در بحث گذشته، سخن به اینجا رسید که نزول با هیچیک از جهات سته تطبیق نمیکند تا در باب قرآن به کار ببریم. بنابراین برای نزدیک شدن به مفاهمه، از جهات ششگانه، جهت «بالا» را انتخاب میکنیم. سخن به اینجا منتهی شد که کلید ورود به وحی، مسئله نزول است و نزول، نزول از بالا یا اعلی است.
نزول در فارسی یعنی فرودآمدن که مستلزم وجود بالا و پایینی است. اگر بالا و پایین را در نظر نگیریم، نمیتوانیم از فرود و فراز و بالا و پایین سخن به میان بیاوریم. اصولاً «نزول» را بدون فرود و فراز نمیتوان فهمید. منظور از فرود و فراز هم، بالا و پایینِ جهتی نیست. نزول در این «دیر ششجهتی» ـ به قول حافظ ـ یا جهات سته نمیگنجد. جهتهای شناختهشده نمیتوانند نزول را مشمول خود کنند. اگر هم بتوان چنین چیزی گفت، فقط با بالا و پایین میتوان مطلب را بیان کرد.
بالا از جهت جغرافیایی یعنی چه؟ در عرف، بالا به کره مریخ و کرات دیگر گفته میشود. مردم کره زمین را پایین میدانند، اما با موازین عقلی نمیتوان چنین چیزی گفت. به لحاظ حسی، باید سر را بلند کرد و مثلاً سیاره زهره را دید و گفت که بالاست؛ اما در میزان عقلی، ما با چه ملاکی از بالا و پایین حرف بزنیم و به چه چیزی بگوییم بالا و پایین؟
البته کسانی که علم هیئت میدانند، هیچوقت نمیگویند زمین پایین است و مریخ یا عطارد بالاست. به لحاظ نجومی، همه چیز هم بالاست هم پایین. در عین حال که بالاست، پایین است و به همین ترتیب. اگر به قول حافظ که گفته: «عجب علمی است علم هیئت عشق که چرخ هشتمش، هفتم زمین است»، از «علم هیئت عشق» حرف بزنیم، موضوع از این هم متفاوتتر خواهد شد.
یک مطلب دیگر این است که مثلاً شما این درخت را ملاحظه میکنید، به ریشه میگویید پایین است و به شاخهاش میگویید بالاست، چون نسبت به جایی که نشستهاید، چنین میگویید. در واقع از منظر خودتان میگویید.
مسئله همه جهات سته چنین است؛ چون بستگی به این دارد که از چه موضعی به آن مینگرید. پس موضوع کاملاً اعتباری و نسبی است و ما به یک معنی، جهات واقعی و نفسالامری نداریم. با این وصف، بگویید که نزول قرآن اعتباری و نسبی است یا واقعی است؟
پاسخ این مسئله دشوار است، اگر اصل مسئله را اعتباری بدانیم.
ولی من به شما اطمینان میدهم که نزول قرآن واقعی است. قرآن واقعاً نازل شده و نزول محقق است و به اعتبار نیست که میگوییم از انزال و تنزیل سخن میگوییم؛ مثلاً جبرئیل در مقام فرشتگان است. با این حال، قرآن برای جبرئیل حالت نزولی ندارد؟ قرآن برای جبرئیل هم نزول محسوب میشود. اگر کسی بگوید قرآن تنزیل نیست، به قرآن یا هیچ کتاب آسمانی دیگر مؤمن نیست. تنها چیزی که میتوانیم در خصوص بالا و پایین واقعی ـ نه بالا و پایین ششجهتی و اعتباری و نسبی ـ بگوییم، به نحو مثال است. لازم نیست شما برای درک بالا، به عالم لاهوت و جبروت بروید. حداقل موضوع این است که عقلانیتِ خیلی بالا، خیلی بالاست. البته عقل مراتب دارد، ولی عقل پایین و متوسط را تقریباً همه دارند. هر آدمی میداند که ۴=۲+۲ میشود. این حکم عقل است، نه حس، اگر عقل نبود، این معادله معلوم نبود که دو تا گردو پهلوی دو تا گردوی دیگر، چهارتا میشود. گردوها را با چشم میبینیم، ولی ۴=۲+۲ را با عقل میفهمیم. حالا این گردوها بالاترند یا ۴=۲+۲؟
بالاتر از چه حیثی؟
از این حیث که گردوها محسوسند و ما میتوانیم آنها را بخوریم. گردو واقعی است؛ اما ۴ بودنش را با عقل میفهمیم. آیا چهارتا بودن گردوها با خورده شدنشان در یک مرتبه است؟ ما وقتی گردوها را میخوریم، آن هم در طعم و ذائقه ما را ارضا میکند و هم با چشممان میبینیم اما چهارتا بودن را میبینیم یا میفهمیم؟
گردو را میبینیم، ولی چهارتا بودنش را میفهمیم.
بسیار خوب. حالا این فهمیدن چهار تا گردو و خوردن و دیدنش، در یک مرتبه است یا دو مرتبه؟
بدون شک دو مرتبه است.
کدام مرتبه بالاتر است؟
فهمیدن، بالاتر است.
نکته اینجاست که دیدن، بیرونی است، فهمیدن درونی است و درون و بیرون در دو مرتبه است. درون مرتبهای بالاتر است؛ اما بالا در اینجا بالای جهتی نیست، بالای رُتبی است. باطن شما یمین شماست یا یسار یا بالا و پایین ظاهری؟
هیچکدام!
پس باید بگوییم یک مرتبه است. ما دو مرتبه ظاهر و باطن را با هم میسنجیم. چون بالا و پایین حسی را میفهمیم و مقایسه میکنیم. البته ظاهر و باطن، بالا و پایین ندارند و از هم جدا نیستند. فهم ما از چهارتایی بودن گردوها و خوردن گردوها، دو مرتبه است. در این دو مرتبه، اگر بخواهیم اسمگذاری کنیم، قطعاً «فهم» بالاتر است و به آن میگوییم بالا؛ اما این بالا، بالای جهتی و سقفی نیست، به معنی باطن و درونی بودن آن است. هر آدمی باطن و ظاهر و درون و بیرون دارد که از هم جدا نیستند. طبق جهات سته، اگر بخواهید جهتیابی کنید، باطن و ظاهر را در چه مقولهای قرار میدهید؟
بالا و پایین میشود.
آن وقت واقعاً بالا و پایین است یا شبیه آن است؟ در مورد درخت، اگر برویم روی سقف، سقف پایین میشود. پس جای بالا و پایین را میتوان به سادگی عوض کرد؛ اما باطن و ظاهر را نمیتوان عوض کرد، حتی اگر در باطن فرو برویم. باطن همیشه باطن است و ظاهر همیشه ظاهر است. ظاهر هم باطن نمیشود، بلکه شما به باطن میروید. پس ظاهر و باطن جایشان با یکدیگر عوض نمیشود. تفاوت این دو خیلی جدی است؛ بنابراین اگر بخواهیم تشبیه کنیم، میتوانیم بگوییم: باطن بالاست؛ حالا باید ببینیم قرآن از بالای رتبی فرود آمده یا از بالای جهتی؟
از بالای رتبی، چون از باطن آمده است. وجه بالا بودنش، از باطن آمدنش است.
قرآن از مکمن غیب آمده و مکمن غیب هم همیشه غیب است. ما یک غیب و شهود ظاهری داریم؛ مثلاً من نمیدانم پشت این دیوار چیست. این غیب و شهود ظاهری است و واقعی نیست، چون اگر به پشت دیوار برویم، میتوانیم آن را ببینیم؛ اما غیب واقعی و مکمن غیب، همیشه غیب است و هیچوقت ظاهر نمیشود، مگر اینکه نزول کند و به پایین بیاید که میتواند بیاید و جلوه کند. بعد از این مقدمات، سؤال این است که آیا قرآن از این جهات سته آمده و نزول کرده یا از باطن به ظاهر آمده است؟
قدر مسلم این است که قرآن از باطن به ظاهر آمده است. پس به جای تمرکز در جهات ششگانه، باید روی ظاهر و باطن تمرکز کنیم.
ظاهر و باطن چیز عجیب و غریبی نیست و اینطور نیست که قابل دسترس نباشد. همه چیز دارای ظاهر و باطن است. هر چیزی حتماً ظاهری دارد و باطنی. خود ما ظاهر و باطن داریم. لباس و عینک و قیافههایی که میبینیم، داخل در ظاهر است. غیر از این ظاهر هم، ما چیزی را نمیبینیم. نه تنها باطن دیگران، که ما حتی باطن خودمان را هم نمیبینیم. شاید بعضی از مراتب باطنی خودمان را بفهمیم، اما همه مراتب باطنمان را نمیفهمیم. جناب عالی اگر همه باطنت را فهمیده بودی، در مقام «او اَدنی» بودی. این تعبیر قرآن است که در مورد حضرت رسول اکرم(ص) میفرماید: «و هو بالاُفق الاعلی. ثُمّ دنا فتدلّی. فکان قـاب قوسین او ادنی» (نجم، ۷ـ۹) «او ادنی» یعنی چه؟ «قوسین» یعنی دو نیمدایره که میشود یک دایره. این قوسین که در آیه آمده، همه هستی است. خداوند همه هستی را به شکل دایره تصویر کرده و میگوید: حضرت رسول(ص) هر دو نیمدایره هستی را درنوردید. در فرض درنوردیدن دو نیمدایره هستی، از هستی چه باقی میماند؟
معالوصف، هستی تمام میشود.
پس چرا قرآن کریم میگوید: «او ادنی»؟ «بلکه نزدیکتر از آن» یعنی چه؟ «او ادنی» نسبت به خداوند متعال چه معنایی دارد؟ از خود هستی نزدیکتر یعنی چه و به چه چیز نزدیکتر؟ «قوسین» دو نیمدایره کل هستی است، نه کره زمین که هر کسی میتواند آن را درنوردد. «او ادنی» کجاست؟ اینجاست که ناطقه لال میشود و نطقش کور میگردد. مفهوم آیه این است که هستی امکانی برای حضرت رسول(ص) تمام شد. مراد از دو نیمدایره هستی، دایره عالم امکان است که برای آن حضرت تمام شد و پایان یافت. پس «او ادنی» نسبت به ممکن نیست، بلکه نسبت به واجبالوجود است. آیه ناظر است به اینکه عالم امکان دیگر نیست و آنچه هست، مقام واجبالوجود است؛ یعنی بالاتر از عالم امکان.
خود این چه معنی دارد؟
آن حضرت در ممکنالوجود نماند. بعد از آن باید واجبالوجود حرف بزند. «قاب قوسین» یعنی دو نیم دایره هستی ممکنات؛ یعنی هستی ممکنالوجود. فراتر از این دیگر عالم امکان نیست.
شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶
روزنامه اطلاعات