـرم؟/ كرد، از چه سر بريد؟ نپذيرفت از او قضا/ بهر چه؟ بهر آنكه شود خلق را شفيع/ شرط شفاعتش چه بـود؟ نوحـه و بكا».
نقد فلسفه مسيحی به قيام عاشورا
برعكس نگاه صوفيانه كه پيشتر درباره آن سخن رفت، اين فلسفه قشري، گريه و عزاداري را مهمترين شرط شفاعت و بهانهاي براي شفاعت امام حسين(ع) ميداند چرا كه ايشان براي بخشش ما خودشان را به مهلكه بردند و ذبح شدند تا ما با عزاداري بر ايشان، مجوز ورود به بهشت را كسب كنيم و از عذاب خداوند بيمه شويم. شايد بتوان اين نگرش را بيش از هر چيز مروج اباحيگري دانست كه چنين برداشتي از قيام اباعبدالله با روح اين قيام قطعاً در تعارض است و در چنين وضعيتي، امام حسين(ع) هيچ جنبه الگو شدني براي ديگران نخواهد داشت. به عبارتي صرف برپايي عزاداري براي امام، مجوز گناه و خلاف و شانه خالي كردن از مسئوليتهاي الهي را صادر ميكند.
شايد بتوان اين نگرش را حيله زيركانهاي دانست كه ضمن حفظ عظمت امام حسين(ع) در ظاهر امر، اصل قيام و شهادت ايشان را پوچ و بيمحتوا كرده و از اهداف اصلي غافل كند. در حالي كه خود اباعبدالله هدف قيامش را صراحتاً «امر به معروف و نهي از منكر و احياي واجبات الهي و اصلاح امور امت» بيان ميكند. ايشان براي از بين بردن بدعتهاي ايجاد شده در دين جدشان قيام كردند، نه اينكه العياذبالله بدعتي ديگر (شفاعت اخروي بيحساب گنهكاران و حتي جانيان به صرف عزاداري اسمي براي ايشان) بر آن بيفزايند. ايشان مصباحالهدايه بودند تا امت با تمسك به مسير ايشان، راه شريعت را بشناسد و تحريفهاي ايجاد شده در راه پيامبر را كنار زند و با طي اين مسير به قرب الهي برسد.
تأكيد ويژه ائمه براي عزاداري نيز، از اين بابت است كه ياد و خاطره سالار شهيدان و فداكاري ايشان، در طول تاريخ به امانت بماند تا همه اعصار و همه مردمان بتوانند اين كشتي نجات را در ميان درياي غبارآلود تشخيص داده و با آن هم مسير شوند.
لذا بايد اذعان داشت چنين نگاهي به قول شهيد مطهري موجب «تخدير امت» خواهد شد و متأسفانه روضهها و ذكرهاي دروغين و تحريف شده از واقعه كربلا نيز كه ميكوشد تا از حماسه عاشورا، تنها وجه فجيع بودن جنايت و مظالمي كه بر اباعبدالله رفت را ببيند و به اخلاق و سيره ايشان بيتوجه باشد، در همين راستا قابل تعريف است. با اين نگاه، حسين بن علي(ع) تنها و تنها مظلومي است در دل تاريخ كه بايد به حال مظلوميت خود و اهل بيتش گريست و شيوع چنين فلسفهاي از عاشورا، رنگ و بويي از حركت جاويدان و قهرمانانه اباعبدالله (ع) باقي نخواهد گذاشت و البته ستمگران يزيدپيشه در هر دوران نيز از ترويج چنين فلسفهاي از قيام عاشورا كه خالي از محتوا و روحيه مبارزهطلبي با طواغيت است، كاملاً استقبال ميكنند.
منبع: روزنامه جوان