27 اسفند 1396, 8:2
هشتم ربيع الاول با امامت رسيدن امام زمان (عج) و پرچمداري ولايت، طعم شيرين ربيع را به همه چشاند.
به گزارش جام جم آنلاين به نقل از باشگاه خبرنگاران، ماه ربيع الاول از سومين ماههاي قمري است که پس از پشت سر گذاشتن اندوه سنگين ماههاي محرم و صفر، با سرور و شور امامت ميآيد و واضح و مبرهن است که ربيع به معني بهار است و اعيادي، چون امامت حضرت ولي عصر (عج) و خجسته مولود پيامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) را در تقويم اين ماه داريم. هشتم ربيع الاول در وهله اول شهادت امام حسن عسکري (ع) است، که مصيبتي ديگر از خاندان نبوي در دلها تازه ميشود و قلب امام زمان «ارواحنا فدا» حزن آلود است، اما به امامت رسيدن ايشان و پرچمداري ولايت جشني است که طعم شيرين «ربيع» را به همه ميچشاند. شيخ طوسي در کتاب «غيبت» از احمد بن علي رازي و او از محمد بن علي و او از عبيد اللَّه بن محمد بن جابان دهقان از ابوسليمان داود بن غسان بحراني روايت نموده: به خدمت ابو سهل اسماعيل بن علي نوبختي رسيدم و سلام نمودم، ابوسهل گفت: ولادت (م ح. م. د) فرزند حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب صلوات اللَّه عليهم اجمعين در سامره به سال ??? اتفاق افتاد. مادرش صيقل، و کنيه اش ابوالقاسم است، و همين کنيه است که پيغمبر خبر داده و فرمودند: نام او، چون نام من و کنيه اش مثل کنيه من است، لقبش مهدي و حجت و منتظر و هم او صاحبالزمان است.
سپس ابوسهل گفت: زماني که امام حسن عسکري (عليه السّلام) در بستر بيماري بودند روزي من در خدمتش بودم، حضرت به عقيد خادم خود که غلامي سياه چهره و اهل نوبه بود و پيش از آن حضرت خدمتکار پدرش امام علي النقي بود؛ و امام حسن عسکري عليهما السلام را بزرگ کرده بود، فرمود: اي عقيد! قدري آب مصطکي براي من بجوشان عقيد هم آب را روي اجاق نهاد، و صيقل مادر امام زمان عليه السّلام آن را بخدمت حضرت آورد.
حضرت کاسه را گرفت و خواست بياشامد ولي دست مبارکش لرزيد و به دندان نازنينش خورد و سپس آن را به زمين نهاد. آن گاه روي کرد به عقيد و فرمود: برو به اندرون که ميبيني کودکي در سجده است، او را نزد من بياور.
ابوسهل ميگويد: عقيد گفت: وقتي به اندرون براي جستجوي او رفتم، ديدم کودکي سجده مي کند، و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است، من سلام کردم و او نمازش را کوتاه کرد، سپس گفتم: آقا شما را مي طلبد که به خدمتش درآئي. در اين وقت مادرش صيقل آمد و دست او را گرفت و او را نزد پدرش آورد. چون عرب موقع سب کردن يعني بدگوئي به اشخاص با آن به طرف مقابل اشاره ميکرد، آن را «سبابه» گفتند.
ابوسهل ميگويد: موقعي که بچه خدمت حضرت رسيد، سلام کرد. رنگش همچون درّ )سفيد) موهاي سرش کوتاه و ميان دندان هايش باز بود. وقتي امام حسن عسکري عليه السّلام او را ديد، گريست و فرمود: اي آقاي خاندانم! اين آب را به من بده که من اينک به سوي خداي خود مي روم. بچه کاسه آب جوش را برداشت و به دهان پدر بزرگوارش نزديک ساخت تا آن را نوشيد.
آنگاه امام حسن عسکري عليه السّلام فرمود: مرا آماده نماز کنيد. بچه حوله اي در دامن امام پهن کرد و بدين گونه حضرت، يک يک اعضا را شست و سر و پاي را مسح نمود. آنگاه امام حسن عسکري عليه السّلام فرمود:
اي فرزند! به تو مژده مي دهم که صاحب الزمان و مهدي و حجت خدا در روي زمين توئي. تو فرزند من و جانشين من ميباشي. از من متولد شدها ي. و تو (م ح. م. د) فرزند حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب (عليهم السلام) ميباشي و هم از نسل پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي. پيغمبر (ص) مژده تو را داده و نام و کنيه تو را تعيين فرموده است. اين را پدرم از پدران پاک سرشتش به من اطلاع داد.
حضرت اين را فرمود: و همان موقع رحلت نمودند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان