چکیده:
بررسی مفهوم ترور، که در واقع به کار گیری نامشروع قدرت است، برای از بین بردن مخالفان، و همچنین بررسی قتلهایی که در زمان رسول خدا (ص) توسط یاران آن حضرت صورت گرفته، ثابت میکند که این قتلها مصداق ترور ناجوان مردانه محسوب نمی شوند. این قتلها در واقع از سر راه برداشتن افرادی بود که به گونهای از عوامل توطئه محسوب میشدند؛ کسانی که با سرودن اشعاری هجو آمیز و تحریک کننده در صدد بودند فضای آرام مدینه را با تحریک به کشتن پیامبر اسلام(ص) و یا بدنام کردن آن حضرت متشنج کنند. در مواری هم افرادی که به قتل رسیدهاند، مثل عقبه بن ابی معیط از جمله کسانی بودند که در مکه در جهت آزار پیامبر(ص) از هیچ کوششی فرو گذار نکرده بودند. [1]
مقدمه
پیامبر اکرم(ص) پس از ورود به مدینه تلاش و کوشش بسیاری کرد تا در مدینه فضایی آرام، همراه با صلح و صفا حاکم گردد. آن حضرت علاوه بر این که میان مهاجران و انصار پیمان اخوت بست، با یهودیان ساکن در مدینه نیز پیمان صلح و همزیستی مسالمت آمیز امضا کرد. هر چند یهودیان در این پیمان نامه متعهد شده بودند که بر علیه آن حضرت اقدامی صورت ندهند؛ اما آنها به این تعهد خویش پایبند نبودند. در مرحله اول افرادی از یهود با سرودن اشعاری هجوگونه و عمدتا تحریک آمیز در صدد بودند فضای آرام مدینه را متشنج سازند، آنها تلاش کردند شخصیت پیامبر(ص) را بد نام کنند. رسول خدا(ص) در این مرحله دو راه در پیش داشت: 1- اقدام به جنگ بر علیه یهود 2- از میان برداشتن عوامل توطئه.
راه اول زیانهای زیادی را هم متوجه یهود و هم متوجه مسلمانان میکرد. و البته با عدالت هم ناسازگار بود.[2] بنابر این بهترین راه این بود که عوامل توطئه را مستقیماً مورد هدف قرار دهد. به همین جهت عدهای از این افراد در عملیاتهای جداگانهای به قتل رسیدند. "سید جعفر مرتضی عاملی" معتقد است که این راه دوم در واقع انذار عادلانهای بر علیه پیمان شکنان بوده است. ایشان مینویسد: «عملیاتهای منظم برای قتل بعضی از یهودیان که ناقض پیمانها بودند جزاء عادلانهای بود بر علیه کسانی که خواستار تشنج اوضاع بودند. علاوه بر این انذاری بود بر علیه هر کسی که تصمیم به نقض عهد دارد»[3] برخی معتقدند این قتلها مصداق بارز ترور میباشند، امری که کاملا ناپسند و غیر مشروع است. ما در این مقاله ابتدا واژه ترور را مورد بررسی قرار میدهیم و سپس به بررسی مواردی از این قتلها میپردازیم.
مفهوم ترور
«ترور» به معنی ترس و وحشت و «تروریسم» به معنی شیوه حکومت از طریق ایجاد ارعاب وحشت است. این اصطلاح اولین بار پس از انقلاب فرانسه عنوان شد و دوران حکومت انقلابی فرانسه در سالهای 1793تا 1794 که طی آن هزاران نفر زیر تیغ گیوتین سپرده شدند، به عنوان «دوره ترور» معرفی شده است.»[4]
در تعریف دیگری از واژه تروریسم، آمده است: «تروریسم از ریشه لاتین«terror» به معنای ترس و وحشت؛ به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق میشود که از راه ایجاد ترس، وحشت و به کار بستن زور میخواهند به هدف سیاسی خود برسند. همچنین کارهای خشونت آمیز و «غیر قانونی» حکومتها برای سرکوب مخالفان خود و ترساندن آنان نیز در ردیف تروریسم قرار دارد که از آن به «تروریسم دولتی» یاد میشود.»[5]
با توجه به تعاریف مذکور از واژه ترور به نظر میرسد این عمل در واقع عملی است «نامشروع» و غیر قانونی که البته هدف آن ایجاد ترس و وحشت در میان مخالفان میباشد.
"ولف" فیلسوف آمریکایی میگوید:«ترور، به کارگیری نامشروع قدرت برای رسیدن به هدفی است. و به کارگیری مشروع قدرت از مصادیق ترور به شمار نمیآید.»[6]
ما اگر در سیره پیامبر(ص) بتوانیم ثابت کنیم قتل هایی که توسط یاران آن حضرت صورت گرفته، مشروع و قانونی بوده است، دیگر نمیتوان واژه «ترور» را در مورد این قتلها به کار ببریم؛ کما این که در اجلاسیه پنجم سازمان ملل در ژنو (1957م) میان دو نوع از اعمال خشونت آمیز تفاوت گذاشته شده است:
1-اعمالی که فرد یا گروهی در مقابل دولت به انگیزه احراز پستهای شخصی یا منافع مادی انجام میدهند مثل هواپیما ربایی، با هدف باج خواهی و گروگانگیری برای رسیدن به پول و ثروت، این اعمال بدون شک اعمالی تروریستی است.
2- اعمالی که مرتکبین آنها انگیزه شخصی ندارند؛ بلکه برای خدمت به هدفی که در مقابل آن احساس مسئولیت میکنند انجام میدهند. مثل مبارزه قانونی برضد نیروهای اشغالگر، این گونه اعمال را نمیتوان از قبیل اعمال تروریستی دانست.[7]
بررسی سیره نبی مکرم اسلام(ص)، هر انسان منصف و آزادهای را به این باور و اعتقاد میرساند که آن حضرت در دعوت خویش هیچ انگیزه مادی و شخصی را دنبال نمیکرد. هدف آن حضرت دعوت انسانها به آموزههایی بود که سعادت دنیوی و اخروی آنها را تامین میکرد.[8]
قرآن کریم به آن حضرت دستور میدهد که در دعوت مردم به اسلام رأفت و رحمت را همواره مد نظر داشته باشد.[9]
دعوت پیامبر گرامی اسلام همواره توأم با اصل رحمت و رافت بود. آن حضرت در فتح مکه با آن که قدرت داشت و میتوانست قریش را که البته بیشترین آزارها را به آن حضرت رسانده بودند به سختی تنبیه کند، اما با گذشت و مهربانی با آنها برخورد کرد و فرمود:
« اذهبوا انتم الطلقا.»[10]
بروید که شما آزادید (یعنی شما را بخشیدم).
آن حضرت به همین منظور میان مهاجران و انصار عقد اخوت بست.[11] علاوه بر این، با یهود مدینه و همچنین با سه قبیله بزرگ یهودی بنیقیقاع، بنینضیر و بنیقریظه پیمان نامههایی امضاء کرد.
یهودیان سه گانه در این پیمان نامهها متعهد شده بودند که «دشمنان رسول خدا(ص) را بر علیه آن حضرت و یارانش با دست و زبان و اسلحه، آشکارا و پنهان در شب و روز یاری نرسانند و خداوند بر آنان گواه است. پس اگر چنین کردند، رسول خدا(ص) در ریختن خون آنان و به اسارت درآوردن زنان و فرزندانشان و گرفتن اموالشان آزاد است.»[12] در بند 36 پیمان نامه عمومی آمده است: «حتی از قصاص در یک جراحت (ساده) نیز گذشت نخواهد شد و کسی که دیگری را به صورت فتک (یعنی پنهان شدن و به طور ناگهانی کشتن) بکشد به فتک کشته خواهد شد. البته اگر کسی «ظلم» کرد، خارج از این قرار نامه بوده و به فتک[13] کشته خواهد شد.»[14] اما یهودیان که در قلب جامعه اسلامی بودند همواره مترصد فرصتی برای ضربه زدن به پیامبر(ص) و مسلمانان بودند. آنها دست به اقداماتی زدند که میبایست با آنها با احتیاط و بر اساس عدالت - به جای عفو، مسامحه و رفق - برخورد شود. برخورد با هر نوع توطئه و مکر و حیلهای میبایست قبل از هر ندامت بیفایدهای صورت گیرد.[15]
بررسی موارد قتل
1- قتل عصماء بنت مروان
عصماء دختر مروان از زنان یهودی بود که اشعاری تحریک آمیز بر علیه پیامبر(ص) سرود،[16] و در سخنانش دیگران را بر علیه مسلمانان تحریک میکرد.[17] او در اشعارش دیگران را تحریک میکرد که پیامبر(ص) را به قتل برسانند.[18] در بخشی از اشعار او آمده است: « آیا هیچ مرد شریفی نیست که به او (پیامبر) حمله ناگهانی کند و امید امیدواران به او را از بین ببرد.»[19] او اوس و خزرج را به علت پیروی از پیامبر(ص) نکوهش کرد: « شما بیگانهای را اطاعت میکنید که از شما نیست.»[20] و اشعاری هجوگونه بر علیه پیامبرسرود.[21] علاوه بر این از اسلام و مسلمانان عیب میگرفت،[22] و پیامبر را اذیت میکرد.[23]
در بخشی از شعر "حسان بن ثابت" که در جواب اشعار عصماء آمده است به مسخره کردن عصماء نسبت به رسول خدا(ص) اشاره شده است: « او جوان مردی اصیل را مسخره کرد، مردی که در آمدن و رفتنش کریم است.»[24] عصماء سخنان و اشعار تحریک آمیز و هجو گونه خویش را بر علیه پیامبر و مسلمانان تا پس از جنگ بدر ادامه داد.[25]
به این نکته باید توجه داشت که سرودن شعر در صدر اسلام و در جامعه قبیلهای َآن زمان فوقالعاده اهمیت و تاثیر داشته است. تاثیر شعر در برخی از موارد به مراتب از شمشیر هم بیشتر بود.
شعر اعراب را افسون میکرد. مدح شاعران یکی از افتخارات اقوام عرب به شمار میآمد و مذمت و بدگویی آنان عیب و نقص بزرگی شمرده میشد، و سرافکندگی قوم مذمت شده را در پی داشت. بنابراین هیچ تعجبی ندارد که "روبه"؛ شاعر معروف عرب، شعر را در کنار سحر ذکر کرده است.[26] در جنگها شعر تاثیر شمشیر را در مقابل دشمن داشت. جنگجویان را به شجاعت و پایداری در برابر دشمن وا میداشت . شعر اسلحهای بود برنده همانند دیگر سلاحها و چه بسا تاثیر آن از دیگر سلاحها بیشتر بود. هجو شاعران تاثیر شگرفی در میان عرب داشت. به طوری که در زمان جاهلیت عربها به "اعشی" و "حطیئه" دو تن از شاعران هجو سرا، از ترس زبانشان باج میدادند.[27]
2- ابو عفک
"ابو عفک" پیرمردى سالخورده از «بنىعمرو بن عوف» و مردی منافق بود که پیامبر را هجو میکرد.[28] وقتی پیامبر(ص) به مدینه آمد مردم را به دشمنى آن حضرت بر مىانگیخت،[29] و بر علیه آن حضرت شعر میسرود.[30]وقتی پیامبر(ص) به جنگ بدر رفت و در این جنگ پیروز شد، ابو عفک از روی حسادت و به منظور تحریک دیگران این ابیات را سرود: «مدت زیادى زندگى کردم، هیچ خانه و گروهی را خردمندتر و فریادرستر از قوم خود، براى فریاد خواهی ندیدم، سوارى که به سراغ ایشان آمد، به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراکنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهى و نصرت واقعى برسید حق بود «تبّع»[31] را پیروى مىکردید».[32]ابو عفک در مورد پیامبر میگفت: «هیچ قومی به رحال (اقوام و خویشان) خویش، بدتر از این مرد حرمی(مکی) هدیه نداده است. مردی که خویشان و فرزندان نیاکانش او را راندهاند.»[33] اشعاری که "نهدیه" بانوی مسلمان بر علیه ابو عفک سروده است نشان از تلاش ابو عفک در جهت تکذیب آیین الهی رسول خدا(ص) میباشد.[34] اشعار تحریک آمیز ابو عفک در حالی سروده میشد که پیامبر با یهود پیمان بسته بود که هیچ یک از دو گروه (مسلمانان و یهود) متعرض یکدیگر نشوند.[35]
"سالم بن عمیر" که یکى از «بسیار گریه کنندگان» و از قبیله بنى نجار بود، گفت: بر من واجب است که ابو عفک را بکشم یا در آن راه کشته شوم.[36]
3- ابو رافع سلام بن ابی الحقیق
"حیى بن اخطب" و "سلام بن ابى الحقیق" از کسانى بودند که احزاب قریش را بر علیه مسلمانان تحریک کردند و آنها زمانی که به مکه نزد قریش رفتند در پاسخ آنان که پرسیدند شما اهل کتاب نخستین (یعنى تورات هستید) به ما بگویید آیا دین ما بهتر است یا دین محمّد؟ گفتند: دین شما بهتر از دین محمّد است و شما در هدایت بیشترى از او و پیروانش هستید.[37] آیه 51 تا آیه 54 سوره نساء درباره حیى بن اخطب و سلام بن ابى الحقیق و جمعى دیگر از ایشان نازل شد .[38]
سلام بن ابی الحقیق علاوه بر تحریک قریش بر علیه پیامبر(ص) سایر قبایل را نیز تحریک میکرد، او قبیله غطفان را نیز با دادن اموال بسیاری بر علیه پیامبر تحریک کرد.[39]
ابن هشام مینویسد: «در میان سران یهود چند نفر بودند که عداوت و دشمنى زیادى با رسول خدا(ص) داشتند و به هر وسیله میتوانستند دشمنى خود را با آن حضرت و سایر مسلمانان اظهار میکردند، از آن جمله بود: کعب بن اشرف و حیى بن اخطب و سلام بن ابى الحقیق. سلام بن أبى الحقیق نیز مانند حیى بن اخطب از کسانى بود که در تحریک قریش و احزاب به جنگ با رسول خدا(ص) فعالیت زیادى به خرج داد ولى گرفتار نشد و پس از جنگ خندق به خیبر رفت.»[40]
اگر امدادهای الهی در جنگ خیبر نبود، معلوم نبود در این جنگ چه بر سر مسلمانان میآمد. بدیهی بود که امثال "سلام" در آینده از توطئه چینی بر علیه پیامبر دست بردار نبودند.
4- عقبه بن ابی معیط
"عقبه بن ابی معیط" از دشمنان سر سخت پیامبر(ص) بود و بارها آن حضرت را مورد آزار قرار داد. در این جا به گوشهای از دشمنیهای او با رسول خدا(ص)که در منابع به آنها اشاره شده است میپردازیم. ابن سعد آورده است: «کسانى که سران اصلى دشمنى و دشمنان رسول خدا(ص) بودند عبارتند از ابو جهل و ابو لهب و عقبة بن ابى معیط، و... .»[41]
واقدى با اسناد خویش از عایشه نقل مىکند پیامبر(ص) مىفرموده است: «میان دو همسایه بسیار بد قرار داشتم، ابو لهب و عقبة بن ابى معیط و آنها احشاء حیوان و کثافات دیگر را مىآوردند و بر در خانه من مىریختند، بلکه کثافات دیگر جاها را هم جمع مىکردند و بر در خانه من مىریختند. پیامبر(ص) در حالى که مىفرمود: اى بنى عبد مناف این چگونه رعایت حق همسایگى است، کثافات را جمع مىکرد و دور مىریخت». [42]
ابن هشام نیز مینویسد: «چند تن از خویشان و همسایگان رسول خدا(ص) بودند که بیش از دیگران آن بزرگوار را میآزردند، از آن جمله بود: ابو لهب (عموى پیغمبر) حکم بن عاص، عقبة بن ابى معیط و... که جمله همسایگان آن حضرت بودند. اینان انواع آزار و صدمات را نسبت به آن جناب روا میداشتند تا جائى که برخى از آنها بچهدان گوسفند را که ذبح کرده بودند و از شکمش بیرون آورده بودند در هنگامى که حضرت نماز میخواند آوردند و بر سر آن حضرت افکندند، و دیگرى آن را در دیگ غذاى آن حضرت میانداخت، و امثال این گونه کارها که در هر مرتبه رسول خدا(ص) آن را با سر چوب به دست مبارک میگرفت و به در خانه میآورد و در کوچه میافکند و میفرمود: اى فرزندان عبد مناف این چه همسایه آزارى است که میکنید؟! تا بالاخره آن حضرت ناچار شد دیوارى سنگى در گوشه خانه خود بسازد و هنگام نماز پشت آن دیوار بایستد، و بدین وسیله از شر ایشان آسوده باشد.»[43]
در «لیلة المبیت»، عقبه بن ابی معیط ازجمله کسانی بود که در کمین محمد(ص) نشسته بودند و میخواستند آن حضرت را به قتل برسانند «رسول خدا(ص) در همان حال که دشمنان بر در خانه نشسته بودند، بیرون آمد، مشتى شن برداشت و بر سر آنان پاشید... آنها عبارت بودند از ابو جهل و حکم بن ابى العاص و عقبة بن ابى معیط و ...»[44].
عقبه پس از هجرت پیامبر به مدینه دست از تحریکات خویش بر علیه پیامبر بر نداشت، او به همین منظور اشعاری سرود و پیامبر را تهدید به قتل کرد: «هنگامى که پیامبر(ص) به مدینه هجرت فرمود، عقبة بن ابى معیط، که در مکه بود، چنین سرود: «اى کسى که سوار بر ناقه گوش بریده از پیش ما هجرت کردى. پس از مدت کمى مرا سوار بر اسب خواهى دید. که نیزه خود را میان شما سیراب خواهم کرد، و شمشیر از شما هر گونه شبههاى را خواهد گرفت». چون پیامبر (ص) گفتار او را شنید، فرمود: پروردگارا، بینى او را به خاک بمال و او را بکش.[45] عقبه به همراه ابو جهل از جمله کسانی بودند که در جنگ بدر دیگران را بر علیه پیامبر تحریک میکردند، همین دو نفر بودند که نزد "امیه" آمدند و او را برای جنگ با پیامبر حرکت دادند.[46] «امیه از این که همراه قریش به بدر برود خوددارى کرده بود،[47] عقبة بن ابى معیط و ابو جهل پیش او آمدند، در حالى که عقبه با خود عود سوزى آورده بود، که در آن مواد خوشبو بود و ابو جهل سرمهدان و میل سرمه، عقبه آن را زیر دامن امیه قرار داد و گفت: این را بخور بده، که تو زنى!»[48]«عقبة بن ابى معیط و نضر بن حارث بن کلده به ابو جهل براى حرکت دادن مردم یاری میدادند و مىگفتند: این (خوددارى از خروج)! کار زنهاست همه درباره رفتن هماهنگ شوید.»[49]
پیامبر اکرم(ص) وقتی دستور قتل او را صادر کرد به بدیهای او و آزار و اذیتهای او اشاره کرد.
ابن سعد مینویسد: «پیامبر(ص) همراه اسیران به سوى مدینه مىآمد. چون به عرق الظّبیه رسید، به عاصم بن ثابت دستور فرمود که گردن عقبة بن ابى معیط را بزند، عقبه گفت: اى واى بر من، اى گروه قریش، چرا باید از میان همه اسیران من کشته شوم؟ پیامبر(ص) گفت: به واسطه دشمنىات با خدا و رسول خدا(ص). گفت: اى محمد، منت نهادن تو برتر و بهتر است، مرا هم مانند یکى از قوم من قرار بده، اگر آنها را مىکشى مرا هم بکش و اگر آنها را رها مىکنى مرا هم رها فرماى، و اگر از ایشان فدیه مىگیرى از من هم فدیه بگیر، اى محمد، چه کسى سرپرست دخترکان و فرزندان کوچک من خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمود: آتش! اى عاصم، او را ببر و گردنش را بزن! عاصم او را پیش انداخت و گردنش را زد. پیامبر(ص) به عقبه مىگفت: به خدا قسم، تا آنجا که مىدانم مرد بسیار بدى هستى. به خدا و پیامبر او و کتابش کافرى و پیامبر خدا را آزار مىدادى، خدا را مىستایم که تو را به قتل رساند و چشم مرا روشن کرد.»[50]
نتیجه گیری:
اگر مفهوم ترور را به کارگیری نامشروع و غیر قانونی قدرت، به منظور از بین بردن دشمنان و مخالفان قلمداد کنیم، همان گونه که در فرهنگ نامهها نیز همین مفهوم برای ترور ذکر شده است، بنابر این باید بپذیریم که قتل هایی که در زمان رسول خدا(ص) و توسط یاران آن حضرت صورت گرفته است، هرگز مصداق ترور محسوب نمیشود. این قتلها از سر راه برداشتن افردای است که به نحوی عامل توطئه بودهاند. یعنی کسانی که با سرودن اشعار هجو آمیز و تحریک کننده که حتی بعضا تحریک به قتل پیامبر در اشعار و سخنان ایشان وجود داشت، خواسته یا نا خواسته تلاش میکردند فضای آرامِ مرکز حکومت اسلامی را متشنج کنند. در نظر گرفتن فضای قبیله ای جامعه آن دوره و تاثیر فوقالعاده شعر که که بعضا به مراتب از شمشیر هم بیشتر بود، می تواند خطر سرودن چنین اشعار تحریک آمیز و سحرگونه را بیشتر نشان دهد. این سخنانِ نا به جا و اشعار تحریک آمیز در حالی گفته و سروده میشد که پیامبر اکرم(ص) با یهود پیمان بسته بود که هیچ یک از دو گروه به هیچ نحو متعرض یک دیگر نشوند. بیگمان اگر جلوی این افراد گرفته نمیشد آنها با تحریکات خویش فضای آرام شهر مدینه را به محیطی پر تنش و نا آرام تبدیل میکردند، و البته بعضا هم افرادی به قتل رسیدهاند که در مکه از هیچ کوششی برای آزار و اذیت رسول خدا(ص) فروگذار نکرده بودند و یا از یهودیانی بودند که با سفر به مکه، قریش را برای حمله به مدینه و نابود کردن پیامبر و مسلمانان تحریک کرده بودند. به همین جهت احزاب در سال پنجم هجری به منظور جنگ با رسول خدا(ص) به مدینه آمدند.
کتابنامه:
- 1) قرآن کریم
- 2) طلوعی، محمود؛ فرهنگ جامع سیاسی ، تهران، سخن،1372، اول.
- 3) علی زاده، حسین؛ فرهنگ خاص علوم سیاسی ، تهران، روزنه، 1377.
- 4) مصباح دباره، مصطفی؛ الارهاب، بی جا، جامعه قارینوس،1990م.
- 5) بیهقی؛ دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی،تهران، علمی و فرهنگی،1361، اول.
- 6) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دارالتراث، 1387، دوم.
- 7) یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ الیعقوبی، قم، اهل بیت(ع)، بی تا.
- 8) ابن سید الناس، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، 1414ق.، اول .
- 9) ابن هشام، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
- 10) سهیلی، عبدالرحمن؛ الروض الانف، بیروت، داراحیاء التراث العربی 1414ق.، اول.
- 11)احمدی میانجی، احمد؛ مکاتیب الرسول، قم، دارالحدیث، 1419ق.، اول.
- 12) طبررسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری، تهران، اسلامیه، 1390ق.،سوم.
- 13) ابن کثیر دمشقی، اسماعیل؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، بی تا.
- 14) قاضی ابرقو؛ سیرت رسول الله، تهران، وزارت ارشاد، 1377.
- 15) جعفریان، رسول؛ سیره رسول خدا، قم، دلیل ما، 1382.
- 16) حسینی، سید محمد؛ نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص)، تهران سروش، 1377، دوم.
- 17) مقریزی، احمدبن علی؛ امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق.، اول.
- 18) بلاذری، احمدبن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417ق.، اول.
- 19) ابن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.، دوم.
- 20) عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.، اول.
- 21) جوادعلی؛ المفصل فی تاریخ العرب، بی جا، جامعه بغداد، 1413ق.، دوم.
- 22) واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر دانشگاهى، 1369، دوم.
- 23)محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، فرهنگ و اندیشه.
- 24)طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، ترجمه مترجمان، تهران، فراهانی،1360، اول.
- 25)حلبی، برهان الدین؛ السیره الحلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1427ق.، سوم.
- 26)ابن عبد البر، الاستیعاب، بیروت، دار الجیل، 1412ق.، اول.
- 27) ابن اثیر؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- 28)مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بی جا، کتبة الثقافة الدینیه، بی تا.
- 29) عاملی، مرتضی؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی، 1415ق.، چهارم.
- 30) مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365، دوم.
- 31) ذهبی، محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413ق.، دوم.
پی نوشت:
-
[1]. البته باید توجه داشت که عقبه به صورت ناگهانی(ترور) کشته نشد.
-
[2] به خاطر گناه فردی نمی شد همه افراد را مورد مواخذه قرار داد.
-
[3] الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج6،ص 35
-
[4] فرهنگ جامع سیاسی، ص 356
-
[5] فرهنگ خاص علوم سیاسی، ص274
-
-
-
[8] آن حضرت در دعوت خویشاوندانش فرمود: هیچ کس بهتر ازآن چیزی که من برای شما آورده ام نیاوده است.،دلائل النبوه، ج1،ص278
-
[9] قران کریم،سوره نحل، آیه 126-125
-
[10] تاریخ الطبری، ج3 ص 61، تاریخ الیعقوبی، ج2 ص 60 ،عیون الاثر، ج2 ص 226
-
[11] السیرة النبویه، ج1 ص505 ، الروض الانف، ج4 ص 224.
-
[12] مکاتیب الرسول ، ج1 ص 260، اعلام الوری، ج1ص 158
-
[13] مشخص است که این فتک(ترور)ناجوان مردانه نیست.
-
[14] السیرة النبویه، ج1 ص 504 ، البدایه والنهایه، ج 2 ص 637 سیرت رسول الله، ج1 ص483- سیره رسول خدا، ص 441 ، نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد(ص) ، ص 109
-
[15] الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج6،ص34
-
[16] السیرة النبویه، ج2،ص 637، الطبقات الکبری، ج2،ص 21
-
[17] الاصابه، ج 4، ص599، البدء و التاریخ، ج 4، ص194
-
[18] الاستیعاب، ج 3، ص 1218، امتاع الاسماع، ج1، ص 120
-
[19] السیرة النبویه، ج2 ص 637
-
[20] انساب الاشراف، ج1 ص373، الطبقات الکبری، ج2 ص21 ،البدء و التاریخ، ج 4، ص194، امتاع الاسماع، ج1 ص120
-
[21] الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 5 ص 264، اسد الغابه،ج4، ص 40
-
[22] انساب الاشراف،ج1، ص373، الطبقات الکبری، ج2،ص 21، السیرة النبویه، ج2 ص 637، الاصابه،ج 4، ص599
-
[23] الطبقات الکبری، ج2،ص 21، المغازی، ص 124
-
-
[25] الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج6،ص36
-
[26] المفصل فی تاریخ العرب ، ج9 ص 69-70
-
[27] المفصل فی تاریخ العرب ، ج9 ص 69-70
-
[28] البدء و التاریخ، ج4، ص 194
-
[29] البدء و التاریخ، ج4، ص 194، التنبیه و الاشراف، ص 219، المغازی، ص 126، الطبقات الکبری، ج2،ص21
-
[30] الطبقات الکبری، ج2،ص21
-
[31] لقب پادشاهن یمن که یکی از آنها به نام «تبان اسعد» به قصد نابودی یثرب(مدینه) به این شهر لشکر کشید.السیرة النبویه،ج1،ص19
-
[32] البدء و التاریخ، ج4، ص 195، المغازی، ص 126
-
[33] البدء و التاریخ، ج4، ص194
-
[34] آیین خدا و احمد را تکذیب می کنی؟...المغازی، ص 126
-
[35] الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج6،ص36
-
-
[37] السیرة النبویه، ج،1ص562، تاریخ الاسلام، ج2،ص 284، تاریخ الطبری، ج2، ص 565
-
[38] مجمع البیان، ج3،ص 93،
-
[39] السیره الحلبیه، ج3 ،ص227
-
[40] السیرة النبویه،،ج2،ص،191 تاریخ الطبری، ج2، ص 554
-
[41] الطبقات الکبری ،ج1،ص 187
-
[42] الطبقات الکبری ،ج1،ص،188،187
-
[43] السیره النبویه ،ج1،ص416
-
[44] الطبقات الکبری ،ج1،ص213
-
-
[46] السیرة النبویه ،ج،2 ،ص 106
-
[47] چون از سعد بن معاذ شنیده بود که پیامبر فرموده است من امیه را خواهم کشت.
-
-
-