هميشه
لحظه شماري مي کردم براي اينکه آخرين جلسه قبل ماه رجب فرا برسد. چون هر سال در
اين جلسه، وقتي صحبتهايش درباره موضوعِ مورد بحث تمام مي شد، براي چند دقيقه آخر
به فرا رسيدن ماه رجب اشاره مي کرد و در حالي که لحن صحبتهايش عوض شده بود، براي
بهره گيري از برکات عظيم اين ماه تذکراتي مي داد. از جمله تلاش براي اصلاح و تهذيب
خلقياتي که مانع بهره گيري از ماه مبارک رمضان مي شد.
مثل هميشه به تداوم ذکر «اَسْتَغفرُ الله وَ
اَسّئَلُهَ التّوبة» در اين ماه تاکيد مي کرد و مي گفت بزرگداشت اين ماه، اختصاصي
به اسلام ندارد. آنطور که ديدم، در زمان جاهليت، مردم به انتظار ماه رجب مينشستند
تا حاجاتشان را از روي همان عقيده ای که داشتند در اين ماه طلب کنند. عقيده آنها
اين بود که اگر در ماه رجب، حاجات خود را طلب کنند، به اجابت مي رسد. در زمان
جاهليت که از اسلام خبر نبود، ماه رجب در بين مردم چنين سابقه اي داشته است.
خيلي بر مداومت به دعاهاي اين ماه تاکيد مي
کرد و جمله جمله دعاي «خابَ الوافِدونَ علي غَيرِک» را مي خواند و توضيح مي داد.
مي گفت: اين ماه، ماه گرفتن حاجتهاست و در اين زمينه به دعاي «يا مَن يَملِکُ
حَوائِجَ السّائلينَ و يَعلَمُ ضَميرَ الصّامِتين» در بعد از هر نماز اشاره مي کرد
و من فکر مي کردم چرا در تمام مساجد و نمازهاي ما، تنها و تنها دعاي «يا من ارجوه
لکل شيء» تکرار مي شود و همه جا مردم را از ديگر دعاهاي زيبا و پر مغز اين ماه
محروم مي کنند!
بعد شروع مي کرد به نصيحت کردن. جملاتي از
اين دست که: دوستان! از اين فرصت استفاده کنيد؛ خوب استفاده کنيد. مي گفت: «اين
همه سفارش به استفاده از موقعيتهاي زماني و مکاني براي اين است که خدا نمي خواهد
ما را به جهنم ببرد. ما خودمان هستيم که بد مي کنيم. لذا به دوستان سفارش مي کنم
از ماه رجب غفلت نکنيد؛ زياد استغفار کنيد. اينهاست که انسان را تطهير مي کند و ما
را از آن عذابهايي که اين جسمها طاقتش را ندارد، دور مي کند». اينجا بود که صداي
گريه از همه جاي مجلس بلند مي شد و بعد در ميان نصيحتهايش خودش هم گريه مي کرد.
خودش يک بار از درس اخلاق استادش امام خميني
گفته بود که آنچه امام مي گفت عمدتاً همان چيزهايي بود که ما خودمان خوانده بوديم
يا شايد از ديگران هم شنيده بوديم، اما وقتي از زبان اين مرد بيرون مي آمد تمام
جلسه تکان مي خورد و هيچ کس نمي توانست جلوي گريه هايش را بگيرد. حالا شده بود
حکايت خود حاج آقا مجتبي تهراني(ره) که همان حرفها يا حديثهايي را که بارها خوانده
يا شنيده بوديم را تکرار مي کرد اما وقتي از زبان او ميشنيديم گويي براي اولين
بار است که مي شنويم و تکان مي خورديم.
طرد
نکردن؛ روش الهی
باز ادامه مي داد: «خداوند مي خواهد رابطه
بين او و بنده اش و اين رابطه قطع نشود. اگر از ناحيه بنده خطاي عملي سرزده و اگر
از نظر معرفتي جاهل است، هر چه که باشد، اينها مانع نشود که اين رابطه قطع شود.
اصلاً بزرگي و کرامت او اقتضا مي کند که نگذارد اين رابطه قطع شود؛ لذا به پيغمبرش
هم همين را امر مي کند و مي گويد: تو موجودي هستي که بايد همان روش که من با
بندگانم دارم داشته باشي؛ يعني خداگونه عمل کني. يعني اي پيامبر! تو بايد از
بندگان خدا دستگيري کني و دست رد به سينه کسي نزني! اين روش، روش من است.
اين روش، روش الهي است. اين روش را مؤمن هم
بايد در آداب معاشرتي اش حفظ کند. به يک معنا «طرد» در آداب معاشرت اسلامي وجود
ندارد. طرد کردن، نادر است؛ هر چه هست دستگيري است. اگر خطاي عملي است، بايد اغماض
شود و اگر خطا از نظر دروني و عدم کشش است، آن هم بايد اغماض شود؛ براي اينکه
دستگيري و به صراط مستقيم هدايت شوند.»
بعد اضافه مي کرد: خدايي که به پيغمبرش مي
فرمايد که ديگران و خطاکاران را طرد نکن و اين کار جزو ادب اسلامي نيست، آيا ممکن
است خودش ما را به خاطر اشتباهاتمان طرد کند؟
حديث ملک «داعی»
حاج آقا هر سال در اين شب، به حديث مشهور
«داعي» اشاره مي کرد که همان فرشتهاي است که پيغمبر اکرم «ص» در روايتي مي
فرمايند:
« اِنَّ اللهَ تَعالي نَصَبَ فِي السَّماءِ
السّابِعَةِ مَلَکاَ»؛ خداوند در آسمان هفتم فرشته اي نصب فرموده است که «يُقالُ
لَهُ الدّاعي»؛ به او «داعي» گفته مي شود.
«فَاِذا دَخَلَ شَهرُ رَجَبٍ يُنادي ذلِکَ
المَلَکُ کُلَّ لَيلَةٍ مِنهُ اِلي الصَّباح»؛ پس هنگامي که ماه رجب وارد مي شود،
اين فرشته هر شب تا به صبح ندا مي دهد:
«طوبي لِلذّاکرينَ، طوبي لِلطّائِعين»؛ خوشا
به حال اهل ذکر! خوشا به حال اهل طاعت!
«وَ يَقولُ اللهُ تَعالي»، اين ملک مي گويد:
اي مردم! امشب خدا مي گويد:
«اَنَا جَليسُ مَنْ جالَسَني»؛ من همنشين کسي
هستم که با من همنشين باشد،
«وَ مُطيعُ مَن اَطاعَني». (چه تعبير عجيبي!)
من از کسي که از من اطاعت کند، اطاعت مي کنم. يعني هر چه بخواهي به تو مي دهم.
«وَ غافِرُ مَنِ اسْتَغفَرَني»؛ هر که از من
طلب غفران و بخشش کند، او را مي آمرزم.
«اَلشَّهْرُ شَهري»؛ اين ماه، ماه من است؛
ماه رجب ماه خداست.
«وَالعَبْدُ عَبدي»؛ بنده هم، بنده من است،
«وَالرّحْمَةُ رَحْمَتي»؛ رحمت، رحمت من است؛
رحمت من فراگير است.
«فَمَنْ دَعاني فِي هذالشَّهرِ اَجبْتُهُ»؛
هر که در اين ماه مرا بخواند، جوابش را مي دهم.
«وَ مَنّ سَئَلَني آَعْطَيْتُهُ»؛ و هر کس در
اين ماه از من چيزي درخواست کند، به او عطا ميکنم.
«وَ مَنِ اسّتَهّداني هَدَيْتُهُ»؛ هر کس از
من هدايت بخواهد، هدايتش مي کنم.
«وَ جَعَلّتُ هَذاالشَّهْرَ حَبْلآً بَيني وَ
بَينَ عِبادي»؛ اين ماه را ريسماني بين خود و بنده ام قرار دادم.
«فَمَنِ اعّتَصَمَ بِهِ وَصَلَ اِلَيَّ». چه
تعبير بالايي است! اگر کسي در ماه رجب به اين حبل و ريسمان اعتصام پيدا کند، به من
خواهد رسيد.
راستش من احساس مي کردم درست از ابتداي ماه
رجب، لحن و ادبيات حاج آقا مجتبي گرايش عجيبي به سمت «اميد» و «رجا» پيدا مي کرد و
اين لحن و اين ادبيات همين طور ادامه و افزايش پيدا مي کرد تا اينکه در شب بيست و
سوم ماه مبارک رمضان و شب قدر سوم، به اوج خودش مي رسيد...
روزنامه كيهان، شماره 21041 به تاريخ
3/2/94، صفحه 6 (معارف)