محاسبی
موسس این مکتب حارث بن اسعد محاسبی است. وی از مردم بصره و ساکن بغدا بود و در سال 243 درگذشته است.
اعتقاد محاسبی بر رضا بود . در مورد این واژه دو معنی متصور است:
1- مقام 2- احوال
در مورد رضا دو معنی را بیان میکنند:
1- رضای خدا از انسان:
برابر این معنی رضایت خدا از انسان و بنده در شکل پاداشی که برای اعمال بندگان در نظر میگیرد متجلی میشود. این اعمال همان نیکیهایی هستند که خلق به سایرین روا داشته که آن مرضی رضای الهی است
2- رضایت انسان از خدا:
در این مقوله رضایت انسان از خدا تسلیم و خدمت انسان به خداست. زیرا رضایت انسان به رضایت خدا بستگی دارد .
رضا یک موهبت و عطیه الهی است که تام با صبر و استقامت و بردباری میباشد. فردی که صاحب این هدیه است از تمام حوادث زندگی چه آنان که موجب رنج و تام و ناراحتی و درد میشوند و یا آنانکه موجب انبساط خاطر و شادی و سرور بنده میگردند را منتسب به جلوه جمال و جلال خداوند میداند و همه را با طیب و آرامش خاطر سپری میکند.
از این رو مقام رضا بالاتر از زهد و یا انکار نفس است. رضا از عشق به خدا نشات میگیرد اما زهد و انکار نفس صرفا ترک لذات دنیا است.
مقام، طی یک مرحله بسوی خداست و انجام وظایف و تکالیفی که مربوط به این امر میباشد. مقدمه سایر مراحل است و بنده در طی سایر مقامات ابتدا امر باید توبه کند و سپس توکل نماید. در نیجه استمرار این روند است که بنده به احوالات میرسد در حالیکه زهد و ترک نفس بطور مجرد انسان را به حال نمیرساند.
مقام، کوشش انسانی است اما حال، یک رحمت الهی است.
ملامتیه
تاریخچه این مکتب به قرن اول اسلامی بر میگردد. مرکز این مکتب نیشابور در خراسان است. از پیشینیان این مکتب به ابوحفص نیشابوری و حمدون اشاره شده است. ملامتیه شیخ خود را قصار نیشابوری عنوان میکنند که نام وی احمد است. ملامتیه بنام حمدونیه و قصاریه نیز شناخته میشوند.
ابوصالح حمدون قصار از علمای قرن سوم هجری است و شهرت وی به تقوا و پرهیزگاری زبانزد مردم بود. در فقه و حدیت شهرت بسزایی داشت. وفات او را سال 271 هجری عنوان کردهاند و قبر او در حیره میباشد.
شالوده اعتقادات ملامتیه آنست که فرد باید فضائل و نیکیهای خود را از خلق پنهان کند و در ظاهر چنان رفتار کند تا مردم به او ایراد بگیرند و از او عیب جویی نمایند. این رویه باعث میشود تا نفس بر او مسلط نگردد و مغرور به نیکیهای خود نشود.
باور انان بر اینست خدا از نیک و بد فرد باخبر است و لزومی ندارد خلق از آن خبردار شوند. لذا در نزد این گروه توجهی به اعتنای مردم نمیشود و به اصول مذهبی و مراسم اجتماعی در ظاهر مقید نیستند.
ملامتیه توجهی به رابطه مرید و مرادی در سلوک معنوی ندارند.
طیفوری
موسس این مکتب طیفور فرزند عیسی فرزند با یزید بسطامی از عرفای بزرگ قرن دوم و سوم هجری است. توجه این کتب به وجد و سرمستی روحی و باطنی است. اینان بیخودی معنوی را رهایی از قید خود پرستی و رسیدن به معرفت الله میدانند. مکتب طیفوری از این جهت در جنبه شعر و اشراق معروفیت دارد.
صوفی غرق شده در باده الهی و مست به تابش انوار جمال حق نسبت به دنیا بی اعتنا میشود مانند انسان مستی که به امور شخصی و اجتماعی خود بی اعتناست. این باور از اعتقاد بایزید نشات میگیرد که مستی را بالاتر از هشیاری دانسته زیرا معتقد بود مستی و سکر صفات انسانی را از بین میبرد و به فنای الهی نزدیکتر میکند. در چنین حالتی انسان محکوم به اراده حق میشود و از خویش بی اختیار است.
شطاریه
برخی این مکتب را همان طیفوریه میدانند اما در شرح آن میتوان گفت که شطار صیغه مبالغه است و آن تاکید در قصد بسوی خدا و راه او عنوان کرد که نهایت راه اوست و لاغیر. این اعتقاد شامل تمام صوفیه میگردد و منحصر به شطاریه نیست.
جنید
موسس این مکتب جنید بغدادی است. تبحر وی در الهیات بوده و از نخستین کسانی است که برای تصوف و شرح آن به وعظ و خطابه روی آورده. از جمله تلاشهای وی مطابقت اصول عرفان و تصوف با شرع مقدس اسلام است.
وفات او را در سال 297( به روایتی 298) در بغداد بوده در حالیکه 91 سال سن داشت.
وی در نقطه مقابل اعتقاد طیفوریان است وهشیاری را برتر از مستی میداند. وی اعتقاد بر این داشت که هشیاری حالت طبیعی روح است و مستی خروج از طبیعت حال انسانی.
نوری
حسین احمد نوری موسس این مکتب است. وی اهل خراسان واز عرفای قرن سوم هجری است.
اساس تعالیم وی بر ایثار نفس است. وی به مقدم داشتن دیگران بر خود از جهت رفاه و آسایش ترجیح میداد. از نظر وی تربیت صوفیانه بر مرتبه عادی فقر برتری دارد زیرا فقر روی گرداندن از خوردنی های دنیاست ولی انضباط عارفانه چیز بالاتری از شخص را میطلبد.
سهلی
موسس این مکتب سهل تستری ( شوشتری )است. وی در سال 203 هجری در شوشتر ( بقولی اهواز)متولد شدو در سال 273( به روایتی 283) در بصره هنگامی که در تبعید بود وفات یافت. اتهام وی برای تبعید شدن ، زرتشتی بودن او بود.
سهل شوشتری مهارتش در علم کلام بود و روش وی در این راه برهان آوری جدلی .
اساس این مکتب مجاهده است و ریاضت را برای تربیت نفس بر سالکان تجویز میکنند.
هدف این آئین آنست که شخص در برابر خواهشهایی که نفس ایجاد میکند ایستادگی و مقاومت نموده تا به صفای باطن برسد.
این اعتقاد باور تمام صوفیان است که نفس مصدر خواهشها و هوی است و لازم است در برابر آن مقاومت کرد اما نمیتوان آنرا نابود کرد لذا عموما به این روش معتقدند که صفات رذیله و پست نفس را به صفات حسنه و نیک مبدل سازند.
حکیمی
موسس این مکتب محمد ترمیز است. وی در شرح باور خویش میگفت که انسانها باید توسط اولیاء هدایت شوند و از تربیت معنوی برخوردار گردند. از نظر وی اولیا میتوانند با نیروی روحانی خود دست به کرامت وخرق عادت زده ومثلا برای ریزش باران دعا بخوانند.و یا بدون احتیاج به دارو بیماران را به دم خود شفا بخشند.
اولیا چند نوع هستند که برگزیدگان اخیار نام دارند وسیصد نفرندو ابدال چهل نفر و ابرار هفت نفر و اوتاد یا نقبا چهارنفرو قطب یا غوث تنها خودش است.
از این دید اولیا در ردیف با پیامبران وامامان نیستند که معصوم باشند اما خداوند آنان را از شر گناه محفوظ نگه میدارد بواسطه اعمالشان که ائما در حال مراقبه هستند و در حال موافقت به سر میبرند.
خرازی
ابو سعید خراز موسس این مکتب است. اساس تعالیم این صوفی بر فنا و حیات است.
وجود از دیگاه وی بر سه قسم است :
1- وجودی که آغازی و پایانی دارد مانند جهان مادی.
2- وجودی که نه آغاز دارد و نه پایان مانند حیات الهی.
3-وجودی که آغاز دارد ولی پایان ندار مانند حیات اخروی.
فنا در نزد صوفیه نابودی اراده فرد واتصال به اراده الهی و بقای به اوست.
سیاری
موسس این مکتب ابوالعباس قاسم بن قاسم سیاری مروزی است. شالوده اعتقادی این مکتب بر اعتقادات صوفیه بر جمع و تفرقه است. مقصود از جمع عنایات الهی است که میوه تفکر و مراقبه است. مراد از تفرقه هم فضیلتی است که از راه تهذیب نفس عاید فرد میشود.