نویسنده: معصومه نعمتی
حسد عبارت است از تمنّا و آرزوی زوال امتیاز و نعمتی از شخصی (برادر یا خواهر دینی) که حق مسلم و صلاح آن شخص باشد ولی اگر تمنّای زوال نعمت از آن شخص را نکند بلکه فقط مثل آن را از برای خود بخواهد آن را غبطه خوانند.
داستان حسودان غم انگیزترین داستانی است که در صفحات زندگی بشر خوانده میشود چشمان حسود بر زیبایی و عظمتها و امتیازات است درونش در آتش سوزان شعله ور به جرات میتوان حسد را اشد امراض نفسانیه نامید چرا که صاحب خود را به عذاب دنیا گرفتار و به عقاب عقبی مبتلامی سازد.
حسود در دنیا لحظهای از حزن و الم به دور نیست چون با دیدن صاحبان نعمت متالّم میشود و آتش کینه و حسادتش شعلهور و از آنجایی که رحمت و نعمت خداوند بر بندگانش بینهایت و پیوسته است حسودان پیوسته در عذابند و اصلابه محسود ضرری نمیرسد بلکه ثواب و حسنات او زیاد میشود چرا که شخص حسود جهت غیبتی که از او میکند و سخنی که نباید در حق او بزند گناهان محسود را بر دوش خود میگیرد و اعمال صالحه خود را به دیوان اعمال او منتقل میکند و این ضرر اخروی حسادت ورزیدن است و در آیه قرآنی دستور داده شده است که از شرّ حاسدان به خدا پناه برده شود:
«قل اعوذ برب الفلق.... و من شر حاسد اذا حسد»
«بگو به آنان به خداوند پناه میبرم از .... و از شر حسود هنگامی که حسد میورزد». در تفسیر برهان از امام صادق(ع) روایت کرده که در معنای «اذا حسد» فرمود: مگر ندیدهای که حسود هنگامی که به تو مینگرد چگونه چشمهایش را میگشاید این است معنای حسد ورزیدن یعنی ممکن است حسود از راه چشمش محسود را از پا در آورد.
در توبیخ حسودان خداوند میفرمایند: ام یحسدون الناس علی ما آیتهم الله من فضله (آنان به مردم بدان جهت که خداوند از فضل خود به آنان عنایت فرموده است حسادت میورزند) روایات وارده در نکوهش حسد از زبان پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) در حد تواتر است که جای تردید در قبح و زشتی این حالت روانی نمیگذارد؛ از آن جمله معاویة بن وهب میگوید که امام صادق (ع) فرمودند: «آفة الدین الحسد و العجب والفخر یعنی: آفت دین حسد و از خود راضی بودن و فخر نمودن است». داوود رقی از امام صادق (ع) نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمودند:
خداوند به موسی بن عمران (ع) وحی فرمود که به مردم بدان جهت که از فضل و رحمت و احسان خود دادهام حسادت مکن و چشمانت را به سوی فضلی که به آنان داده شده است دراز مکن و نفس خود را دنبال آنان مینداز زیرا حسود بر نعمتهای من غضبناک است و از قسمتی که میان بندگانم تقسیم نمودهام جلوگیری مینماید و کسی که این صفت خبیث را داشته باشد من از او نیستم و او از من نیست.
همچنین حضرت علی (ع) در خطبه 86 این خصلت ناپسند را نکوهش مینمایند:
«و لاتحسدوا فانّ الحسد یاکل الایمان کما تاکل النّار الحطب
یعنی: به یکدیگر حسد نورزید که حسد ایمان را میخورد چنانکه آتش هیزم خشک را»؛ و نیز از حضرت رسول اکرم (ص) منقول است که فرمودند: «به درستی که از برای نعمتهای خدا دشمنانی هست عرض شد: کیاناند؟ فرمود: کسانی که حسد میبرند مردم را بر آنچه از فضل خدا به ایشان رسیده» و در بعضی از احادیث قدسیه وارد شده است که: خدا فرمود: «حاسد، دشمن نعمت من و خشمناک از برای قضای من است و راضی به قسمتی که در میان بندگانم کرده ام نیست».
روزی رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود:
«ای یاران من آگاه باشید مرضی که مردم پیش از شما گرفتار شدند به سوی شما روی آورده و آن بیماری حسد است که موی را نمیزداید ولی دین را ریشه کن میکند و نجات از آن به این است که انسان دست و زبانش را نگاه دارد و دشمنی برادر دینی را در دل نداشته باشد».
و از کلام بعضی حکماست که «حسد جراحتی است که بهبود از برای آن نیست»؛ پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: «ای مردم راستی شیطان آدم را از بهشت بیرون کرد سبب حسدی که داشت پس حسد نداشته باشید که اعمالتان هدر شود و از راه دین بیرون شوید».
و یکی از بزرگان دین گفته است که: «حاسد را از مجالس و مجامع عاید نمی شود مگر مذمت و ذلّت و از ملائکه به او نمیرسد مگر بغض و لعنت و از خلق نفعی نمیبرد مگر غم و محنت و در وقت مردن نمیبیند مگر هول و شدت و در قیامت چیزی به او نمیرسد مگر عذاب و فضیحت».
مباحثی متعدد درباره روایاتی که آوردیم میتوان مطرح ساخت که به اندکی از آنها اشاره میکنیم:
1- در روایت معاویة بن وهب صریحاً آمده است که حسادت آفت دین است یعنی حسادت نه تنها با دین سازگاری ندارد بلکه مختل کننده دین نیز میباشد زیرا چنانکه در روایت داوود رقی آمده است حسادت اعتراض به قسمت خداوند است و این قسمت گری خداوند را شخص حسود نمی پسندد و این در واقع نوعی دشمنی با خداست.
2- در روایت داوود رقی خداود به موسی بن عمران (ع) میفرماید که حسود از من نیست و من هم از او نیستم این جمله از طرف خداوند در حقیقت قطع رابطه ما بین حسود و خداوند را اعلان میدارد که علّت این قطع رابطه خود حسود میباشد.
3- حسد از اصول کفر است زیرا حسود چه بداند و چه نداند با مشیت بالغه خداوندی مبارزه میکند و امام صادق (ع) نیز فرمودهاند: «اصول الکفر ثلاثه الحرص و الاستکبار و الحسد ریشه کفر سه چیز است حرص و تکبر و حسد».
4- حاسد شریرترین مردمان است زیرا همان گونه که میدانیم خداوند متعال از باب رحمت و حکمت خود و بنا به مصلحتی و با توجه به مقتضای حال بندگان به آنها نعمتهایی عطا میفرماید و آنچه خدا میکند محض خیر و مصلحت و حکمت است یا به عبارت دیگر مشیت و اراده بالغه واجب الوجود اقتضا فرموده است که آن نعمت از برای آن بنده حاصل باشد ولی حسود مسکین زوال آن نعمت و نقض مقدرات الهی را میخواهد و در واقع حسود طالب نقض است بر خداوند و خدا را – العیاذبالله – جاهل میداند زیرا اگر آن محسود را قابل و لایق آن نعمت میداند و با این وجود این، زوال آن را از خدا میطلبد این نقص بر خداست که کسی را که سزاوار نعمتی باشد منع نماید و اگر او را لایق این نعمت نمیداند پس خود را داناتر از خدا میداند به مصالح و مفاسد و این هر دو کفر است و همان گونه که گفته شد آنچه خداوند حکیم میکند عین خیر و مصلحت و خالی از جمیع مفاسد است و چون حاسد قسمت گری خداوند را نمی پسندد طالب شرّ وفساد و دشمن خیر است پس او (حاسد) شریر و مفسد است.
و بدان که صاحب این صفت، همیشه خوار و بی مقدار است و از این روست که حضرت علی فرمودهاند: «الحسود لایسود» یعنی صاحب حسد (صاحب) شرف و بزرگی نمیگردد و حسود پیوسته به غصه و الم گرفتار است و از این جهت است که سید انس و جان فرموده: «اقّل النّاس لذّة الحسود کمترین مردمان از حیث لذت، حسود است» (حسودان افرادی هستند که کمترین لذت را میبرند). حضرت علی (ع) نیز فرمودند: «الحسود مغموم حسود مغموم و ناراحت است».
امّا آنچه که باید اشاره نمود این است که حسد آن است کسی طالب زوال نعمتی از برادر یا خواهر ایمانی خود باشد یعنی هر گاه به کافر یا فاخر معصیت کاری نعمتی یا دولتی و یا منصب و مقام و عزّتی برسد که به وسیله آن به معصیت کاری پرداخته موجبات ایذای بندگان خدا را فراهم نماید و در میان مردم فساد کند و به این سبب کسی طالب زوال نعمت از او گردد این عمل حسادت محسوب نمیشود و معصیتی بر آن عمل نیست.
سئوالی که ممکن است به ذهن خطور کند این است که این بیماری قبیح از کجا ناشی میشود؟ حضرت صادق(ع) فرمودند: «ریشه حسد از کوری دل و انکار فضل خداست و این دو بال کفر است و حسد بود که قابیل را در حسرت همیشگی انداخت و چنان هلاکش کرد که هیچ وقت نجات ندارد و حسددار توبه ندارد زیرا شرط توبه ترک گناه است و او برحسد خود مصرّ و باقی است» به اعتقاد استاد مرحوم محمد تقی جعفری (ره) این صفت کثیف از دو ریشه مهم سر میکشد: ریشه یکم- شکست و انحراف در موضوع «صیانت ذات و ارزیابی آن» وقتی که آدمی در موضوع مزبور که تنظیم و تعدیلش اصل الاصول است شکست بخورد و دچار انحراف گردد، در میان تباهیها و بیماریهای متنوع و فراوانی غوطه ور خواهد گشت که یکی از خطرناکترین آنها حسد است بنابراین اگر کسی را دیدیم که حسد میورزد به جای آنکه به معلولها و نمودهای فرعی پدیده مزبور در آن بیمار بپردازیم باید ریشه درون ذاتی آن را که علت اصلی بروز این پدیده است پیگیری کنیم.
ریشه دوم – یک ریشه دیگر که موجب بروز و گسترش این صفت خبیثه میگردد برون ذاتی است یعنی حسود در شناخت اصول و قوانین بیرون از ذات خود و ارزیابی آنها شکست میخورد و منحرف میگردد و گمان میکند که اصول و قوانینی که مثلاً موجب بروز نبوغ و دیگر امتیازات در اشخاص دیگر گشتهاند همه و همه آنها خطا کارند و اینکه امتیازات را در اختیار او نگذاشته حتماً به جهت خصومت و کینهای بوده است که آن اصول و قوانین درباره حسد در دل میپرورانند البته میتوان گفت این ریشه دوم همه از ریشه اول سرچشمه میگیرد.
همان گونه که روشن است موجبات حسد یا درون ذاتی و یا برون ذاتی امّا ریشه اصلی و منشاء همه اسباب حسد محبّت دنیا و منافع آن است زیرا دنیای مادّی محدود و محصور است و منفعتی از مال و منصب دنیا به کسی نمیرسد مگر اینکه از دیگری سلب شود؛ در واقع کسی که بر نعمتهای دیگران حسد میورزد ایمان و اعتقادی راستین به خداوند به عنوان قدرت مطلق و رزاق ندارد زیرا حاسد تصور میکند اگر آن نعمتی که به محسود رسیده نمیرسید حتماً به وی میرسید و اگر حاسد، خداوند را قادر مطلق بداند و باور داشته باشد که اگر خدا بخواهد میتواند همه را غنی کند و آن قدر نعمتهای بیکران بر همه برساند که هیچ نیازی برای بشر به وجود نیاید هرگز بواسطه رسیدن شخصی به مال و منصب و مقام و ثروت به او رشک نمیورزد و اگر افراد بیثباتی دنیا و فانی بودن آن و ضررهای دنیوی و اخروی و جسمانی حسادت را درک نمایند و یاد مرگ خود و محسود کنند و اشخاص به یقین بدانند که به واسطه حسادت آنها هرگز نعمتی از کسی زایل نمیشود دیگر کسی به واسطه دنیا و منافع آن بر دیگری حسد نمیورزد.
تاریخ هرگز حق کشیها و جنگ و خونریزیهایی که بنا حق در نتیجه حسادت به وجود آمدهاند را از یاد نخواهد برد؛ حسادت همان خودخواهی پلیدی است که با خوردن و تباه کردن خویشتن درصدد خوردن و تباه ساختن دیگران بر میآید البته خودخواهی در اشکال مختلفی بروز میکند:
سودجویی مادی– انحصار طلبی، شهرت پرستی، محبوبیت پرستی، هوی پرستی
و غیره و ذلک و یکی از اشکالات این خودخواهی حسادت است که ضدیت با کسانی را که دارای امتیاز هستند بازگو میکند که تاراجگری های از خدا بی خبران ضّد انسان و یغما گران حقوق و اموال مردم و تجاوز به حدود دیگران در طول تاریخ از این حس خودخواهی و حسادت به امتیازات دیگران نشات گرفته است.
اسکندر مقدونی از آن مردمی بود که خویی پلنگی داشت و پیوسته با دیده حسد در کشورهای دیگر هم عصر خود نگاه میکرده و یکی از علل لشکر کشی او به ایران وجود همین حس حسادت بود. میگویند وقتی که تخت جمشید را آتش زده بود و آتش از در و دیوار کاخ زبانه میکشید اسکندر در حالی که از خوردن می مست بود با خشمی نشاط آمیز و سکر انگیز میخندید و این خشم را با لبخندهای مستانه توام بود پرتوی از آتش حسد او خواندهاند که همیشه در دلش روشن بوده است. درباره هیتلر که در جنگ جهانی دوم دست به آن کشتار و فجایع زد نوشتهاند که مردی بسیار حسود بوده حتّی نمیتوانست رنگ لباس دیگران را که گاهی به نظرش زیبا جلوه مینمود تحمل کند به هر صورتی که ممکن بوده لباسی را که مورد حسادت او قرار گرفته بود از میان میبرد؛ در یکی از مصاحبههایش گفته بود من نمی توانم ببینم پیر میشوم و جوانها بیایند جای مرا بگیرند. یکی از نویسندگان که تخصص او در نوشتن مسائل تاریخی است معتقد است که علت آنکه هیتلر دست به این همه کشتار زد همان حسادت او بوده و او با این شدت عمل آتش حسادت خود راخاموش میساخت.
شخصی که گرفتار بیماری حسادت است و با دیدن امتیازات و مواهبی که دیگران از آن برخوردارند رشک میورزد در واقع خود را میسوزاند و نابود میکند و به اصطلاح دچار «خودخوری» میگردد که این نابودی خویشتن یکی از آثار سوء حسادت میباشد و پرهیز از رشک ورزیدن سلامتی روحی-جسمی انسان را تضمین میکند. حضرت علی (ع) در حکمت 248 فرمودند: «صحةالجسد من قلّة الحسد: راز درستی تن، در هر چه کمتر رشک بردن است».
البته باید متذکر گشت که حسادت با رقابت و غبطه بسیار فرق میکند؛ رقابت (آن حسی که نبوغ انسان و تلاش او را بر میانگیزد) و غبطه (رشک سازنده که دوست داشتن خوبی های دیگران است و مثل آن خوبی ها را برای خود نیز خواستن) هر دو از خصایل پسندیده ای هستند که روانشناسان معتقدند این دو خصلت انسان را به امتیازاتی که استعداد آن در نهاد آدمی است نایل میکند یا حداقل تلاش و جهد او را برای کشف این استعدادها و رسیدن به امتیازات بیشتر بر میانگیزد.