13 مهر 1394, 13:51
فرزند محترم آیت الله لارى درباره برخورد مهربانانه و ایثارگرایانه پدر بزرگوارش، مى گویند:
«در آن زمان، به خاطر محدودیت رفت و آمدها بین شهرها و مسافرت اندک بین شهرى، اغلب هر شهرى از شیرینى محل خود استفاده مى کرد.
به ندرت پیش مى آمد که کسى از شهرى به شهر دیگرى شیرینى را به ارمغان بیاورد مگر زیارتى و یا دیدارى پیش مى آمد.
در ان ایّام، فردى از یزد یک بسته شیرینى براى پدرم به سوغات آورده بود درست به یاد ندارم که پدرم مرا فرستاد یا کسى دیگر را که بچه هاى دارالایتام که نزدیک منزل ما هم بودند، خبر کند.
به گمانم خودم رفتم بچه ها نزد پدرم حاضر شدند. پدرم بسته شیرینى را باز کرد و بچه ها یک یک مى رفتند و از دست پدرم مقدارى شیرینى را مى گرفتند. من در جایى در وسط کودکان یتیم قرار داشتم با اشاره دست پدرم، از آن جا به آخرین مکان و پشت سر همه یتیمان منتقل شدم. آخرین مقدار شیرینى که در بسته قرار داشت، نصیب من شد اما با این تفاوت که هر کدام از بچه هاى یتیم که شیرینى از دست پدرم مى گرفتند، دست نوازش پدرم را بر روى سر خود احساس مى کردند اما من از نوازش دست پدر در جلو دیدگان بچه هاى یتیم محروم شدم.
آن روز، هیچ شیرینى در بسته باقى نماند که پدرم دهانش را با آن شیرین کند».
بى شک، آن روز، یکى از شیرین ترین روزهاى زندگى آیت الله سیّد على اصغر لارى بود.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان