13 مهر 1394, 13:51
سیّد محسن اعرجى با وجود این که از مال دنیا چیزى نداشت ولى هر پولى را قبول نمى کرد و در این رابطه بسیار محتاط بود. میرزا حسین، فرزند میرزا خلیل تهرانى نجفى، از پدرش نقل مى کند: فتحعلى شاه قاجار شاه ایران، چهارصد تومان همراه ملاّباشى براى سیّد محسن اعرجى فرستاد. ملاّباشى به کاظمین آمد و سراغ سیّد محسن را گرفت، مردم او را به منزل سیّد راهنمایى کردند. ملاّباشى به درب منزل سیّد محسن آمد و در زد، فرزند سیّد محسن درب را باز کرد و سراغ سیّد محسن را گرفت. فرزند سیّد محسن پیغام ملاّباشى را رساند و برگشت و به او گفت: آقا فرمودند حالا وقت ملاقات نیست. ملاّباشى گفت: به ایشان بگویید چهارصد تومان هدیه از طرف شاه ایران براى ایشان آورده ام. سیّد محسن پیغام فرستاد که به او بگویید برگردد. و او را به حضور نپذیرفت. ملاّباشى که بسیار تعجّب کرده بود و دنبال راهى مى گشت که هر طور شده هدیه را به او دهد لذا به مردم گفت: چگونه مى توانم او را ببینم؟ آنها گفتند: منتظر بمان هنگامى که براى اقامه نماز از منزلش بیرون مى آید کارت را بگو.
به محض این که چشم سیّد محسن به ملاّباشى افتاد گفت: قبول نمى کنم، قبول نمى کنم. مرا با اموال سلطان چکار؟ سپس به ملاّباشى اشاره کرد و فرمود: این اموال مال فقراست نه مال تو، این آقا (حاج مشکى) وکیل فقراست، پولى که براى من آورده بودى به ایشان بده تا به فقرا بدهد.
ملاّباشى چهارصد تومان به او داد و از زبان سیّد محسن اعرجى روى کاغذ نوشت:
هدیه سلطان فتحعلى شاه قاجار به دستم رسید، خداوند ملکش را پایدار گرداند.
کاغذ را به سیّد داد تا امضا کند وقتى سیّد از محتواى نامه با خبر شد به شدّت ناراحت شد و به ملاّباشى فرمود: دروغ مى گویى! تو هم از عُمّال اویى! آیا من براى دوام سلطنت ظالمى دعا مى کنم؟ آنگاه دستور داد بنویسد: چهارصد تومان از طرف سلطان فتحعلى شاه واصل و به فقرا اهدا گردید.([25])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان