قال الله تبارک و تعالى: «بسم الله الرحمن الرحیم. و إذا سألک عبادى عنّى فإنّى قریبٌ اجیبُ دعوةالدّاع إذا دعان».
یکى از وظایف ما در ماه رمضان، دعا کردن است. دعا انسان را به خدا نزدیک مىکند؛ معارف را در دل انسان ماندگار و مؤثّر مىکند؛ ایمان را قوى مىکند؛ علاوه بر این که مضمون دعا -که خواستن از خداست- إنشاءاللَّه مستجاب مىشود و خواسته انسان برآورده مىگردد؛ یعنى دعا از چند سو داراى برکات بزرگ است. لذاست که در قرآن کریم بارها در باب دعا و دعایى که بندگان صالح خدا کردهاند، سخن گفته شده است. همه اینها براى آن است که به ما درس داده شود. انبیاى الهى در مواقع سختى دعا مىکردند و از خداى متعال کمک مىخواستند: «فدعا ربه انّى مغلوب فانتصر» که از قول حضرت نوح علیهالسّلام نقل شده است. یا از قول حضرت موسى علیهالسّلام نقل شده است: «فدعا ربّه ان هؤلاء قوم مجرمون» موسى به خدا شکایت کرد و به او پناه برد.
خداى متعال در چند آیه از آیات قرآن وعده کرده است که دعا را مستجاب خواهد کرد. یکى از آیات، همین آیه مبارکه «و قال ربّکم ادعونى استجب لکم» است؛ یعنى پروردگار شما فرموده است که مرا دعا کنید، تا استجابت کنم. ممکن است استجابت به معناى برآورده شدنِ صددرصد آن خواسته هم نباشد. گاهى ممکن است قوانین خلقت، اقتضاى این را نکند که خدا آن حاجت را حتماً برآورده کند. در مواردى قوانینى وجود دارد که آن خواسته برآورده شدنى نیست، یا بهزودى برآورده شدنى نیست. در غیر این موارد، قاعدتاً خداى متعال پاسخش این است که خواسته شما را برآورده مىکند؛ همچنان که در دعاى شریف ابىحمزه ثمالى -که در سحرهاى ماه رمضان خوانده مىشود- به همین معنا اشاره مىکند. در قرآن فرموده است: «و اسئلوا الله من فضله إن الله کان بکلّ شىءٍ علیماً»؛ اگرچه خدا عالم است و نیازهاى شما را مىداند اما شما از خدا بخواهید و به خدا عرض کنید. این آیه را در دعا ذکر مىکند. (البته در دعاى شریف: «إن الله کان بکلّ شىءٍ رحیماً» دارد اما در قرآن «کان بکلّ شىءٍ علیماً» است.) بعد مىفرماید: «و لیس من صفاتک یا سیدى أن تأمر بالسؤال و تمنع العطیه». امام سجاد علیهالسّلام عرض مىکند: پروردگارا! عادت تو این نیست که مردم را به خواستن امر کنى اما آنچه که آنها خواستند به آنها ندهى. یعنى معناى کرم الهى و رحمت الهى و قدرت محیطه الهى این است که اگر مىگوید بخواهید، اراده فرموده است که آن خواسته را اجابت کند. این همان وعده الهى است که در همین آیهاى که در اوّل خطبه تلاوت کردم، صریح این معنا را بیان مىکند: «و إذا سألک عبادى عنّى فإنّى قریبٌ اجیب دعوة الدّاع إذا دعان»؛ هرگاه بندگان من درباره من از تو سؤال کنند که کجاست، بگو اى پیامبر، من نزدیکم و پاسخ مىگویم و دعوت و خواسته آن کسى را که از من مىخواهد و مرا مىخواند، اجابت مىکنم. هر کس خدا را بخواند، پاسخى در مقابلش هست: «لکلّ مسألة منک سمع حاضر و جواب عتید»؛ هر سؤالى از خدا، هر خواستهاى از خدا، یک پاسخ قطعى در مقابل دارد. این خیلى مهم است و باید بندگان مؤمن خدا آن را خیلى قدر بدانند. حالا کسى که ایمان ندارد، طبیعى است که از این موقعیت - مثل خیلى از موقعیتهاى دیگر- استفاده نمىکند. این وعده قطعى الهى است؛ یعنى خداى متعال هر خواستهاى را جواب خواهد داد. این یک وعده است و البته هر وعدهاى هم شرایطى دارد.
قانون خدا
خداوند متعال، وعدههاى فراوانى به بندگان خود داده است. مثلاً یکى از وعدههاى الهى این است: «من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها»؛ هرکس کار بد بکند، این بدى به خود او برمىگردد و علیه خود اوست. یکى دیگر از وعدههاى الهى این است: «إنا لانضیع أجر من أحسن عملاً»؛ کسى که کار خوب انجام دهد، خداى متعال پاداش او را ضایع نمىکند. فقط هم در آخرت نیست. شامل دنیا و آخرت است؛ یا در دنیا یا در آخرت. وعده دیگر این است: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید»؛ هر کس که خیر نزدیک -یعنى دنیا- را هدف گیرد و به آخرت کارى نداشته باشد، «عجلنا له»؛ ما کمک مىکنیم آنچه را که او هدف گرفته است؛ یعنى او را به آن هدف مىرسانیم: «ما نشاء لمن نرید». البته قید و شرطهایى هم دارد: اگر تلاش کند، اگر زحمت بکشد و اگر بکوشد به آن هدفها مىرسد. مثل اینکه مىبینید بعضى از ملتها تلاش کردند، کوشش کردند، زحمت کشیدند، قناعت کردند، آن جایى که باید صرفهجویى کرد، صرفهجویى کردند و توانستند به جاهاى بزرگى برسند. در دنباله همین آیه مىفرماید: «و من أراد الآخرة و سعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً. کلّاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛ هم کسانى که درصدد کسب دنیا هستند ما کمکشان مىکنیم، هم کسانى که درصدد کسب آخرت هستند. در اینجا تلاش دنیوى را با رضاى الهى تطبیق مىکنند. مىفرماید آنها را هم کمک مىکنیم. این سنّت آفرینش است، این سنّت الهى در عالم است؛ یعنى اگر تلاش کردید و زحمت کشیدید، حتماً به نتیجه خواهید رسید. خداى متعال هیچ تلاشى را بىنتیجه نمىگذارد؛ حتماً نتیجهاى دنبالش هست. گاهى افراد انسان مىتوانند آن نتیجه را بشناسند، همان را هدف مىگیرند و به آن هم مىرسند؛ اما گاهى آن نتیجهاى که بر آن عمل مترتّب است، آن را درست نمىشناسند و دنبال نتیجه دیگرى مىگردند؛ ولى آن عمل نتیجه خودش را مىدهد و بالاخره به نتیجه مىرسند. بنابراین، خداى متعال هیچ تلاشى را بدون پاداش نگذاشته است.
وعده الهى دیگر این است: «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فىالأرض کما استخلف الّذین من قبلهم». این هم یک وعده قطعى است. هر قومى، هر ملتى و هر جمعیتى که ایمان و عمل صالح داشته باشد، خلیفه خدا در زمین خواهد شد؛ یعنى قدرت را در زمین در دست خواهد گرفت. بروبرگرد ندارد. آنهایى که ایمان داشتند، اگر عمل صالح را با آن همراه کردند، همین اتّفاق افتاد؛ کمااینکه در ایران اسلامى اتّفاق افتاد؛ کمااینکه در هر دورهاى از دورههاى تاریخ خود ما که چنین چیزى پیش آمد، اتّفاق افتاد؛ «لیستخلفنهم فى الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم». اگر ایمان باشد ولى عمل صالح نباشد، خلیفه خدا در زمین نخواهند شد. ایمان خشک و خالى و ایمان بىعمل، نتیجهاى ندارد؛ اما اگر ایمان با عمل همراه باشد، حتماً محقّق خواهد شد.
وعده الهى دیگر «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» است. هر کس که در راه خدا مجاهدت کند، خدا قطعاً راه را به او نشان خواهد داد. اینها چیزهایى است که یک روز خودمان در دوره جوانى -اوایلى که با معارف اسلامى و با این حرفها آشنا مىشدیم- مىخواندیم، مىگفتیم، اعتقاد هم داشتیم، ایمان هم داشتیم اما براى ما بهوضوح اتّفاق نیفتاده بود. مىدانستیم کلام خدا راست است اما آن را تجربه نکرده بودیم. امروز تجربه شده است. همان اوقات در زمان مبارزات نهضت اسلامى در ایران -که شما جوانان هیچ یادتان نیست، میانسالان هم بعضى یادشان است، بعضى یادشان نیست- اگر کسى مىخواست در این کشور که امروز مهد اسلام و مأذنه اسلام است یا در این تهران فقط خودش مسلمان زندگى کند، واقعاً ممکن نبود؛ مشکل بود! یعنى اگر کسى مىخواست منهاى هدایت و تربیت دیگران، خودش بهطور کامل مسلمان زندگى کند، نمىشد و انواع و اقسام موانع وجود داشت! اگر کسى مىگفت این نهضتى که در قم آن آقا شروع کرده است و عدّهاى طلبه هم دور و برش هستند و تا فریادى هم مىکشند، فوراً آنها را مىگیرند و به زندان مىبرند و مىزنند و مىکوبند و شکنجه مىکنند، یک روز بر اثر صبر و استقامت مردان خدا و مردان راه حق و آن رهبرى راشده مهدیه، همه کشور را به خود متوجّه خواهد کرد و همه دلها را جذب خواهد نمود و آحاد ملت را به صحنه خواهد آورد، کسى باور نمىکرد! و اگر مىگفتند یک روز به برکت ورود مردم در صحنه، حکومت، حکومت اسلامى خواهد شد، کسى باور نمىکرد؛ اما وعده الهى بود و محقّق گردید؛ چون عمل شد.
لازم نیست دعا همیشه قوانین طبیعى را به هم بزند و برخلاف قوانین طبیعى عمل کند؛ نه. دعا در چارچوب قوانین طبیعى مستجاب مىشود و خواسته شما برآورده مىگردد. این قدرت خداست که قوانین را جور مىآورد، کنار هم مىگذارد و مقصود شما برآورده مىشود. البته آنجایى که دعاى شما با یک قانون الهىِ دیگرى تصادم پیدا کند، مستجاب نمىشود. وعده الهى حقّ است اما آن وعده هم درست است. آدمهایى که بىکار باشند و در راه اهداف خودشان تلاش نکنند، تضمینى نیست که به هدف و مقصد برسند. حالا شما دعا کن، معلوم است که این دعا خیلى اقبال استجابت ندارد. البته یک وقت هم دیدید مستجاب شد اما تضمینى نیست. در جایى برخلاف یک قانون طبیعىِ مسلّم شما دعا کنید، معلوم نیست تضمینى داشته باشد. اگرچه در مواردى بلاشک دعا قوانین را هم خرق مىکند اما اینطور نیست که وقتى مىگوییم دعا مستجاب مىشود، یعنى دعاى شما اگر با قوانین دیگر الهى منافات داشته باشد و عملى همراهش نباشد و یا حتّى خود دعا از روى توجّه هم نباشد، باز مستجاب مىشود؛ نه. در دعا، طلب کردن و خواستن از خداى متعال و حقیقتاً مطالبه کردن لازم است. این دعا مستجاب مىشود. اگر عمل و تلاش در راه اهداف بزرگ، همراه این دعا باشد، اقبال استجابت این دعا واقعاً بیشتر است. آن وقتى که دعا استمرار پیدا کند، حتماً اقبال استجابت در این دعا بیشتر است. اگر دیده شد که یک دعا چند بار تکرار گردید و مستجاب نشد، نباید مأیوس شد؛ بهخصوص در مسائل بزرگ، بهخصوص در مسائل مربوط به سرنوشت انسان و سرنوشت کشور و سرنوشت ملتها؛ چون گاهى طبیعت کارهاى بزرگ چنین است که تحقّقش زمان مىطلبد.
ماجرای موسی
من در پایان صحبتم یک ماجراى قرآنى را براى شما عرض مىکنم تا هم شاهدى بر این گفته باشد و هم دلهاى شما در روز جمعه ماه رمضان، با ذکر این ماجرا نورانى شود. وقتى در آن حکومت استبدادى ظالمانه فرعونى، مادر موسى، موسى را به دنیا آورد و مسلّم بود که این بچه پسر را خواهند کشت، این مادر ماند که چه کند. اگر دختر بود، خیالش راحت بود. دل مادر مالامال از محبّت بچه است اما مانده است که چه کند. اینجا وحى الهى به این مادر رسید: «و أوحینا إلى ام موسى أن ارضعیه»؛ شیرش بده، نترس. «فإذا خفت علیه فألقیه فى الیمّ»؛ وقتى خطر زیاد شد و ترسیدى که بچه بهدست دشمن بیفتد، نگذار او را از تو بگیرند؛ او را به دریا بینداز. در چند جاى قرآن، این داستان را خداى متعال ذکر کرده است. در هر جایى با یک ظرافتها و لطافتهایى آن را بیان کرده است.
این مادر در شرایطى قرار گرفت که فهمید خطر تهدید مىکند. به خانه این خانواده محترم بنىاسرائیلى ریختند تا بچه را بگیرند. مادر موسى فهمید که بالاخره بچه از دست خواهد رفت؛ اینجا بود که بچه را به رود نیل انداخت. تعبیر قرآن «فى الیم» است؛ اما قرائن نشان مىدهد که مراد همان رود نیل است. خیلى مهم است؛ مادر چطور طاقت مىآورد بچه خود را داخل صندوقى بگذارد و او را داخل رودخانهاى بیندازد که خروشان مىرود؟! اما وحى الهى به مادر چنین گفت: «إنا رادّوه إلیک و جاعلوه من المرسلین». خداى متعال در اینجا دو وعده به این مادر داد: اوّل این که این بچه را به تو بر مىگردانیم، دوم این که او را از مرسلین قرار مىدهیم.
بعد که این بچه را در میان رود خروشان انداخت، به خواهر موسى گفت: «و قالت لاخته قصیه»؛ برو دنبالش ببین چه مىشود و سرنوشت این بچه به کجا خواهد انجامید؟ نگرانند؛ بچه کوچک، شیرخوار، چند روزه! تا این که این بچه از طریق رود نیل به نزدیک خانه فرعون رسید. «فالتقطه آل فرعون»؛ خانواده فرعون او را گرفتند و خدا در دلشان انداخت که او را نگهدارند. زن فرعون گفت که این بچه را براى خودمان نگهداریم: «قرّة عین لى و لک»، «و حرمنا علیه المراضع»؛ پستانها را نگرفت. هرچه دایه آوردند که به این بچه شیر بدهند، پستان آنها را نگرفت. گرسنه است و شیر مىخواهد. در این بین، خواهر موسى آمد و گفت: «هل ادلّکم على أهل بیت یکفلونه لکم»؛ مىخواهید من یک مرضعه پیدا کنم؟ ببینید وقتى خداى متعال مىخواهد دعا را مستجاب کند و وعده را محقّق نماید، اینگونه شرایط را جور مىآورد؛ به دل این دختر مىاندازد و به او شجاعت مىدهد که بیاید و به مأموران فرعونى اینچنین پیشنهادى بکند. آنها گفتند عیبى ندارد. او رفت مادر موسى را برداشت آورد و گفت که این زن، زن شیردهى است. موسى را به او دادند؛ بوى مادرش را شنید و بنا کرد به شیرخوردن! در اینجا سوءظنّ فرعونیها تحریک نشد و به ذهنشان نرسید که شاید او مادر این بچه باشد. خداى متعال مىخواهد وعده خود را عمل کند. «فرددناه إلى امه»؛ این بچه را به مادرش برگرداندیم. «کى تقرّ عینها و لا تحزن»؛ تا چشمش روشن شود و محزون نگردد. «و لتعلم ان وعد الله حق»؛ تا بداند وعده خدا درست است. این وعده را که خودش دید درست است اما وعده بعدى: «و جاعلوه من المرسلین». در واقع پیام بعثت موسى پس از گذشت سالها همینجا داده شد: همه بنىاسرائیل بدانند که این بچه، پیامبر خواهد شد و مبعوث خواهد گردید و شما را نجات خواهد داد؛ و شد.
البته از آن روزى که خداى متعال به دل مادر موسى وحى کرد که «و جاعلوه من المرسلین» تا آن روزى که موسى در طورْ مقام نبوت و رسالت را گرفت و مأمور شد که بیاید بنىاسرائیل را نجات دهد، شاید سى، چهل سال فاصله شد. البته در روایات چیزهایى هست، منتها آدم به سندهاى این روایات خیلى مطمئن نیست؛ لیکن آنچه که از قرائن آیات به دست مىآید، اقلاً حدود سى سالى فاصله شد.
ایستادگی و پیروزی
عزیزان من! اینگونه است که وعده الهى تحقّق پیدا مىکند؛ منتها بعد از مدّت زمانى. وعده الهى این است که ملتهاى مسلمان را عزیز کند. این یکشبه که ممکن نیست؛ بدون تلاش و عمل هم ممکن نیست. وعده الهى این بود که هر ملتى در راه خدا مبارزه کند و ایمان داشته باشد، پیروز شود. بسیار خوب؛ شما ملت ایران ایمان داشتید، مبارزه کردید، پیروز شدید. وعده الهى این است که شما بعد از این پیروزى، با دشمنان خدا درگیر خواهید شد و اگر پافشارى و صبر و ایستادگى کنید، باز هم پیروز خواهید شد؛ یعنى هم وعده پیروزى هست، هم وعده درگیرى هست.
آرى؛ وقتىکه قدرت الهى، قدرت اسلام، قدرت قرآن، قدرت معنویت، در یک جا عَلَم برمىافرازد، کسانى که مخالف معنویتاند، دشمنى مىکنند؛ کسانى که اهل ظلماند، دشمنى مىکنند؛ کسانى که اهل فسادند، دشمنى مىکنند؛ کسانى که به هر جهتى معنویت و دین را برنمىتابند، دشمنى مىکنند. «و لما رأى المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنااللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله». وقتى در جنگ احزاب، قریش از یک طرف، یهود از یک طرف، سقیف از یک طرف و انواع و اقسام دشمنان از اطراف حمله کردند و مدینه را محاصره نمودند، در آنجا مردم دو دسته شدند؛ مؤمنین یکطور، غیرمؤمنین و کسانى که «فى قلوبهم مرض» بود، یک طور دیگر. آنهایى که در دلشان مرض بود مىگفتند: «ما وعدنااللَّه و رسوله إلاّ غروراً»؛ ما فریب خوردیم؛ اسلام نتوانست به ما عزّت و امنیت دهد و ما را نجات بخشد. ببینید؛ اطراف مؤمنین را محاصره کرده بودند. این حزبها و گروههاى دشمن، شرقىاش، غربىاش، همسایهاش، دوردستش، همه دست به دست هم داده بودند، سر به هم آورده بودند و به دولت اسلامى حمله کرده بودند؛ اما مؤمنین مىگفتند: «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله»؛ ما تعجّب نمىکنیم. این همان چیزى است که خدا و پیامبر به ما وعده کرده بودند. وعده خدا و پیامبر این است که «الّذین آمنوا یقاتلون فى سبیلاللَّه و الّذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطاغوت». شما که مؤمنید، در راه خدا مبارزه مىکنید. آنهایى که با خدا میانهاى ندارند، در راه طاغوت مبارزه مىکنند. آرى؛ آنها هم مبارزه مىکنند؛ ولى «فقاتلوا اولیاء الشیطان إن کید الشیطان کان ضعیفاً». اگر مبارزه کردید، اگر ایستادید، اگر صبر و ثبات خودتان را از دست ندادید، شما پیروزید؛ اما اگر رها کردید، احساس ضعف کردید، احساس نومیدى کردید، عقبگرد کردید، نه. پس، حضور دشمن و حمله دشمن، مایه تعجّب نیست؛ «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و مازادهم إلا ایماناً و تسلیماً».
بنابراین، وعده الهى مسلّم است؛ یعنى هم در صورت مبارزه، در صورت صبر و در صورت ایستادگى، پیروزى بهدست مىآید و هم در صورتى که شما صادق باشید، دشمنیها به سمت شما توجّه پیدا مىکند. شما ببینید چند کشور در دنیا هستند که اینها ادّعاى اسلامیت دارند اما در رادیوهاى بیگانه، در تبلیغات استکبار جهانى و امپراتور تبلیغى دنیا هیچگاه شنیده نشده است که آن کشورها را بهخاطر مسلمان بودنشان سرزنش کنند. ایران اسلامى از روز پیروزى انقلاب به این طرف، بهخاطر مسلمان بودنش، در تمام بوقهاى تبلیغاتى، مورد حمله و سرزنش و تهمت و افترا و بدگویى قرار گرفت. اگر در راهتان صادق باشید، این صدق شما در راه خدا، حتماً دشمنى دشمنان خدا را جلب خواهد کرد اما اگر ایستادگى کردید، پیروزى شما بر آنها هم قطعاً تحقّق پیدا خواهد کرد. همه اینها وعده خداست.