كلمات كليدي : بلاغت، بديع، سكاكي، خطيب قزويني، جاحظ، عبدالقاهر جرجاني، عبدالله بن معتز، قدامه بن جعفر، ترجمان البلاغه، محمد بن عمر رادوياني، ادبيات فارس
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
کلمهی بدیع در لغت بهمعنی چیز تازه و نوظهور و نوآیین و در اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح و بلیغ، خواه نظم باشد و خواه نثر و مرادف آنرا سخنآرایی و نادرهگویی و نغزگفتاری میتوان گفت. موضوع علم بدیع سخن ادبی فصیح و بلیغ است و اموری را که موجب زینت و آرایش کلام بلیغ میشود محسنات و صنایع بدیع مینامند، مانند جناس و سجع و ترصیع. علم بدیع هم در اصطلاح امروز، علمی است که از آرایشهای سخن فصیح بحث میکند.[1]
تا روزگار "سکاکی" (متوفی به سال 626 ه.ق) منظور از کلمهی بدیع تمام زیباییهای لفظی و معنوی بود و کلمهی بدیع را تقریبا در مفهوم بلاغت و نقد علمی به کار میبردند. سکاکی نخستین کسی است که میان علوم بلاغی تفاوت قائل شد و حد و مرز علوم سهگانهی معانی و بیان و بدیع را مشخص کرد. او از انواع فنون بدیعی تحت اسم محسنات سخن گفت و آنها را به محسنات لفظی و معنوی تقسیم کرد.[2]
پس از سکاکی، "خطیب قزوینی" (متوفی 721 ه.ق) آنچه را که سکاکی محسنات گفته بود علم بدیع نامید و تقسیمبندی علوم بلاغی مشخص شد و اقسام آن معلوم گردید. در صورتی که در دورهی نخستین خلافت عباسیان شعرای نوآوری همچون "بشار بن برد" (متوفی 167) اذهان را به طرائف و ظرائف و بدیعههای اشعار خود متوجه ساختند و در اشعار خود طباق، جناس و تشبیه و استعاره را به کار بردند و به ظرافت و زیبایی اشعار خود هم آگاه بودند ولی برای این بدایع اصطلاحی وضع نکردند. "جاحظ" (متوفی 255 ه.ق) نخستین کسی است که کلمه بدیع را تقریبا در مفهوم بلاغت و نوآوری و تازگی به کار برده است در واقع منظور "جاحظ" فنون بیان بوده که امروز از آنها بهطورکلی تعبیر به بلاغت میکنند. در عصر او کلمهی بدیع در میان علما و نویسندگان در مفهوم معانی بدیع و عبارات شگفتآور و خوشایند به کار رفته است و بیشتر استعاره و تشبیه در نظر بوده است.[3]
بعد از "جاحظ" و "مبرّد" به "عبدالله بن معتز" خلیفهی عباسی مقتول به سال (296 ه.ق) میرسیم که کتاب "البدیع" را به سال (274 ه.ق) نوشته است. "ابن معتز" ضمن اینکه بسیاری از محاسن کلام و شعر همچون التفات، اعنات، تجاهل العارف، تشبیه و کنایه و مطابقه را بیان کرده ولی به اعتقاد وی بدیع پنج نوع است: استعاره، تجنیس، مطابقه، رد، اعجاز کلام و مذهب کلامی. آنچه از کتاب "البدیع" "ابن معتز" نتیجه میشود این است که اولا: وی نخستین کسی است که در فن بدیع کتاب نوشته است. دوم اینکه مباحثی را که او در کتاب البدیع بحث کرده است مطالبی است که هماکنون در حوزهی علم بلاغت است و شامل علم بیان و بدیع میشود و سوم ابنمعتز واضع کلمهی بدیع به مفهوم امروزی است. زیرا او خود در آغاز کتاب البدیع آورده: «در این کتاب کلمات زیبا و عبارات شیوایی را که در قرآن مجید و احادیث و گفتار صحابه و شاعران پیشین، که نوآوران و محدثان، آن فنون را بدیع گفتهاند گردآوردم.»[4]
بعد از ابن معتز "قدامه بن جعفر" (متوفی 337 ه.ق) کتاب "نقدالشعر" را نوشت که فنون دیگری به این علم اضافه کرد پس از او "ابو هلال عسگری" (متوفی 395 ه.ق) این علم را گسترش داد و هفت صنعت دیگر از جمله استشهاد و تلطف را به آن افزود. در قرون بعدی "ابن رشیق قیروانی" (456 ه.ق) کتاب "المعده فی صناعهالشعر و نقد" را نوشت و نام برخی از فنون را تغییر داد و شصت و پنج فن نیز اضافه کرد. "ابن سنان خفاجی" (متوفی 466 ه.ق) در واقع دنبالرو "قدامه" است و کتاب "سرالفصاحه" را در باب علوم بلاغی نوشته است. اما بین سه علم معانی، بیان و بدیع تفاوت قائل نشده و مثل پیشینیان همه را به صورت اختلاط بحث کرده است.[5]
بزرگان علم بلاغت
عبدالقاهر جرجانی که عالم علم بلاغت است دو کتاب معروف به نامهای "ابرارالبلاغه" و "دلائلالاعجاز" از خود به یادگار گذاشته است. از مطالعه دو کتاب او چنین استنباط میشود که در نظر عبدالقاهر فصاحت بیان و بلاغت همان چیزی است که به آنها ابدع و بدیع میگویند.[6]
اسامه بن منقذ (متوفی 584) کلمهی بدیع را همچون پیشینیان بهطور عام به کار برده است. او در کتاب «البدیع فی نقدالشعر» از نود و پنج نوع فنون بدیعی بحث کرده و کتاب او جمعآوری مطالب پیشینیان همچون ابن معتز و عسگری و ابن رشیق است.[7]
بدیع در ایران و ادبیات فارسی
هیچ پیدا و روشن نیست که نخستین رویاروییهای زبان و ادب فارسی و شگردهای بدیعی و بلاغتی فرهنگ عربی و اسلامی کجا و چگونه پیدا شده است. ارتباط میان شعر فارسی و عربی و متاثر شدن شاعران فارسی زبان از شعر عربی و کتب نقد ادبی نشان میدهد که شاعران فارسی زبان از مصطلحات نقد عربی استفاده کرده و آن مصطلحات را بر ادب فارسی منطبق کردهاند. تا چندی پیش برخی محققان میپنداشتند که نخستین کتاب در بلاغت فارسی کتاب "حدائق السحر" رشید وطواط است. اما بعد از پیدا شدن نسخهی خطی "ترجمان البلاغه" توسط "احمد آتش" معلوم شد که نخستین کتاب موجود در علم بلاغت فارسی ترجمان البلاغه "محمد بن عمر رادویانی" است که تاریخ آن (507 ه.ق) یعنی قبل از تولد رشید وطواط است.[8]
نخستین کاربردهای بدیع در ادب فارسی
نخستین کاربردهای ترفندهای بدیعی در شعر فارسی به اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم بازمیگردد. البته نمیتوان بهگونهای روشن دریافت که شاعران نخستین پارسی همچون رودکی، دقیقی و کسایی مروزی چگونه صنایع بلاغی و بدیعی را در مییافتهاند و به کار میبستهاند، شاید متون بر باد رفتهای باشد که شاعران و ادیبان آنها را نزد استادان فن میخواندهاند و اندک اندک به قریحهی ذاتی خود به کار میبستهاند. مثلا فردوسی در دو بیت زیر صنعت لف و نشر مرتب را پیش چشم داشته اما آیا آنرا از کتابی آموخته یا از طریق مطالعه و تامل در آثار پیشین به آن رسیده است.
به روز نبــرد آن یـل ارجـمند
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست
بهنظر میرسد بیشتر شاعران بزرگ تا قرن پنجم با قرآن و حوزهی فصاحت کلام و بلاغت جملات آن و نیز دیوانهای شاعران بزرگ عرب و همچنین تمدن اسلامی آشنا بودهاند و حجم عظیمی از دانستههای خود از علم بلاغت را از آن منابع میگرفتهاند. به چند طریق میتوان دریافت که شاعران و نویسندگان پارسی زبان با شیوهی بلاغت اسلامی و عربی آشنا بودهاند که از مهمترین آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ تصریحات و نصوحی که در آثار و اشعار خود آنان آمده است چنانکه رودکی شعر خود را همطراز و همسان "حسان" و "جریر" میشمارد و شهید به عربی شعر میسراید.[9]
ـ استفادههایی که شاعران در ضمن کلام و فحوای آثار خویش از واژهها، ترکیبات، تعبیرات، تلمیحات شعر و نثر عربی مینمودهاند و سخن خود را با آنها زینت و نیرو میبخشیدهاند مثلا این بیت "منوچهری":
و یا پیراهنی نیلی که داری
ز شعر زرد نیمی زه به دامن
که عینا برابر است با تصویر هلال در شعری که از "سری رفا"، شاعر عرب:
و لاح لنا الهلال کشطر طوق
علی لیسات زرفاء اللباس[10]