چالش دین و علوم تجربی ریشه در دوران رنسانس و نوزایی تفکر غربی دارد؛ در جهان غرب و پس از حدود ده قرن از سیطره کلیسا بر تفکر غربی و تحمیل عقائد و برداشتهای کاملاً انسانی، به عنوان معارف مقدس الهی، متفکران و مصلحان غربی بر علیه هژمونی ظالمانه کلیسا شوریدند و دورانی را رقم زدند که یکی از مهمترین شاخصههای آن تمرکز بر علم تجربی و کنار نهادن کتاب مقدس و عقائد دینی از میانه زندگی بشر غربی بود؛ از اواسط دوران قرون وسطی، این حقیقت آرام آرام خود را نشان میداد که بسیاری از آموزههای کتاب مقدس و کلیسا، با عقل و علم بشری سر ناسازگاری دارد؛ انسان غربی همواره خود را میان پذیرش عقائد کلیسایی و پشت کردن به عقل و علم و یا کنار نهادن کتاب مقدس و تعهد به دستاوردهای عقل و علم، متحیر و مخیر میدید و در نهایت انتخاب خود را کرد، دین را به کناری نهاد و به عقل و علم روی آورد؛ اما در این سوی کره خاکی، دین اسلام با تکیه بر وحی ناب الهی، دوران شکوفایی و رسیدن به اوج اقتدار و اعتزاز خود را در پیش رو داشت؛ تا پیش از ورود تفکر جدید غربی و آشنایی مسلمانان با عقلانیت مدرن، هیچ کس به تعارض قرآن با علم و عقل باور نداشت؛ اما با انتقال تفکر غربی به ذهنیت مسلمانان و جایگزینشدن سبک تفکر غربی به جای سبک تفکر فلسفی و سبک تفکر دینی، پای چالش دین و علم تجربی هم در اینجا به میان آمد.در نوشتار حاضر یکی از شبهات مربوط به تعارض آیات قرآن و علم تجربی مطرح شده است که به بررسی و نقد آن میپردازیم.
چکیده شبهه
در قرآن ازحادثههایی تعجبانگیز، به عنوان آیت و نشانه صفات الهی یادشده است؛ حادثههایی که هرگز با علل و عوامل طبیعی و روابط عادی بین پدیدهها سازگار نیست؛ تولد عیسی مسیح از مادری باکره، سخن گفتن او در گهواره و صحبت کردن سلیمان با مورچه، نمونههایی از داستانهای یادشده در قرآن است که فاقد توجیه عقلانی است و به هیچ عنوان با دستاوردهای علم امروزی همخوانی ندارد؛ زیرا مثلاً برای تولد انسان، وجود دو جنس مخالف و تركيب اسپرم و اوول لازم است؛ نیز حیوانات برای سخن گفتن به مغزی بیاندازه پیچیده نیاز دارند تا بتواند يک سلسله فعل و انفعالات بسيار بغرنج را انجام دهد و بدیهی است که هیچ حیوانی از چنین مغزی که به او قدرت تفکر و تکلم عقلانی بدهد، برخوردار نیست! از سوی دیگر آیات قرآن از شنیدن سخنان مورچه توسط سلیمان حکایت دارد؛ این درحالی است که مورچگان، دارای ارگانهایمربوط به توليد صوت نيستند و تنها با بو با یکدیگر ارتباط برقرارمیکنند! چنیناشتباهاتی ناشی از اطلاعات کم اعراب، نسبت به بیولوژی حیوانات و در نتیجه، انسانی بودن متن قرآن است!
مقدمه
قرآن کریم آخرین و کاملترین کتاب آسمانی است که به گفته خود، عزیز و استوار است و هیچ باطلی در آن راه ندارد؛ کتابی است که از جانب خداوند حکیم و برای هدایت بشریت نازل شده است؛ باورمندی به محتوای درونی این کتاب شریف و صیانت آن از هرگونهاشتباه، آنچنان از اهمیت برخوردار است که از دیرباز تاکنون مخالفان و موافقان این کتاب را در کشاکش سؤال و جواب واداشته است؛ چرا که باور به وجود هرگونه اختلاف در ساحت این کتاب آسمانی، که مهمترین منبع فکری و سلوکیمسلمانان است را به کلی فرومیپاشد؛ از این رو عالمان مسلمان همواره بر آن بودهاند تا از کیان سلامت و استحکام این کتاب الهی پاسداری کرده و با دلائل علمی و منطقی، به شبهات مخالفان پاسخ دهند؛ قرآن کریم از داستانها و حادثههایی خبر میدهد که با نظام علت و معلول مادی همخوانی ندارد و جز با عوامل خارق عادت، صورت نمیپذیرد؛ این حادثهها همان معجزاتی است که بر دست پیامبرانی چون موسی و سلیمان و عیسی و غیر آنان جاری شده است؛ عدم انطباق حوادث نامبرده با جریان عادی تحول پدیدهها، شبههای است که عدهای با تمسک به آن در تلاش برای خدشهدار جلوهدادن قرآن کریم ایراد کردهاند.
عقلانی، عقلستیز و فراعقلی!
حکم عقل در تبیین وجود و تحول پدیدهها از سه حال خارج نیست: یک:اموری که عقل از پذیرش آن امتناع میورزد و قاطعانه آن را ممتنع میداند (عقلستیز)؛ مانند اینکه عدد چهار، هم زوج باشد و هم فرد؛ دوم: اموری که عقل از درک علت و عوامل آن عاجز است ولی آن را ممتنع نمیداند و حکم به فراعقل بودن آن میدهد (عقلپذیر)؛ مانند همه امور ماورای طبیعت و معجزاتی که در قرآن کریم و روایات دینی بیان شده است؛ سه: اموری که عقل با حکم قاطع و یقینی به اثبات آن میپردازدو در استدلال خود به چیزی جز تأمل خود نیازمند نیست (عقلانی)؛ همه قضایای بدیهی و قضایای فطری؛ مانند امتناع اجتماع ضدین و امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین.
با مطالعه آیات قرآن کریم چنین میفهمیم که قرآن، قانون عمومی علیت و معلولیت را میپذیرد و برای مرگ و زندگی و حوادث طبیعی، چون حوادث آسمان و زمین اسبابی قائل است؛ گرچه در آخر برای اثبات توحید، همه تحولات را به خداوند متعال مستند میکند؛ در عین حال گاهی از حوادثی به عنوان آیت و معجزه خبر میدهد که از جریان عادی و معمولیِ علت و معلول مادی خارج است و جز با عوامل خارق عادت صورت نمیپذیرد؛ فرقی که میان فرایندهای عادی و فرایندهای خارق عادت وجود دارد، این است که فرایندهای عادی مؤثر در پیدایش و تحول حوادث عادی قابلمشاهده و تجربهپذیر است و این گونه حادثهها در شرایط زمانی و مکانی مخصوصی رخ میدهد؛ در حالی که مشاهده و تجربه حسی فرایند معجزات، برای بشر عادی امکان ندارد! زیرا فرایند پدیدآمدن معجزات آنى و فورى و با اراده پیامبر یا فرشته اتفاق میافتد؛ به خلاف حوادث طبیعی، که اسباب، اثر خود را به تدريج در مسبب ایجاد میکنند.(1)
معجزه یا خارق عادت، قانون علیت را نفی و نقض نمیکند و تحت قانون علیت عام قرار دارد؛ معجزه تنها علتی برتر و فراتر از علل طبیعی و مادی را در پس خویش دارد؛ از همین روست که خود علم هم نمیتواند حوادث خارق عادت را نپذیرد و درست به همین علت است که برخی از دانشمندان تجربی در مقام توجیه این گونه حوادث، آنها را به جریان امواج نامرئی الکتریسته و مغناطیس نسبت دهند؛ آری! فقط کسانی خوارق عادت را نمیپذیرند که تنها سر و کارشان با علوم طبیعی و حس و تجربه است و از علم تجربی انتظار بیش از توان آن دارند و قلمرو توانمندی علم تجربی را نمیدانند یا نمیخواهندبپذیرند! دانشمندان دنيا آنقدر از مرتاضان، حركات و كارهاى خارق عادت دیدهاند كه ديگر جاى هيچ شك و ترديدى در وجود چنین حوادثی برایشان باقى نمانده است.(2)
جایگاه و ارزش علوم تجربی در معرفتشناسی
نه تنها ضرورتی ندارد، بلکه اصلاً ممکن نیست که مرجع تشخیص و تأیید حقانیت همه گزارهها، علم تجربی باشد و همهچیز تنها با داوری علم تجربی به اثبات رسد؛ اساساً چنین چیزی نه تنها ممکن نیست که اگر امکان هم داشته باشد، سودمند نخواهد بود و نتیجهای جز محروم شدن انسان از دیگر منابع شگرف و پیچیده آگاهی و کاهش سطح فهم و دانش انسانها نخواهد داشت؛ علم تجربی که محدود به عالم ماده و تجربه است، مقولهای و عقل سلیم و دیگر منابع شناخت، مقولههای دیگری هستند؛ از این رو نباید عرصه فعالیت منابع گوناگون شناخت را یکی بگیریم و یکی را جایگزین دیگری کنیم؛ چنین کاری باعث درک نادرست از حقایق هستی میشود!
علاوهبر این علم تجربی هم، برای اثبات حقانیت داوریهای خود، محتاج عقل و براهین عقلی است؛ زیرا علم تجربی، آثار و نشانههایی را که در عالم ماده یافته به عقل ارجاع میدهد تا عقل به درستی داوری آن حکم کند؛ علوم حسى در فرایند داوری، با تجربه ارزیابی و ارزشیابی میشوند، اما اثبات حقانیت و واقعنمایی خود تجربه، نه قائم به نفس است و نه میتواند متکی به تجربه دیگری شود و گرنه لازم مىآید اثبات درستی یک تجربه تا بینهایت تجربه را طلب کند؛ بلكه علم به صحت تجربه، از طريق حکم عقل به دست مىآيد، نه حس و تجربه؛ پس اعتماد بر علوم حسى و تجربى به طور ناخودآگاه، اعتماد بر علوم عقلى نيز هست.(3)
اعجاز تولد عیسی (ع)
یکی از حادثههایی که خداوند متعال در قرآن کریم برای بندگان خود از آن یاد میکند، آیت و معجزه تولد حضرت عیسی از مادری باکره و سخن گفتن او در گهواره است؛(4): «و در اين كتاب از مريم ياد كن! آنگاه كه از كسان خود فاصله گرفت و در مكانى شرقى به كنارى شتافت و در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت؛ پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [شكل] بشرى خوشاندام بر او نمايان شد؛ مريم گفت: «اگر انسان پرهيزگارى هستی، من از تو به خداى رحمان پناه مىبرم!» فرشته گفت: «من فقط فرستاده پروردگار توام! تا به تو پسرى پاكيزه ببخشم؛» مریم گفت: «چگونه مرا پسرى باشد با آنكه دست هیچ بشرى به من نرسيده و بدكاره هم نبودهام؟!» فرشته گفت: «[فرمان] چنين است؛ پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است و تا او را نشانهاى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم و [اين] فرمانى قطعى است»)؛ برخی بر این آیات خرده گرفته و این مأجرا را از افسانههایی دانستهاند که ریشه در فرهنگ کهن داشته است؛ گفتهاند که داستان تولد عیسی(ع)از مریم باکره، جز خرافه و ادعایی غیرعلمی چیز دیگری نیست و این موضوع را با اساطیر و افسانههای باستانی هندی مقایسه کردهاند. مهمترین دلیل آنها برای خرافه قلمدادکردن این آیات، ناسازگاری آن با علم تجربی و طبیعی است! معجزه تولد حضرت عیسی و سخن گفتن او در گهواره از قاعده امور فراعقل مستثنی نیست؛ زیرا باردارشدن دخترکی دوشیزه امری خلاف عقل، نیست تا عقل از پذیرش آن امتناع ورزد؛ آری! در نظام آفرینش برای به وجود آمدن هرموجود، سلسلهای از عوامل و اسباب خاصی نیاز است؛ مثلاً برای تولد انسان، وجود دو جنس نر و ماده، آمیزش آنها لازم است؛ طبيعت، مخلوق خدا و محكوم فرمان او است و هرگاه خدا بخواهد مىتواند نظام کنونی آن را دگرگون سازد و به وسيله اسباب و عوامل غيرعادی، موجوداتى را بيافريند؛(5)این امر در دایره قدرت خداوند است و مستلزم هیچ نوع محال عقلی هم نیست؛ هرچند علم تجربی آن را ناممکن بداند!
آیا گفتوگوی انسان با حیوانات ممکن است؟
قرآن کریم میگوید سلیمان پیامبر، زبان حیوانات را میدانست و با آنها سخن میگفت؛ در آیات 18 و 19 از سوره نمل سخن از گفتوگوی سلیمان با مورچهای به میان آمده است: (تا آنگاه كه به وادى مورچگان رسيدند؛ مورچهاى [به زبان خويش] گفت: «اى مورچگان، به خانههايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش- نديده و ندانسته- شما را پايمال كنند!» [سليمان] از گفتار او تبسم کرد و گفت: «پروردگارا، در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگزارم و به كار شايستهاى كه آن را مىپسندى بپردازم و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايستهات داخل كن!»)؛ برخی از مخالفان قرآن گفتهاند که طبق تحقیقات بیولوژیک، مورچگان دارای ارگانهای مربوط به توليد صوت نيستند و تنها با به جای گذاشتن رد شيميائی و حس بویایی با يکديگر ارتباط برقرار میکنند؛ این از یک سو و از سوی دیگر توانایی حرفزدن، ناشی از سلسلهای از فعل وانفعالات بسيار بغرنج است که به مغزی بیاندازه پيچيده نياز دارد و هيچ حيوانی از چنين مغزی که به او قدرت تفکر و تکلم عقلانی بدهد، برخوردار نیست! بنابر اين ادعای اینکه انسانی گفتوگوهای ديگر حيوانات را بفهمد، خلاف علم و واقع است!
قول به معنای مطلق ابراز مقصود
برای فهم این واقعیت که مقصود قرآن از گفتوگوی با حیوانات چیست، توجه به یک نکته ضروری است و آن اینکه: مفهوم واژه «قول» در آیات قرآن، در همه موارد، یکسان نیست؛ گاهی مقصود از قول و سخن گفتن، همان سخن گفتن انسانی و استخدام ابزارهای صوتی از سوی انسانهاست و گاهی دیگر گونههای سخن گفتن مراد است؛ مثل سخن گفتن شیاطین با یکدیگر، گفتوگوی خداوند با انسان یا حیوانات یا جمادات یا نباتات و بالاخره سخن گفتن انسان با حیوانات؛ چنین نیست که واژه «قول» در تمام موارد از یک گونه باشد؛ اساساً سخن گفتن به معنای ابراز معانی و مقاصدی است که در ذهن (در ضمیر) گوینده است و میخواهد آن را به شنونده و مخاطب خود انتقال دهد؛ بنابر این هرگونه رفتاری که این فرایند را انجام دهد، نوعی گفتن و قول به حساب میآید؛ از این رو هرموجود باشعوری به شیوه خاصی با محیط خود ارتباط برقرار میکند و با دیگر افراد نوع خود سخن میگوید؛ حتی انسانها که قادر به تکلم زبانی در سطح پیچیده هستند، میتوانند به شیوههای گوناگون دیگری هم با یکدیگر گفتوگو کرده و پیامهای خود را انتقال دهند؛ درحوزه روانشناسی، به ویژه روانشناسی اجتماعی، مسائلی مانند زبان بدن، ارتباط چشمی، نمادها،... موردبحث قرار میگیرد؛ این روشها نوعی سخن گفتن و منتقلکننده پیام از پیامدهنده به پیامگیرنده است؛ البته امروزه نیز علم تجربی برقراری ارتباط با حیوانات و فهم سخن آنان را بعید نمیداند و تلاش میکند تا بتواند از طریق صداها، سیگنالها، ارتعاشات صوتی یا فیزیکی، برخی از پیامها و مفاهیم آنها را درک کرده و البته تا حدودی موفق بوده است؛ مثلاً چه صدايى علامت خشم و چه صدايى علامت رضایت و چه صدايى علامت گرسنگى و چه صدايى علامت تشنگى و امثال آن است. باری هیچ محال نیست که خداوند با قدرت بیانتهای خود، چنین علمی را به پیامبرش عطا کرده باشد و حکم به صحت این موضوع، مطلبی عقلگریز نیست که عقل از پذیرفتن آن امتناع ورزد!
نتیجه بحث آنکه: پیامبران الهی برای اثبات ارتباط خود با ملکوت عالم، به اذن خداوند، به معجزاتی (خوارق عاداتی) دست میزدند تا مردم با مشاهده آن، به صدق مدعای آنها اطمینان پیدا کنند؛ قرآن کریم در ضمن برخی از آیات به پارهای معجزات آناناشاره کرده است؛ تحقق چنین معجزاتی، به معنای تحقق اموری فراعقل و نه عقلستیز است؛ عقل، اگرچه نمیتواند وجود یا عدم آنها را اثبات کند (چون اثبات امور جزئی در توان عقل نیست و در این خصوص به مدارک تاریخی نیازمندیم) اما نمیتواند به انکار آن نیز دست یازد؛ از منظر عقل، تا مادامی که پدیدهای از جریان عمومی علل و اسباب خارج نباشد، وجودش ممکن است و نمیتوان آن را به صرف استبعاد، ممتنع دانست؛ به عبارت دیگر، معجزات، از سنخ امور فراعقلیاند نه عقل ستیز؛ بنابر این اموری عقلانی به شمار میروند؛ آنی بودن تحقق معجزه و محتاج نبودن آن به شرایط زمانی و مکانی مخصوص، که از ویژگیهای آن است، سبب شده تا عدهای با تکیه بر حس و تجربه، معجزه را خرافه و مخالف قانون علیت بپندارند؛ این در حالی است که معجزات، هرگز نافی قانون علیت عام نبوده و تنها از عللی فرامادی و فراطبیعی حکایت دارند!
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
1. المیزان،ج1، ص 74. 2.همان، ص 76. 3. پیشین، ج1، ص 48.
4. مریم/ آیات 16 تا 21. 5.تفسیر نمونه، ج2، ص 552.
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: سه شنبه 29 خرداد ماه 1397