جشنواره مد و مدل و لباس، ترکیبی آشنا برای توصیفی جهت دار از جشنواره فیلم
فجر است. جهت و سمت و سویی که شاید کمتر نویسنده یا هنرمند داخلی عزمی برای مقابله
با آن داشته باشد. چرا که منتقدان پوشش هنرمندان، در چارچوب قوانین و سیاستهای
رسمی کشور به میدان آمدهاند و از حق نمیتوان گذشت که سخنشان پشتوانههای قدرتمندی
دارد. حضور گشت ارشاد(طی سالهای اخیر) در
کاخ جشنواره با اعتراض رسمی سامان دهندگان رویداد جشنواره همراه نبوده که البته نباید
و نمیتواند که اعتراضی در پی داشته باشد. قانون یا حکم رسمی دستگاه قضاء این
وظیفه را به نیروی انتظامی محول کرده که نسبت
به مظاهر آشکار بدحجابی و بیحجابی واکنش نشان دهد. از این رو حتی فرض اعمال قهری قانون
نسبت به هنرمند بدپوشش، فاقد هرگونه تخلف از وظایف رسمی است.
اما به نظر میرسد حضور سرزده گشت ارشاد در جشنوارهای با این بازه زمانی و
وسعت مکانیِ نسبتا طولانی، بیشباهت به حضور این عامل نظارت در خیابانها و اماکن نیست.
همانگونه که برای نیروی انتظامی امکان حضور دائم و نظارت مستمر بر وضعیت پوشش و
حجاب فراهم نیست، نظارت پیوسته آنان بر جشنواره فجر و اصحاب هنر هفتم(که قریب به
اتفاقشان مصداقی از تخلف در موضوع پوشش و حجاب هستند) نیز عملا امکانناپذیر است.
اصطلاح معروف رنگین شدن آب از سرچشمه و
تلاش پرهزینه برای خالص سازی آن در مسیر و مقصد، ترجیع بندی است که وضع فعلی پوشش را
پیوسته در وضع فعلی جامعه و به شکل ادواری در مدت جشنواره حکایت میکند.
مسدود شدن طرح لباس ملی
از سوی دیگر، راهکار لباس ملی نیز در جشنواره پیش به آزمون رسید و خبری از
توفیق عوامل و پذیرش این طرح از سوی هنرمندان به گوش نرسید. بگذریم که جشنواره
امسال از شکست کامل این طرح پرده برداشت. این شکست البته قابل پیش بینی است؛ چرا
که در همان نگاه نخست به نظر میرسد فاصله وضع فعلی با گزینههای جایگزین به قدری
گسترده است که ظاهراً دست یافتن به یک یا چند موقعیت مرضی الطرفین برای توافق بر
الگوی پوششی خاص، همچنان مسدود است.
نگرانی از این انسداد زمانی برجسته میشود که رفتار پدرانه تهیه کننده ماجرای
نیمروز را(که همراه دختربچه محجبهاش روی صحنه رفت) منبعی برای نزاع تازه در این
بحث بیابیم. این روزها در صفحات مجازی تصاویری را میبینیم که به مقایسه این
نونهال با هنرمندان مشهور سینمای ایران پرداختهاند و نتایجی مشخص را در جهت پررنگ
کردن این تصاویر متمایز، نگاشتهاند. در سمت دیگر معرکه، جهتگیری کلی نظراتی که
نسبت به این تصاویر منعکس میشود، بیشباهت به رجز خوانی و روکم کنی نیست. پیداست
که آن رفتار پدرانه و ارزشگذارانه، صرف نظر از نیت اولیه مبتکر، نه تنها کمکی به
حل نزاع نمیکند، بلکه ناخواسته زبانه آتش تازهای را شعله ور مینماید. پس عجالتا
اینگونه است که تلاش مدیران برای آشتی دادن اهالی هنر با الگوهای ملی پوشش، چندان
قرین توفیق نبوده و هنرمندان مسیر خود را طی کردهاند.
در باب جواز دخالت در موضوع
پوشش
اما آیا میتوان راهی را برای تعامل میان هنرمندان و مدیران و مخاطبان یافت که
نسبت به قوانین رسمی کشور نیز وفادار باشد؟ پیش از ورود به این راه حل احتمالی، به
یک چالش مقدماتی نظر خواهیم کرد. این چالش را با عنوان «جواز اخلاقی قضاوت و
پیشنهاد نسبت به پوشش هنرمندان» مطرح خواهیم کرد. با این توضیح که تکلیف قانونی
این رفتار هنرمندان برای همه ما مشخص بوده و تمرد بخش نمایانی از جامعه نسبت به این
قانون نیز پدیدهای واضح است. اما در این متن صرف نظر از حکم قانون، به ملاحظهای
اخلاقی در این موضوع پرداخته و تلاش میکنیم تا پس از دریافت مجوز قضاوت اخلاقی در
باب پوشش هنرمندان، راه حلی را جست و جو کنیم که شاید به کمتر شدن نزاع هنرمندان و
قانون رسمی کشور یاری رساند.
به نظر میرسد هنرمندان به عنوان طبقهای ممتاز و اثرگذار در جامعه، از منزلت
قابل توجهی برخوردارند. این منزلت در جهان امروز مورد توجه رسانهها و ارباب سیاست
قرار داشته و همچنانکه در مورد پدیده انتخابات شاهدیم، حضور هنرمندان در ستاد
داوطلبان، بر حجم تبلیغات به سود آن نامزد میافزاید. طی روزهای گذشته شاهد بودیم
که تظاهرات مردم آمریکا علیه پدید ترامپ، زمانی رسانهای تر شد که حضور سینماگران را
هم یدک کشید.
اما نکته جالب توجه اینکه در سنت فلسفی جهان اسلام نیز فارابی که با طرح
آرمانشهر سهم مهمی در فلسفه سیاسی و اجتماعی دارد، به نقش و منزلت هنرمندان توجه
داشته است. فارابی مینویسد:
«آرمانشهر دارای پنج بخش است: اندیشمندانِ با فضیلت،
سخنگویان، سنجشکنندگان، ستیزهگران تکاپوگر و پیشهوران. اندیشمندانِ با فضیلت
همان حکما و دریافت کنندگان معانی عقلی و صاحبنظران در کنشهای بزرگ هستند، سپس
پیشوایان دینی و سخنوران چیرهدست و گویندگان رساسخن و سرایندگان شعر و آوازخوانان
و نویسندگان و آنان که در شمار آنها جای دارند و سنجشکنندگان همان مهندسان
اندازهگیر و پزشکان و ستارهشناسان و همانند آنانند و ستیزهگرانِ تکاپوگر، همان
مجاهدان و ستیزهگران کارزا و نگهبان و پاسداران نظام و کسانی که همانند آنها و
در شمار آنان هستند و پیشهوران همان به دست آورندگان مال و ثروت در شهر، چون
کشاورزان و نگهبانان گله و دامداران و بخشندگان بزرگ و همانند آنانند.»
(فارابی،
فصول منتزعه، ترجمۀ حسن ملکشاهی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1388)
با این بیانِ صریح فارابی، میتوان گفت که از نگاه معلم
ثانی و موسس فلسفه اسلامی، هنرمندان در جایگاه مهمی از جامعه قرار دارند. آنان پس
از حکماء و مبلّغان دینی، در منزلت سوم جای گرفته و از پزشکان و مهندسان و صد
البته از نظامیان و پیشهوران و کشاورزان بالاتر نشسته و در شمار اقشار در اصطلاح
امروزی «فرهنگی» جامعه جای دارند. هنرمندانی که فارابی از آنان نام میبرد،
خطیبان، شاعران، خوانندگان و نویسندگان هستند. صرفنظر از خطیبان که همواره در
میان مردم، صنعتگران چیرهدستی به حساب آمده و هنوز هم به حساب میآیند، سه طبقۀ
شاعران، خوانندگان و نویسندگان در تقسیمات امروزیِ هنرمندان قرار میگیرند. با فرض
اینکه هنر هفتم را ترکیبی موفق از اسلاف صناعی خویش بدانیم، اهالی این هنر را میتوان
گلچینی از شایستگیهای هنرمندان پیش از خود به حساب آورده و آنها را نماینده رسمیتری
از هنرمندان معرفی نماییم.
از این رو قضاوت اخلاقی در باب رفتار آنان اجتنابناپذیر
خواهد بود. در واقع از آنجا که هنرمند الگویی نه مقدس؛ بلکه نمونهای زمینی برای
مخاطبان خود است، قضاوت عمومی و نظارت رسمی بر رفتارهای آشکار این گروه اخلاقا روا
خواهد بود. چرا که وقتی سخن از الگوی زمینی به میان میآید، مخاطبان و پذیرندگان
این الگو به سهم خود از حق قضاوت و انتخاب و گاه تذکر و انتقال پیام نسبت به الگوی
خود بهرهمند هستند. همچنین در جایی که کنش هنرمندان عیان است، قضاوت منتقدان و
اصحاب رسانه و سایر اجزاء فرهنگ نیز نسبت به آنان روا خواهد بود.
این همه را در جهت رفع این اشکال مقدر نگاشتیم که به استناد
تجربه نگارنده از فضای مجازی، یکی از نظرات همیشه حاضر در ذیل هر نوشته، با
عباراتی شبیه «ممنوعیت دخالت در امور شخصی هنرمند» نقش میبندد. این در حالی است
که هم در نگاه فلسفی پیشینیانی همچون فارابی که مراقبت ویژهای از حیات اجتماعی
داشته است و هم در عرف رایج دنیای امروز، هنرمندان جماعتی ممتاز و الگوساز به شمار
میآیند. از این رو رفتار اجتماعی این صنف از تحسبن و تقبیح مخاطبان معاف نیست. البته
پیداست که تلاش برای اخلاقی کردن واکنشها و کمرنگ کردن دستهبندیهای شبه
ایدئولوژیک، میتواند حرکتی در جهت زیست اجتماعی بهتر باشد.
خودشناسی و مخاطبشناسی هنرمند؛
راهی برای کاستن از شکافها
نگاهی به تصاویر قدم گذاشتن هنرمندان بر فرش قرمز، این تصور اولیه را در ذهن
منتقد پررنگ میکند که گویی صرف غافلگیر کردن مخاطب در آن لحظه خاص، اصلیترین هدف
از انتخاب پوشش است. در واقع بیراه نیست اگر بگوییم که شماری از بازیگران و طراحان
لباسشان گاهی هم خواستهاند که بارقهای از مکاتب هنری معاصر را(اعم از
امپرسیونیسم و کوبیسم و گاه حتی دادائیسم!) به بیننده هنردوست یا هنرشناس منتقل
نمایند. نوع واکنشهای هنرشناسان به این پدیده حاکی از آن است که اگر هم هنرمند در
غافلگیر کردن مخاطبش توفیق یابد، به همان میزان در کاستن از اعتبار هنری خود نیز
تعجیل کرده است.
در واقع به زعم نگارنده، این نوع از پوشش بیش از آنکه به قانون دهن کجی کند،
سلیقه و گزینش خود هنرمند را زیر سوال میبرد. تعجب ما زمانی بیشتر میشود که
وقتی همان هنرمند در نوبتی دیگر به فرش قرمز وارد میشود، ترکیبی به کلی متفاوت از
ظاهر پیشین را بر میگزیند. به شکلی که دشوار میتوان تناسبی را میان پوشش دیروز و
امروز تشخیص داد و با ملاحظه سن شناسنامهای و اشتغالات روشنفکرانه هنرمند ذوقی را
در این چینش و گزینش متفاوت مشاهده کرد. شاید استفاده از واژه هیجان یا جوزدگی
چندان مناسب شخصیت هنرمند نباشد، اما گاهی آنقدر پوشش فرد کژتاب و معوج است، که
چارهای جز ارجاع آن به هیجان یا میل به حاشیه در دست نیست. چرا که میدانیم که
آوانگارد بودن در عالم هنر ضرورتا با نوعی اعتراض و به هم ریختن نظم و چارچوب هنری
همنشین است.
این در حالی است که بعضی از همین هنرمندان جز در داشتن پوشش خاص، از جهت دیگری
خاص یا مکتبساز نیستند و از این گذشته، باید به این نکته هم بیندیشند که اینک در
جایگاه الگوسازی(که با آوانگارد بودن متفاوت است) برای مخاطب مستقر شدهاند و بخش
زیادی از مسیر موفقیت را پیمودهاند. بخش باقی مانده که از حیث کیفی نیز موثرتر
است، وفاداری به جایگاه هنرمندی و استمرار در الگو شدن برای نسل امروز است. به نظر
میرسد هنرمند با بازتاباندن کلیدواژه الگو بر ضمیر اول شخص خود، رفتاری دیگر را
در اقتباس و انتقال پوشش جشنوارهای خود دنبال خواهد کرد. در این رفتار تازه که با
تکرار تعابیر هنرمند و الگو، امید به شکل گیری آن در جشنوارههای بعدی دور از
انتظار نیست، اهالی هنر هفتم ضمن التفات به موقعیت خود و در عین احترام به مخاطبی
که آنان را صنف فرهیخته جامعه خویش میشمارد، از بند استهزاء همان مخاطبان بیرون
رفته و اعتبار فرهنگی خود را حفظ میکند.
میتوان انتظار داشت که کاربران جدیتر فضای مجازی نیز در این بحث به یاری
هنرمندان بیایند و با انعکاس نظرات خود نسبت به پوشش هنرمندان، آنان را در انتخاب
بهتر یاری رسانند. نمیتوان ادعا کرد که هنرمندان یک سره نسبت به واکنش کاربران و
به اصطلاح «Followers» خود در فضای مجازی بی اعتنا هستند. جدی شدن نقدها و سخن
گفتن با اهالی سینما با زبانی برخاسته از اعماق فرهنگ، هیجان زدگی و میل به
خودنمایی را از طرفین گفتوگو دور کرده و فضای مقبولتری را برای انتخاب رفتار و
لباس تدارک خواهد دید.
خودآگاه شدن هنرمندان نسبت به ظرفیتهای پیدا و پنهان خود، در عین رعایت
احترام نسبت به مخاطب فرهیختهای که اصلیترین سرمایه هنرمند است، گویش مبارکی است
که میتواند پوشش مناسبتتری را در پی داشته باشد. به نظر نگارنده، این نوع تعامل
هنرمند و مخاطب او، به طرح ملی در حوزه پوشش جشنواره نزدیکتر خواهد بود.
البته تجربه موفق همین تعامل میان هنرمند و مخاطبان، مسیر مناسبی است که میتواند
فاصله متن قانون را با رفتار هنرمندان نزدیکتر سازد.
منبع :فیلمنوشت