كلمات كليدي : امام حسين عليه السلام، امام حسين عليه السلام در نگاه انبياء الهي، كربلا، آدم عليه السلام، نوح عليه السلام، ابراهيم عليه السلام
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
اخبار و روایاتی که از ائمه معصومین علیهالسلام به ما رسیده است گویای این مطلب است که محبت و توسل به امام حسین علیهالسلام و زیارت ایشان در قاموس تمامی انبیاء و اولیای الهی جایگاه ویژه و رفیعی داشته است. به نقل برخی از این روایات، همه انبیا و رسولان الهی به شوق زیارت سید و سالار شهیدان علیهالسلام قدم در سرزمین کربلا نهادهاند و «هیچ پیغمبری(صلی الله و علیه و آله و سلم) نبود مگر اینکه زمین کربلا را زیارت کرده و در آن توقف کرده گفتند: ای زمین تو سرزمینی پرخیر هستی چرا که در تو، ماه تابان امامت دفن خواهد شد.»[1]
همچنین بر اساس برخی از این روایات در گذر زندگی بعضی از این بزرگواران، حوادثی به ثبت رسیده است که به واسطه وحی و یا ایجاز الهی، از امام حسین علیهالسلام و چگونگی شهادت ایشان سخن به میان آمده است؛ نقل این حادثه عظیم، اندوه و ماتم انبیاء عظام علیهالسلام و لعن ایشان را بر دشمنان و قاتلان آن حضرت در پی داشته است.
در این مقاله سعی شده با نقل برخی از روایات که نحوه توسل جستن انبیاء الهی به سیدالشهداء علیهالسلام و گرهگشایی از مشکلات آنان به واسطه این توسل را به تصویر کشیدهاند و نیز نقل برخی از حوادث و رویدادها که نقل اخبار شهادت امام علیهالسلام به واسطه امین وحی را در پی داشته است، اجمالاً به جایگاه و مقام امام حسین علیهالسلام در دیدگاه پیامبران الهی پرداخته شود.
آدم علیهالسلام
در سیره و احوالات حضرت آدم علیهالسلام نقل شده که ایشان پس از رانده شدن از بهشت بسیار ناراحت و غمگین شده از روی ندامت و پشیمانی رو به درگاه الهی آورد و به استغاثه پرداخت تا اینکه خداوند پس از مدتی در رحمت خود را به روی او گشود و به واسطه امین وحی جبرئیل علیهالسلام کلماتی را به او آموخت آدم با خواندن این کلمات به درگاه ربوبی تمسک جست و بدین وسیله توبهاش پذیرفته شد.[2]
از پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله و سلم) درباره کلماتی که بر آدم علیهالسلام القا شد و موجب پذیرش توبهاش گردید سؤال شد، حضرت علیهالسلام فرمود: «سأله بحق محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم) و علی علیهالسلام و فاطمه(س) و حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام فتاب علیه و غفر له.» آدم علیهالسلام خداوند را به حق آن ذوات مطهر خواند پس خداوند توبهاش را پذیرفت و گناهی که از او سر زده بود بخشید.[3]
همچنین در روایتی دیگر آمده که چون خداوند خواست توبه آدم علیهالسلام را قبول نماید جبرئیل را نزد او فرستاد جبرئیل علیهالسلام به آدم یاد داد که خداوند را به این دعا بخواند: «یا حمید بحق محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم) یا عالی بحق علی علیهالسلام یا فاطر بحق فاطمه(س) یا محسن بحق الحسن علیهالسلام یا قدیم الاحسان بحق الحسین علیهالسلام و منک الاحسان.» آدم علیهالسلام خداوند را به این کلمات مبارکه خواند. زمانى که جبرئیل نام امام حسین علیهالسلام را بر زبان جاری ساخت قلب آدم علیهالسلام گرفت و اشک از چشمانش جاری شد. گفت: «ای جبرئیل علیهالسلام چرا در یادکرد پنجمین نفر دلم شکست و اشکم جاری شد» جبرئیل علیهالسلام گفت: «ای آدم علیهالسلام این فرزند تو به مصیبتی بزرگ دچار میشود که تمامی مصیبتها نزد آن کوچک است.» سپس جبرئیل ادامه داد و گفت: «حسین علیهالسلام تشنه و غریب و بییار و یاور کشته میشود. ای آدم علیهالسلام اگر تو او را ببینی در حالی که میگوید: و اعطشاه وا قلة ناصراه تا به جایی که از تشنگی چشمانش تیره و تاریک میشود و آسمان را به مانند دودی در دیدگان خود میبیند و کسی او را جز دم شمشیر و شربت مرگ جواب ندهد تا اینکه او را مانند گوسفند سر از قفا ببرند و اموال او را غارت کنند و سر او و اصحاب او را بر سر نیزهها نمایند و اهل و عیال او را اسیر سازند و این پیشآمد در علم خدا آن چنان که گفتم رقم خورده است.» آدم علیهالسلام پرسید: «قاتل او کیست؟» ندا آمد: «مردی به نام یزید، که ملعون و مطرود اهل آسمانها و زمین است.» آدم علیهالسلام گفت: «اکنون وظیفه من چیست؟» جبرئیل علیهالسلام گفت: «یزید را لعن کن» و آدم علیهالسلام یزید را لعن کرد. سپس آدم ابوالبشر علیهالسلام مانند زن پسر مرده بنای گریستن گذاشت و توبه او به برکت گریه بر حضرت امام علیهالسلام پذیرفته شد.[4]
در روایت دیگر هم آمده است: «پس از هبوط آدم ابوالبشر علیهالسلام به زمین بین او و حوا جدایی افتاد و او در پی همسرش صحراها و کوهها را میگشت تا اینکه گذارش به کربلا افتاد. چون به این سرزمین رسید غم و اندوه تمام وجودش را فرا گرفت در این هنگام پایش به چیزی خورد و آدم علیهالسلام بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد. پس سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد: خدایا آیا گناهی از من صادر شده که مرا بدان عقاب نمودی؟ پس به درستی که من همه دنیا را سیر کردم اما اتفاق بدی شبیه این اتفاق برایم اتفاق نیفتاد. وحی رسید: نه ولیکن اینجا قتلگاه فرزندت حسین علیهالسلام است پس خون تو به جهت همدردی با این مصیبت بزرگ جاری شد. آدم علیهالسلام عرض کرد: آیا حسین علیهالسلام یکی از انبیاء است؟ ندا آمد: خیر؛ او فرزندزاده پیغمبر خاتم(صلی الله و علیه و آله و سلم) است. آدم علیهالسلام پرسید: قاتل او کیست؟ خطاب آمد یزید ملعون، پس او را لعن کن و آدم علیهالسلام نیز بر او لعن فرستاد.»[5]
نوح علیهالسلام
در برخی از روایات در بیان احوالات حضرت نوح علیهالسلام آمده: «زمانی که کشتی او به محل شهادت سید و سالار شهیدان علیهالسلام رسید کشتی به تلاطم افتاد نوح علیهالسلام از این حالت وحشتزده شد و احساس کرد که کشتی در معرض غرق شدن است پس به درگاه خدا استغاثه نمود و گفت: پروردگارا همه دنیا را سیر کردم اما دلهرهای به مانند دلهرهای که در این سرزمین در دلم ایجاد شد به من دست نداد. جبرئیل علیهالسلام نازل شد و به او فرمود: ای نوح علیهالسلام اینجا همان جایی است که حسین علیهالسلام سبط محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم) -خاتم انبیاء- و پسر خاتم اوصیا علیهالسلام کشته میشود. نوح علیهالسلام پرسید قاتل او کیست؟ جبرئیل علیهالسلام پاسخ داد: قاتلش مردی لعین است در نظر اهل آسمانها و زمین. سپس جریان کربلا را برای او بیان نمود. پس نوح علیهالسلام و کشتینشینان گریستند و بر قاتلش لعن فرستادند و گذشتند.»[6]
ابراهیم علیهالسلام
نام و یاد امام حسین علیهالسلام در سیره ابراهیم خلیل علیهالسلام نیز بارها یاد شده است نقل شده زمانی که ابراهیم علیهالسلام خواست بتها را درهم بشکند، بیماری خود را دلیل نرفتن به عید بتپرستان عنوان کرد. این بیماری در برخی تفاسیر به سبب حزن و اندوه ناشی از مصیبت امام حسین علیهالسلام ذکر شده است.[7]
همچنین در برخی روایات یاد امام حسین علیهالسلام موجب پذیرش فدیه ابراهیم علیهالسلام عنوان شده است. در روایتی از امام رضا علیهالسلام نقل شده: «زمانی که ابراهیم علیهالسلام مأموریت یافت تا فرزندش اسماعیل علیهالسلام را به درگاه الهی قربانی نماید [او فرزندش را برای قربانی کردن به قربانگاه برد اما] خداوند امر نمود که ابراهیم علیهالسلام گوسفندی را به جای پسرش اسماعیل علیهالسلام قربانی کند. ابراهیم علیهالسلام آرزو نمود کاش گوسفندی نیامده بود و او پسرش را به دست خود قربانی مینمود تا اینکه دلش شکسته میشد و به درجه رفیع صبر و رضا نائل میگردید. پس وحی شد که: ای ابراهیم علیهالسلام چه کسی محبوبترین خلق در نزد توست؟ عرض کرد: حبیب تو محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم). وحی آمد که: او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ ابراهیم علیهالسلام گفت: البته که او برای من دوستداشتنیتر از جانم است. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟ ابراهیم علیهالسلام عرض کرد: فرزند او را. وحی آمد: آیا بریده شدن سر فرزند او به تیغ ستم دشمنان بیشتر دلت را میسوزاند یا ذبح فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ عرض کرد: ذبح او به دست دشمنان بیشتر دل مرا میسوزاند. فرمود: ای ابراهیم علیهالسلام جمعی که گمان میبرند از امت خاتم انبیاء(صلی الله و علیه و آله و سلم) هستند فرزند او -حسین علیهالسلام- را به ظلم و ستم به مانند گوسفند سر میبرند و به جهت این عمل مستحق غضب و سخط من میشوند. پس ابراهیم علیهالسلام جزع نمود و دلش شکست و گریست. در این هنگام وحی آمد که: ای ابراهیم علیهالسلام به خاطر ناله و شیونی که تو برای حسین علیهالسلام انجام دادی، قربانیات را پذیرفتم و برای تو درجات رفیع اهل مصائب را واجب نمودم. و این است قول خداوند که: و فدیناه بذبح عظیم؛ ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم.[8]»[9]
در روایتی دیگر هم آمده: «ابراهیم علیهالسلام از کربلا عبور میکرد پس ناگهان اسبش او را بر زمین زد و سرش شکست؛ پس [ابراهیم علیهالسلام برخاست و] شروع به استغفار کرد و عرض کرد: خدایا چه گناهی از من سر زده است [که مستحق چنین عقوبتی شدهام]؟ پس جبرئیل علیهالسلام نازل شد و گفت: ای ابراهیم علیهالسلام گناهی از تو سر نزده است؛ اما اینجا جایی است که سبط خاتم انبیا(صلی اللهوعلیه و آله و سلم) و پسر خاتم اوصیاء علیهالسلام به شهادت میرسد و این جاری شدن خون تو جهت همراهی و همدردی تو با آن جناب بود. ابراهیم علیهالسلام پرسید قاتل او کیست؟ جبرئیل علیهالسلام پاسخ داد: قاتلش مردی لعین است در نظر اهل آسمانها و زمین.... پس ابراهیم علیهالسلام دستانش را بلند کرد و لعن بسیار بر یزید فرستاد...» [10]
اسماعیل علیهالسلام
در برخی از روایات آمده است که «روزی اسماعیل علیهالسلام گوسفندان خود را برای چرا به اطراف شریعه فرات فرستاد پس از مدتی به او خبر دادند که گوسفندانش چند روز است که آب نیآشامیدند، پس اسماعیل علیهالسلام از خداوند سبب آن را سؤال نمود وحی رسید که از گوسفندان سؤال کن. پس اسماعیل علیهالسلام از آنان سؤال نمود که چرا آب نمیآشامید؟ گفتند: به ما خبر رسیده که حسین علیهالسلام سبط محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم) با لب تشنه در اینجا به شهادت میرسد پس ما به جهت اندوه این مصیبت آب نمیآشامیم. پرسید قاتل او کیست؟ گفتند: قاتلش مردی است لعین در نظر اهل آسمانها و زمین و تمامی خلائق. پس اسماعیل علیهالسلام گفت: اللهم العن قاتل الحسین علیهالسلام.»[11]
یعقوب علیهالسلام
در برخی از منابع آمده «سینه یعقوب علیهالسلام از فراق یوسف علیهالسلام تنگ شد و دلش گرفت پس به خداوند عرضه داشت: پروردگارا همانا نور چشمم از پیشم رفته و من نابینا شدهام، آیا بر من رحم نمیکنی؟ پس جبرئیل علیهالسلام امین به اذن الهی نزد یعقوب علیهالسلام آمد و گفت: ای یعقوب علیهالسلام آیا به تو دعایی را تعلیم دهم تا به واسطه آن خداوند بیناییات را به تو برگرداند و پسرت را به تو برگرداند. یعقوب علیهالسلام گفت: آری. جبرئیل علیهالسلام گفت: بگو آنچه (دعایی) را که پدرت آدم گفت و خداوند به واسطه آن توبهاش را پذیرفت و بگو آنچه را نوح علیهالسلام گفت و به واسطه آن از غرق شدن نجات یافت و کشتیاش [به سلامت] بر کوه جودی فرود آمد. یعقوب علیهالسلام گفت: آن دعا چیست؟ جبرئیل علیهالسلام گفت: بگو اللهم انی اسئلک بحق محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم) و علی علیهالسلام و فاطمه(س) و الحسن علیهالسلام و الحسین علیهالسلام أن تاتینی بیوسف علیهالسلام و ابنیامین جمیعا و ترد علیّ عینی؛ خدایا از تو میخواهم به حق محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم) و علی علیهالسلام و فاطمه(س) و حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام یوسف علیهالسلام و بنیامین را نزد من حاضر گردانی و نور چشمم [یوسف علیهالسلام] را به من برگردانی. پس یعقوب نبی علیهالسلام به این ذوات مقدس متوسل شد و با آوردن نام آنان و نام حسین علیهالسلام چشمانش بینا شد.»[12]