12 آذر 1390, 0:0
هدف حكومت؛ تأمين سلامت اخلاقي جامعه
علی خانی
افلاطون از جمله فیلسوفان دوره باستان است که در تعلیمات خود، گرایشی آشکار و بی محابا به یکتاپرستی، اخلاق، عدالت، خوبی و زیبایی دارد. در میان نویسندگان عهد باستان، افلاطون اولین کسی بود که آشکارا به وجود خدای یکتا و آفریننده هستی و بشر اشاره کرد. بیشتر آرای سیاسی و اخلاقی افلاطون، در سه کتاب جمهوریت، سیاست و قوانین گرد آمدهاند. در کتاب سیاست، افلاطون افزون بر مسائل دیگر میکوشد هدفی را معین کند که یک حکمران و دولتمرد باید برای رسیدن به آن، خود را آماده سازد. به عقیده وی هدف و غایتی که حکمران و رهبر باید در نظر داشته باشد، آن نیست که دولت را بزرگتر یا نیرومندتر سازد، بلکه هدف اساسی این است که فرمانبرداران و شهروندان خود را خوشبختتر و از نظر اخلاقی، نیکوتر بار آورد. این دو کمال مطلوب، در جایی به یکدیگر میرسند؛ چه خوشبختی به گونه بارزی با اخلاق بستگی دارد. آنچه افلاطون را به سوی مدینه فاضله هدایت کرد، مسئله اخلاق در جامعه سیاسی بود و این مسئله انگیزهای شد برای طرح مدینه فاضله و کمال مطلوب توسط افلاطون، مدینهای که در آن اخلاق در همه شریانهای جامعه در جریان است و پهلو به پهلوی سیاست، به جامعه نظم و نسق میبخشد.
افلاطون در کتاب جمهوریت خوبی و بدی حکومتها را با معیارهای اخلاقی محک میزند. البته گفتنی است که شهر آرمانی افلاطون و روابط اجتماعی و نهادهای مربوط به آن، با ملاکهای اخلاقی امروزی سازگاری چندانی ندارد. وی به نقل از سقراط میگوید: «در نفس دولت نیز، مانند نفس افراد، نیروهای خیر و شر بشر با هم گلاویزند و هر دولتی که در آن، مفاهیم اعتدال و تسلط بر نفس، همان معانی ذکر شده در گفتگوی ما را بدهد، یعنی حاکی از غلبه نیروهای خیر بر قوای شر باشد، چنین دولتی بحق میتواند سرور و فرمانروای خود باشد». از این سخنان چنین استفاده میشود که فرمانروا و رهبر جامعه سیاسی، کسی است که با اخلاق بوده و در وجودش همواره نیروهای خیر بر شر غلبه کنند. وی یکی از عواملی را که باعث زوال دولت و جامعه سیاسی میشود، انحطاط اخلاقی میداند. به همین علت، وی همیشه خطر انهدام بافت اخلاقی آتن را گوشزد و ملامت میکند.
افلاطون میکوشد تا فرایندهای فکری و اخلاقی ای را وصف کند که شخص به یاری آنها به دانش کاملی میرسد که بداند خیر و خوبی یعنی چه و آن گاه به تجربه آن بپردازد. فضیلت و عدالت، مقولههای مهمی در اندیشه افلاطون بوده و زیر بنای فکری وی را شکل میدهند. وی درباره فضیلت معتقد است که فضیلت یک شیء «بهترین حالت آن شیء، مطابقت عادلانه با قوانین... حالتی که آنچه از آن بهره مند است، کاملاارزنده خوانده میشود»، میباشد. وی در کتاب قوانین، فضیلت سیاسی را نه حاصل استعداد طبیعی و نه از راه آموزش میداند، بلکه آن را هدیه ای الهی تلقی میکند: «گمان میکنم فضیلت سیاسی، هدیه ای خدایی است، درست همانند هنر پیشگویی که مجذوبان خدا دارند، یا هنر کاهنان پرستشگاهها که سخنان خدا را تفسیر میتوان کرد، اینان نیز هنر خود را نه از طریق استعداد طبیعی به چنگ میآورند و نه از راه آموزش، بلکه آن هنر، نتیجه الهامی الهی است. به همین علت، دولتمردان توانا در همه امور سیاسی، پیروزمندیهای آینده و وقایعی را که در پیش است، بهتر و روشن تر از کاهنان اعلام میکنند».
