كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، ام حبيبه، ابوسفيان، معاويه، عثمان
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
امحبیبه یکی از همسران پیامبراکرم(ص) و دختر دشمن سرسخت رسولخدا(ص) ابوسفیان بن حرب بن امیه بن عبدالشمس بن عبد مناف است. نامش «رَملَه»[1] و در برخی روایات هند ذکر شده؛ اما از نظر بیشتر مورخین و نسبشناسان به رمله مشهور است. او هفده سال پیش از بعثت در مکه به دنیا آمد.[2] این تاریخ با روایاتی که سن او را در هفتم بعثت سی و چند ساله دانستهاند، مطابقت دارد.
مادرش صفیه بنت ابیالعاص بن عبدشمس بن عبدمناف[3] و عمه عثمان بن عفان بود.[4] «رمله» پیش از بعثت نبیمکرم اسلام(ص) با عبیدالله بن جحش اسدی برادر همسر دیگرشان، زینب بنت جحش ازدواج کرد. بعد از بعثت پیامبر(ص) او و عبیدالله از اولین کسانی بودند که به حضرت ایمان آوردند و به دین اسلام گرویدند.[5]
امحبیبه در جریان هجرت دوم مسلمانان به حبشه همراه عبیدالله به آن سرزمین هجرت کرد.[6] وی از عبیدالله صاحب دختری به نام «حبیبه» شد به همین خاطر از آن پس به کنیه «امحبیبه» خوانده میشد.[7]
ازدواج با رسولخدا(ص)
در حبشه شوهرش عبیدالله از مسلمانی برگشت و نصرانی شد.[8]امحبیبه علیرغم اصرار شوهر بر مسیحی شدن، بر آیین اسلام باقی ماند،[9] تا اینکه سرانجام عبیدالله در حبشه به همان آیین مسیحیت درگذشت.[10] امحبیبه بییار و یاور و تنها شده بود؛ از اینرو گوشه عزلت گزیده بود[11] تا اینکه پیامبر(ص) در سال شش یا هفت هجری عمرو بن امیه ضَمری را به همراه نامهای نزد نجاشی فرستاد و از او خواست تا امحبیبه را برایش خواستگاری کند و همراه دیگر مسلمانان به مدینه گسیل دارد.[12]
امحبیبه پسر عمویش خالد بن سعید بن عاص را در این امر وکیل خود قرار داد.[13] عمرو بن امیه به وکالت از رسولخدا(ص) از امحبیبه خواستگاری نمود. در این مجلس نجاشی خطبه خواند[14] و سپس نجاشی و خالد بن سعید عهدهدار عقدشان گردیدند[15] و امحبیبه را با مهریه چهارصد دینار[16] و به نقلی صد دینار[17] به عقد رسولخدا(ص) در آوردند. پس به سنت انبیاء الهی، ولیمهای از سوی نجاشی به حضار داده شد.[18] سپس پس از مدتی همسر رسولخدا(ص) را به همراه دیگر مهاجران با هدایایی روانه مدینه کرد.[19] آوردهاند وقتی ابوسفیان از موضوع ازدواج دخترش امحبیبه با پیامبر(ص) با خبر شد گفت: «این مردی است که نمیتوان خواستش را بر نیاورد.»[20] کاروان مهاجران همزمان با فتح خیبر به مدینه رسیدند. روزی که امحبیبه به مدینه آمد، سی و چند ساله بود.[21]
اوصاف اخلاقی
نقل است که پیش از فتح مکه ابوسفیان برای تجدید صلح حدیبیه به مدینه آمد، او به خانه دخترش امحبیبه رفت و چون خواست بر فراش پیامبر(ص) بنشیند، دخترش آن را جمع کرد. ابوسفیان گفت: «دخترم نمیدانم فراش شایسته من نیست یا من شایسته فراش نیستم.»امحبیبه گفت: «این فراش پیغمبر خداست و تو مشرک و نجسی؛ نخواستم بر فراش پیامبر(ص) بنشینی.» ابوسفیان گفت: «بخدا دخترکم از وقتی تو را ندیدم دچار شری شدهای.»[22]
گفته شده که امحبیبه به ذکاوت و گمان نیک و نیک رأیی و ...معروف بوده است.[23]
امحبیبه پس از وفات پیامبر(ص)
از او و احوالاتش پس از وفات پیامبراکرم(ص) خبر چندانی در دست نیست؛ بیشترین اخباری که از زندگانی امحبیبه پس از رحلت نبیخاتم(ص) به ما رسیده مربوط میشود به وقایع ایام محاصره و قتل عثمان بن عفان و حوادث پس از آن است. عثمان که در محاصره معترضان گرفتار شده بود به سوی علی(ع) و امحبیبه و زبیر و سایر زنان پیامبر(ص) کس فرستاد و از آنها تقاضای آب و غذا کرد.[24] علی(ع) به کمک او شتافت؛ اما موفق نشد. سپس امحبیبه سوار بر استری شد نزد آنان آمد و به بهانه این که وصیت نامههای بنیامیه نزد عثمان است و من آنها را میخواهم تا مبادا اموال یتیمان و بیوهزنان از بین برود، سعی کرد وارد خانه عثمان شود و متاعی که همراه داشت به عثمان برساند؛ اما معترضین با او مخالفت کرده افسار استر را بریدند نزدیک بود که او از استر بیفتد که مردم او را گرفته به خانه بردند.[25]
او پس از کشته شدن عثمان بن عفان پیراهن آغشته به خون وی را همراه نعمان بن بشیر نزد برادرش معاویه به دمشق فرستاد.[26] معاویه هم به وسیله این پیراهن مردم شام را علیه علی(ع) تحریک و تحریض میکرد.[27]
امحبیبه هم همچون برادرانش روی خوشی به اهل بیت پیامبر(ص) بخصوص نسبت به علی(ع) نشان نمیداده است به نقل ازابن ابی الحدید، امحبیبه نیز مانند برادرش با علی(ع) دشمن بوده است.[28]
وفات
بنابر روایتی او به دمشق نیز سفر کرده است حتی برخی وفات او را در همانجا دانستهاند به طوری که در کنار قبرستان باب الصغیر مزاری نیز به نام وی منسوب است؛[29] اما چنان که در برخی روایات آمده، وی در سال چهل و چهار هجری[30] به سن هفتاد و چهار سالگی در مدینه درگذشت مروان حکم بر او نماز خواند و در قبرستان بقیع دفن گردید.[31]
شخصیت روایی
امحبیبه احادیثی را از پیامبر(ص) و زینب بنت جحش روایت کرده است.[32] برادرانش معاویه و عنبسه و نیز کسانی چون انس بن مالک، ابوبکر بن سعید ثقفی، ابوجراح قرشی[33] و شهر بن حوشب، مسیب بن رافع، عاصم بن ابیصالح[34] و دیگران از او روایت نقل کردهاند. از او شصت و پنج حدیث از پیامبراکرم(ص) در کتب صحاح سته نقل شده است.[35]