20 فروردین 1397, 11:36
از دین در معنای دیگری نیز میتوان سخن گفت، معنایی که امروزه در میان ما وجود ندارد، یا بسیار کم تر وجود دارد، اما «ممکن است» بتواند در آینده تحقق پیدا کند. دین در این معنا، دین به منزله یک فرهنگ نیست که بخشی از شرایط اجتماعی و تاریخی باشد و فرد به طور ناخواسته به آن پرتاب شده است. دین در این معنا، یک نهاد اجتماعی یا بخشی از آداب و رسوم و سنن اجتماعی نیست. دین در این معنا، به منزله یک ایدئولوژی درصدد دفاع از پاره ای جهت گیری ها و مواضع مشخص سیاسی و اجتماعی نیست. دین در این معنا، به منزله متعلق شناسایی (ابژه) و موضوع مطالعه پاره ای از علوم نیست. دین در این معنا، دین روشنفکرانه، عالمانه یا فیلسوفانه نیز نیست که در آن آگاهی دینی در زیر بار انبوهی از مفاهیم و واژههای روشنفکرانه، متکلمانه، فقیهانه یا فیلسوفانه مدفون شده باشد. دین در این معنا امکانی در برابر نحوه هستی آدمی، یک نحوه بودن و یک نحوه تحقق از هستی اوست که بر اساس آگاهی دینی شکل گرفته است. دین در این معنا امری وجودی ـ وجودشناختی است.
فیلسوفان اگزیستانسیالیست حقیقت وجودی آدمی را، نه حواس و نه فاهمه، بلکه ساحت بنیادینی میدانند که بنیاد هم حواس و هم فاهمه و هم همه فهم ها و کنش ها و رفتارهای ماست. آنها از این ساحت بنیادین به «اگزیستانس» تعبیر میکنند. اگزیستانس، نحوه هستی خاص آدمی است که برخلاف نحوه وجودی سایر موجودات، میتواند به طرق گوناگون تحقق پذیرد. به همین دلیل میتوان گفت اگزیستانس، یعنی نحوه هستی خاص آدمی، یک امکان است که میتواند به نحوههای گوناگونی خود را متحقق سازد.
حال با توجه به این مقدمات میتوانیم بگوییم که انسان دینی یک نحوه تحقق آدمی در برابر سایر انحای تحقق وجود آدمی است. بنابراین، انسان دینی انسانی نیست که در دل فرهنگی که بنیانگذاران آن انسان دینی بوده اند یا در میان پاره ای آداب و رسوم یا نهادهایی که براساس پاره ای باورهای دینی شکل گرفته اند، پرتاب شده باشد. انسان دینی انسانی نیست که خواهان حفظ یا تغییر پاره ای از شرایط سیاسی و اجتماعی به کمک پاره ای از مفاهیم و مقولات موجود در فرهنگ دینی باشد. انسان دینی انسانی نیست که با دین مواجهه تئوریک داشته و میکوشد دین را ابژه و متعلق شناسایی خویش قرار داده و آن را تحت پاره ای از مفاهیم و مقولات تئوریک قرار دهد. گرچه هیچیک از اینها منافاتی با انسان دینی بودن ندارد اما دینی بودن آدمی به هیچ یک از این حوزه ها باز نمی گردد. دین انسان دینی، یک نسبت است اما این نسبت نه یک ارتباط تئوریک میان فرد و پاره ای از مفاهیم، مقولات و باورها و احکام است بلکه یک ارتباط وجودی میان انسان و حقیقتی است که تحت هیچ مفهوم و مقوله ای نمی گنجد. این رابطه وجودی تنها زمانی تحقق میپذیرد که فرد به نحوی خاص به وجود خویش تحقق بخشد و این نحوه از تحقق وجود آدمی در نهایت «آزادی» و «آگاهی» فرد صورت میپذیرد. یعنی فرد آزادانه این رابطه را برمی گزیند چرا که بدون این «انتخاب آزادانه» اساسا این رابطه وجودی میان فرد و آن حقیقت قدسی تحقق نمی پذیرد. به علاوه فرد نسبت به این رابطه وجودی نحوه تحقق وجود خویش و نسبت به انتخاب خویش کاملاآگاه است لذا وی نتایج و لزم نحوه تحقق وجود خویش و رابطه خود با حقیقت هستی، یعنی نتایج و پیامدهای نحوه دینی بودن خویش را آزادانه و آگاهانه کاملاپذیراست. پذیرش این نحوه بودن خود را در اخلاق، شیوه زیستن و نحوه رویارویی با مرگ نشان میدهد.
باورها و اعتقاداتی که به منزله باورهای دینی برشمرده میشوند صرفا پاره ای علامت و نشانه اند، علائم و نشانه هایی که میتوانند حقیقتی را در ما زنده کنند. اگر این حقیقت اصیل و یگانه در ما زنده شود آنگاه باورها و اعتقادات اصالت خویش را از آن حقیقت اصیل اخذ مینماید و اگر حضور این حقیقت اصیل در ما به واسطه آنها زنده نشود آنها مشتی کلمات فسرده و بی روحند که بر زبان ها جاری میشوند، بی آنکه حکایت گر حقیقتی باشند. به همین دلیل این کلمات بی روح و اعتقادات فسرده که صرفا لق لق زبان هستند در اکثر مواقع خود حجابی برای ظهور حقیقت میگردند. از همین روی پارهای از متفکران از «تخریب تئولوژی» یا «تخریب الهیات (خداشناسی نظری)» سخن میگویند، یعنی نفی اعتقادات و باورهایی که ظاهرا در باب خداشناسی است اما به واقع حجاب ظهور وی گشته اند. از نظر این دسته از متفکران، تخریب باورهای کهن میتواند مقدمه ای برای ظهور مجدد آن یگانه حقیقت اصیل در قلب و حیات ما آدمیان باشد. به همین دلیل تخریب تئولوژی این دسته از متفکران را نباید به منزله نفی نیست انگارانه حقیقت تلقی کرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان