دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شاخصه های امامت در تفکر شیعی

امامت یکی از آموزه‌های مهم اسلامی است که از دیر زمان مورد اهتمام و بحث و تحقیق مذاهب و متفکران اسلامی بوده است.
شاخصه های امامت در تفکر شیعی
شاخصه های امامت در تفکر شیعی

نقد کننده: حجت الاسلام ربانی گلپایگانی

مقاله مورد نقد: مقاله«بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی» آقای کدیور[1]

امامت یکی از آموزه‌های مهم اسلامی است که از دیر زمان مورد اهتمام و بحث و تحقیق مذاهب و متفکران اسلامی بوده است. در این میان شیعۀ امامیه برای امامت، اهداف، رسالت‌ها و شاخص‌هایی را تعریف کرده است که به سبب آنها، امامت در تفکر شیعی از جایگاه و اهمیّت ویژه‌ای برخوردار شده است و اگر دیگر مذاهب اسلامی، امامت را از واجبات فقهی می‌دانند، شیعه آن را از اصول اعتقادی می‌شمارد. اجرای احکام و حدود اسلامی، برقراری امنیّت و گسترش عدالت و دفاع از کیان اسلام و مسلمین از مهمترین اهداف امامت و مسئولیّت‌های امام است که شیعه و اهل سنّت بر آنها توافق دارند. اما شیعه، علاوه بر امور یاد شده، تبیین معارف و احکام اسلامی و صیانت فکری و معنوی اصول و فروع اسلامی را نیز از اهداف امامت می‌داند. بدیهی است که تحقق این آرمان به صورت مطلوب، بدون برخورداری امام از علم کامل نسبت به معارف و احکام اسلامی و عصمت علمی و عملی او امکان پذیر نخواهد بود. از سوی دیگر، عصمت و علم کامل به شریعت، از صفات درونی است و تشخیص آن برای افراد، از طریق متعارف ممکن نیست. بدین جهت راه تعیین امام، منحصر در نص شرعی است و نص شرعی نیز متفرع بر نصب الاهی می باشد.

بر این اساس، مهمترین شاخصه‌های امامت در تفکر شیعی عبارتند از: علم کامل به احکام و معارف اسلامی، عصمت علمی و عملی، نصب الاهی و نص شرعی.

افضلیت امام بر افراد مشمول امامت او نیز از دیگر شاخص‌های مهم امامت است که برخی از متکلمان غیر شیعی نیز در حد شرط کمال یا شرط لزوم به صورت مقیّد پذیرفته‌اند.

در نوشتاری که در شمارۀ 713 روزنامۀ شرق، ص18 با عنوان بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی منتشر گردیده ادعا شده است که، مفهوم امامت در جهان تشیع دچار استحاله گردیده و در صفات امام و شاخص‌های امامت، تحول رخ داده است بدین صورت که در قرن اول و دوم، امام با اوصافی غیر از آنچه در قرن‌های سوم و چهارم و پس از آن شهرت و رسمیّت یافته است معرفی شد. آن‌چه در آن دوران مطرح بود، عمل به قرآن، حق مداری، عدالت، تهذیب نفس، اقامۀ دین، عقل درایتی در مقابل عقل روایتی و افضلیت علمی بود و از نصب الاهی و نص شرعی، عصمت و علم غیب به عنوان اوصاف امام و شاخص‌های امامت سخنی به میان نیامده بود. این اوصاف چهارگانه، توسط متکلمان شیعه در قرن‌های سوم و چهارم مطرح شده است و به تدریج در شمار شاخص‌های رسمی امامت شیعی قرار گرفته و جزء بدیهیات و مسلمات مذهب شده است.

برای اثبات این مدعا به سه روایت استناد شده است؛

دلیل اول: سخن امام علی(ع) در خطبۀ سوم نهج البلاغه است، که هنگامی که مردم برای بیعت با او به عنوان خلیفه پیامبر(ص) اجتماع کرده بودند، فرمود:

«اگر حضور شما جمعیت انبوه نبود‌که با آن حجت بر من تمام شده و در نپذیرفتن مقام خلافت عذری ندارم و نیز اگر خداوند از عالمان پیمان نگرفته بود که بر ستمگری ظالمان و پایمال شدن حق مظلومان، سکوت نکنند، مسئولیت خلافت و امامت را نمی‌پذیرفتم.»

آن‌چه در این سخن امام علی(ع) در ارتباط با امامت مطرح شده است، دو چیز است؛ نداشتن عذر سکوت و قعود با وجود یاوران بسیار و مسئولیت عالمان دین در دفاع از حقوق مظلومان و محرومان و مبارزه با ستمگران. نکتۀ مهم این است که، امیر المومنین(ع) در این سخن، خود را به عنوان عالم دین معرفی می کند، نه فردی معصوم و منصوب از جانب خداوند.

دلیل دوم: سخن امام حسین(ع) است که در معرفی امام فرموده است:

«و لعمری ما الامام الا العامل بالکتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله.»

امام مجری عدالت و پیرو حق است و نفس خویش را برای خدا به بند کشیده است.

در این سخن امام حسین(ع) نیز از اوصاف چهارگانۀ متکلمان در مورد امامت، ذکری به میان نیامده است.

دلیل سوم: کلامی است که هم از امام علی(ع) روایت شده و هم از امام حسین(ع). در آن کلام، فلسفۀ امامت و حکومت بیان شده است که عبارت است از: اصلاح امور مردم، دفاع از مظلومان و تامین امنیت آنان در برابر ظالمان، آشکار نمودن معالم دین و اقامۀ حدود شرعی؛

«لنری المعالم من دینک و نظهر اصلاحا فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک»

بر اساس این‌گونه سخنان در بیان اوصاف امام و شاخص‌های امامت از اهل بیت(ع)، شیعیان آن دوران نیز از ویژگی‌های امام و شاخص‌های امامت تلقی جز مطالب مزبور نداشتند و امام را با اوصاف و شاخص‌های چهارگانۀ کلامی(نصب الاهی، نص شرعی، عصمت و علم غیب) نمی‌شناختند.

این دو تلقی از امامت، پی آمد مهم دیگری نیز در زمینۀ اسوه بودن امام دارد. زیرا بنا بر تلقی اول که اوصاف امام جنبۀ بشری و عادی دارند، اسوه بودن امام برای مردم کاملا ممکن است. زیرا اسوه بودن، منوط به مسانخت و مشابهت میان امام و ماموم است و این‌که ماموم بتواند خود را به رتبۀ امام برساند. اوصافی که در سخنان یاد شده از امام علی و امام حسین(ع) برای امام بیان شده است، همگی قابل تعمیم‌اند و دیگران هم می‌توانند به آنها دست یابند. ولی اوصافی که متکلمان برای امام بیان کرده‌اند، جنبۀ فرابشری و قدسی دارد و دست یافتن به آن برای دیگران ممکن نیست. در این صورت چگونه می‌توانند امام را اسوۀ زندگی خود قرار داده، به او اقتدا کنند و امام گونه شوند؟

ارزیابی و نقد

أ‌- متکلمان امامیه که در این بحث مورد نظر می‌باشند، آن دسته از متکلمانی هستند که آثار و آرای کلامی آنان، به عنوان عقاید رسمی شیع امامیه به شمار می‌رود. شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابو الصلاح حلبی، محقق طوسی، ابن میثم بحرانی، سدید الدین حمصی، علامه حلی و فاضل مقداد، از برجسته ترین متکلمان امامیه در قرن‌های چهارم تا نهم هجری بوده‌اند. آن-چنان که آثار و آرا آنان همواره مورد توجه و استناد شیعیان امامیه بوده است. اگر چه هیچ یک از آنان از مقام عصمت برخوردار نبوده و مجال نقد و نظر در آرای کلامی آنان وجود دارد و چه بسا پاره‌ای از دیدگاه‌های آنان نیز مورد نقد پسینیان قرار گرفته است، اما در مجموع، نمایندگان و سخنگویان رسمی کلام شیعه امامیه به شمار می‌روند. هیچ‌یک از این متکلمان، علم غیب را به عنوان یکی از اوصاف لازم امام و شاخص های ضروری امامت به شمار نیاورده‌اند، بلکه آشکارا آن‌را رد کرده‌اند. شیخ مفید گفته است:

«امامان اهل بیت(ع) از ضمایر برخی افراد آگاه بودند و حوادث را قبل از وقوع آنها می‌دانستند. ولی‌این مطلب از صفات لازم و شرایط امامت آنان نیست، ولی خداوند آنان را مورد اکرام ویژۀ خود قرار داده و چنین‌ معرفت ‌ هایی را به آنان عطا کرده است تا موجب لطف در اطاعت از آنها و موجب تایید امامت آنان باشد با این حال نباید آنان را عالم به غیب نامید؛ زیرا این نام مخصوص خداوند است که بالذات به اشیا عالم است.»

آنچه در متون کلامی شیعه در باب علم امام، مورد تاکید واقع شده این است که امام باید نسبت به معارف و احکام شریعت، علم کامل و بالفعل داشته باشد و نیز باید به مصالح و مفاسد امور مردم و اصول و موازین مدیریت سیاسی، آگاهی کافی داشته باشد. این متکلمان نه تنها آگاهی امام از حقایق غیبی(جز معارف و احکام شریعت) را از صفات لازم امام ندانسته‌اند، بلکه آگاهی امام از زبان‌های فنون و حرفه‌های مختلف را نیز از شرایط لازم امام نشناخته‌اند. البته سخن در شرط بودن این آگاهی‌ها در امامت است، نه آگاه بودن امام از آنها.

اصولا عده‌ای از متکلمان، صفت عصمت را موجب بی‌نیازی از مطرح نمودن علم، به عنوان یکی از اوصاف امام دانسته و آن‌را در شمار صفات امام و شرایط امامت بیان نکرده‌اند. این‌جاست که باید از نویسندۀ مقاله «بازخوانی امامت» خواست تا دلیل خود را بر این مدعا که متکلمان امامیه، علم غیب را یکی از اوصاف امام دانسته اند، بیان کند.

ب- اعتقاد شیعه به نصب الاهی و نص شرعی در باب امامت، از ابتکارات متکلمان امامیه در قرن سوم و چهارم نبوده، بلکه از نخستین روزهایی که مسالۀ امامت، مورد اختلاف مسلمانان قرار گرفت، مورد توجه و تاکید امامان اهل بیت(ع) و شیعیان آنان بوده است. یکی از روشن‌ترین دلایل تاریخی این مطلب، احتجاج دوازده نفر از بزرگان مهاجرین انصار با ابوبکر است که همراه مشورت با امیر المومنین (ع) و توصیۀ ایشان در مسجد النبی و در حضور شماری از مسلمانان انجام گرفت.

آنان در احتجاج خود، بیش از هر چیز بر منصوب بودن امیر المومنین(ع) به مقام امامت توسط پیامبر گرامی(ص) تاکید ورزیده‌اند. حدیث غدیر و حدیث منزلت از مهمترین نصوص امامت علی(ع) است که آن حضرت و دیگر امامان اهل بیت(ع) و نیز شیعیان در قرن های اول و دوم و پس از آن به آن استناد کرده‌اند. امیر المومنین(ع) در شورای شش نفره که توسط خلیفۀ دوم برای انتخاب خلیفه پس از او تعیین شده بودند، با استناد به حدیث غدیر و منزلت و دلایل دیگر، بر این‌که امامت، حق او است احتجاج کرد. حضرت زهرا(س)، امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر، عماربن یاسر، اصبغ بن نباته و دیگران نیز به حدیث غدیر بر امامت علی(ع) احتجاج کرده‌اند. مناظرۀ هشام بن حکم با عمرو بن عبید معتزلی در این‌باره که امام باید منصوب از جانب خداوند باشد، مشهور است. هشام تصریح کرده است که او، اساس این مناظره را از امام صادق(ع) آموخته است. امام رضا(ع) با استناد به این‌که امام، باید از صفات والایی چون عصمت و علم کامل به احکام شریعت برخوردار باشد و شناخت این صفات از توان مردم بیرون است. بر لزوم تعیین امام از جانب خداوند و معرفی او توسط پیامبر استدلال کرده است. امام عصر(عج) نیز با استناد به این‌که غرض از تعیین امام، این‌است‌که فردی مصلح که امکان و احتمال تبهکاری در او راه نداشته باشد، به امامت برگزیده شود و گزینش چنین فردی از توان مردم بیرون است، بر نظریۀ انتخاب در امامت، خط بطلان کشیده است.

ج- در احادیث بسیاری از امامان اهل بیت(ع) روایت شده است، بر ضرورت وجود امام و پیشوای معصوم در میان امت اسلامی تاکید شده است. اگر چه در بیشتر این روایات، واژۀ عصمت به کار نرفته، ولی مفاد و مضمون آن بیان شده است. همان‌گونه که دربارۀ نبوت نیز با این‌که عصمت نبی، فی الجمله از مسایل مورد اتفاق مذاهب اسلامی است و آنان بر این مطلب به آیات قرآن استناد می‌کنند ولی اصطلاح آن در قرآن نیامده است؛ چنان‌که در سنّت نیز رایج نبوده است. بنابراین آن‌چه در بحث عصمت پیامبر و امام مطرح می‌باشد، حقیقت آن است نه مفهوم و اصطلاح آن و این مضمون متضافر و بلکه متواتر است که، زمین هیچ‌گاه از فردی از خاندان پیامبر(ص) که عالم به احکام دین باشد تا از تحریف‌های جاهلان یا معاندان جلوگیری کند و حق را از باطل بازشناسد، خالی نخواهد شد.

امیر المومنین(ع)، در نهج البلاغه، در موارد گوناگون بر امامت و مرجعیّت علمی اهل بیت(ع) به دلیل اینکه حق را به خوبی می‌شناسند و گمراهی و انحراف در آنان راه ندارد و پیروی از آنان رستگاری و نجات است، تاکید کرده است.

امام رضا(ع) آشکارا، معصوم بودن امام را یاد آور شده و تاکید نموده است که پیامبران و امامان، مصداق آیۀ ذیل می‌باشند.

«أفمن یهدی الی الحق احق أن یتبع ...الخ» (یونس/35)

این آیه، یکی از دلایل افضلیت و عصمت امام می‌باشد. امام(ع) فرموده است:

«خداوند بدان جهت پیامبران و امامان را به ویژگی عصمت آراسته است تا حجت او بر مردم باشند.»

آن حضرت با استناد به آیۀ «لاینال عهدی الظالمین»(بقره/124) بر لزوم معصوم بودن امام و نفی شایستگی غیر معصوم در عهده دار شدن مقام امامت، استدلال کرده است.

یکی از آیاتی که متکلمان بر عصمت امام بر آن استدلال کرده‌اند، آیۀذیل است.

«أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم»(نساء/59)

در روایات اهل بیت(ع)، اولی الامر به امیر المومنین (ع) و امامانی از ذریۀ او تفسیر شده است. با توجه به دلایل و شواهد یاد شده، چگونه می‌توان گفت عصمت به عنوان یکی از صفات امام در قرن‌های اول و دوم مطرح و شناخته شده نبوده و در قرن سوم و چهارم توسط متکلمان شیعه، مطرح شده است؟

در نوشتاری که در شمارۀ 713 روزنامۀ شرق، ص18 با عنوان بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی منتشر گردیده، ادعا شده است که مفهوم امامت در جهان تشیع دچار استحاله گردیده و در صفات امام و شاخص های امامت، تحول رخ داده است بدین صورت که در قرن اول و دوم، امام با اوصافی غیر از آنچه در قرنهای سوم و چهارم و پس از آن شهرت و رسمیّت یافته است، معرفی شد. آن چه در آن دوران مطرح بود، عمل به قرآن، حق مداری، عدالت، تهذیب نفس، اقامۀ دین، عقل درایتی در مقابل عقل روایتی و افضلیت علمی بود و از نصب الاهی و نص شرعی، عصمت و علم غیب به عنوان اوصاف امام و شاخص های امامت سخنی به میان نیامده بود. این اوصاف چهارگانه، توسط متکلمان شیعه در قرنهای سوم و چهارم مطرح شده است و به تدریج در شمار شاخص های رسمی امامت شیعی قرار گرفته و جزء بدیهیات و مسلمات مذهب شده است. در شماره قبل از این مقاله به قسمتی از کلمات دکتر سروش و نقد آقای ربانی گلپایانی (که از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم واستاد کلام این حوزه مبارک می‌باشند)اشاره شدو در این شماره به ادامه کلمات ایشان میپردازیم.

د- آشکار ساختن نشانه های دین، اصلاح معیشت و معنویت مردم، دفاع از مظلومان و برقراری امنیت و گسترش عدالت که در سخنان امیر المومنین(ع) و امام حسین(ع) به عنوان اهداف امامت و رسالت‌های امام بیان شده است؛

اولا: نافی اهداف دیگری چون تبیین معارف و احکام اسلام و بازشناساندن حق از باطل نمی‌باشد. چنان‌که این مطالب، در دیگر سخنان آنان بیان شده است.

ثانیا: متکلمان شیعه نیز از این اهداف و وظایف غافل نبوده‌اند، ولی از آن‌جا که این مطالب، مورد اتفاق شیعه و اهل سنّت بوده است، آنان بر آن‌چه از مختصات تفکر شیعی به شمار می رود، تاکید بیشتری داشته‌اند.

ه- آن‌چه از کلام امام علی(ع) در خطبۀ شقشقیه که فرمود:

«ما أخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم»

به دست می آید، این است که امام(ع) یکی از عالمان اسلامی است و این که همۀ عالمان اسلامی در برابر مظلومان مسئولیّت دارند، ولی بر این‌که علم امام(ع) از نظر کمیّت و کیفیت با علم دیگران همانند است و علم او به معارف و احکام اسلامی، جنبۀ عادی دارد و او از علم لدنّی و نیز از علم به حقایق غیبی برخوردار نیست، دلالت ندارد. سخنان امام(ع) در موارد دیگر، خلاف این مطلب را می‌رساند. چنان‌که در خطبۀ قاصعه آمده است که پیامبر(ص) به امیرالمومنین(ع) فرمود:

«تو آنچه را من می‌بینم، می‌بینی و آنچه را من می‌شنوم، می‌شنوی ولی تو پیامبر نیستی»

مضافا علم دو کابرد خاص و عام دارد. کاربرد خاص آن، به امامت اهل بیت(ع) اختصاص دارد و کابرد عام آن دیگر عالمان را هم شامل می‌شود.

و- از این‌که در سخن امام حسین(ع) در بیان اوصاف امام، از نصب الاهی، نص شرعی و عصمت به عنوان صفات امام یاد نشده است، استفادهنمی‌شود که آن حضرت این اوصاف را برای امام لازم نمی‌دانسته است. زیرا امام(ع) در مقام بیان همۀ صفات امام نبوده است. امام حسین(ع) آن سخن را در شرایطی ایراد کرده است که اکثریت مردم، انتخاب و بیعت را به عنوان راه تعیین امام پذیرفته بودند و امام در مقام خطابه یا جدال احسن بود،می‌بایست در مقام امامت، مطالبی را بیان کند که مورد قبول همگان باشد و حجت را بر آنان تمام کند. چنانکه امیرالمومنین(ع) نیز در احتجاج با معاویه و پیروان او به همین شیوه احتجاج کرده است.

ز- در مقالۀ «بازخوانی امامت» در باب اسوه بودن امام برای مردم آمده است:

«اسوه بودن زمانی است که سنخیت و تشابهی بین امام و ماموم ممکن باشد. این مشابهت، در امکان رسیدن به مرتبه امام برای مامومین است. وقتی این صفات در آنها به حدی باشد که متکلمین فرموده‌اند، دیگر اسوه بودن از آن وجودهای محترم برمی خیزد».

در این‌که سنخیّت و مشابهت میان امام و ماموم، نقش تعیین کننده‌ای در تحقق اهداف امامت و تربیت افراد دارد، سخنی نیست؛ بدین جهت است که خداوند، پیامبران را از جنس بشر برگزیده است نه از جنس فرشته

«و لو جعلنه ملکا لجعلناه رجلا»(انعام/9)

ولی این مطلب که الگوپذیری، آن‌گاه امکان دارد که ماموم بتواند در مرتبۀ وجودی امام قرار گیرد، هیچ‌گونه دلیل عقلی یا تجربی یا وحیانی ندارد و ادعایی بیش نیست. بلکه دلایل قطعی آن را مردود می‌سازد.

امیرالمومنین(ع) آشکارا یادآور شده است که او، از شیعیان نخواسته است تا در صفات کمال، هم پایۀ او باشند، چرا که آنان توانایی آن را ندارند.

«الا و انکم لاتقدرون علی ذلک»

آن چه امام(ع) از پیروان خود خواسته و در توان آنهاست، برگزیدن راه پرهیزکاری، پاکدامنی، مجاهدت، عفّت و سداد است:

«و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد»

وقتی امام سجاد (ع) که از سرآمدان بشر در عبادت و زهد است دربارۀ امیرالمومنین(ع) می فرماید:

«چه کسی توانایی آن را دارد که چون‌علی(ع) عبادت کند.»

امام حسین(ع) که فرموده است:

«لکم فیّ اسوه»

روش و نگرش من برای شما، اسوه است.

در جای دیگر، خود را به عنوان یکی از خاندان نبوت معرفی کرده است؛ کسانی که خداوند، جهان را به خاطر آنان(یا به واسطۀ آنان) آفریده و به واسطه یا به خاطر آنان نیز پایان خواهد داد.

«بنا فتح الله و بنا یختم»

آیا این ویژگی که امام(ع) آن را در احتجاج با حاکم مدینه و مروان بن حکم که از او می خواستند با یزید، به عنوان خلیفۀ پیامبر و پیشوای مسلمانان بیعت کنند، فرموده است، از اوصاف عادی بشر است و دسترسی به آن برای دیگران امکان پذیر است؟

امیرالمومنین(ع) آشکارا فرموده است که هیچ یک از افراد امّت اسلامی را نمی توان با اهل بیت پیامبر مقایسه کرد؛

«لایقاس آل محمد (صلی الله علیه و آله) من هذه الامه احد»

اگر امکان دسترسی ماموم به مرتبۀ وجودی امام، شرط امکان اسوه بودن امام برای مردم باشد، این مطلب در باب اسوه بودن پیامبر نیز شرط خواهد بود. در آن صورت، باید افراد بتوانند خود را به مرتبۀ وجودی پیامبر برسانند و گیرنده و حامل وحی و شریعت شوند. در نادرستی این مطلب تردیدی نیست و نادرستی لازم، دلیل منطقی بر نادرستی ملزوم است و این سخن که اسوه بودن پیامبر، در جنبۀ بشری اوست، نه در جنبۀ دریافت وحی و شریعت که نمی توان چون او شد (نوشتار بازخوانی امامت)، اشکال پیشین را برطرف نمی‌سازد؛ زیرا حاصل سخن مذکور این است که با این که افراد نمی‌توانند به خصلت فوق بشری پیامبر دست یازند، ولی می‌توانند از جنبۀ بشری او الگو برداری کنند و به آن نایل شوند. در این صورت داشتن صفات فوق بشری در پیامبر، مانع از اسوه بودن در جنبۀ بشری نیست. این سخن را در مورد امام نیز می‌توان گفت. بنابراین، بر متکلمان امامیه در اثبات صفاتی فوق بشری چون عصمت و علم لدنی برای امام اشکالی وارد نخواهد شد.

ح- در روایات اهل بیت(ع)، تفویض در معانی گوناگونی به کار رفته است که برخی آنها از اقسام غلو و شرک و باطل است و برخی دیگر، ربطی به غلو نداشته و هیچ گونه شائبۀ شرک و دیگر نشانه‌های غلو که پیش از این یادآور شدیم در آن نیست. بنابراین، قبول یا رد تفویض به طور مطلق و بدون توجه به معنا و مقصود آن نادرست و نوعی مغالطه است.

تفویض خواه در تکوین باشد یا در تشریع، هر گاه به گونه‌ای باشد که برای پیامبر یا امام، نوعی تاثیر استقلالی در عرض خالقیّت و ربوبیّت تکوینی و تشریعی خداوند اثبات گردد، شرک و باطل است؛ چنان‌که اگر کسی برای ائمه(ع) شأن تشریعی قایل شود، هر چند آن‌را به وحی یا الهام الاهی مستند نماید، باطل است چرا که با اصل خاتمیّت منافات دارد. اما اگر به معانی مذکور نباشد، مثلا در تکوین معتقد باشد که خداوند جهان و انسان را به خاطر وجود انسان‌های کامل که پیامبر اسلام و امامان اند، آفریده است و به برکت وجود آنان به مخلوقات رزق و روزی می‌دهد و آنان می‌توانند به اذن و مشیّت الاهی کارهای خارق العاده انجام دهند، هیچ یک از این موارد یاد شده، از اقسام غلو نبوده و شرک و کفر نمی‌باشد؛ هر چند اثبات آنها نیازمند دلیل معتبر عقلی و یا شرعی است تا از قسم کذب و افترا در دین نباشد.

امام رضا(ع) در رد تفویض نادرست در تکوین فرموده است:

«کسی که معتقد باشد که خداوند امر آفرینش و رزق را به حجت‌های خود واگذار کرده، قائل به تفویض شده و مشرک است.»

امام عصر(عج) تفویض به این معنا که خداوند، امر خلقت و رزق را به ائمه سپرده است، باطل دانسته ولی اعتقاد به این‌که ائمه(ع) در زمینۀ خلقت و رزق چیزی را از خداوند درخواست نمایند و خداوند، به خاطر تکریم آنان، درخواستشان را برآورده سازد را درست دانسته است.

صورتهای باطل تفویض عبارتند از:

1- تفویض حلال و حرام افعال به اختیار و اراده و خواست افراد بشر، چنانکه اباحه گرایان گفته اند؛

2- تفویض حلال و حرام به پیامبر یا امام بدون استناد آن به وحی یا الهام؛

3- تفویض امر خلقت و تدبیر کلی یا جزئی جهان به پیامبر یا امام یا هر موجود دیگری.

گونه های درست تفویض عبارتند از:

1) تفویض کارها به خداوند بدون این که نظام اسباب و مسببات انکار گشته یا نادیده گرفته شود.

2) تفویض تحقق پاره‌ای از حوادث و امور به دعا و درخواست پیامبران و امامان یا صالحان که توسل و شفاعت از این باب است.

3) تفویض تشریع به پیامبر(ص) به این معنا که اراده و خواست او، به عنوان علت اعدادی و زمینه ساز تشریع الاهی می باشد ولی مصدر تشریع در حقیقت، ارادۀ خداوند است. مثلا پیامبر(ص) اراده می‌کند که قبله از بیت المقدس به کعبۀ معظمه تغییر کند، خداوند خواست و ارادۀ او را برآورده ساخته و تحویل قبله را تشریع می کند. مواردی که به عنوان «فرض النبی» در روایات نامیده شده، از این قبیل است.

4) تفویض امر هدایت و رهبری، تعلیم و تربیت مردم به مصلحت اندیشی و تدبیر و تصمیم پیامبر و امام، زیرا آنان مصالح و مفاسد مردم را به خوبی می‌دانند و جز رضایت خدا و مصلحت مردم چیزی را برنمی‌گزینند.

5) تفویض بیان معارف و احکام دین به تشخیص پیامبر و امام، تا متناسب با استعداد افراد و مقتضیات مکان و زمان آنها را بیان نماید.

6) تفویض در چگونگی اعطای انفال، خمس و اموالی که در تملک پیامبر و امام است به افراد بر اساس آن‌چه مقتضای مصلحت افراد و جامعه است.

با توجه به معانی درست و نادرست تفویض، می توان دربارۀ روایات تفویض به درستی داوری کرد. روایاتی که تفویض را شرک و مفوضه را مشرک دانسته و آن را تخطئه کرده اند، ناظر به اقسام نادرست تفویض می‌باشند و روایاتی که تفویض را برای پیامبر یا امام اثبات کرده‌اند، ناظر به معانی درست تفویض می‌باشند.

ط- روایاتی که بیانگر این مطلب است که «آنچه در امر دین به پیامبر تفویض شده است به امامان اهل بیت(ع) نیز تفویض شده است» مربوط به آنچه وحی تشریعی در آن دخالت دارد، نمی‌باشد؛ یعنی شامل مواردی است که اراده و خواست پیامبر(ص) به حکمی تعلق می‌گیرد و از طریق وحی تشریعی مورد تایید واقع می‌شود یا مواردی که از آن به فرض النبی تعبیر می‌شود بلکه مربوط به موارد دیگر نیز است. مانند تفویض چگونگی بیان احکام شریعت برای مردم؛ احکام شریعت از طریق وحی به پیامبر(ص) رسیده و او، آن احکام را در اختیار امام معصوم قرار داده است. آنان در شرایط مناسب و بر اساس آنچه مصلحت می‌دانند، آن احکام را بیان می‌کنند و این‌گونه تفویض است که میان پیامبر و امام مشترک است و در این خصوص، وحی تشریعی دخالتی ندارد. بنابراین مجالی برای این توهم که این‌گونه روایات، وحی و نبوت را بی‌تاثیر می‌سازد، وجود نخواهد داشت. چنین توهی از شتابزدگی و بی دقتی در بحث نشأت گرفته است و از همین گونه است این توهم که متکلمان و فقیهان امامیه، با قائل شدن به این‌که فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت، همۀ اختیارات و شئون امام را دارد، عصمت و علم غیب امام را بی تاثیر ساخته‌اند، زیرا آنان آن بخش از شئون و اختیارات امام را برای فقیه ثابت کرده‌اند که عصمت و علم غیب در آن نقشی ندارد. حاصل آن‌که از دیدگاه متکلمان و فقیهان شیعه، نه همۀ شئون پیامبر(ص) به امام تفویض شده است و نه همۀ شئون امام(ع) به فقیه، نه نقش وحی نبوت نادیده گرفته شده است و نه نقش عصمت و علم غیب امام.

ی- در تفکر اسلامی، توکل و توسل با یکدیگر منافات ندارند. انسان مومن در همه امور و شئون زندگی خود به خداوند توکل می‌کند و در عین حال، از وسایط تکوینی و تشریعی که مطابق با حکم عقل و شرع است، بهره می‌گیرد. حقیقت توسل به پیامبر(ص) و اهل بیت پاک آن حضرت(ع) جز درخواست دعا و استغفار و شفاعت از آنان نیست و این درسی است که قرآن کریم به مسلمانان آموخته و سیرۀ مسلمانان نیز بر آن جریان داشته و جز وهابیان کسی با آن مخالفت نکرده است.

    پی نوشت:
  • 1- «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی» آقای کدیور دربارۀ امامت مندرج در روزنامۀ شرق شمارۀ 713

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
Powered by TayaCMS