نویسنده: آیت الله جوادی آملی
مروری بر نظریات در دین شناسی معاصر(2)
در ادامه سلسله مباحث مروری بر نظریات دین شناسی مقوله تعریف و ماهیت دین موضوعی است که از اهمیت بسزایی برخوردار است. لکن بحث درباره تعریف دین از دو نگاه «برون دینی» و «درون دینی» تا به حال مباحث بسیاری را به خود اختصاص داده است که از هر دو منظر قابل تامل به نظر میرسد. پس از مقاله اول در این موضوع که با نام «چرایی ضرورت دین» از علامه محمدتقی جعفری به چاپ رسید، اینک «تعریف و ماهیت دین» را که برگرفته از کتاب «دین شناسی» آیت الله جوادی آملی است ، تقدیم خوانندگان محترم میداریم.
از مباحث مهم فلسفه دین، موضوع «انسان و دین» و چگونگی رابطه آن هاست. رابطه انسان و دین، زمانی درست ترسیم میشود که حقیقت دین و انسان به خوبی شناخته شود و در پی آن، چگونگی پیوند انسان و دین روشن گردد.
از این رو، ابتدا باید حقیقت دین و حقیقت انسان تبیین شود؛ زیرا اولا شناخت هر مرکبی متفرع بر شناخت اجزای آن مرکب است و ثانیا با شناخت کامل دو طرف این ارتباط، روشن میشود که چگونه دین، انواع روابط چهارگانه انسان را (رابطه انسان با خدا، با انسانهای دیگر، با طبیعت و جهان آفرینش و با خود) تنظیم میکند.
تعریف و ماهیت دین
امروزه، دین، جامع اقسام فراوانی است که اشتراک آنها به اشتراک لفظی شبیه تر است تا اشتراک معنوی؛ زیرا برخی از آنها الهی، و بعضی دیگر الحادی است؛ مانند: اعتقاد به توحید و یکتاپرستی، اعتقاد به قدرتهای جادویی، اعتقاد به تقدس برخی حیوانات و اشیاء و اشکال گوناگون بت پرستی؛ حتی برخی نیز مکاتبی چون «مارکسیسم» و «اومانیسم» را دین مینامند. دینهای یاد شده در شاخههای مختلف علوم- نظیر فلسفه دین، جامعه شناسی دین و روان شناسی دین- مورد بررسی و کاوش قرار گرفته اند و تنوع و گستردگی آنها موجب شده تا عده ای منکر امکان تعریفی واحد از دین شوند؛ تعریفی که جامع افراد و مانع اغیار باشد. در این جا یادسپاری چند نکته سودمند است:
1- در یک تقسیم بندی کلی، دین را به دو دسته الهی (وحیانی) و بشری تقسیم میکنند. ادیان بشری، ادیانی است که ساخته انسان است و او به سبب برخی نیازهای روانی یا اجتماعی اش به پیروی از باورها و عقاید و رفتارهایی کشانده شده است؛ مانند بت پرستی یا اعتقاد به نیروهای جادویی و مانند آن که همگی ادیانی بشری است.
ادیان الهی و وحیانی، ریشه در غیب دارد و پایه و اساس آنها بر وحی و پیام الهی استوار است. انسان، سازنده دین الهی نیست، بلکه دریافت کننده پیام الهی است که باید به آن اعتقاد پیدا کند و به محتوای وحی ملتزم شود و سلوک فردی و اجتماعی خود را بر اساس آن تنظیم کند. مراد از دین در این نوشتار، فقط دین الهی و وحیانی است نه دین بشری یا اعم از هر دو.
2- در تعریف دین، باید از خلط بین دین و تدین و دین و ایمان اجتناب کرد. برخی، دین را به باور و اعتقاد تعریف کرده، گفتهاند: «دین، اعتقاد به هستیهای روحانی است»1 یا گفتهاند: «دین، نظام یک پارچه ای از باورها و عمل کردهای مرتبط به چیزهای مقدس است که از طریق آنها گروهی از آدمها با مسایل غایی زندگی بشری کلنجار میروند»2. برخی نیز گفتهاند: «دین، اعتقاد به خدای سرمدی است؛ یعنی اعتقاد به این که حکمت و ارادهای الهی بر جهان حکم میراند؛ خدایی که با بشر دارای مناسبات اخلاقی است»3. بعضی دیگر میگویند: «جوهر دین، عبارت است از احساس وابستگی مطلق»4.
پیداست که در این تعاریف، بین دین و ایمان و تدین و دین داری خلط شده است؛ در حالی که ایمان و تدین با دین فرق دارد؛ زیرا تدین و ایمان، وصف انسان است، ولی دین حقیقتی پیام گونه است که خداوند آن را در اختیار انسان قرار میدهد.
3. تعریف ماهوی از دین میسر نیست، ولی تعریف مفهومی آن ممکن است؛ زیرا تعریف ماهوی شیء، بیان ماهیات و ذاتیات آن است. تعریف اشیا به جنس و فصل یا جنس و رسم یا به حد تام یا حد ناقص، تعریف ماهوی است؛ اما تعریف دین به این امور امکان پذیر نیست؛ زیرا دین- که مجموعه قواعد اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی است- وحدت حقیقی ندارد و هر آنچه که فاقد وحدت حقیقی است، وجود حقیقی ندارد و چیزی که فاقد وجود حقیقی است، ماهیت ندارد و فاقد ماهیت، جنس و فصل ندارد. از این رو، تعریف دین به حد تام یا ناقص، امکان پذیر نیست. به دیگر سخن، دین، تعریف منطقی مرکب از جنس و فصل ندارد.
تعریف مفهومی دین، میسر است و این تعریف را از پیام الهی میتوان انتزاع کرد. از این رو، در تعریف دین میتوان گفت: دین، مجموعه عقاید، قوانین و مقرراتی است که هم به اصول بینشی بشر نظر دارد و هم درباره اصول گرایشی وی سخن میگوید و هم اخلاق و شوون زندگی او را زیر پوشش دارد. به دیگر سخن، دین مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره فرد و جامعه انسانی و پرورش انسانها از طریق وحی و عقل در اختیار آنان قرار دارد.
دین مبتنی بر وحی از بخشهای گوناگون تشکیل میشود؛ بخشی شامل عقاید است؛ یعنی شامل باور و اعتقاد به حقایق و واقعیتهای جهان هستی براساس توحید است؛ مانند اعتقاد به وجود خدا، وحی و نبوت، قیامت و معاد، بهشت و دوزخ و مانند آن ها. بخش دیگر دین، اخلاقیات است؛ یعنی تعالیمی است که فضایل و رذایل اخلاقی را به انسان شناسانده و راه تهذیب نفس او را از رذایل، و تخلق آن را به فضایل ارایه داده است. بخش دیگر دین، شریعت و مناسک و احکام و مقررات است که روابط فرد با خود و با خدای خود و با دیگران- یعنی روابط اجتماعی، حقوقی، مدنی و سلوک اجتماعی و کیفیت روابط اقتصادی و سیاسی و نظامی- در این بخش قرار میگیرد.
دین حق و دین باطل
دین، گاهی به حق و زمانی به باطل وصف میشود؛ زیرا مجموعه عقاید و اوصاف اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی، یا حق است یا باطل، یا ممزوج از حق و باطل است. مجموعه عقاید و اخلاق و مقررات حق را دین حق گویند و جز آن را دین باطل نامند؛ خواه باطل محض باشد یا حق مخلوط؛ زیرا مجموع حق و باطل نیز باطل است، نه حق.
قرآن کریم، ره آورد انبیا را دین حق میداند؛ چون عقاید و اخلاق و مقررات آن مطابق با واقع است و هر آنچه که مطابق نظام هستی، و محصول خدای سبحان است، حق است. خداوند به پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: حق از پروردگار تو سرچشمه میگیرد: (الحق من ربک). نیز در جای دیگر فرمود: به دین حق، متدین نمی شوند: (ولایدینون دین الحق).
اسلام دین الهی است که ره آورد همه انبیاست؛ چنان که خداوند فرمود: (ان الدین عندالله الاسلام). اسلام، دین حقی است که اگر کسی جز آن را انتخاب کند، مقبول خداوند نیست: (و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه)؛ هر کس که آیینی جز اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد.
دین باطل، ره آورد طاغوت و طاغوتیان است. خداوند، هنگام سخن از باطل گرایی فرعون میفرماید: فرعون به قومش گفت: من میترسم موسای کلیم(ع) دین شما را عوض یا در سرزمین شما فساد کند. از این رو، باید او را از بین برد: «انی اخاف ان یبدل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد»؛ یعنی موسی میخواهد آیینی که در کشور مصر حکومت میکند و بر افکار و اندیشه مردم سایه افکنده، دگرگون سازد. آنچه که بر مردم مصر حکومت میکرد، مجموعه عقاید و اخلاق و قواعد و مقررات اجتماعی و نظامی و سیاسی غیرالهی و محصول اندیشه بشر طاغی بود که امری باطل است و قرآن از آن به دین یاد میکند: «دینکم».
تبیین دین حق به علل چهارگانه
تبیین و تحریر بهتر هر موضوعی به بیان علل چهارگانه آن بستگی دارد. از این رو، علل چهارگانه دین را تحلیل میکنیم؛ البته این تحلیل به نحو تقریب است و نه تحقیق؛ زیرا علتهای حقیقی، راجع به معلولهای واقعی است و دین، چون وحدت حقیقی ندارد، معلول حقیقی نیست.
مراد از علل چهارگانه شیء، علتهای فاعلی، غایی، صوری و مادی آن است. هرگونه تحلیلی از حقیقت چیزی، به یکی از علل چهارگانه آن بر میگردد، هرچند نام علل اربع برده نشود.
در بیان علل چهارگانه دین- که در خارج موجود است- میتوان چنین گفت: علت و مبدا فاعلی دین، خداست؛ یعنی خدای سبحان، تنظیم کننده اصول اعتقادی و اخلاقی و عملی دین است. علت و مبدا غایی دین به دو غایت میانی و نهایی منشعب میشود که جامع آن تحقق سعادت دنیا و آخرت است. هدف میانی دین، قیام مردم به قسط و عدل است و هدف نهایی آن، نورانی شدن انسان به نور الهی است. علت و مبدا صوری دین به شکل کتاب، سنت و مبانی عقلی جلوه میکند. علت مادی، یعنی موضوع و ماده و محل دین، حقیقت انسانیت است؛ زیرا درباره انسان، موضوعاتی چون عقیده، اتصاف و تخلق و عمل مطرح است که موضوع احکام دینی است و موضوع به منزله محل و ماده است.
توضیح:
1- خداوند، علت و مبدا فاعلی دین است و مجموعه دین با اراده الهی در اختیار انسان قرار میگیرد که وی میتواند از راه وحی و عقل به آن دست یابد.
2- خداوند، هدف و غایت دین را به صورت هدف میانی و نهایی تبیین کرده است تا در پرتو تحقق این هدف، سعادت دنیا و آخرت تامین شود. خدای سبحان دربیان هدف میانی فرمود: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»، یعنی خداوند رسولان خود را با دلایل روشن فرستاده و با آنها کتاب و میزان نازل کرده است تا مردم به قسط و عدالت قیام کنند. پس، توده مردم با قسط و عدل قیام کنند و قیام و قعود و همه فعالیتهای فردی و اجتماعی آنها براساس قسط و عدل باشد؛ نه تنها اندیشه و حرکات افراد براساس قسط و عدل باشد، بلکه جامعه نیز باید براساس قسط و عدل بیندیشد و حرکت کند.
خداوند در بیان هدف نهایی دین فرمود: «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید»؛ قرآن کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها به سوی روشنایی، به اذن پروردگارشان، درآوری؛ به سوی راه خداوند عزیز حمید. این آیه میفرماید: انسان، نه تنها باید در مقام فعل اهل قسط و عدل باشد، بلکه باید در مقام یافتههای قلبی و عقلی نیز اهل معرفت و شهود، و نورانی شود.
نورانی شدن انسان در مرحله فعل به شکل قسط و عدل تجلی میکند و در مرحله قلب به صورت شهود کامل و درک صحیح، محقق میشود. کسی که حق را به درستی مشاهده و درک کرد و به شکل صحیح پذیرفت و صحنه زندگی او جز ظهور و حضور نور الهی نبود، از دیدگاه قرآن کریم، او روشنایی جامعه است که با نور در بین مردم مشی میکند: «او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها»؛ آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نشود. نور، هم خودش ظاهر است و هم مظهر دیگری. انسان نورانی، حق برایش ظاهر است و وی آن حق را برای دیگران اظهار میکند.
بنابراین، هدف نهایی دین الهی، نورانی شدن انسان است. انسانی که نور آسمانها و زمین را شهود کند: «نور السموات و الارض»1، به اندازه سعه هستی خود، مظهر این نور میشود؛ به گونه ای که اگر هستی او وسیع بود، مظهر اسم اعظم میشود؛ وگرنه مظهر سایر اسمای الهی خواهد شد. انسان نورانی، سعادت دنیا و آخرتش به صورت کامل و نهایی تامین است.
3- علت و مبدا صوری دین نیز مجموعه اصول و فروعی است که به کمک ادله معتبر از منبع اصیل آن کشف میشود و این ادله، مجموعه نقل و عقل است؛ یعنی صورت دین را، هم با نقل و وحی میتوان شناخت و هم با عقل؛ به ویژه، در بخش تبیین عقایدی نظیر وجود خداوند، نبوت و پیامبر، اصل ضرورت معاد و...، عقل برهانی اساسی ترین و روشن ترین دلیل و کاشف دین است. آنچه که از مجموعه ادله دین، استخراج و استنباط میشود، همه شوون فردی و اجتماعی انسان را زیر پوشش قرار میدهد.
4- علت مادی و محل و موضوع دین نیز جز انسان نیست؛ زیرا انسان موجودی است که با داشتن قدرت تفکر و شناخت و اختیار و انتخاب میتواند ظرف تحقق دین الهی باشد؛ به گونه ای که شوون علمی و عملی و مراحل جزم علمی و عزم عملی و مراتب اتصاف و استعمال او، موضوع احکام و قواعد دین شود.
بنابراین، در دین حق، همگام با پرداختن به مبدا فاعلی، باید به مبدا غایی آن- یعنی تامین سعادت دنیا و آخرت انسان- توجه شود و صورت دین به گونه ای تنظیم شود که توان تامین آن هدف را داشته باشد. گفتنی است که در تعریف هایی که در نوشتار برخی از دانشمندان غربی آمده، از غایت نهایی- یعنی ابدیت انسان- غفلت شده است. 5
تبیین دین باطل به علل چهارگانه
دین باطل را نیز میتوان- مانند دین حق- با همان علل چهارگانه تبیین کرد؛ چون هر موجود باطل، وجودی عارضی دارد و ظهور و حضور آن در صحنه هستی بالعرض و زوال پذیر است و اگر ظهور میکند، در پرتو حق، ظهور مییابد. پس، دین باطل نیز بالعرض موجود است. از این رو، تبیین دین باطل به اعتبار هستی بالعرض اوست و تعلیل آن از راه علتها به عنوان بالعرض است.
علل چهارگانه دین باطل، عبارت است از:1- مبدا فاعلی آن که هوا و هوس انسان است: «افرایت من اتخذ الهه هواه». 2- مبدا صوری آن که عقاید، اخلاق و مقررات وهمی و خیالی است، نه حقایق و مقررات عقلی؛ زیرا هوا و هوس هرگز با عقل و قلب کار ندارد؛ حتی سد راه چشم و گوش است که به سوی حق باز میشود. به دیگر سخن، دین باطل از نظر دانش وبینش به محدوده وهم و خیال وابسته است و از جهت گرایش عملی به شهوت و غضب ارتباط دارد. .3موضوع و محل دین باطل، انسانی است که به تباهی تن داده است. .4 هدف غایی دین باطل نیز سقوط درجهنم است. به بیان دیگر، محصول دین باطل، سقوط انسان در جهنم است که برای ابد درآن معذب است:«و لقد ذرانا لجهنم کثیراً من الجن والانس.»
غایت دین باطل که سقوط در جهنم است، غایت بالعرض انسان است؛ و گرنه خدای سبحان، غایت بالذات آفرینش انسان را عبادت دانسته است:«و ما خلقت الجن والانس الالیعبدون» وغایت علمی و عقلی او را علم قرارداده است:«الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیء قدیر و ان الله قد احاطه بکل شیء علما». هدف آفرینش نظام کیهانی، شناخت علم و قدرت مطلق خداوند است و اگر کسی خدا را به علم و قدرت شناخت، او را به حیات نیز میشناسد؛ زیرا هر موجود علیم و قدیر، حی و زنده است واگر خداوند به حیات شناخته شود، به سایر اسمای حسنا نیز شناخته میشود.
گفتنی است که مراد از هدف آفرینش، هدف آفریدگار و خالق نیست، بلکه مقصود هدف مخلوق و آفریده اوست؛ زیرا خداوند کمال مطلق و غنی بالذات است و کمال نامحدود، فاقد چیزی نیست که با انجام کاری به آن کمال مفروض برسد.
از این رو، برای ذات الهی، هدفی وجود ندارد؛ اما چون او حکیم است حکمتش قطعاً اقتضا میکند که آفرینش او هدفی داشته باشد که هدف مخلوق محسوب میشود. این هدف، رسیدن به علم صائب، ایمان کامل، عمل صالح، و در نتیجه، نیل به سعادت است.
واحد بودن دین حق و تعدد دین باطل
دین حق، واحد است؛ چون مبدا فاعلی دین حق، خدایی است که هم ذات او نامتناهی، و هم قدرت وجودیاش نامحدود است و نیز حق درنظام هستی، هماره ثابت و واحد است.
دین باطل، متعدد است؛ زیرا مبدا فاعلی دین باطل، هوا وهوس انسان است و هوسها متفرق است. از این رو، ادیان باطل، متفرق و پراکنده است و چون ادیان باطل پراکنده است، منحصر و محصور نیست؛ زیرا هوس انسان، محصور نیست.
از این رو، خداوند در قرآن در برابر صراط مستقیم که واحد است، از راههای پراکنده سخن میگوید: «ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله». انسانی که از راه الهی و دین حق دور شود، گرفتار راههای باطل و گوناگون خواهد شد.