افلاطون نیز وظیفه مرد سیاسی را فضیلتمند کردن افراد جامعه میداند و معتقد است که «نمی توان تصور کرد که یکی از دولتمردان با فضیلت نخواسته باشد دیگران را مانند خود بسازد»(4). گفتنی است فضیلتی که منظور افلاطون است کاملابا مقوله عدالت در ارتباط است چه وی جامعه ای را فضیلتمند میداند که مبتنی بر عدالت باشد. افلاطون در تعریف عدالت در نظام سیاسی میگوید: «عدالت توافق روح با خویشتن و نظم درست اجزای روح نسبت به یکدیگر و در برابر یکدیگر است، سجیه ای روحی که آدمی با نیروی آن به هر کس آنچه را حق اوست میدهد، سجیه ای روحی که هر کس از آن بهره مند باشد، آنچه را به نظرش عادلانه بنماید، میپذیرد، حالتی روحی که سبب میشود آدمی در زندگی از قانون پیروی کند. برابری اجتماعی، حالتی روحی است که تابع قوانین است».
محمد علی فروغی در کتاب «سیر حکمت در اروپا» میگوید: «افلاطون حکمت را بی سیاست ناقص و سیاست را بی حکمت باطل میخواند و سیاست و اخلاق را از یک منشا میپندارد و هر دو را برای سعادت نوع بشر واجب میداند»(6). افلاطون به طور مستقیم و مشخص در کتاب «جمهور» و رساله «مرد سیاسی» به موضوع سیاست میپردازد و در کتاب قوانین، قانونهای شهر مورد نظرش را وضع میکند. وی در کتاب قوانین، هدف اساسی قانون را ساختن جامعه ای اخلاقی و فضیلتمند میداند و معتقد است که قانون، تنها یک هدف خواهد داشت و همه در این نکته متفق بودیم که آن هدف، جز فضیلت انسان نخواهد بود، و این مهم تنها در پرتو قوانینی است که قادر باشند عدالت را در جامعه تامین کنند: «بزرگترین شرط نیکبختی، آن است که آدمی نه خود مرتکب ظلم شود و نه ظلم دیگران را تحمل کند. پرهیز از ارتکاب ظلم دشوار نیست و یا به دست آوردن آن چنان نیرویی که آدمی را از تحمل هر ظلمی مصون نگاه دارد، بسیار دشوار است. چنان نیرویی را تنها کسی میتواند دارا شود که در فضیلت انسانی به حد کمال برسد. همین قاعده درباره جامعهها نیز صادق است. جامعه ای که از لحاظ اخلاقی، عاری از نقص باشد، همواره در صلح و صفا به سر میبرد، ولی اگر به بدی مبتلاباشد، چه از درون و چه از بیرون، همیشه در جنگ است».
همان گونه که اشاره شد افلاطون هدف حکومت را تامین سلامت اخلاقی جامعه میداند و اصولاً انگیزه وی در طرح مدینه فاضله، مسئله اخلاق در جامعه سیاسی و جلوگیری از انحطاط آن بوده است. برای فیلسوفی نظیر افلاطون که به سعادت انسان و به زندگی حقیقتاً خوب برای انسان قائل بود ضروری بود که ماهیت حقیقی دولت را تعیین کند. اگر همه شهروندان اخلاقاً انسانهای بد باشند غیرممکن خواهد بود که دولتشهر خوب برای خود ترتیب دهند. افلاطون اخلاقی برای فرد جدای از جامعه قائل نبود و قوانین اخلاقی مطلقی وجود دارد که بر همة آدمیان و همة کشورها فرمانروایی میکند و مصلحت فردی باید در برابر حق سر تسلیم فرود آورد، کشور بدون توجه به قانون اخلاقی نمی تواند توسعه یابد، در کتاب جمهوری با تعریف عدالت این امر را توضیح میدهد و در کتاب اول اعلام میکند که نمی دانم عدالت چیست ولی در کتاب دوم پیشنهاد میکند که باید کشور را مورد ملاحظه قرار دهد، چون عدالت در کشور بزرگتر و آسانتر قایل تشخیص است و ثانیاً در فرد، در نتیجه عدالت برای فرد و کشور را یکسان میشمارد. اما هیچ قانونی یا حکومتی تجسم اصل مثالی عدالت نیست و افلاطون علاقه ®مند نبود به تعیین اینکه کشورهای تجربی چه هستند بلکه میخواهد تعیین کند که چگونه باید باشند و در جمهوری به کشف مدینة فاضله دست میزند، نمونه و الگویی که هر کشوری خود را تا آنجا که ممکن است باید با آن منطبق و سازگار کند و دولتمرد باید بداند که کشور چیست و زندگی آن چگونه باید باشد والاکشور و شهروندانش را به خطر غرق شدن میاندازد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان