16 تیر 1397, 0:0
در تاریخ علم میتوان انفکاکهای مختلف از فلسفه و ظهور رشتههای علمی مجزا را ملاحظه کرد. ولی هریک از این رشتهها که بر فلسفه مبتنی هستند، مجموعه ای از مسائل را برای فلسفه برجای نهاده اند: مسائلی که خود نمی توانند از عهده حل آنها برآیند، ولی باید پرداختن به این مسائل را برای همیشه و یا حداقل بطور موقت به فلسفه واگذار کنند. به عنوان نمونه، ریاضیات با اعداد سروکار دارد ولی نمی تواند به این پرسش که عدد چیست، پاسخ دهد. حداقل از زمانی که افلاطون اذعان داشت که اعداد، شئی - گرچه انتزاعی- هستند، فیلسوفان پاسخهای متفاوتی به این سئوال ارائه داده اند. با این حال 2500 سال پس از افلاطون، هنوز هم توافقی عمومی درباره پاسخ صحیح به سئوال چیستی اعداد، وجود ندارد. تمامی علوم بویژه علوم کمی، بر پایایی برهانهای منطقی و استدلالات معتبر استقرایی، مبتنی هستند. این علوم همچنین بر استدلالات قیاسی متکی میباشند. ولی هیچ یک از این علوم مستقیما اشاره نمیکنند که چرا استدلالات استقرایی اعتبار دارند و نیز چرا باید از استدلالات قیاسی علی رغم این واقعیت که همواره پایا نیستند، استفاده کنیم. زیر شاخه ای از فلسفه که منطق نامیده میشود، به طور گستردهای درگیر پاسخگویی به این سئوالات است.
تاریخ علوم و میراث مسائلی که برای فلسفه وانهاده است، نشان میدهد که این دو جستار فکری همواره به طور جدایی ناپذیری با یکدیگر پیوند داشتهاند؛ و این میراث به ما کمک میکند تا فلسفه را معنی نماییم. یکی از عجایب فلسفه این است که به نظر میرسد فلسفه رشتهای نامتجانس و فاقد انسجام رشتههایی همچون اقتصاد یا شیمی، میباشد. زیر شاخههای فلسفه عبارتند از: منطق- مطالعه اشکال معتبر برهان؛ زیبایی شناسی- برررسی ماهیت زیبایی؛ اخلاق و فلسفه سیاسی که با مبانی ارزش اخلاقی و عدالت سروکار دارند؛ معرفت شناسی- مطالعه ماهیت، دامنه و موجه بودن شناخت؛ و متافیزیک که در صدد شناخت انواع بنیادین اشیایی که واقعا موجودند، میباشد؛ مسئله این است که چه چیزی این همه پرسشهای گوناگون را در یک رشته گرد هم آورده است؟ در اینجا تعریف کاربردی از فلسفه ارائه میشود که اشتراکات این زیرشاخهها را نشان میدهد:
فلسفه به دو مجموعه از پرسشها میپردازد:
اول، سئوالاتی که علوم- فیزیکی، زیستی، اجتماعی، رفتاری- هم اکنون و شاید هیچ وقت قادر به پاسخگویی بدانها نیستند.
دوم، سئوالاتی راجع به اینکه چرا علوم نمی توانند به پرسشهای مجموعه نخست، جواب دهند. گونهای از سوالات که فقط فلسفه با آنها سروکار دارد، عبارت است از پرسشهای هنجاری، یعنی مسائل مربوط به ارزش - چه کاری باید انجام دهیم، راجع به خوب و بد، درست و نادرست، عادلانه و غیر عادلانه، که در فلسفه سیاسی، زیبایی شناسی، و اخلاق مورد بررسی قرار میگیرد. در نظر داشته باشیم که منظور این نیست که فیلسوفان از گونه ای موقعیت یا چشم انداز خاص برخوردارند که از منظر آن به سوالات غیرقابل جواب علوم، پاسخ میدهند. سئوالات راجع به علم، دامنه و محدودههای آن به همان اندازه، سئوالاتی هستند که دانشمندان میتوانند همانند فیلسوفان در پاسخگویی بدانها سهیم باشند. در واقع در بسیاری از موارد، دانشمندان برای پاسخگویی به این سئوالات در موقعیت بهتری قرار دارند؛ یا اینکه نظریات و یافتههای آنان نقش مهمی در پاسخگویی به این پرسشها داشته است. ولی در کل منظور این است که حتی برای کسانی که معتقدند در نهایت تمامی سئوالات واقعی، یعنی سئوالات دارای ارزش پاسخگویی، فقط توسط علم قابل پاسخند، فلسفه، غیرقابل اجتناب است. این ادعا را هم فقط یک استدلال فلسفی میتواند تایید کند. علاوه بر این با هیچ ابزاری نمیتوان روشن ساخت که تمایز واقعی بین سئوالات کلیتر علمی بویژه سئوالاتی که در سرحدهای پویای علم مطرح میشوند با پرسشهای فلسفی وجود دارد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان