كلمات كليدي : امويان، اندلس، خليفه، وزير، شهردار، شرطه، قاضي، حكومت
نویسنده : علي عمراني
خلفای بنیامیه دو گروه بودند، یک گروه از آنها در شام حکومت کردند و با کشته شدن مروان بن محمد معروف به مروان حمار منقرض شدند و گروه دیگر آنها در مغرب زمین (اندلس) حکومت کردند.
فتح اندلس به دست مسلمانان در سال 92 توسط طارق بن زیاد غلام موسی بن نصیر صورت گرفت.[1]
وقتی که مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی کشته شد بنیامیه از بیم جان خود در شهرها پراکنده شدند.
عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک به طرف مغرب فرار کرد و بر دیار اندلس استیلا یافت. اندلس مملکتی بزرگ است و وسعت آن چهل روز در چهل روز راه است و شهرهای بسیار و آبادیهای پیوسته دارد. عبدالرحمن 34 سال و چهار ماه حکومت کرد و پس از او پسرش هشام بن عبدالرحمن بن معاویه هفت سال و 9 ماه حکومت کرد و پس از او برادرش عبدالله بن عبدالرحمن 25 سال و 15 روز حکومت کرد. و پس از او نوهاش عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله حکومت را به دست گرفت.[2]
حکومت امویان اندلس پیوسته از پدران به پسران منتقل شده تا آغاز قرن پنجم دولت بنیامیه ساکن اندلس منقرض گردید.
خلیفه
خلیفه در تشکیلات حکومتی بالاترین جایگاه را داراست در حکومت امویان اندلس عنوان خلیفه وجود ندارد و آنها را بنیالخلائف گویند، زیرا به اعتقاد آنها کسی که فرمانروای حرمین نباشد حق خلافت ندارد.[3]
در بین خلفای اموی تا زمان عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله هیچ کدام نام امیرالمومنین نداشتهاند و عنوانشان بنیالخلائف بود تا وی به حکومت رسید و به نام امیرالمومنین خوانده شد و نامههای صادره از او به این عنوان بود و بر منبرها هنگام خطبه خواندن از او به عنوان امیرالمومنین یاد میشد.[4]
بر خلیفه اموی این گونه سلام میشد: السلام علیک یا بن الخلائف چون نام خلیفه تنها بر کسی که بر حرمین (مکه و مدینه) حکم میراند اطلاق میشد. [5]
طرز حکومت عرب در اندلس همان طرزی بوده است که در تمدن بغداد مرسوم بوده است. اختیارات مالی و مذهبی تمام دست شخص خلیفه بود که او را شاهنشاه و سایه یزدان میخواندند. علاوه بر آن مجلس شورائی و جود داشت که انتخاب اعضای آن با شخص خلیفه بوده است.
در هر ایالتی یک نفر والی از سوی خلیفه مشخص میشد که دارای تمام اختیارات خلیفه بود.[6]
حاجب
دومین مقام در دستگاه امویان اندلس مقام حاجبی بوده است. عبدالرحمن بن معاویه که معروف به عبدالرحمن اول است در رأس حکومت و معاون خود را به نام حاجب قرار داد. حاجب بر همه مناصب از جمله وزراء و مشاوران امیر مقدم بود او در راس دستگاه اجرائی قرار داشت و نائب امیر و در دورههای بعد نائب خلیفه بود. این نظم در طول دولت اموی اندلس ادامه داشت و با قدرت گرفتن دولت و ارتقای جایگاه امارت قدرت و اختیارات حاجب افزایش یافت.[7]
وظایف حاجب
در دولت اموی اندلس حاجبی به کسی تعلق داشت که سلطان را از دیدار خواص و عوام مخفی میکرد و میان سلطان و وزیراو و پایینتر از آنها واسطهای به شمار میرفت. و به خاطر همین، مقام حاجبی در دولت اموی اندلس از جایگاههای بلند برخوردار بود. حاجب برای دیدار سلطان مانع میشد؛ مگر بر حسب اندازه معین و اوقات سلطان، اجازه دیدار به افراد میداد.[8]
وزیر
پس از منصب حاجبی از نظر اهمیت، منصب وزارت قرار داشت و او را ا میر تعیین میکرد تا در انجام دادن کارهای مهم که به او واگذار میکرد، امیر را مساعدت کند. امیر در برخی کارها با او مشورت میکرد و در مجالس خود او را شرکت میداد. [9]
پایگاه وزارت در دولت اموی اندلس به اصناف گوناگون تقسیم کردند. و برای هر صنفی وزیری جداگانه انتخاب کردند.
1. وزیری برای محاسبه اموال (وزارت امور مالی)
2. وزیری برای نامهنگاری (وزارت پست)
3. وزیری برای رسیدگی به امور مظالم (وزارت دادگستری)
4. وزیری برای نظارت در حال مرزنشینان (وزارت دفاع) [10]
برای وزیران خانه مخصوص تعیین میکردند و ایشان در این جایگاه خاص مینشستند و فرمان سلطان را در موضوعاتی که به هر یک اختصاص داشت اجرا میکردند.
برای رفت و آمد و ارتباط میان وزیران و خلیفه، حاجب که جایگاه بلندی نسب به دیگر وزرا داشت واسطه بود. و وزرا با اجازه حاجب سلطان را ملاقات میکردند. [11]
شهردار (صاحب المدینه)
در زمان عبدالرحمن بن حکم بن هشام (عبدالرحمن دوم) برای انجام دادن امور شهری یک منصب جدید به وجود آمد و یک کارمند به نام صاحب المدینه (شهردار) گماشته شد.[12]
از کارگزاران قرطبه نزد عبدالرحمن بن حکم بن هشام زیاد شکایت میکردند به همین خاطر عبدالرحمن سوگند یاد کرد کسی از قرطبیان را به شهرداری انتخاب نکند. به خاطر همین به جستجوی مردی از ساکنان ایالتهای دیگر پرداخت که شخصی را به نام محمد بن مسلم به او معرفی کردند. عبدالرحمن شخصی را به دنبال او فرستاد و شهرداری قرطبه را به او سپرد، در نخستین روزهای شهرداری او در منطقه قصابین کشتهای را در سبد بزرگی یافتند و محمد بن مسلم با تدبیر و زیرکی قاتل او را پیدا کرد. عبدالرحمن این خبر را شنید و خوشحال شد علاوه بر شهرداری قرطبه منصب وزارت را نیز به او داد. و وقتی که محمد بن مسلم به شهرداری آمد همه تابع رای و نظر او بودند. [13]
قضاوت
تعیین قاضی به عهده خلیفه بود. عبدالرحمن بن معاویه منصب قضا را به معاویه بن صالح سپرد و تا زمان حکومت هشام بن عبدالرحمن منصب قضاوت برای او بود تا در گذشت. [14]
پس از مرگ معاویه بن صالح، هشام در پی مصعب بن عمران همدانی فرستاد، او را احضار کرد و گفت: خوب گوش کن به خدایی که جز او نیست سوگند دعوت مرا میپذیری و گرنه چنان رفتاری با تو کنم تا زنده هستم نام دادگری و مهربانی از من برداشته شود. آن اخلاقی را که از پدرم ناخوش میدانستی خداوند در من نیز نهاده است؛ اما به خاطر بهبودی در کار مسلمین با تو خوش رفتاری میکنم تا بدانجا که اگر با اره سرم را ببری به تو خرده نخواهم گرفت و مصعب منصب قضا را بر عهده گرفت و محمد بن بشیر پس از هشام در زمان فرمانروایی حکم بن هشام منصب قضا را بر عهده گرفت.[15]
شرطه
منصب شرطه را ابتدا در دولت عباسیان ایجاد کردند. کسی را شرطه مینامیدند که جنایات را در مرحله ابتدایی رسیدگی میکرد و آنگاه کیفرهای شرعی را وقتی که قاضی در آن دخالتی نداشت، اجرا میکرد.
امور مربوط به کیفرها و مسائل وابسته به حفظ جان مردم را به طور مطلق به شرطه واگذار میکردند و شرطه به صورت مستقل و بدون دخالت قاضی این وظایف را انجام میداد.
در دولت امویان اندلس نفوذ شرطه توسعه یافت و پایگاه شرطه به شرطه بزرگ و شرطه کوچک تقسیم شد.
شرطه بزرگ هم بر طبقات عالی و هم بر عامه مردم تسلط داشت و دارای اختیاراتی بود که میتوانست در کارهای رجال دستگاه و بارگاه سلطان نیز نظارت کند و آنان را از تجاوز و ستمگری باز دارد. وظیفه شرطه کوچک رسیدگی به امور عامه مردم اختصاص داشت.
کسانی که صاحب منصب شرطه بزرگ بودند تختی در مدخل بارگاه سلطان به آنها اختصاص یافته بود و چند نفر از رجال در گاه در پیرامون آنها روی صندلیها مینشستند و هیچ وظیفهای جز اجرای اوامر شرطه بزگ را نداشتند. این منصب به رجال بزرگ دولت تفویض میشد چنانچه کسانی که نامزد وزارت یا حاجبی بودند این منصب به آنها تفویض میشد.[16]