دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تارسکی و تأثیر اندیشه های وی در فلسفه علم

No image
تارسکی و تأثیر اندیشه های وی در فلسفه علم

كلمات كليدي : تارسكي، نظريه سمنتيكي صدق، پوپر، حلقه وين، فيزيكاليسم

نویسنده : علي حسين خاني

یکی از اهداف مهم تارسکی در ارائه نظریه صدق خود، دفاع از نظریه مطابقتی صدق بود. این نظریه تأثیر زیادی بر آراء اعضای حلقه وین، به خصوص کارنپ داشت. بحثی که درباره نظریه تارسکی مطرح شد این بود که آیا راه حل وی(تعریف معناشناختی صدق) در دفاع از نظریه مطابقت توفیق داشته است؟ پوپر، بر خلاف افرادی چون سوزان هاک[1]، با تأکید بسیار به این پرسش پاسخ مثبت می دهد.

مهم‌ترین سهم تارسکی در فلسفه علم، تعریف «معناشناختی» صدق است. هنگامی‌که درباره ایده‌های تارسکی صحبت می شود، باید دو عنصر تأثیرگذار در کار وی را از یکدیگر متمایز ساخت. اولی چیزی است که تارسکی شرط کفایت مادی می‌نامد. این همان «قرارداد T»[2] تارسکی است، اما (T)، تعریف تارسکی از صدق نیست؛ تعریف مورد نظر او، عنصر دوم از کار وی را تشکیل می دهد. در یک نگاه کلی، تارسکی بدنبال یافتن تعریفی برای صدق است که «به لحاظ مادی باکفایت»[3] و «به لحاظ صوری صحیح»[4] باشد. التزام صحت صوری به این معنا است که تعریف پیشنهاد شده باید غیر دوری باشد و محدودیت های منطقی مختلفی که در مورد تعریف های قابل پذیرش وضع شده است را برآورده سازد. مثلا ً، یکی از الزامات سنتی برای یک تعریف، این است که نباید یک مفهوم را بر اساس عبارات یا مفاهیمی تعریف کرد که از مفهوم اصلی وضوح کمتری دارند. تارسکی برای بررسی اینکه آیا تعریف ارائه شده از مفهوم صدق، به لحاظ مادی کفایت دارد، ملاکی را پیشنهاد می کند: تعریف مذکور باید به عنوان نتایج خود تمام نمونه های طرح (T) را داشته باشد. به عبارت دیگر این یک شرط حداقلی برای یک نظریه صدق خواهد بود که تمام جملاتی به شکل ذیل را نتیجه دهد:

(T) ‘X’ صادق است اگر و تنها اگر p.

در این طرح، «X» با نامی از یک جمله دلخواه و «p» دقیقا ً با خود آن جمله (و یا با جمله ای دقیقا ً با همان معنا)، جایگزین می شود و «اگر و تنها اگر» نیز به یک هم ارزی مصداقی دلالت دارد. نمونه مناسب طرح (T) جمله ای شبیه به نمونه ذیل خواهد بود:

(S) «برف سفید است» صادق است اگروتنهااگر برف سفید باشد.

در سمت راست ادات «اگروتنهااگر»، نامی از یک جمله معین وجود دارد که بر اساس قواعد دستور زبان، با قرار دادن جمله مذکور در علامت نقل قول تشکیل شده است. با بکاربردن این نام برای اشاره به جمله فوق، ویژگی صادق بودن بر جمله مذکور حمل می شود. بنظر تارسکی، طرح (T) پایه ای ترین حقیقت را درباره مفهوم صدق ارائه می دهد. اما طرح (T) تعریف صدق تارسکی نیست، بلکه هر نمونه از (T) یک تعریف جزئی از صدق است، به عبارتی، صرفا ً شرط لازم و کافی برای صدق یک جمله خاص را بیان می کنند.

ایده تارسکی این است که تمام نمونه های (T)، با هم، کاملا ً معنای «صادق» را ارائه خواهند داد. به عبارتی، اگر بتوانیم تمام نمونه های طرح (T) را با «و» به یکدیگر متصل کنیم، تصریح کاملی از درک معناشناختی مورد نظر خود از صدق خواهیم داشت. اما تارسکی به زبان هایی علاقه مند است که مشتمل بر تعداد بیشماری از جملات باشند. به همین دلیل، هدف او ارائه تعریفی کلی از صدق است، که بطور مصداقی با عطف منطقی تعداد نامتناهی از نمونه های طرح (T) هم ارز باشد[5]. اما در زبان های طبیعی، وجود جمله ای همچون «این جمله کاذب است» باعث رخ دادن پارادکس دروغگو[6] می شود. بنابراین، تارسکی نتیجه می گیرد که زبان متعارف، ناسازگار است. بنظر وی، دلیل این مشکل دو چیز است:

الف) منطق برقرار است.

ب) زبان های طبیعی به لحاظ معناشناختی بسته اند[7]، یعنی، این زبان ها در درون خود، عبارات و سازوکارهایی برای انجام اعمال معناشناختی خود دارند[8]. به عبارتی، مشتمل بر محمول هایی معناشناختی همچون «... صادق است» و «... کاذب است» هستند که می‌توانند در مورد جملات همان زبان بکار برده شوند.

بنابراین از آنجایی که نمی توان منطق را کنارگذاشت، تعریف صدق تارسکی باید به زبان های باز یا زبان های ساختگی محدود شود، یعنی زبان هایی که محمول های معناشناختی آنها تنها برای جملاتی از زبان های دیگر، و نه جملات خود آنها، بکار می رود. بنابراین، تعریف صدق باید در یک فرازبان (زبانی که برای صحبت درباره زبانی دیگر بکار می رود) ارائه شود. وقتی تعریف صدق را برای یک زبان موضوعی، در فرازبان ارائه می دهیم، پارادکس دروغگو نیز رخ نخواهد داد. به همین دلیل است که تارسکی، به زبان های صوری شده ای می پردازد که برخلاف زبان طبیعی، به لحاظ معناشناختی بسته نیستند و دارای روشنی و وضوح کافی هستند. وی تلاش می کند ابتدا عناصر پایه را در این زبان‌ها تعریف کند و سپس تعریف خود را بوسیله فرآیندی که به روش بازگشتی[9] مشهور است بسازد[10].

پوپر به نظریه صدق تارسکی ارج بسیار نهاده و می‌گوید: «مایه تأسف است که این نظریه - یکی از دو اکتشاف بزرگ صورت گرفته در قلمرو منطق - هنوز بدفهمیده و بدتفسیر می شود»[11]. پوپر معتقد است «اندیشه صدق تارسکی همان اندیشه‌ای است که ارسطو در ذهن داشته و اغلب مردمان نیز چنین می اندیشند: یعنی این اندیشه که صدق، عبارت از تناظر با واقعیت است.»[12] و نظریه تارسکی، نه تنها در اهداف خود موفق بوده، بلکه کاملا ً با درک عام ما نیز مطابقت دارد[13]. وی خرسند است که کار تارسکی می تواند مقابل نوعی نسبیت گرایی افراطی حاکم بر نگرش های زمانه مقاومت و بر آن غلبه کند[14]. پوپر این ایده روش شناختی خود را که «ما می‌توانیم از خطاهایمان درس بیاموزیم» و در مقام نقادی نظریه ها از آنها استفاده کنیم، منوط به داشتن ایده روشنی از مفهوم صدق می داند: یک قضیه را بشرطی «صادق» می‌نامیم که مطابق با واقع باشد و در مقابل، خطا چیزی جز عدم تطابق با معیار صدق عینی نیست. به نظر پوپر اهمیت کار تارسکی به جهت آن است که توانست مطابقت یک گزاره با واقعیات مربوطه را تبیین کند[15]. پوپر معتقد نیست که شیوه ای تضمین شده برای دستیابی به معرفت وجود داشته باشد، اما اصرار دارد که چیزی به عنوان حقیقت عینی وجود دارد که تحقیق علمی به دنبال دست یافتن به آن است. این حقیقت، یک ایده آل صرف نیست، بلکه ضابطه و راهنمایی برای علم محسوب می شود. بنظر وی، نظریه تارسکی، بدنبال ارائه تفسیری عینی و مناسب از همین «ایده آل راهنما» است. پوپر در طرح نظریه «راستنمایی» یا شبه-حقیقت[16] خود و پاسخ به این سوال که کدام یک از نظریه های جانشین به حقیقت نزدیکترند، از نظریه صدق تارسکی استفاده می کند[17]. پوپر تأکید می‌کند که در نتیجه تعالیم تارسکی، دیگر تردیدی برای سخن گفتن از «راستی» و «نادرستی» ندارد. کار تارسکی، به اذعان پوپر، نگرش وی را نسبت به منطق صوری و فلسفه مرتبط با آن زیر و رو کرد و نگاه او را نسبت به علم و فلسفه علم وضوح بخشید[18].

متفکران حلقه وین، کمتر به اهمیت تأسیس یک معناشناسی مناسب و تحلیل مفهوم معناشناختی صدق واقف بودند. کارنپ نیز، بعد از تلاش هایی که برای برقراری نسبت قابل قبولی میان فراریاضیات و رهیافت تک زبانی راسل انجام داد، دریافت که صورتبندی دقیق چنین مفاهیمی در یک چارچوب تک زبانی، میسر نیست[19]. کارنپ، در زندگی نامه خود اشاره می‌کند که تارسکی، نقش بسیار مهمی در تحول فکری او داشته است. درواقع، کارنپ با تأثیرپذیری از روش هیلبرتی-لهستانی، به روش دوزبانی (تفکیک زبان موضوعی/ فرازبان) روی آورد و کتاب «نحو منطقی زبان» او، کاملا ًمتأثر از ملاقات های وی با تارسکی و گودل است[20]. کارنپ، در سال 1935، از تارسکی دعوت کرد که مقاله ای در کنگره بین المللی فلسفه علم ارائه دهد و پیشبینی کرد که تمامی علاقه مندان به فلسفه علم از کار وی استقبال می‌کنند؛ اما تارسکی با این پیشبینی موافق نبود. تارسکی دو مقاله در آنجا ارائه داد. پیشبینی تارسکی، با مخالفت های تند حاضران در سمینار، درست از آب درآمد. نزاع شدیدی میان تارسکی و کارنپ، از یک سو، و نویرات، از سوی دیگر، اتفاق افتاد. اعتراض اصلی نویرات آن بود که مفهوم سمنتیکی صدق نمی تواند با تجربه گرایی دقیق و یک نگاه ضدمتافیزیکی منطبق باشد. کوفمان و رایشنباخ نیز اعتراض مشابهی را در نوشته های خود تکرار کردند. پس از آن کنگره، تارسکی تلاش کرد با ارائه مقالاتی ایده های خود را وضوح بیشتری بخشد و کارنپ نیز، پژوهش گسترده و متمرکزی را در حوزه معناشناسی آغاز کرد که حاصل آن، بسیاری از کتاب های متأخر کارنپ است[21]. کار تارسکی و گودل درباب معناشناسی نهایتا ً به ثمر نشست و بطورگسترده ای مورد پذیرش منطقدانان قرار گرفت که یکی از نتایج آن، جداسازی نحو از معناشناسی در منطق (و بطور عام، در حوزه های مختلف منطقی-فلسفی) بود.

اما تارسکی نیز تاحدی متأثر از اندیشه‌های پوزیتیویستی زمان خود بود. وی معتقد بود که در تعریف صدق، نباید از هیچ لفظ معناشناختی، به عنوان لفظی اولیه یا لفظی که بدون تعریف پیشفرض گرفته شده است، استفاده شود. چنین معیاری را علوم طبیعی، خصوصا ً فیزیک، ارائه می‌دهند. یکی از اهداف اصلی تارسکی در تحلیل صدق، محفوظ نگاه داشتن پایه‌های «معناشناسی علمی» از گزند برخی از مفاهیم هستی‌شناختی بود. به بیان دیگر، وی می‌خواست معناشناسی را به گونه ای نظم بخشد که به لحاظ علمی قابل توجه باشد. برای چنین کاری تضمین این موضوع نیاز بود که نظم معناشناسی مورد نظر وی، وجود هیچ هستی مستقل انتزاعی را، که علم فیزیک قبلا ً به آن نپرداخته است، پیش‌فرض نگیرد. درواقع، به همین دلیل است که تارسکی تلاش می‌کند تمام مفاهیم معناشناختی را به مفاهیمی غیرمعناشناختی (فیزیکی یا ریاضی-منطقی) فرو کاهد، و به این ترتیب، خود را به نوعی از فیزیکالیسم[22] مقید کند[23].

مقاله

نویسنده علي حسين خاني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS