24 آبان 1393, 14:2
كلمات كليدي : برهان اخلاقی، كانت، عقل نظری، عقل عملی، امر اخلاقی، برترین خیر، سعادت، فضلیت
نویسنده : مهدي جدي
ایمونوئل کانت عقل آدمی را به عقل نظری و عملی تفکیک کرد. او در حوزۀ عقل نظری، عقل را از اثبات وجود خدا ناتوان دانست. از سوی دیگر او به عنوان یک موحّد معتقد بود که راه دیگری «راه عقل عملی و اخلاقی» برای اثبات وجود خدا هست.
از نظر کانت، انسان موجودی است، اخلاقی و اخلاقاً مکلّف است که خود را کامل کرده و به برترین خیر برساند یعنی عقل عملی دائماً به ما فرمان میدهد که برترین خیر یا کمال مطلق را تحصیل کنیم. برترین خیر شامل دو مولّفه فضیلت و سعادت است؛ یعنی فضیلت تام (مطابقت تام اراده با قانون اخلاقی) و سعادت کامل (برآورده شدن همۀ امیال در سرتاسر عمر) است که توأماند و فضیلت علّتِ سعادت است. از این رو اگر ما با فضیلت شدیم، بالضروره باید در پی آن سعادت بیاید. اما انسان نمیتواند این سعادت را ایجاد کند، یعنی او خالق جهان طبیعت نیست تا مطابق میل و ارادۀ خود آن را تغییر داده یا هماهنگ کند. بنابراین برای ایجاد سعادت باید خالقی را برای طبیعت فرض کرد تا بتواند این هماهنگی را برقرار سازد که آن همان خداست.
لازمۀ تصور خدا به عنوان هماهنگ کنندۀ فضیلت و سعادت این است که خدا اکثر انسانها را مجبور به عمل اخلاقی کند که در این صورت، اختیار آنان را از بین میبرد. با این توضیح که: سعادت که هماهنگی بین طبیعت و ارادۀ انسانی است، حیطه وسیعی را شامل میشود. به طوری که رابطۀ انسانها با همدیگر نیز در بر میگیرد. ارتباط انسانها با یکدیگر نقش بسیاری در سعادت فرد دارد تا ارتباط او با صرف طبیعت. یعنی انسانی که در یک جامعه زندگی میکند رعایت احترام، حقوق، حرمت مال، جان و ناموس او توسط انسانهای دیگر، بیشترین تأثیر را در سعادتش دارند. حال فردی را که ملتزم به اوامر اخلاقی و به تعبیری انسان بافضیلتی است در نظر بگیرید که در جامعهای زندگی میکند. افرادی که با این شخص سر و کار دارند رفتار شایستهای از خود نشان نداده و موجبات ناراحتی شخص را فراهم میآورند. این فرد با فضیلت، استحقاق سعادت دارد. بنا به فرض، خدا که تأمین کنندۀ سعادت است، باید متناسب فضیلت او، سعادت وی را تأمین کند. خدا برای تأمین این سعادت، باید رفتار و اعمال انسانهای دیگر را نسبت به این شخص متناسب با فضیلت او کند، یعنی آنان را مجبور به کارهای اخلاقی کند که رفتار شایستهای نسبت به این شخص داشته باشند. بنابراین اگر خدا آنان را مجبور کند، اختیار آنان از بین خواهد رفت.
اگر فرض کنیم که خدا هیچ توجهی به رفتار انسانهای دیگر نسبت به این شخص ندارد، در این صورت بخش مهمی از سعادت او را فراهم نکرده است. یعنی این فرد دایماً به خاطر رفتار ناپسند آنان در رنج و عذاب است و چنین رنج و عذابی با سعادت او سازگاری ندارد.
بنابراین اگر خدا بناست که در تناسب سعادت با فضیلت، نقشی داشته باشد، باید انسانها را مجبور به همکاری شایسته کند که در این صورت اختیار آنان از بین رفته و اعمال آنان نیز ارزش اخلاقی خود را از دست خاهد داد.لذا استدلال اخلاقی کانت، عاجز از اثبات وجود خدا میباشد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان